سلسله دروس نهجالبلاغه
چیستی و چگونگی «عدالت» در رویکرد امام علی – قسمت اول
جهت تشحیذ اذهان مخاطبین، بحث «عدالت» در این درس از سلسله دروس نهجالبلاغه را با طرح چندین سؤال آغاز میکنیم:
آیا به حاشیه رفتن «مبارزه طبقاتی» در عصر حاضر (چه در عرصه بینالمللی و چه در عرصه منطقهای و چه در داخل کشور به خصوص از مرحله پسا فروپاشی بلوک شرق و اتحاد جماهیر شوروی و شکست سوسیالیسم دولتی قرن بیستم و سوسیالیسم کلاسیک قرن نوزدهم) باعث به حاشیه رفتن «مبارزه عدالتخواهانه» (در دو عرصه آزادیخواهانه و برابریطلبانه) نشده است؟
چرا با سابقه 2500 ساله نظریهپردازی بشر در عرصه عدالت (که از افلاطون و ارسطو شروع شده است و الی الان هم ادامه دارد) هنوز بشریت در عرصه «تئوری عدالت» به انسجام تئوریک دست پیدا نکرده است؟
چرا تا زمانی که نتوانیم به «انسجام تئوریک» در عرصه عدالت دست پیدا کنیم، نخواهیم توانست در عرصه پیوند بین سه مبانی عدالت (در جهان امروز و عصر حاضر) یعنی «آزادی» و «برابری» و «حقوق بشر» پیوند ایجاد نمائیم؟
چرا در رویکرد افلاطون و ارسطو (که نخستین نظریهپردازان عدالت در تاریخ بشر بودهاند) تا کانت، انسان مجرد از تاریخ و اجتماع، موضوع عدالت بودهاند؟
آیا عدالت در دیسکورس امام علی و نهجالبلاغه یک «عدالت انتزاعی» افلاطونی و ارسطوئی و کانتی است (که بر پایه انسان مجرد از اجتماعی و تاریخ استوار میباشند) یا اینکه یک «عدالت انضمامی» (که بر پایه انسان مشخص اجتماعی و تاریخی) میباشد؟
اگر «عدالت» در رویکرد امام علی به عنوان یک «فضیلت برتر» میباشد، آیا میتوان عدالت در نهجالبلاغه به مؤلفههای «عدالت اجتماعی، عدالت سیاسی، عدالت اخلاقی، عدالت اقتصادی و غیره» تقسیم کرد؟
«مفهوم عدالت» یا «چیستی عدالت» در نهجالبلاغه و رویکرد امام علی چگونه قابل تعریف میباشد؟
آیا بشر امروز دیگر نیازی به «تئوری عدالت» در رویکرد امام علی دارد؟
آیا «تئوری عدالت» مربوط به زمان گذشته میباشد و بشر مدرن و پسا مدرن با طرح تئوریهای سوسیالیستی برابریطلبانه و تئوریهای لیبرالیستی و نئولیبرالیستی آزادیخواهانه و اعلامیه جهانی حقوق بشر دیگر نیازمند به تئوری عدالت نیست؟
آیا اصلاً عدالت در جوامع امروز بشری ممکن میباشد؟
عدالت در دیسکورس بشر امروز و انسان قرن بیست و یکم در چه جایگاهی قرار دارد؟ (جایگاه اخلاقی؟ یا جایگاه انسانی؟ یا جایگاه اجتماعی؟ یا جایگاه فقهی و قضائی؟ یا جایگاه فردی؟)
آیا آزادی و برابری و حقوق بشر بخش جدائیناپذیر تئوری عدالت برای بشر امروز میباشد؟ (برعکس عدالت بخش جدائیناپذیر آزادی و برابری و حقوق بشر و غیره است؟)
آیا میتوان در جهان امروز و قرن بیست یکم و دنیای پسا مدرنیته «چیستی عدالت» (در عرصه تاریخ 2500 ساله نظریهپردازان عدالت بشری) مورد پرسش قرار داد؟
آیا میتوان «چگونگی عدالت» یا «مسیر و راه عدالت» (در 2500 ساله عمر تئوری عدالت) مورد پرسش قرار داد؟
چرا در عرصه نظریهپردازی «تئوری عدالت گستردهتر از تئوری آزادی و تئوری برابری» میباشد؟ (و بدون تئوری عدالت هرگز و هرگز نمیتوان به تئوری سلبی و ایجابی آزادی و برابری دست پیدا کرد؟ شکست سوسیالیسم دولتی قرن بیستم و سوسیالیسم کلاسیک قرن نوزدهم و لیبرالیسم و نئولیبرالیسم سیصد سال گذشته مغرب زمین، معرف این داوری میباشد).
رویکردهای مختلف بشری در عرصه «چیستی و چگونگی عدالت» مولود و سنتز کدامین عوامل میباشند؟
آیا عدالت یک امر جهانشمول و انسانی و فرادینی میباشد یا اینکه امری مربوط به نخبگان است؟
رابطه «عدالت» با «انسان» و «انواع انسان» چگونه قابل تبیین میباشد؟
اگر مؤلفههای عدالت بر پایه انواع «تبعیضها و نابرابریهای» موجود در جامعه بشری قابل تعریف میباشند، آیا میتوانیم در شرایط موجود یا گلوبال شدن مناسبات سرمایهداری و کالائی شدن همه چیز (برای بازار آزاد و رقابتی سرمایهداری) مؤلفههای عدالت را به شاخههای عدالت طبقاتی، عدالت سیاسی، عدالت معرفتی، عدالت اقتصادی، عدالت اجتماعی، عدالت آموزشی، عدالت جنسیتی، عدالت نیروی کار و غیره تقسیم کرد؟
چگونه میتوانیم در عرصه «چیستی و چگونگی عدالت» بین مؤلفههای «آزادی و برابری» در دو جبهه بزرگ آزادیخواهانه (طبقه متوسط شهری) و برابریطلبانه (طبقه زحمتکش شهر و روستا) پیوند ایجاد کرد؟
رابطه و پیوند دموکراسی سه مؤلفهای (توسط اجتماعی کردن قدرت سه مؤلفهای سیاسی و اقتصادی و معرفتی) با عدالت، در عرصه چیستی و چگونگی، کجا قابل تفسیر میباشند؟
آیا بدون «آزادی» تنها توسط «برابری» (آنچنانکه سوسیالیستهای کلاسیک و سوسیالیستهای دولتی قرن نوزدهم و بیستم مدعی بودند) میتوان به «عدالت» دست پیدا کرد؟
آیا بدون «برابری» تنها با «آزادی» (آنچنانکه لیبرالیستها و نئولیبرالیستهای جهان سرمایهداری در سه قرن گذشته مدعی هستند) میتوان به عدالت رسید؟
چگونه میتوان در عرصه «چیستی و چگونگی عدالت» دو مؤلفه «آزادی و برابری» (و در ادامه آن دو جبهه آزادیخواهانه و برابریطلبانه و همچنین دو طبقه متوسط شهری و زحمتکشان شهر و روستا) را به هم نزدیک کرد و در پیوند با همدیگر قرار داد؟
تردید کارل مارکس در رابطه با بورژوازی دانستن عدالت زائیده چه عواملی میباشد؟
عدالت در «جامعه اخلاقمحور حافظ» چگونه قابل تفسیر میباشد؟
عدالت در رویکرد «کرممحور مولوی» چگونه قابل تبیین میباشد؟
آیا تا زمانیکه رویکرد انسان انتزاعی و مجرد از اجتماع ارسطو و افلاطون تا کانت به رویکرد انسان انضمامی و مشخص (امام علی در نهجالبلاغه) استحاله نشود، «عدالت اجتماعی» در عرصه «چیستی و چگونگی» (عملی و نظری) ممکن میباشد؟
آیا در تحلیل نهائی «عدالت» در مبارزه با «فقر» قابل تعریف است یا مبارزه با «تبعیضها و نابرابریهای موجود در جامعه بشری؟»
اگر انواع «چگونگی عدلت» را به «راه جنبشی» و «راه مدنی» و «راه سیاسی» و «راه اقتصادی» تقسیم کنیم، کدامین راه و مسیر چهارگانه فوق «دموکراتیکتر» و یا «مسیر دموکراتیک برای دموکراسی» میباشند؟
انسانی که در رویکرد امام علی پایه «عدالت» میباشد، کدامین انسان است؟ (انسان مجرد انتزاعی؟ یا انسان مشخص و انضمامی اجتماعی؟)
آیا نظریه «ارزش اضافی» کارل مارکس میتواند مسیر همه جانبه برای عدالت در مؤلفههای مختلف آن باشد؟ یا تنها تبیین کننده مؤلفه «عدالت اقتصادی» جدای از دیگر مؤلفههای عدالت میباشد؟
آیا عدالت به عنوان یک «فرایند» (نه یک فراورده و پروژه) در پروسس تکوینیاش (در مؤلفههای مختلف آن از «عدالت سیاسی» تا «عدالت اقتصادی» و «عدالت معرفتی» و «عدالت آموزشی» و «عدالت نیروی کار» و «عدالت جنسیتی» و غیره) روندی «دستوری از بالا به پائین» دارد یا تنها «محصول پروسس تکوینی پائین به بالا» میباشد؟
آیا بدون فرهنگ برابریطلبانه و آزادیخواهانه نهادینه شده در جامعه، میتوان به پروسس تکوین از پائین به بالای عدالت دست پیدا کرد؟
آیا رویکرد امام علی به «عدالت» به عنوان یگ «گفتمان مسلط در جوامع آن روز مسلمین» در طول چهار سال و نه ماهه خلافتش، یک رویکرد «فرایندی» تکوین یافته از پائین به بالا بوده است، یا یک «رویکرد» پروژهای و «دستوری» تزریق شده از بالا؟
تفاوت دو رویکرد عدالتخواهانه معلمان کبیرمان اقبال و شریعتی در کجاست؟
«تئوری عدالت» محمد اقبال بر پایه سه اصل «مساوات و مسئولیت مشترک و آزادی» چگونه قابل تبیین میباشد؟ (بازسازی فکر دینی – فصل ششم – ص 177 – سطر سوم).
«تئوری عدالت» شریعتی در مقایسه «چهار گفتمان لیبرالیستی و مارکسیستی و فاشیستی و امام علی» چگونه قابل تفسیر و شرح میباشد؟ (لیبرالیسم و سرمایهداری میگوید: «برادر حرفت را خودت بزن، نانت را من میخورم»، مارکسیسم برعکس میگوید: «رفیق، نانت را خودت بخور، حرفت را من میزنم» و فاشیسم میگوید: «نانت را من میخورم و حرفت را هم من میزنم، تو فقط برای من کف بزن» (و یا صلوات و تکبیر، مقلدمآب و تکلیفمحور تقدیم بکن) اما امام علی میگوید: «نانت را خودت بخور و حرفت را هم خودت بزن و من برای اینم تا این دو حق برای تو باشد. من آنچه را حق می دانم بر تو تحمیل نمیکنم» م آ - ج 35 - ص 228).
چرا «گفتمان عدالتگرایانه» امام علی به عنوان یک گفتمان مسلط تنها در دوران چهار سال و نه ماهه خلافت او مادیت برونی پیدا کرد؟
آیا در چارچوب «گفتمان عدالتگرایانه» امام علی (در دوران چهار سال نه ماهه خلافتش) پیوند سه مؤلفه عدالت سیاسی و عدالت اجتماعی و عدالت معرفتی قابل تبیین میباشد؟
آیا «گفتمان عدالتگرایانه» امام علی در چارچوب «مبارزه نظری و علمی و سلبی و ایجابی» با تبعیض و نابرابری قابل تبیین میباشد و یا مبارزه با فقر مطلق و فقر نسبی؟
آیا «گفتمان عدالتگرایانه» امام علی یک «گفتمان تناسبی مجرد و انتزاعی» ارسطوئی میباشد یا «گفتمان جنبشی» تکوین یافته از پائین جامعه؟
ادامه دارد