پاسخ به سؤال‌های رسیده - سؤال هفدهم

«پروژه اصلاح دینی» در جامعه ایران از کدامین مسیر باید صورت بپذیرد؟ - قسمت چهارم

 

67 - تنها توسط پروژه اصلاح دینی به صورت «بازسازی تطبیقی اسلام» است که ما می‌توانیم به صورت دموکراتیک مرحله گذار از اسلام فقاهتی و اسلام روایتی به اسلام تطبیقی اقبال و شریعتی طی نمائیم. همچنین می‌توانیم توسط گذار از اسلام فقاهتی به اسلام تطبیقی اقبال و شریعتی فرایند گذار از روحانیت و واسطه‌های بین آسمان و زمین به صورت دموکراتیک طی نمائیم.

68 - تنها توسط پروژه اصلاح دینی به صورت «بازسازی تطبیقی اسلام» است که ما می‌توانیم روحانیت را از صورت نهاد فراتاریخی به صورت یک پدیده تاریخی درآوریم و با قطع ادعای جایگاه بین خدا و انسان آنها و زمینی و تاریخی کردن آنها شرایط برای گذار جامعه بزرگ ایران از روحانیت فراهم بکنیم؛ بنابراین تا زمانیکه نتوانیم نهاد روحانیت را زمینی و تاریخی بکنیم هرگز نخواهیم توانست جایگاه ادعائی آنها به عنوان واسطه بین خدا و انسان به چالش بکشیم.

69 - تنها توسط پروژه اصلاح دینی به صورت «بازسازی تطبیقی اسلام» است که ما می‌توانیم آنچنانکه علامه محمد اقبال لاهوری می‌خواست «کل دستگاه دینی را توسط اجتهاد در اصول و فروع آن مورد بازسازی یا تجدید بنا قرار دهیم.»

70 - تنها توسط پروژه اصلاح دینی به صورت «بازسازی تطبیقی اسلام» است که ما می‌توانیم به جایگاه اسلام تطبیقی بازسازی شده در جامعه بزرگ ایران در عرصه مبارزه دموکراتیک و دینامیک و نیاز به ایدئولوژی بسیج‌گر اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران پی ببریم.

قابل ذکر است که فونکسیون ایدئولوژی بسیج‌گر در عرصه مبارزه دینامیک و خودجوش اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران و ظهور رهبری خودجوش بسیج‌گر و سازماندهی درون‌جوش جنبش دینامیک اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران مادیت پیدا می‌کند. پر پیداست که بدون ایدئولوژی بسیج‌گر و بدون رهبری بسیج‌گر درون‌جوش و بدون سازماندهی درون‌جوش و دینامیک امکان اعتلای مبارزه دموکراتیک در یک جامعه دموکراتیزه شده وجود ندارد.

باری، پس از تبیین و تشریح نیاز و ضرورت انجام پروژه اصلاح دینی به صورت بازسازی اسلام تطبیقی در جامعه ایران، در این رابطه می‌توانیم داوری کنیم که حداقل در طول 150 سال عمر حرکت تحول‌خواهانه مردم ایران خلاء پروژه اصلاح دینی به صورت «بازسازی اسلام تطبیقی» به عنوان یکی از عوامل اصلی شکست حرکت تحول‌خواهانه جامعه ایران بوده است. همچنین در عرصه 150 ساله عمر حرکت تحول‌خواهانه ایران، این خلاء به عنوان یکی از عوامل اصلی انحراف حرکت تحول‌خواهانه مردم ایران در فرایندهای مختلف مشروطیت و نهضت دموکراسی‌خواهانه و جنبش ضد استبدادی مردم ایران در سال 57 الی الان بوده است؛ بنابراین بدین ترتیب است که در این رابطه می‌توانیم داوری کنیم که اصلاح تطبیقی دین در چارچوب پروژه بازسازی (نه پروژه «به‌سازی انطباقی» و یا پروژه «واسازی اسلام حداقلی») به عنوان یک پروژه روشنفکرانه نیست، بلکه تنها در راستای دستیابی به یک «ایدئولوژی بسیج‌گر» در عرصه مبارزه دموکراسی‌خواهانه و برابری‌طلبانه اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران می‌باشد.

پر واضح است که در غیبت «ایدئولوژی بسیج‌گر اجتماعی» در چارچوب مبارزه دموکراتیک، برای دموکراتیک کردن جامعه ایران هرگز امکان ظهور رهبری درون‌جوش بسیج‌گر و سازماندهی دینامیک و درون‌جوش جنبش‌های دینامیک آزادی‌خواهانه و برابری‌طلبانه ایران وجود ندارد. توجه به سه آفت تاریخی و اجتماعی جامعه ایران یعنی «فقه‌زدگی و استبدادزدگی و تصوف‌زدگی» این حقیقت برای ما آشکار می‌سازد که بدون فراهم شدن شرایط ذهنی (جهت مقابله کردن با این سه آفت تاریخی جامعه ایران) تنها توسط شرایط عینی مبارزه دموکراسی‌خواهانه و برابری‌طلبانه، جامعه ایران نمی‌تواند به صورت دموکراتیک و دینامیک و درون‌جوش حرکتی رو به جلو داشته باشد. به همین دلیل در غیبت شرایط ذهنی، جهت اعتلای مبارزه دینامیک و دموکراتیک جامعه ایران (آنچنانکه در 150 سال گذشته عمر حرکت تحول‌خواهانه جامعه ایران شاهد بوده‌ایم) عوامل برونی در شکل «احزاب سیاسی انطباقی» یا جریان‌های «روشنفکری انطباقی» متأثر از انقلاب‌های کبیر فرانسه و انقلاب اکتبر روسیه تلاش کرده‌اند، بخصوص از بعد از شهریور 20 این خلاء ایدئولوژی بسیج‌گر توده‌ای جامعه ایران را پر کنند؛ که البته حداقل فونکسیون این جابجائی این بوده است که «جنبش‌های اجتماعی و سیاسی جامعه ما، مؤخر بر حرکت‌های سیاسی نخبگان اجتماعی تکوین پیدا کرده‌اند.»

همین امر باعث گردیده است تا برعکس جنبش‌های دموکراتیک و طبقاتی مغرب زمین در جامعه ایران در 150 سال گذشته عمر حرکت تحول‌خواهانه جامعه بزرگ ایران، «جنش‌های اجتماعی و طبقاتی دنباله‌رو احزاب سیاسی بشوند» که این آفت از طلوع جنبش روشنفکری در ایران (که با ظهور طالبوف و میرزا آقاخان کرمانی و فتحعلی خان آخوندزاده استارت آن زده شد و ادامه آن تا صادق هدایت و احمد کسروی استمرار پیدا کرد) و همچنین جنبش ملی (که با ظهور عباس میرزا و میرزا تقی خان امیر کبیر و میرزا قائم مقام فراهانی استارت آن زده شد و ادامه آن تا مصدق استمرار پیدا کرد) و جنبش پیشاهنگی سه مؤلفه‌ای تحزب‌گرایانه لنینیستی و ارتش خلقی مائوئیستی و چریک‌گرایانه رژی دبره‌ای (که با ظهور گروه 53 نفری تقی ارانی از سال 1313 یعنی دوران استبداد رضاشاهی که متأثر از انقلاب اکتبر روسیه و استراتژی چهار مؤلفه‌ای لنینیستی یعنی: الف - جایگزینی حزب پیشاهنگ به جای طبقه کارگر. ب - تکیه بر کسب قدرت سیاسی توسط حزب پیشاهنگ به عنوان شاه کلید دستیابی به سوسیالیسم دولتی. ج - تکیه بر تز دیکتاتوری پرولتاریای کارل مارکس به عنوان شکل دولت و حکومت. د - سیاست تک حزبی که همان حزب کمونیست یا حزب طراز نوین می‌باشد، آغاز شده بود) ادامه داشته است؛ که از بعد از شهریور 20 (و تبعید رضاخان به آفریقای جنوبی توسط امپریالیسم انگلیس) با تکوین حزب توده این استراتژی استمرار پیدا کرد و باز در ادامه آن بود که با ظهور جنبش چریکی در دهه 40 این استراتژی لنینیستی رنگ لعاب مائوئیستی و رژی دبره‌ای به خود گرفت که الی الان در اشکال مختلف مذهبی (مجاهدین خلق) و مارکسیستی به خصوص در خارج از کشور ادامه دارد.

مهم‌ترین آفت این رویکرد در بیش از یک قرن گذشته حرکت تحول‌خواهانه جامعه ایران آنچنانکه فوقا مطرح کردیم این بوده است که در طول تمامی ایام گذشته، جنبش‌های اجتماعی و سیاسی و صنفی و فرهنگی اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران دنباله‌رو این جنبش‌های سیاسی بشوند؛ که البته و البته و البته این فونکسیون در جوامع اروپائی متأثر از انقلاب کبیر فرانسه برعکس آن بوده است (اگرچه در روسیه و کشورهای متأثر از انقلاب اکتبر 1917 مانند جامعه ایران قضیه صورت عکسی داشته است و در چارچوب استراتژی لنینیستی این جنبش‌ها بوده‌اند که تابع احزاب پیشاهنگی بوده‌اند)، چراکه در جوامع اروپائی (از انقلاب 1789 کبیر فرانسه که بورژوازی توانست نظام فئودالیته را از پای درآورد الی الان) تمامی جنبش‌های دموکراسی‌خواهانه و برابری‌طلبانه در پروسس تکوین خود مقدم بر احزاب سیاسی لیبرالیستی یا سوسیالیستی ظهور پیدا کرده‌اند؛ به عبارت دیگر در کشورهای متروپل سرمایه‌داری ابتدا جنبش‌های اجتماعی و صنفی و سیاسی از قاعده هرم جامعه این کشورها ظهور پیدا کرده‌اند و در ادامه آن بوده است که احزاب سیاسی جهت نمایندگی این جنبش‌ها ظاهر شده‌اند؛ و البته روسیه انقلاب اکتبر صورتی عکس داشته است و همین امر عامل شکست انقلاب اکتبر گردید، چراکه خطای چهار مؤلفه‌ای لنین در تکوین و رهبری انقلاب اکتبر باعث گردید تا حزبی جدای از جنبش‌های اردوگاه بزرگ زحمتکشان روسیه به عنوان نماینده این اردوگاه تمامی ارکان قدرت سیاسی و اقتصادی و معرفتی جامعه بزرگ روسیه را در دست بگیرد.

بدین خاطر همین استراتژی «تقدم حزب بر جنبش» انقلاب اکتبر به صورت انطباقی و کپی - پیست شده توسط نخبگان معتقد به رویکرد سوسیالیست دولتی، وارد جامعه ایران شد. هر چند که از قبل از انقلاب اکتبر روسیه به علت رویکرد انطباقی نخبگان ایران به انقلاب کبیر فرانسه، به صورت انحرافی «استراتژی تقدم حزب بر جنبش و یا تقدم روشنفکر بر جنبش» وارد جامعه ایران شده بود. بدین ترتیب بوده است که «استراتژی تقدم حزب و نخبگان بر جنبش‌های مختلف اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران در بیش از یک قرن عمر حرکت تحول‌خواهانه جامعه ایران بزرگترین عامل انحراف حرکت تحول‌خواهانه جامعه ایران در سه فرایند مشروطیت و نهضت دموکراسی‌خواهانه مصدق و جنبش ضد استبدادی سال 57 و فرایندهای پسا انقلاب 57 بوده است» که البته هنوز جنبش سیاسی ایران چه در داخل کشور و چه در خارج از کشور از این آفت و بیماری در رنج می‌باشد و نتوانسته است هم در عرصه ذهنی و در عرصه عینی خود را از این آفت رهائی بخشد؛ و همین آفت بود که از بعد از 17 شهریور 57 به صورت هیولای شعار «یک رهبر و یک ملت خمینی ظاهر شد»؛ و توانست تمامی جریان‌ها و جنبش‌های ضد استبدادی که در چارچوب استراتژی سرنگونی حکومت توتالیتر و کودتائی پهلوی حرکت می‌کردند، در خود هضم کند، آنچنانکه دیگر «نه از تاک نشان ماند، نه از تاک نشان.»

باری، در این رابطه است که باور ما بر این امر قرار دارد که استراتژی تقدم حزب بر جنبش‌های تکوین یافته از پائین جامعه ایران به عنوان یکی از عوامل اصلی انحراف حرکت تحول‌خواهانه مردم ایران در طول بیش از یک قرن گذشته بوده است. حال سوالی که در این رابطه مطرح می‌شود اینکه چه عواملی باعث گردید تا رویکرد «تقدم حزب بر جنبش» در اشکال مختلف آن از آغاز بر حرکت تحول‌خواهانه مردم ایران سایه بیافکند؟

برای پاسخ به این سؤال باید عنایت داشته باشیم که لازمه اینکه رویکرد «تقدم جنبش بر حزب» مانند کشورهای متروپل فرایند پسا انقلاب کبیر فرانسه، بتواند در جامعه ایران بازتولید شود این است که شرایط ذهنی تحول برای اعتلای مبارزه صنفی یا سیاسی جنبش‌ها فراهم بشود. طبیعی است که در مغرب زمین تقدم عصر روشنگری و جنبش پروتستانیسم این شرایط ذهنی برای جنبش‌های اجتماعی کشورهای متروپل فراهم کرد؛ اما در جامعه ما به علت غیبت عصر روشنگری و غیبت جنبش پروتستانیسم که همان جنبش اصلاح دینی می‌باشد، از آغاز باعث سترون شدن جنبش‌های اجتماعی ایران شد. در نتیجه همین خلاء عظیم دو مؤلفه فوق باعث گردید تا در جامعه ایران از همان آغاز شرایط ذهنی توسط همین پیشقراولان نظری اعم از فردی و جمعی تکوین پیدا کند؛ به عبارت دیگر بدین ترتیب بوده است که در بیش از یک قرن گذشته تمامی جنبش‌های اجتماعی و سیاسی جامعه بزرگ ایران در عرصه تحول و اعتلا دنباله‌رو جریان‌ها و یا احزاب و یا اتوریته‌ها و یا کاریزماها برون از جنبش خود بوده‌اند؛ که این آفت منهای اینکه باعث شده تا جنبش‌های صنفی و سیاسی تکوین یافته از قاعده جامعه ایران، استقلال خود را از دست بدهند، مهم‌تر از آن اینکه این آفت باعث گردیده است تا در طول بیش از یک قرن گذشته جنبش‌های اجتماعی و سیاسی و صنفی تکوین یافته از قاعده جامعه ایران، «دنباله‌رو اهداف سیاسی آن پیشقراولان نظری خود بشوند»؛ که برای فهم اوج فاجعه در این رابطه کافی است که به وضعیت جنبش‌های صنفی و سیاسی در 40 سال گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی و دوران پسا 17 شهریور 57 جنبش ضد استبدادی مردم ایران نظری بیافکنیم تا دریابیم که تأثیر رهبری برون جنبشی و سازماندهی عمودی جریان‌های خارج از جنبش‌ها و عدم استقلال این جنبش‌ها تا چه اندازه تأثیر منفی و ویران‌گر بر حرکت جنبش‌های تکوین یافته از پائین جامعه ایران داشته است.

پر واضح است که تنها راه مقابله با این آفت ویران‌گر «مبارزه نظری و تئوریک با رویکرد تقدم حزب بر جنبش در اشکال فردی و جمعی آن می‌باشد» و البته هرگز این مهم حاصل نمی‌شود مگر اینکه بتوانیم برای حرکت تحول‌خواهانه جنبش‌های اجتماعی و سیاسی تکوین یافته از پائین جامعه ایران، «فرایند روشنگری و جنبش اصلاح دینی به صورت بازسازی اسلام تطبیقی تحت عنوان پروتستانیسم اسلامی (آنچنانکه اقبال و شریعتی تئوریزه کرده‌اند) دست پیدا کنیم»، چراکه اولین فونکسیون فرایند روشنگری یا رنسانس اسلامی و جنبش پروتستانیسم اسلامی، فراهم کردن شرایط ذهنی جهت اعتلای جنبش‌های اجتماعی و سیاسی اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران به صورت دینامیک و درون‌جوش می‌باشد؛ که البته با تکوین این جنبش‌ها به صورت «دینامیک» همین جوهر دینامیک جنبش‌ها باعث می‌گردد تا شرایط برای ظهور رهبری بسیج‌گر و سازماندهی درون‌جوش و استقلال این جنبش از حاکمیت و جریان‌های سیاسی داخل و خارج از کشور فراهم بشود.

باری در این رابطه است که توسط انجام پروژه اصلاح دینی به صورت «بازسازی تطبیقی اسلام» در جامعه ایران می‌توان داوری کرد که شرایط تحول فرهنگی برای دموکراتیک کردن جامعه ایران فراهم بشود؛ و در چارچوب همین فرهنگ دموکراتیک است که تکوین جامعه مدنی و تکوین مبارزه دموکراتیک و تکوین نهادهای دموکراتیک و تکوین و اعتلای جنبش‌های دموکراتیک و سوسیالیستی در جامعه بزرگ ایران امری طبیعی می‌شود.

ادامه دارد