تیتر اول: «حاشیهای» بر «یک متن»
در روز «دو شنبه مورخ 22 مهر 1398» (14 اکتبر 2019) «متنی» در گروه تلگرام نشر مستضعفین (توسط ناقد و یا ناقدینی) قرار گرفت که البته طبق ادعای ناقد (و یا ناقدین) این «متن در نقد سرمقاله شماره 123 نشر مستضعفین» (ارگان عقیدتی و سیاسی جنبش پیشگامان مستضعفین ایران، تحت عنوان «تحلیل رویدادهای سیاسی ایران در شرایط جاری در چارچوب سه مؤلفه حاکمیت، مردم و جنبش») تنظیم یافته است که البته پس از ورود به متن و خواندن آن تا آخر به هر چه شبیه باشد، اصلاً و ابد ا این متن در نقد این سرمقاله نمیباشد، لذا به باور ما ناقد و ناقدین به دنبال محمل و بهانهای بودهاند تا یک سلسله حرفهای نزده گذشته خود را با ما بزنند، بنابراین ما هم فرصت را غنیمت شمردیم تا در پاسخ به نقد آنها، «به نقد در نقد بپردازیم» چراکه اعتقاد به گفتگو و دیالوگ طبق سنت گذشته نشر مستضعفین (در جریان پالتاک) وظیفه خود میدانیم، بنابراین این همه باعث گردید تا خود را موظف به نقد آن نقد (ناقد و یا ناقدین) البته در خور (اندیشه و شخصیت آنها) بدهیم، یادمان باشد که پاسخ به نقد در دیسکورس جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در طول 43 گذشته عمر خود (از خرداد 55 الی الان) در راستای اقناع کردن حریف نبوده و نمیباشد، بلکه برای پراتیک و تمرین و آموزش زبان گفتگو و حرف یکدیگر فهم کردن و دستیابی به خرد جمعی در عرصه پلمیک میباشد، پیشاپیش امید آن داریم که قبول افتد، در نظر آید و در این رابطه برای خودمان دعا میکنیم که آنچنانکه معلم کبیرمان شریعتی میگوید: «خدایا عقیده ما را از دست عقدههایمان مصون بدار و به ما (قدرت) تحمل عقیده مخالف ارزانی بدار و خودخواهی را چندان در ما بکش یا چندان برکش که خودخواهی دیگران احساس نکنیم، خدایا اخلاص، اخلاص، یکتائی در بودن و یکتائی در زیستن و یک توئی در شدن به ما ارزنی کن.»
قبل از اینکه به طرح نظر ناقد یا ناقدین فوق و نقد ما به نقد آنها بپردازیم با تاسی از منش و روش معلم کبیرمان شریعتی تلاش میکنیم تا بیش از آنکه به نقد خود در برابر نقد آنها بیاندیشیم، به جوهر و مضمون نقد آنها فکر کنیم چراکه آنچنانکه پیامبر اسلام فرموده است: «بهترین دوستان شما آنانی هستند که قبل از اینکه با حسنتان شما را مدح کنند، با عیبهای شما، شما را نقد نمایند» و البته در همین رابطه است که امام علی (خطبه 216 نهجالبلاغه صبحی الصالح - ص 335 – س 8 به بعد) در نقد کسی که به جای (نقد او) او را مدح میکرد، میفرماید: «...فَلَا تُکلِّمُونِی بِمَا تُکلَّمُ بِهِ الْجَبَابِرَةُ وَ لَا تَتَحَفَّظُوا مِنِّی بِمَا یتَحَفَّظُ بِهِ عِنْدَ أَهْلِ الْبَادِرَةِ وَ لَا تُخَالِطُونِی بِالْمُصَانَعَةِ وَ لَا تَظُنُّوا بِی اسْتِثْقَالًا فِی حَقٍّ قِیلَ لِی وَ لَا الْتِمَاسَ إِعْظَامٍ لِنَفْسِی فَإِنَّهُ مَنِ اسْتَثْقَلَ الْحَقَّ أَنْ یقَالَ لَهُ أَوِ الْعَدْلَ أَنْ یعْرَضَ عَلَیهِ کانَ الْعَمَلُ بِهِمَا أَثْقَلَ عَلَیهِ فَلَا تَکفُّوا عَنْ مَقَالَةٍ بِحَقٍّ أَوْ مَشُورَةٍ بِعَدْلٍ فَإِنِّی لَسْتُ فِی نَفْسِی بِفَوْقِ أَنْ أُخْطِئَ...- با من مانند جباران سخن نگوئید - نقد خودتان را از من دور نکنید - هرگز در برابر من چاپلوسی و مداحی نکنید - چنین فکر نکنید که اگر خطاهای من را به من بگوئید، بر من سنگین خواهد آمد و یا من ناراحت میشوم - فکر نکنید که من (به جای نقد و انتقاد شما) نیازمند به مدح و ستایش و تملق و تمجید و تعظیم شما هستم - مطمئن باشید کسی که نقد و انتقاد شما برای او سنگین و دشوار باشد، عمل کردن به حق و حقیقت برای او دشوارتر خواهد بود - مشورت و خرد خودتان را نسبت به من مضایقه نکنید، چرا که منهم مثل شما خطا کارم و هرگز مصون از خطا نیستم.»
باری، در این رابطه است که لازم میدانیم (آنچنانکه در سلسله مقالات در حاشیه پالتاک در شمارههای گذشته نشر مستضعفین ارگان عقیدتی سیاسی جنبش پیشگامان مستضعفین ایران مطرح کردهایم) در اینجا هم بر اهمیت این موضوع تاکید کنیم که حداقل در طول 78 سال گذشته (یعنی از فرایند پسا شهریور 20 که جنبش سیاسی و نخبگان جامعه سیاسی ایران تکوین پیدا کرده است، الی الان) یکی از نیازهای مبرم و اساسی و استراتژیک جامعه سیاسی نخبگان ایران «ادبیات و توان گفتگو و دیالوگ و با هم حرف زدن و یکدیگر را نقد و آسیبشناسی کردن بوده است» که البته شوربختانه جامعه سیاسی ایران چه در داخل و چه در خارج از کشور، پیوسته و علی الدوام از این پتانسیل خالی بودهاند؛ و لذا همین امر باعث گردیده است تا نخبگان و جریانهای سیاسی و جامعه سیاسی ایران تا زمانی پروسه همگرائی با جریان سیاسی خاص خود داشتهاند که بز اخفش نظری و عملی آن جریانها بودهاند و زمانی که زبان نقد و انتقاد آنها باز میشد، یا از جریان خارج میشدند و یا اینکه بالبداهه باعث فراکسیون و انشعاب در آن جریانها میشده است؛ و همین امر باعث شده است که علاوه بر اینکه تعداد جریانها و انشعابها و فراکسیونهای جریانهای سیاسی از تعداد افراد سیاسی جامعه ایران در طول 78 سال گذشته بیشتر گردد، مهمتر از آن اینکه در طول 78 سال گذشته (چه در داخل و چه در خارج از کشور) حتی یک حزب و جریان استخواندار پایدار سیاسی در بین 6 تا 8 میلیون جمعیت خارجنشین ایرانی شکل نگیرد؛ و از این مهمتر اینکه آسیبشناسی و نقد و انتقاد در دیسکورس جامعه سیاسی و نخبگان داخل و خارج از کشور ایران به معنای عصیان و توهین تلقی بشود. آنچنانکه در ابتدای همین متن یا نقد مطرح شده است (نقد سرمقاله شماره 123 نشر مستضعفین توسط ناقد و یا ناقدین فوق برای آن بوده است که (ص 2 - سطر 7) «مجبور هستم تا (در این متن و نقد) به بررسی و تحلیل طرز تفکر حاکم بر نشر مستضعفین در رابطه با دوگانهسازی خودبا اپوزیسیون و یک کاسه کردن تمامی آن جریانات بر میگردد، موضوع این نوشته قرار دهم») یا به عبارت دیگر آنچه که باعث گردیده است تا در اینجا ناقد و یا ناقدین تمامی دستاوردهای 43 ساله منظومه عملی و نظری جنبش پیشگامان مستضعفین ایران را به چالش بکشند، به خاطر این بوده است که نشر مستضعفین (در سرمقاله 123 به عنوان ارگان عقیدتی سیاسی جنبش پیشگامان مستضعفین ایران) برای اولین بار در طول 78 ساله گذشته، به نقد اپوزیسیون خارج از کشور پرداخته است.
البته لازم به ذکر است که ناقد و یا ناقدین در هیچ جای این متن 5 صفحهای خود حتی به اندازه نیم سطر هم در نقد ما از 6 میلیون اپوزیسیون خارج از کشور پاسخی ندادهاند و به جای پاسخ به نقد ما (در سرمقاله شماره 123 نشر مستضعفین از اپوزیسیون خارج کشور) در این متن تلاش ناقد و ناقدین بر این امر قرار دارد تا با «زیر سؤال بردن کل منظومه عملی و نظری جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در طول 43 گذشته از اول صورت حساب را پاک کنند» و با زبان بیزبانی عدم صلاحیت ما در نقد اپوزیسیون خارج از کشور اعلام نمایند. شاید بهتر باشد که موضوع را اینچنین مطرح کنیم که عاملی که باعث شده است تا ناقد و یا ناقدین فوق به نقد گذشته 43 ساله حیات جنبش پیشگامان مستضعفین ایران بپردازند و تمامی گذشته تلاش نظری و عملی این جنبش را مانند کلینکس یک بار مصرف در هم بپیچند، «آسیبشناسی شش میلیون اپوزیسیون فعال و غیر فعال خارجنشین ایران بوده است که حداقل در طول 40 سال گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم، این شش میلیون خارجنشین حتی نتوانستهاند (نه یک حزب استخواندار پایدار بلکه) یک جبهه ائتلافی بین خودشان هم تشکیل بدهند و بزرگترین تجمع این شش میلیون اپوزیسیون فعال و غیر فعال خارجنشین ایرانی در طول 40 سال گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم «کنسرت گوگوش در لوس آنجلس با سیزده هزار نفر جمعیت بوده است» و البته مهمتر از آن اینکه، این در شرایطی است که در طول 40 سال گذشته توسط جامعه سیاسی نخبگان ایران، «حتی یک آسیبشناسی جدی از 6 میلیون اپوزیسیون فعال و غیر فعال ایرانی خارجنشین نشده است.»
طبیعی است که وقتی که در سرمقاله شماره 123 نشر مستضعفین (ارگان عقیدتی و سیاسی جنبش پیشگامان مستضعفین ایران) به آسیبشناسی جامعه شش میلیون نفری اپوزیسیون فعال و غیر فعال ایرانیان خارج از کشور میپردازیم، ناقد و یا ناقدین سرمقاله فوق به جای داوری خود در باب این آسیبشناسی و غنی کردن آن، آنچنانکه روسو میگوید: «برای چیدن میوه درخت با تبر به جان درخت میافتند تا درخت را از ریشه بر کنند». باری، بهتر است برای شروع این نقد با نقل پاراگرافی از این متن شروع بکنیم:
«من برای آنکه تحلیل آن سرمقاله به درازا نکشد، عباراتی از آن تحلیل را در اینجا میآورم (نشر مستضعفین در این سرمقاله میگوید) تقریبا تمامی جریانات سیاسی بر مسیر استراتژی کسب قدرت سیاسی حرکت میکنند و...جریانات سیاسی قدرت سیاسی را تنها برای خود میخواهند و...این جریانات به خاطر دوری از ایران و اقامت در کشورهای گل و بلبل خارجی، تحلیل مشخصی از مردم و از جنبش پیشرو مطالبات سیاسی، مدنی و اقتصادی جامعه ایران ندارند و...فعالیت و حضور آنان در کشور تنها در صدور اعلامیه خلاصه میشود؛ و...به دلیل بیگانگی با مردم و جنبش خودبنیاد جامعه ایران، از هر طریق برای کسب قدرت استفاده میکنند و...نمونه آن استراتژی سرنگونطلبانه مجاهدین خلق و سلطنتطلبان و حزب دمکرات و کومله و دیگر جریانهای تجزیهطلب خارجنشین میباشد که برای نیل به هدف خود، به علت تردد پاشنه درب کاخ سفید را از جا در آوردهاند و همزمان با دستگاههای امنیتی حزب پادگانی خامنهای پشت دربهای بسته در حال گفتگو میباشند و...رابطه این جریانها با جنبش اجتماعی داخل کشور تنها جهت یارگیری و جذب مهره میباشد؛ و این جریانهای سیاسی خارجنشین نیروهای فعال جنبش اجتماعی داخل کشور را از کشور منتقل میکنند و از آنان استفاده تبلیغی مینمایند؛ و...دخالت فعالیت سیاسی آنان باعث گشته است تا جنبشهای داخل کشور دچار تشدد و سکتاریست گردند. سرمقاله در آخر نتیجه میگیرد که رمز موفقیت جنبشهای سه مؤلفهای خودبنیاد مطالباتی در پیوند افقی و عمودی آنها جهت تغییر قوای میدانی به سود خود میباشد» (ص 1 – سطر 18 به بعد)
آنچه که از بیان فوق ناقد و ناقدین برای ما قابل فهم میباشد اینکه:
اولاً در نقل قول فوق از سرمقاله نشر مستضعفین شماره 123 ناقد و یا ناقدین رعایت انصاف در نقد نکردهاند و به صورت مقطع، قطعاتی جدا از هم از سرمقاله فوق، پشت سر هم قرار دادهاند تا بتوانند به خواسته خود دست پیدا کنند، بنابراین در این رابطه از مخاطبین دعوت میکنیم که جهت فهم موضوع نقد ناقدین کل سرمقاله 123 نشر مستضعفین (ارگان عقیدتی سیاسی جنبش پیشگامان مستضعفین ایران) را خود مطالعه کنند.
ثانیاً نتیجهای که ناقد و یا ناقدین پس از کنار هم گذاشتن قطعات پازل سرمقاله 123 نشر مستضعفین، در ص 2 - سطر 8 این نقد میگیرند عبارت است از اینکه: «تلاش نشر مستضعفین جهت دوگانهسازی تفکرات خودبا اپوزیسیون و یک کاسه کردن تمامی آن جریانات بر میگردد». آنچه ما از این نتیجهگیری و داوری ناقد و یا ناقدین میفهمیم اینکه، «نشر مستضعفین در تحلیل سرمقاله شماره 123 خود همه اپوزیسیون خارج از کشور را یک کاسه کرده است» که البته این خلاف واقع میباشد، چرا که در نقل قول فوق خود ناقد و یا ناقدین هم آمده است که: «تقریباً تمامی جریانات سیاسی» پر پیداست که کلمه تقریبا، استثناء پذیری جریانات خارج از کشور، در رویکرد جنبش پیشگامان مستضعفین ایران تائید مینماید، البته در این رابطه علی الدوام داوری نشر مستضعفین بر این امر قرار دارد که گرچه تمامی جریانهای سیاسی (جامعه سیاسی) خارجنشین ایران با «رویکرد عملی چریکگرائی مدرن سه مؤلفهای دهه 40 و 50 ایران فاصله گرفتهاند» ولی بدون تردید هنوز «فرهنگ چریکگرائی بر ذهنیت جمعی اپوزیسیون ایرانیان خارجنشین حاکم میباشد» که از مهمترین شاخص «فرهنگ چریکگرائی مدرن همان تکیه بر موتور کوچک، جهت به حرکت درآوردن موتور بزرگ» و همان تکیه بر «استراتژی کسب قدرت سیاسی» و همان تکیه بر «حرکت از بالا توسط نخبگان» و همان «اولویت تحول سیاسی، بر تحول فرهنگی و تحول اجتماعی و تحول اقتصادی» و همان «تکیه بر نخبگان به جای جنبشهای خودبنیاد مردمی» و همان «رهبریطلبی خود خوانده» میباشد؛ که برای داوری در باب رویکرد نشر مستضعفین در این رابطه بهتر بود ناقدین در 5 صفحه نقد خود حداقل در نیم سطر از این پنج صفحه داوری میکردند که «کدامین جریانهای سیاسی اپوزیسیون خارجنشین، حداقل از یکی از این مؤلفههای فرهنگ چریکگرائی برخوردار نمیباشند.»
البته در رویکرد نشر مستضعفین این داوری فقط محدود به اپوزیسیون خارج از کشور نمیشود، بلکه جریانهای سه مؤلفهای پیشاهنگی داخل کشور هم از این شاخصهای فرهنگ چریکگرائی برخوردار هستند، بنابراین در این رابطه است که داوری جنبش پیشگامان مستضعفین ایران و نشر مستضعفین به عنوان ارگان عقیدتی و سیاسی این جنبش، بر این امر قرار دارد که تنها وجه مشترک «تقریباً» تمامی جریانهای سیاسی خارج از کشور و داخل کشور (اعم از چپ مارکسیستی تا راست سلطنتطلب و مجاهدین خلق و شورای گذار و غیره و غیره و غیره) تکیه بر یکی از این مؤلفههای (فرهنگ پیشاهنگی سه مؤلفهای لنینیستی و چریکگرائی رژی دبرهای و ارتش خلقی) یعنی، یا «اعتقاد به کسب قدرت سیاسی از بالا توسط نخبگان» (که البته این نخبگان همان جریان سیاسی خاص خودشان میباشد) دارند و یا معتقد به «حرکت از بالا به جای حرکت از پائین توسط جنبشهای خودبنیاد هستند» و یا اعتقاد دارند که «تنها موتور کوچک (اعم از حزب و سازمان و شورای گذار و غیره و غیره آنها) میتواند از بالا موتور بزرگ (جنبشهای خودبنیاد تکوین یافته از پائین جامعه مدنی جنبشی ایران را) به حرکت درآورد» و «بدون موتور کوچک آنها» نه امکان گذار از رژیم مطلقه فقاهتی وجود دارد و نه «آلترناتیوی» برای جایگزینی رژیم مطلقه فقاهتی (غیر از آنها) وجود پیدا میکند؛ و یا اعتقاد دارند که «بدون آلترناتیوسازی از برون» (جامعه مدنی جنبشی خودبنیاد داخل ایران) نه تنها موتور بزرگ (که همان جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران میباشد) نمیتواند به صورت دینامیک و دموکراتیک به حرکت درآید «حتی شاخههای سه مؤلفهای صنفی و سیاسی و مدنی جنبشهای داخلی هم نمیتوانند به ائتلاف برسند.»
مهمتر از همه اینکه همه این جریانهای داخل و خارج از کشور (گرفتار در اوهام فرهنگ چریکگرائی) بر این باورند که تنها با «آلترناتیوسازی خود آنها از بالا و بیرون از جنبشهای خودبنیاد امکان سرنگونی و گذار از رژیم مطلقه فقاهتی حاکم و اعتلای جنبشهای خودبنیاد مادیت پیدا میکند» که البته تاریخ 150 ساله گذشته حرکت تحولخواهانه جامعه بزرگ ایران و به خصوص در 40 سال گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم نشان داده است که «همه این رمل و اصطرلابهای انتزاعی و غیر انضمامی و دور از واقعیت و ذهنی و تخیلی اینها اوهامی بیش نیست»؛ و تا زمانیکه خود جامعه مدنی جنبشی مستقل از جریانهای سیاسی (داخل و خارج از کشور) و مستقل از حاکمیت و مستقل از جناحهای درونی قدرت به صورت دینامیک و خودبنیاد و خودرهاساز و خودسازمانده و خودرهبر در مسیر اعتلا، در سه شاخه مختلف صنفی و سیاسی و مدنی به «ائتلاف و تکوین حزب جنبشی از پائین دست پیدا نکنند و در ادامه آن تا زمانیکه نتوانند خود این جامعه جنبشی از پائین توسط شوراهای عمومی (نه شوراهای طبقاتی صرف مثل شوراهای صرف کارگری) توسط تغییر توازن قوای میدانی به سود خودبه مقام آلترناتیوی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم دست پیدا کنند، امکان دستیابی به دموکراسی به صورت دموکراتیک اصلاً و ابداً در جامعه ایران وجود ندارد» و مع الوصف، در این رابطه است که «تمامی مسیرهای غیر از این در جامعه ایران در رویکرد ما به استبداد کشیده میشود» آنچنانکه از مشروطیت تا کنون تمامی آنها به استبداد کشیده شده است.
باری «فرمول فوق نمایش تمامی استراتژی 43 ساله حرکت گذشته جنبش پیشگامان مستضعفین ایران (از خرداد 55 الی الان) در دو فرایند عمودی و (یا سازمانی آرمان مستضعفین) افقی (و یا جنبشی نشر مستضعفین) میباشد» و در این چارچوب بوده است که در 43 سال گذشته جنبش پیشگامان مستضعفین ایران، استراتژی پیشاهنگی (تمامی جریانهای پیشاهنگی در سه مؤلفه تحزبگرایانه لنینیستی و چریکگرائی مدرن رژی دبرهای و ارتش خلقی یا جنگ درازمدت تودهای مائوئیستی) را به چالش نظری و تئوریک کشیده است؛ و تنها راه حل بحران استراتژی 150 ساله جامعه ایران را که همان تغییر دموکراتیک از پائین توسط جنبشهای خودبنیاد سه مؤلفهای میباشد (به جای تغییر از بالا توسط موتور کوچک نخبگان سیاسی) جایگزین کردن «استراتژی پیشگامی» طبق فرمول فوق، «به جای استراتژی سه مؤلفهای پیشاهنگی» حاکم بر تمامی جریانهای سیاسی داخل و خارج از کشور تعریف میکنیم؛ و باز در این رابطه است که بر این باوریم که وجه مشترک خودویژگی تمامی جریانهای سیاسی داخل و خارج از کشور (از راست تا چپ و از سلطنتطلب تا جمهوریخواه و غیره) همین حاکمیت «رویکرد پیشاهنگی بر استراتژی و حرکت آنها میباشد» که فقط و فقط با جایگزینی «رویکرد پیشگامی» به جای «رویکرد پیشاهنگی سه مؤلفهای» آنها قابل درمان میباشد، بنابراین تا زمانیکه «رویکرد پیشگامی» در عرصه استراتژی، جایگزین «رویکرد پیشاهنگی» آنها نشود، به قول معلم کبیرمان شریعتی اگر صد تا انقلاب دیگر هم در جامعه ایران صورت بگیرد، استبداد به علت بسترهای عینی و ذهنی موجود در جامعه فقهزده و استبدادزده و تصوفزده ایران، به صورتی خشنتر و پیچیدهتر بازتولید میشود و جامعه نگونبخت ایران مجبور میگردد تا هزینهای سنگینتر از گذشته در فرایندهای جدید بازتولید استبداد پرداخت نماید.
ماحصل اینکه «نه با لیبرال دموکراسی سرمایه داری شورای گذار» و «نه با سوسیال دموکراسی سرمایهداری» (یا دولت رفاه انترناسیونال دوم) و «نه با سوسیالیسم حزب - دولت لنینیستی» (که قرن بیستم برای بشریت، قرن فاجعه ساختند) جامعه امروز ایران میتواند به دموکراسی پایدار دموکراتیزه شده از پائین دست پیدا کند؛ و البته در این رابطه معیار و شاخص ما برای صحت و سقم هر استراتژی، «خود استراتژی و تاریخ گذشته 150 ساله حرکت تحولخواهانه جامعه بزرگ ایران در تجربه آن استراتژی میباشد» و شاید این کلام نیچه درست باشد که میگوید: «باطل السحر تمامی رویکردهای باطل و غلط، فقط و فقط تاریخ گذشته میباشد». بدین خاطر اگر در این رابطه برای تعیین صحت و سقم یک استراتژی بر شاخص تعداد هواداران و قدرت سیاسی از بالا و غیره تکیه کنیم، باید خمینی را در نوک قله این هرم قرار بدهیم، چراکه در تحلیل نهائی این او بود که توسط «استراتژی از بالا» توانست به بزرگترین بسیج تودهای در تاریخ حرکت تحولخواهانه 150 سال گذشته جامعه ایران، جهت تغییر قدرت در بالا، تحت رهبری خودش دست پیدا کند.
باری، ناقد و یا ناقدین پس از طرح موضوع فوق (بدون نقد سرمقاله 123 نشر مستضعفین که موضوع اصلی این نقد بوده است) در صفحه 2 سطر 9 بالبداهه با طرح استراتژی 43 ساله جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در نشر مستضعفین، به نقد این استراتژی میپردازند، البته آنچنانکه فوقا هم اشاره کردیم، چنین استنباط میشود که هدف اصلی ناقد یا ناقدین در اصل همین به «نقد کشیدن استراتژی 43 ساله جنبش پیشگامان مستضعفین ایران بوده است» زیرا بدون داوری در باب آسیبشناسی جریانهای سیاسی خارج از کشور به صورت مستقیم به سراغ آسیبشناسی استراتژی جنبشی 43 سال گذشته جنبش پیشگامان مستضعفین ایران میروند و در این متن تلاش میکنند تا با زیر سؤال بردن استراتژی پیشگامی و جنبشی و دینامیک و دموکراتیک جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در 43 سال گذشته به حمایت غیر مستقیم از رویکرد پیشاهنگی جریانهای سیاسی خارج از کشور بپردازند و با قرار دادن تخم مرغهای خود در سبد «لیبرال دموکراسی سرمایهداری شورای گذار» به صورت مصداقی مسیر پیشاهنگی لیبرال دموکراسی سرمایهداری شورای گذار را تائید نمایند.
در این رابطه است که ناقد یا ناقدین در ادامه در ص 2 – سطر 10 به بعد میگویند: «خط فکری نشر مستضعفین (ارگان عقیدتی سیاسی جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در طول 43 سال گذشته) با اساس نمودن تحول فرهنگی به عنوان سنگ زیربنای تحول اجتماعی و سیاسی و اقتصادی و به عنوان مبنای توسعه اجتماعی و با تکیه بر اقشار اجتماعی باور دارد که در طی بیش از چهار دهه در این راستا فعالیت اجتماعی داشته است، پروژهای که باور دارد از پیشکسوتان قبلی خود یعنی اقبال و شریعتی به او به ارث رسیده است.»
آنچه از داوری فوق ناقد یا ناقدین برای ما قابل فهم است اینکه:
الف – ناقد یا ناقدین فوق به این فرمول استراتژی جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در 43 سال گذشته که میگویند: «بدون تحول فرهنگی در جامعه استبدادزده و فقهزده و تصوفزده ایران امکان تحول اجتماعی از پائین و بدون تحول اجتماعی از پائین امکان تحول سیاسی و اقتصادی در جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران وجود ندارد» اعتقادی ندارند؛ و بر همان فرمول رویکرد پیشاهنگی 150 سال گذشته جامعه نخبگان سیاسی ایران باور دارند که میگویند: «هر گونه تحول سیاسی و تحول اجتماعی و تحول اقتصادی و تحول فرهنگی در جامعه ایران، مقدمتا و در آغاز باید از تحول سیاسی و کسب قدرت سیاسی شروع بشود» و لذا بر این باورند که در صورتی که قدرت سیاسی در دست شورای گذار قرار بگیرد مملکت ایران گل و بلبل میشود؛ یعنی همان شعاری که خمینی در برابر شاه میگفت: «اگر شاه برود به جای او شمر و عبید الله زیاد هم بیاید وضع جامعه ایران بهتر میشود»، دوباره در هر حال بازتولید شدن است.
باری، اگر در این رابطه بخواهیم گفتههای ناقد و یا ناقدین را فرموله کنیم، باید بگوئیم که در چارچوب دو رویکرد «بازسازی» و «بهسازی» از آنجائیکه در رویکرد «بازسازی» (که همان رویکرد معلمان کبیرمان اقبال و شریعتی و رویکرد پیشگامی و جنبشی و دینامیک جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در 43 سال گذشته میباشد) در جامعه استبدادزده و استثمارزده و استحمارزده و استخفافزده ایران، جهت دستیابی به تحول جنبشی از پائین، بر تحول فرهنگی بسترساز تحول اجتماعی و تحول سیاسی و تحول اقتصادی تکیه دارند، در صورتی که در رویکرد «بهسازی» برعکس بر تقدم تحول سیاسی و کسب قدرت سیاسی از بالا توسط جریانهای نخبه سیاسی اعتقاد دارند؛ و بدون تحول سیاسی و کسب قدرت و سرنگونی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم هر گونه تحول فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی در جامعه بزرگ ایران غیر ممکن میدانند. با این ترازو است که میتوانیم رویکرد ناقد و یا ناقدین فوق، «رویکرد بهسازی تعریف نمائیم.»
ب – ناقد و یا ناقدین فوق در راستای نفی رویکرد بازسازی جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در 43 سال گذشته میگویند:
«برای پاسخ به واقعی بودن و اصولی بودن چنین راهکاری در جامعه ایران کافی است تا نگاهی به میوه آن درخت بیاندازیم، واقعیت آن است که نشر مستضعفین همچون درختی تناور (در حوزه فکری و تئوریک) است که در طی طول عمر خود نه میوهای داده است و نه کس یا کسانی (رهگذرانی) توانستهاند تا از سایه آن نصیبی برند. دست اندرکاران و دوستداران تفکر نشر مستضعفین اگر صمیمانه قصد دارند تا بهره و نتیجه شیوه کار فکری (و در ظاهر سیاسی و اجتماعی) آن جریان را به اثبات برسانند، کافی است تا در پیرامون خود (داخل یا خارج از کشور) در حوزه روشنفکری، در حوزه گروههای سیاسی و اجتماعی و در حوزه مبنائی مبارزات اجتماعی که هم اکنون جنبشهای مطرح در جامعه ایران نمایندگان واقعی آن هستند، از نشانهها و تاثیرات آن اندیشه بر عرصه عمومی به چند نمونه اشاره نمایند تا این حقیر بداند و بفهمد که فعالیت تئوریک و فکری نشر مستضعفین پس از اقبال و شریعتی توانسته است نقش محوری و رسالت تاریخی آن اندیشه را در جامعه پیروی و به اثبات برساند. پروژه اندیشه اقبال و شریعتی هم اکنون در بخشی از رویکردهای فکری و تا حدودی سیاسی در جامعه نهادینه شده و میشود نتیجه گرفت که بخشی از گفتمان فکری و حداقل حوزه روشنفکری جامعه را متأثر از خود کرده است و نمایندگانی در جامعه دارد. حال آنکه این پرسش را مسئولین محترم و هواداران نشر مستضعفین پاسخ دهند، پس از چهار دهه (و به قول خودشان بیش از آن زمان را) که از کار فرهنگی توسط این جریان میگذرد به کدامین بحرانها، چالشها و ابر تضادهای حاکمیت دینی و تاثیرات آن رویکردها بر حوزه دینی، طبقاتی، سیاسی و فرهنگی توانستهاند پاسخ بدهند؟ در کدامیک از عرصههای عملی و در کدامیک از بحرانهای اجتماعی نقش فکری داشتهاند؟» (ص 2 – سطر 14)
برای طرح داوری ما در باب گفته فوق ناقد یا ناقدین در اینجا به طرح جملاتی از معلم کبیرمان شریعتی در خصوص پاسخ به محورهای مطرح شده فوق ناقد و ناقدین میپردازیم.
1 - «در این ایام طرز تفکر من کاملاً مشخص شده بود و آن ایجاد یک جنبش فکری و عملی مترقی اسلامی در جامعه ایران است...من از همین موقع معتقد شدم که کار سیاسی و مبارزه سیاسی و تشکیلات سیاسی هر چه باشد، فایدهای نخواهد داشت مگر اینکه قبلاً در جامعه و طرز فکر جامعه و فرهنگ و مذهب توده مردم منحط و سنتی قرون وسطائی ایران یک نهضت فکری و رنسانس در سطح عموم به وجود آید و این بود که دعوت برخی از طرفداران جبهه ملی را که گاه از تهران میآمدند و یا در مشهد بودند برای تشکیل یک سازمان سیاسی در ایران رد کردم» (م.آ - ج 2 - ص 228).
2 - «تا مردم به آگاهی نرسیدهاند و خود صاحب شخصیت انسانی و تشخیص طبقاتی و اجتماعی روشنی نشدهاند و از مرحله تقلید و تبعیت از شخصیتهای مذهبی و علمی خود که جنبه فتوایی و مقتدائی دارند به مرحله از رشد اجتماعی و سیاسی ارتقاء نیافتهاند که در آن رهبراناند که تابع اراده و خط مشی آگاهانه آنانند و تا زمانی که متن مردم بیدار نشده باشد و وجدان آگاه اجتماعی نیافته باشند، هر مکتبی و هر نهضتی عقیم و مجرد خواهد ماند» (م.آ - ج 4 - ص 94 و ص 89).
3 - «روشنفکران امروز غالباً مسائل تاریخی را فقط در مقطع زمانی خاص، به صورت انتزاعی و با عینک زمانی خویش میبینند در صورتی که بارها گفتهام بایستی مسائل تاریخی را به صورت انضمامی و عینی و با بینش دیالکتیکی نگریست و قضاوت کرد چه در غیر این صورت، قضاوت در باره آنها قضاوتی نادرست خواهد بود» (م.آ - ج 7 - ص 111).
4 - «همه جا در طول تاریخ میبینیم هر جا حرکت و سازندگی وجود داشته پشتش یک بینش و یک آگاهی فکری، یک فرهنگ اعتقادی بیدار کننده و روشنگر و همچنین یک توجیه انتقادی از حرف و از عمل وجود دارد. این یک چیز جبری و مسلم بدون استثناء است، بدون استثناء» )م.آ - ج 17 – ص 163).
5 - «انقلابی شدن بیش از هر چیز مستلزم یک انقلاب ذهنی، یک انقلاب در بینش و یک انقلاب در شیوه تفکر انسان است» (م.آ - ج 2 - ص 167).
6 - «وقتی ملتی به تفکر آغاز کرد، هیچ قدرتی پیروزی او را نمیتواند سد کند. عادت کردن به تفکر بزرگترین نیاز جامعه ما هست، برای اینکه وقتی هر کار دیگر اجتماعی یا فرهنگی یا اقتصادی یا حتی سیاسی یا مذهبی و اعتقادی و اخلاقی ارزش دارد و امکان دارد و وقتی ممکن است به نتیجه عملی برسد که اصلاً یک ملتی عادت به تفکر کرده باشد و اندیشیدن را بیاموزد و بداند»(م.آ - ج 18 - ص 135)
7 - «جامعههای بدون ریشه و بدون آمادگی، بدون تغییر اندیشیدن و تغییر تفکر و بدون سوار کردن تمدن بر پایهها و ریشهها و عمق خاک فرهنگی و تاریخی و قومی خودشان نه تنها دارای تمدن نمیشوند، بلکه شانس تمدن داشتن را هم از دست میدهند» (م.آ - ج 20 – ص 88).
8 - «تکیه گاه اصلی اقبال دگرگون کردن ذهنی – روانی وجدان انسانی ملتش بود، آنها که عمل اجتماعی تنها در اشکال عمل بدنی یا عمل سیاسی منحصر نمیبینند، میتوانند عمیقاً درک کنند که اساسیترین عمل روشنفکر مسئول همین میباشد» (م.آ - ج 5 - ص 164).
9 - «در راه حلهای اجتماعی نباید به کوتاهترین راه حل اندیشید بلکه باید به درستترین راه فکر کرد همه این روشنفکرها به خاطر این به هیچ نتیجهای نرسیدهاند که میخواستند چند تا راه کشف کنند و بعد به نتیجه برسند و وقتی میدیدند به نتیجه نمیرسند، مأیوس میشدند میرفتند شعر نو میگفتند. میگویند هیجده سال پیش چند دفعه در خیابان جیغ و داد کردیم دیدیم فایدهای ندارد، مأیوس شدیم. ما حق نداریم مأیوس بشویم. یکی میگفت اگر کسی برای مسائل اجتماعی کوتاهترین فاصله را انتخاب کند آدمی ناآگاهی است. یکی پرسیده بود آقا اینکه قضیه حمار است اگر ما الاغی را روی نقطه A از مثلث ABC رها کنیم این مستقیماً به B میرود و نمیرود به C و بعد به B و او جواب داده بود برای همین است که میگویند قضیه حمار. مسئله این است که ما باید به درستترین راه توجه کنیم؛ یعنی یک راه وجود دارد که ما را به نقطه B هدایت میکند باید آن را انتخاب کنیم ما میخواهیم چکار بکنیم؟ اگر میخواهیم کارهای سطحی انجام بدهیم، کارهایی است که هزار مرتبه انجام شده و دو مرتبه برگشتهایم به نقطه اول» (م.آ - ج 20 - ص 498).
10 - «در این کار باید بهترین و منطقیترین طریقه را انتخاب کنیم نه نزدیکترین طریقه را، برای اینکه احتمالاً نزدیکترین طریقه منطقیترین طریقه نیست، به احتمال قوی تا 99 درصد. مسئله این است که ما باید بیشتر فداکاری بکنیم و کمتر توقع داشته باشیم بر خلاف امروز که روشنفکر بیشتر توقع دارد و کمتر فداکاری من ترجیح میدهم دو نسل، سه نسل کار بکنند و بعد به نتیجه برسند اما اگر در عرض 10 سال به نتیجه برسیم باز برمیگردیم به 100 سال عقبتر. همیشه یک تجربه عجیب در تمام آفریقا و آسیا شده کسانی که به سرعت به نتیجه رسیدهاند بعد امتیازات قبل از انقلابشان را هم از دست دادهاند. من همه انقلابات زودرس را نفی میکنم» (م.آ - ج 20 - ص 500).
11 - «این رسالت بزرگ پیامبرانه را روشنفکران راستین و مسئول و بزرگاندیش، نه با تفنگ و نارنجک، نه با متینگ و داد قال، نه با سیاستبازیهای رایج و سطحی، نه با انقلابها و تغییر رژیمها و عوض کردن آدمها و خلق ماجراها و حادثهها و نه با مشغولیتهای روزمره و با مبارزههای باب روز و نه در تشبه به موجهای نو و چپگراییهای آخرین مدل، نه با انقلابها و تغییر آدمها و...ما به نتیجه نمیرسیم...در یک کلمه ما با کاری پیامبرگونه در میان قوم و در عصر و نسل خویش، در هر گوشه از این جهان که هستیم باید آغاز کنیم: ابلاغ و سلاحش کلمه» (م.آ - ج 1 - ص 98).
12 - «سه روش مشخص و شیوهای که در مبارزه اجتماعی برای اصلاح وجود دارد برحسب بینشها و مکتبهای اجتماعی عبارت است از: 1- روش سنتی و محافظهکارانه، 2 - روش انقلابی، 3- روش اصلاحی یا رفرمیسم؛ اما پیغمبر اسلام کار چهارمی میکند یعنی سنتی را که ریشه در اعماق جامعه دارد و مردم نسل به نسل بدان عادت کردهاند و به طور طبیعی عمل میکنند، حفظ میکند، شکل آن را حفظ مینماید ولی محتوا و روح و جهت و فلسفه عملی این سنت خرافی را به شیوه انقلابی دگرگون میکند» (م.آ - ج 21 - ص 50).
13 - «وقتی مشروطه را با انقلاب کبیر فرانسه مقایسه کنید، در مقایسه با آنچه که از آن کپیه کردهاند، یکی به آن شکل درمیآید و یکی به این شکل، این است که میبینیم مشروطه با چند تا فرمان و فتوا شروع میشود در صورتی که انقلاب کبیر فرانسه با یک قرن اندیشیدن، تفکر، بینش تازه و حرکت فکری مترقی و آگاه و روشنگرانه شروع میشود» (م.آ - ج 17 - ص 166).
14 - «در موقعی که مشروطیت عملی شد، قوانین بلژیک را ترجمه کرده و به جای سنتهای استبدادی و بومی برای ایران به کار بردند در حالی که مردم ایران به آن حد از تکامل و خودآگاهی نرسیده بودند. اینگونه قوانین حروف مردهای هستند که از کفن سپید کتابچهها پا بیرون نمیگذارند و فقط به درد مطالعه افراد محقق میخورند و نه به درد مردم. بدون خودآگاهی متن مردم هر راه حلی در حوزههای علمی و زوایای کتابخانهها و گوشههای کافههای روشنفکری خواهد ماند و مجرد و بیگانه» (م.آ - ج 12 - ص 228).
15 - «نسل جدید که تنها احساس تند آزادیخواهی و رهاییجویی دارد و برای نجات خود و استقلال میهنش از یوغ استعمار بیگانه تلاش میکند و رنج میبرد، تجربه سیاسی ندارد، پختگی مبارزه را ندارد، تحت تأثیر کتابها و فیلمها و داستانها و داستانهای سیاسیاند که از آزادی سخن میگویند و انقلاب و قیام برای رهایی و شکستن زنجیر استبداد و استعمار خارجی و نمیدانند که به گفته چهگوارا آزادی بیش از همه از دست کسانی ضربه میخورد و ضربهای شکننده که برای نیل بدان کوتاهترین راه را انتخاب میکنند و سریعترین مرکب را سرنوشت بسیاری از کشورهایی که اکنون در آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین در چنگال استبداد و حکومت غاصب بیش از پیش رنج میبرند و به خفقان دچار شدهاند و یوغ استعمار بیگانه بیرحمانهتر بر سرشان افتاده و زنجیر محکومیت در بند خارجی حلقومشان را تنگتر از پیش میفشارد گواه صادقی است که نسل آزادیخواه جوان، دست به مبارزه نابهنگام و ناهنجار زدهاند و پیش از آنکه شرایط انقلاب فراهم شده باشد میتینگها و تظاهرات و اعلامیهها و شعارهای تند انقلابی دادهاند و در نتیجه تنها چیزی که به دست آوردهاند این بوده است که حکومت را بیدارتر کردهاند و استعمار را در کوبیدن و خفه کردن حلقومها پختهتر و پس از رنجها و شکنجهها و زندانها اکنون از آزادیهای نسبی اندکی که پیش از این داشتند نیز محروم شدهاند و حتی از گفتن و نوشتن نیز ممنوع گشتهاند و نه تنها آزادی بلکه نام آزادی را بر زبان نمیتوانند آورد و حتی یاد آزادی و غم آزادی، اندیشیدن به آزادی در خلوت و کنج خانه برایشان جرم است» (م.آ - ج 33 - ص 113).
16 - «نمیخواهم به صورت کلاسیک، در یک نهضت، دو مرحله کار فکری و کار اجتماعی یا ایدئولوژی و عمل را از هم تفکیک کنم. این دو به هم درآمیختهاند و این آمیختگی از مشخصات بینش اسلامی است. در مذهب ما، یک جوان درست در همان سالی که به تکلیف میرسد توحید و معاد و نماز همراه امر به معروف و نهی از منکر و جهاد برایش وظیفه میشود. این عبارت عمیق که گویی تجربه عملی و انقلابی تمامی نهضتهای تاریخ را با خود دارد از علی است که میگوید: «من الایمان یستدل بالعمل ومن العمل یستدل بالایمان»؛ اما میخواهم بگویم، تکیهگاهها فرق میکند؛ و نباید فراموش کنیم که دوران بیست و سه ساله بعثت، به دو دوران سیزده و ده ساله تقسیم شده است» (م.آ - ج 1 - ص 213).
17 - «فکر و عمل دو مرحله پشت سر هم و مقدم و مؤخر نیست و میان این دو رابطه علیت یک جانبه برقرار نیست بلکه میان این دو، رابطه علیت متقابل و دو جانبهای وجود دارد که به طور مداوم در تأثیر و تاثر از یکدیگرند و چنانکه یکی از برجستهترین متفکران اجتماعی قرن ما بیان کرده است: میان عقیده و عمل یک رابطه دیالکتیکی وجود دارد» (م.آ - ج 7 - ص 24).
18 - «من معتقدم که باید از طریق دین در وجدان فردی و اجتماعی یک جامعه مذهبی حلول کرد و او را بیدار نمود. با او زبان و احساس مشترک یافت و حرف زد. این تنها راه ممکن است و تجربههای بسیار آن را ثابت کرده است. مبارزه با مذهب تنها نتیجهای که داشته است اسارت بیشتر مردم بوده است» (م.آ - ج 33 - ص 1032).
19 - «این روشنفکر به وسیله مبارزه با مذهب در جامعه اسلامی، توده را از قطب روشنفکری میهراساند و میرماند و او برای فرار از دست روشنفکر ضد مذهبی، به عوامل ارتجاعی و انحرافی و استعماری که به ظاهر حامی مذهبند پناه میبرد و به این شکل رابطه مردم با روشنفکر قطع میشود و روشنفکر تنها میماند» (م.آ - ج 20 - ص 284).
20 - «روشنفکر باید در عمق وجدان توده خویش حضور پیدا کند، بنابراین روشنفکر ما باید بفهمد که روح غالب بر فرهنگش روح اسلامی است و اسلام است که تاریخ و حوادث و زیربنای اخلاقی و حساسیتهای جامعهاش را ساخته است و اگر به این واقعیت پی نبرد در جو مصنوعی و محدود خودش گرفتار میگردد...روشنفکر باید از تقلید و سطحی نگریستن مسائل بر حذر باشد و پی ببرد که این نقش منحط مذهبی که اکنون در میان تودهها وجود دارد به مذهب و فرهنگ حقیقی اسلامی که زیربنای عقاید جامعهاش را میسازد ارتباطی ندارد و تجربه ضد مذهبی مسیحیت قرون وسطی را نمیتوان به گذشته و حال اسلام تعمیم داد. روشنفکر جامعه جبراً لازم است که اسلامشناس باشد...روشنفکر جامعه اسلامی قطعاً و جبراً لازم است که اسلامشناس باشد و آن وقت بعد از شناخت اسلام است که ناگهان دچار یک حالت انقلابی و شگفتانگیز و غیر قابل پیشبینی میشود و متوجه میگردد چه فاجعه بزرگی رخ داده و چگونه روشنفکران دیگر، همه وقت و استعداد و نبوغ خودشان و مردم را با بد آغاز کردن، تباه نمودند و با بد فهمیدن و عوضی گرفتنها و ارتباطات نامعقول و نامنطقی موجب فاجعههای بزرگ شدند...این است که تکیه به اسلام در جامعه سنتی اسلامی، مسئولیت هر روشنفکر وابسته به این جامعه است، چه مذهبی و چه غیر مذهبی. برای غیر مذهبی به عنوان یک فرهنگ و برای روشنفکر مذهبی در عین حال به عنوان یک عقیده» (م.آ - ج 20 - ص 283 - 285 -286).
21 - «بسیار کم تجربگی و کم تجربگی خطرناک و فاجعهآمیز و نابود کنندهای است اگر تمامی توش و توانمان را تنها و تنها در یک محدوده عمل مطلقاً سیاسی مستهلکسازیم. این کار موجب آن میشود که اسلام نو در جنین خفه شود و میراثخوار جهادها و شهادتهای ما، دیگران باشند، دیگرانی که بارها نشان دادهاند که چه میراثخوارانیاند که میخورند و حتی در لفظ سپاسی نمیگذارند» (م.آ - ج 1 - ص 214).
22 - «ما نباید مثل نیمه روشنفکرانی باشیم که از کلمات فقط صدای حروفش را میشنوند و سپس حوصلهشان سر میرود و فریاد میزنند حرف بس است باید عمل کرد اینها متوجه نیستند که حرف داریم و حرف. حرفی داریم که حرف است و حرف هم میماند، حرفی داریم که عمل میزایاند و حرکت میآفریند و بیداری میدهد و رسواگری میکند؛ و حرفی داریم که خود زدنش عمل است و نیز حرفی داریم که عمل وسیلهای است برای زدن آن؛ یعنی حرف، هدف عمل است و عمل مقدمه و وسیله حرف» (م.آ - ج 1 - ص 62).
باری، از آنجائیکه نقد ناقد و یا ناقدین از سطر 3 ص 3 تا سطر 8 ص 5 در چارچوب رویکرد فکری و سیاسی و اجتماعی خودشان صورت گرفته است، با عنایت به اینکه این رویکرد ناقد و یا ناقدین از سطر 10 ص 5 تا پایان متن، توسط خود ناقد و یا ناقدین تبیین گردیده است، بنابراین در این رابطه داوری ما بر این امر قرار دارد که تا زمانیکه رویکرد فکری و سیاسی ناقد و ناقدین فهم نکنیم، نمیتوانیم نقد ناقد و یا ناقدین از سطر 3 ص 3 تا سطر 8 ص 5 به نشر مستضعفین ارگان عقیدتی و سیاسی جنبش پیشگامان مستضعفین ایران را فهم نمائیم، بنابراین بدین ترتیب است که برای فهم نقد ناقد یا ناقدین مجبور هستیم که از آخر به اول باز گردیم. توجه داشته باشیم که در یک نگاه کلی اگر بخواهیم 5 صفحه نقد ناقد یا ناقدین را تفکیک موضوع در دو نگاه سلبی و ایجابی نمائیم میتوانیم، بگوئیم از صفحه یک تا سطر 8 ص 5 نقد ناقد و یا ناقدین تنها «صورت سلبی» در راستای نقد 43 سال کار فکری و سیاسی و اجتماعی جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در دو فرایند عمودی یا سازمانی آرمان مستضعفین و افقی یا جنبشی نشر مستضعفین دارد، اما از سطر 8 ص 5 تا سطر 20 ص 5 که پایان نقد ناقد و یا ناقدین است، در 12 سطر ناقد و یا ناقدین «رویکرد ایجابی» خودشان را تبیین مینمایند. ص 5 سطر 8 متن فوق: «نیروی اجتماعی یعنی نیروهائی که از چرائیها عبور کردهاند و در پی کشف و پاسخ به چه باید کردها هستند. من از آنها به نام کنشگران عرصه اجتماعی نام میبرم. کنشگران اجتماعی آن نیروهائی هستند که تحلیلا باور دارند که جامعه در مرحله گذار از جمهوری اسلامی قرار دارد. عمدهترین مطالبات کنشگر اجتماعی که میتواند خطوط همگرائی آنان با دیگر جریانات سیاسی قرار بگیرد بر سه اصل استوار میباشد 1 - مرزبندی با کلیت جمهوری اسلامی، 2 - اجماع در فرایند مبارزات جنبشهای اجتماعی و ایجاد اتحاد فراگیر، 3 - دستیابی به آلترناتیو مردمی و ملی که بتواند دو هدف بالا را تحقق بخشد. هر جریانی با هر باور و اعتقادی که بتواند سد استبداد را سوراخ کند و روند جنبشهای اجتماعی را قدمی به جلو ببرد و در تحقق آلترناتیو ملی رسالت تاریخی خود را انجام بدهد، میتواند از مشروعیت برخوردار باشد و واقعی بودن و مسئولیتپذیری خود را به اثبات برساند. حال سؤال من از دست اندرکاران نشر مستضعفین و هواداران صادق آن اینست که آیا رئوس فکری و تحلیلهای سیاسی نشر مستضعفین میتواند به آن سه مطالبه پاسخ دهد؟ چنین باد.»
آنچه که از این پاراگراف متن ناقد و یا ناقدین برای ما قابل فهم است اینکه:
الف – ناقد و یا ناقدین برای اولین بار در چارچوب دیسکورس خودشان از «نیروی اجتماعی» تعریفی جدید ارائه دادهاند و گفتهاند نیروی اجتماعی یعنی «نیروئی که از چرائیها عبور کردهاند و در پی کشف و پاسخ به چه باید کردها هستند» البته در ادامه ناقد و یا ناقدین در تعیین مصداق این تعریف از نیروی اجتماعی میگویند «من از نیروی اجتماعی به نام کنشگران عرصه اجتماعی نام میبرم.» باری، آنچه که ما از نیروی اجتماعی فهم میکنیم همان منابع اجتماعی قدرت تکوین یافته از پائین در برابر بالائیهای قدرت میباشند که نیروی بالائیها در سه مؤلفه قدرت «زر و زور و تزویر» در بستر تاریخ تعریف میشوند و در برابر نیروی سه مؤلفهای بالائیهای قدرت نیروی پائینی همان نیروی اجتماعی میباشند که به صورت جنبشهای دو مؤلفهای آزادیخواهانه و برابریطلبانه از پائین تا بدنه جامعه مادیت پیدا میکنند. جوهر نیروهای اجتماعی مبارزه طبقاتی و مبارزه مدنی و مبارزه سیاسی است و موتور حرکت نیروهای اجتماعی احساس آگاهی محیط زندگی روزمرهشان میباشد که میتوانیم از آن به عنوان احساس دیالکتیک اجتماعی تعریف نمائیم و غیر از این احساس دیالکتیک هیچ عامل دیگری نمیتواند برای نیروی اجتماعی یا همان کنشگران عرصه اجتماعی به عنوان سر پل گذار حرکت آنها از «فرایند بودن» به «فرایند شدن» تعریف کرد و رسالت پیشگام در این عرصه هرگز این نیست که بخواهد حرکت خودش را جایگزین حرکت نیروهای اجتماعی بکند یعنی همان کج راهی که از بعد از شهریور 20 الی الان جریانهای پیشاهنگی جامعه ایران در سه مؤلفه مختلف آن در طول 78 سال گذشته انجام دادهاند و پیوسته هم به بنبست رسیدهاند، نیروهای اجتماعی باید به صورت دینامیک و خودبنیاد توسط موتور خودآگاهی طبقاتی و مدنی و سیاسی به حرکت درآیند، بنابراین در این رابطه است که متاسفانه ما باید به ناقد و یا ناقدین بگوئیم که رویکرد شما به نیروی اجتماعی به عنوان هسته سخت رویکردتان یک «رویکرد پیشاهنگی» میباشد نه «رویکرد پیشگامی» که ما در طول 43 سال گذشته به آن اعتقاد داشته و داریم.
در رویکرد پیشاهنگیتان به نیروی اجتماعی، نیروی اجتماعی همان جامعه سیاسی ایران میباشد، نه جنبشهای سه مؤلفهای مدنی و صنفی و سیاسی تکوین یافته از پائین در دو جبهه بزرگ آزادیخواهانه طبقه متوسط شهری و برابریطلبانه طبقه کار و زحمت، به عبارت دیگر تعریف شما از نیروی اجتماعی در تحلیل نهائی همان موتور کوچکی است که وظیفه آن به حرکت در آوردن موتور بزرگ میباشد؛ و این کاملاً خلاف رویکرد 43 ساله گذشته جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در دو فرایند عمودی آرمان مستضعفین و افقی نشر مستضعفین میباشد. بدین خاطر از نظر ما این تعریف شما که گفتهاید: «نیروی اجتماعی یعنی نیروهائی که از چرائیها عبور کردهاند و در پی کشف و پاسخ به چه باید کردها هستند» یک تعریف صد در صد انتزاعی و غیر انضمامی میباشد که اصلاً مصداق خارجی ندارد زیرا آنچه تا کنون ما از «چرائی» فهمیدهایم:
اولاً «چرائی» در برابر «چگونگی» میباشد.
ثانیاً «چرائی» چه به صورت عام و وجودی و چه به صورت خاص و کنکرت یک فرایند نیست که بتوان از آن گذاشت. تعریف ما از «چرائی» در این رابطه بر این فرمول استوار میباشد که همراه با هر چگونگی یک چرائی وجود دارد که آن چرائی چارچوب کلی آن چگونگی را تعریف مینماید؛ و بدون تردید در تحلیل نهائی تمامی چگونگیها و چه باید کردها سنتز دیالکتیکی چرائیها میباشند. لذا هرگز نباید نسبت به چرائیها بینیاز باشیم و فرایند چه باید کردها ها یا چگونگیها را مستقل از چرائیها تبیین نمائیم. مضافاً اینکه ما نباید عرصه چرائیها را عرصه ذهنی تعریف کنیم و در برابر آن مجبور بشویم که چگونگیها یا چه باید کردها را عرصه عملی تعریف نمائیم. این دوگانهسازیها در عرصه روش به آنجا میانجامد که در نقد خود از نشر مستضعفین بگوئیم: «دوره کنونی دوره تئوری و پراتیک تواما است و اندیشههائی میتوانند به شرایط امروز و ضرورتهای آن پاسخ بدهند که از چنین راهکارهائی پیروی نمایند. جامعه ایران هم اینک نیاز به رئوس و مبانی فکری دارد که بتواند یک پای در عمل و پای دیگر در حوزه فکر و اندیشه داشته باشد» (ص 4 – سطر 12).
پر پیداست، این دوگانگی بین «تئوری و پراتیک» دیگر در چارچوب پیوند دیالکتیکی مستمر «چرائی و چگونگی» معنی ندارد زیرا آن کار نظری که خود از پراتیک حاصل نشود و بسترساز پراتیک متکاملتر نگردد، در رویکرد 43 سال گذشته جنبش پیشگامان مستضعفین ایران، «پراگماتیست است، نه پراکسیس.»
ب – ناقد و یا ناقدین در سطر 10 ص 5 این متن، پس از آن تعریف و تحلیل اشتباه از «نیروی اجتماعی» و «کنشگران عرصه اجتماعی» گرفتار یک نتیجهگیری غلط دیگر میشوند و میگویند: «کنشگران اجتماعی آن نیروهائی هستند که تحلیلا باور دارند که جامعه ایران در مرحله گذار از جمهوری اسلامی قرار دارد.»
باری، از این گفته ناقد و یا ناقدین میتوان استنباط کرد که شاید از نظر آنها «نیروی اجتماعی، همان اصحاب شورای گذار در کالج لندن هستند که با لیبرال دموکراسی سرمایهداری از بالا و از خارج کشور و با تکیه بر منابع قدرت خارجی، توسط کنترل از راه دور، میخواهند گذار از جمهوری اسلامی را مدیریت نمایند» و گرنه معنی ندارد که اول نیروهای اجتماعی را از جایگاه دینامیک خود جدا بکنیم و به نخبگان سیاسی محدود نمائیم و سپس این نخبگان سیاسی را بدل به کنشگران اصلی جامعه ایرانسازیم و پس از آن این کنشگران اجتماعی را در چارچوب اعتقاد به گذار از جمهوری اسلامی معنی نمائیم. آنچه در رابطه با این تعریف ناقد و یا ناقدین از کنشگران اجتماعی میتوان فهم کرد اینکه تمامی جنبشهای مطالباتی سه مؤلفهای امروز جامعه ایران در رویکرد ناقد و یا ناقدین جزء کنشگران اجتماعی نمیباشند، چراکه این جنبشهای خودبنیاد سه مؤلفهای صنفی و سیاسی و مدنی داخل کشور، در شرایط فعلی هیچکدام به مرحله گذار از جمهوری اسلامی نرسیدهاند؛ و دلیل آن هم این است که:
اولاً ورود کنشگران اصلی جامعه به فرایند گذار از جمهوری اسلامی، «همان وضعیت انقلابی است» به عبارت دیگر کنشگران اصلی جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران که همان جنبشهای خودبنیاد جامعه مدنی جنبشی در دو جبهه بزرگ آزادیخواهانه طبقه متوسط شهری و برابریطلبانه طبقه کار و زحمت شهر و روستا میباشند، تنها در وضعیت انقلابی است که به گذار از جمهوری اسلامی میرسند؛ و وضعیت انقلابی در هر جامعه از جمله جامعه ایران مولود تغییر توازن قوای میدانی به سود کنشگران میباشد چراکه تنها همین «تغییر توازن قوا است که باعث میگردد تا نه تنها مردم حاکمیت را نخواهند، بلکه مهمتر از آن اینکه حاکمیت هم دیگر قدرت سرکوب کنشگران اجتماعی ندارد.» ناقد و یا ناقدین باید اطلاع داشته باشند که «جامعه امروز ایران در فرایند وضعیت انقلابی قرار ندارد» چراکه منهای اینکه جنبشهای مطالباتی و در رأس آنها جنبش کارگری ایران در مرحله مطالبات اولیه صنفی خود در عرصه کسب دستمزد معوقه میباشند، آنچنانکه در نامه اسماعیل بخشی از زندان دیدیم، هنوز جنبش کارگری ایران و در رأس آنها جنبش کارگران نیشکر هفت تپه، تقاضای اجرای عدالت اجتماعی از رئیسی و قاسم سلیمانی و حزب پادگانی خامنهای میکنند نه از جریانهای آلترناتیوساز خارجنشین پیرو گفتمان گذار از جمهوری اسلامی، فَاعْتَبِرُوا یا أُولِی الْأَبْصَارِ؛ و آنچنانکه در اعتصابات اخیر کارگران نیشکر هفت تپه مشاهده کردیم، جنبش کارگری ایران با عکسهای خامنهای و رئیسی و حاجی قاسم سلیمانی...به دنبال کسب عدالت اجتماعی هستند و از همه مهمتر اینکه در این شرایط دستگاههای چند لایهای سرکوبگر حاکمیت مطلقه فقاهتی توان سرکوب جنبشهای خودبنیاد سه مؤلفهای را هم به صورت نرمافزاری دارد و هم به صورت سختافزاری؛ و طبقه کارگر ایران غیر از آن بخش بالائی و مرفهاش به علت فقیرتر شدن مولود تحریمهای اقتصادی جناح هار امپریالیسم جهانی در یک سال گذشته، علاوه بر روند افولی در عرصه جنبشهای مطالباتی خودبنیادش، در این شرایط چشم به صندوقهای گداپرور حزب پادگانی خامنهای پیدا کرده است؛ که شوربختانه همه اینها بسترساز بازتولید ظهور هیولای پوپولیسم از کالج لندن مدیریت گذار تا احمدینژاد و جریانهای وابسته میباشند.
یادمان باشد که متاسفانه «سرکوب و افول جنبشهای مطالباتی خودبنیاد سه مؤلفهای بسترساز ظهور خیزشهای بیسر و اتمیزه میشود» که به عنوان یک آفت بزرگ خودبسترساز «بازتولید و ظهور هیولای پوپولیسم ستیزهگر و غارتگر هستند.» باری، در این رابطه است که باید به ناقد و یا ناقدین بگوئیم که به هیچ وجه جامعه امروز ایران در این شرایط در وضعیت انقلابی قرار ندارد؛ و اعتقاد نخبگان سیاسی به وضعیت انقلابی جامعه امروز ایران و نسخه پیچی فرا رسیدن دوران گذار برای جامعه امروز ایران، «حاصلی جز چپرویهای کودکانه و تکیه استراتژیک کردن بر منابع قدرت خارجی یا تکیه بر خیزشهای بیسر و اتمیزه داخلی نخواهد داشت» آنچنانکه در سخنرانیهای اصحاب کالج لندن در عرصه مدیریت گذار حرف محوری همه آنها «خیزش بیسر و اتمیزه دیماه 96 بود، نه جنبشهای مطالباتی سه مؤلفهای صنفی و سیاسی و مدنی، در حال اعتلای جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران.» طبیعی است که «محدود کردن کنشگران اجتماعی امروز جامعه ایران به اعتقاد به گذار از جمهوری اسلامی، توسط ناقد و یا ناقدین متن فوق، بدون تردید یک راهنما به چپ زدن، برای پیچیدن به راست میباشد» ناقد و یا ناقدین متن فوق باید عنایت داشته باشند که تمامی افراد و جریانهایی که میخواستهاند از حرکت گذشته مترقیانه خود وارد فرایند راستروی بشوند، اول با شعارهای چپرویهای کودکانه راهنمای چپ خود را روشن میکردند و سپس به راست میپیچیدند. لذا تنها توسط نقد صوری از شورای معلوم الحال گذار کالج لندن و با گفتن اینکه من رویکرد لیبرال دموکراسی سرمایهداری مدیریت گذار قبول ندارم و یا با گفتن من منابع قدرت شورای گذار کالج لندن از اقتصادی تا سیاسی و غیره آنها قبول ندارم و یا با گفتن اینکه من فاصلهگیری این شورا از جنبشهای خودبنیاد داخلی به عنوان منابع قدرت قبول ندارم، ولی با همه اینها، من از شورای مدیریت گذار حمایت میکنم، چرا که شورای مدیریت گذار شعار دموکراسی و یا لیبرال دموکراسی سرمایهداری و یا حقوق بشر میدهند و بدین ترتیب از شورای مدیریت گذار حمایت مینمایم و دعوت به حمایت از آن میکنم، این یک فریب بزرگ به مردم نگونبخت ایران است.
فراموش نکنیم که خمینی تا زمانیکه دستش به زین قدرت نرسیده بود، در فرانسه سخن از رژیم لیبرال دموکراسی سرمایهداری مثل کشور فرانسه به مردم ایران میداد، رژیمی که در آن همه آزادند و کمونیستهای میتوانند آزادانه حرف خود را بزنند و در بهشت سخن از برق و آب و اتوبوس و زمین مجانی و تأمین دنیا و آخرت به مردم نگونبخت ایران میداد اما همینکه همین خمینی توانست بر دوش مردم ایران بر زین اسب قدرت سوار بشود، مردم ایران جز دریای خون و فقر و فلاکت روزافزون و سرکوب تمامی حقوق اقتصادی و سیاسی و اجتماعی خود از خمینی و رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در طول 40 سال گذشته چیزی دیگر ندیدند.
ج – ناقد و یا ناقدین در ادامه همان نتیجهگیریهای انحرافی فوق، در سطر 12 و 13 - ص 5 آن متن میگویند «عمدهترین مطالبات کنشگر اجتماعی که میتواند خطوط همگرائی آنان با دیگر جریانات سیاسی قرار بگیرد بر سه اصل استوار است 1 - مرزبندی با کلیت جمهوری اسلامی، 2 - اجماع در فرایند مبارزات جنبشهای اجتماعی و ایجاد اتحاد فراگیر، 3 - دستیابی به آلترناتیو مردمی و ملی که بتواند دو هدف بالا را تحقق بخشد.»
پر واضح است که در اینجا برای ناقد ویا ناقدین، «همگرائی با دیگر جریانات سیاسی محور قراردارد» البته بدون اینکه بگویند جریانهای سیاسی مورد نظر آنها کدام است، شاید همان جریانهای حاضر کالج لندن در نشست شورای مدیریت گذار باشند، به هر حال ناقد و یا ناقدین پلاتفرم خودشان جهت همگرائی با جریانهای سیاسی به صورت سه اصل فرموله کردهاند:
اول – مرزبندی با کلیت جمهوری اسلامی است که متاسفانه مشخص نکردهاند که منظورشان از این اصل چه میباشد. آیا میخواهند با این اصل برای شورای مدیریت گذار کالج لندن بسترسازی سیاسی و تئوریک بکنند؟ یا اینکه میخواهند بگویند، «مضمون حرکت در رویکرد آنها یک تحول صرف سیاسی است نه تحول فرهنگی و تحول اجتماعی و تحول اقتصادی» آنچنانکه در سخنرانی، سخنرانان کالج لندن هم همین موضوع سیاسی بودن صرف انتقال قدرت مشاهده کردیم؛ و ایضاً، در پلاتفرم سه مؤلفهای و رویکرد لیبرال دموکراسی سرمایهداری شورای مدیریت گذار موضوع سیاسی بودن مدیریت انتقال گذار از رژیم مطلقه فقاهتی حاکم به نخبگان سیاسی و جریانهای قومیتی (در چارچوب فدرالیسم منطقهای، نه فدرالیسم کشوری) توسط منابع قدرت اقتصادی و سیاسی و حتی نظامی خارجی مشهود بود.
دوم – «اجماع، در فرایند مبارزات جنبشهای اجتماعی و ایجاد اتحاد فراگیر» که البته هر چه ما به این جمله بیشتر فکر کردیم، کمتر منظور ناقد و یا ناقدین متن فهم کردیم؛ و شاید بهتر باشد که بگوئیم هیچ نفهمیدیم منظور ناقد و یا ناقدین از این جمله چه بوده است. برداشت اجمالی ما از این جمله این است که ناقد و یا ناقدین میخواهند توسط این جمله بگویند که «تکیه بر جنبشهای خودبنیاد مطالباتی سه مؤلفهای صنفی و مدنی و سیاسی داخل کشور دومین اصل همگرائی با جریانهای سیاسی میباشد» که البته این هم اصل غلطی است، چرا که ناقد و یا ناقدین متن فوق، با فراخوانی در حمایت از شورای مدیریت گذار کالج لندن، امروز تمامی تخم مرغهای خود را در سبدی قرار دادهاند و یا به سمت جریانی خیز برداشتهاند که آنچنانکه در پلاتفرم و سخنرانی سخنرانان مدیریت شورای گذار کالج لندن دیدیم، «تنها چیزی که از آن سخن نرفته است، همین جنبشهای خودبنیاد داخلی و نقش آنها در فرایند گذار از رژیم مطلقه فقاهتی حاکم است». البته شورای مدیریت گذار، قبل از شروع کار خود نمایندهای جهت مذاکره با جناح هار امپریالیسم آمریکا و رژیم نژادپرست اسرائیل و سردمدارن ارتجاع منطقه جهت بسترسازی مدیریت گذار از رژیم مطلقه فقاهتی حاکم تعیین کرده بودند.
سوم - دستیابی به «آلترناتیو مردمی و ملی که بتواند دو هدف بالا را تحقق بخشد» در خصوص این اصل سوم اگر ناقد و یا ناقدین میخواهند بگویند که «آلترناتیو نظام حاکم، باید توسط نخبگان سیاسی انجام بگیرد حرفی بغایت ارتجاعی است» چراکه هر گونه تعیین «آلترناتیو نخبگان در داخل و خارج از کشور در غیبت جامعه مدنی جنبشی تکوین یافته از پائین، به ارتجاع و استبداد و عمله آماتور یا حرفهای سرمایهداری جهانی میانجامد» که تازه بهترین نمونه آن رژیم اردوغان و حزب عدالت توسعه در جامعه امروز ترکیه میباشد که در این شرایط حساس و خودویژه امروز منطقه خاورمیانه، شاهدیم که اردوغان پس از شکست در انتخابات شهرداریها و به خصوص در استانبول ترکیه و انشعاب دو مرحلهای در حزب عدالت توسعه و شکست در رهبری جریانهای اخوان المسلمین کشورهای عربی از تونس تا مصر و تا لیبی و شکست در پیوند با اتحادیه اروپا و شکست در جنگ داخلی سوریه، جهت ترمیم این گسلها و جهت دستیابی به نفت و گاز سوریه و جهت قطع پیوند بین کردهای سوریه و کردهای ترکیه و جهت مدیریت سه میلیون پناهنده سوریه، «کردهای روژاوا را وجه المعامله و یا وجه المصالحه مدیریت گذار از این گسلهای خود تعیین کرد». بدین خاطر ناقد و یا ناقدین این متن باید بدانند که «تنها آلترناتیو دموکراتیک در فرایند گذار فقط و فقط و فقط خود جامعه مدنی جنبشی تکوین یافته از پائین جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران است» که در فرایند گذار و یا در «وضعیت انقلابی» از پائین توسط «شوراهای عمومی» (نه شوراهای صرف طبقاتی مثل طبقه کارگر) خودبنیاد تکوین یافته از پائین فرایند گذار را معماری و مدیریت میکنند و هرگز و هرگز منتظر شورایهای مدیریت گذار خارجنشینی که بر منابع قدرت خارجی تکیه دارند نمینشینند و هرگز و هرگز حاضر نمیشوند تا برای آنها تره خورد کنند.
د - ناقد و یا ناقدین در پاراگراف آخر این متن به جمعبندی رمانتیک خود میپردازند و میگویند «هر جریانی با هر باور و اعتقادی که بتواند سد استبداد را سوراخ کند و روند جنبشهای اجتماعی را قدمی به جلو ببرد و در تحقق آلترناتیو ملی رسالت تاریخی خود را انجام بدهد میتواند از مشروعیت برخوردار باشد و واقعی بودن و مسئولیتپذیری خود را به اثبات برساند.» البته هر چه فکر کردیم که منظور ناقد و یا ناقدین از «سوراخ کردن سد استبداد چیست؟» چیزی نفهیدیم. به هر حال این سوراخ کردن سد استبداد به صورت نظامی با سوراخ کردن سد استبداد به صورت سیاسی و با سوراخ کردن سد استبداد از کانال تحول اجتماعی و با سوراخ کردن سد استبداد از مسیر تحول فرهنگی فونکسیونهای متفاوتی از فرش تا عرش با هم دارند. جریانی که میخواهند به سوراخ کردن سد استبداد از طریق نظامی دست پیدا کنند، باید مانند همان جریان با مذاکره با جناح هار امپریالیسم آمریکا پشت دربهای بسته، به این جناح پیشنهاد حمله نظامی به ایران بدهند و به آنها وعده بدهند که در صورت حمله نظامی آمریکا به ایران 26 هزار پیشمرگ کرد در اختیار ارتش آمریکا قرار میدهیم. فَبِأَی آلاءِ رَبِّکما تُکذِّبانِ و البته جریانی که میخواهند به سوراخ کردن استبداد توسط نخبگان سیاسی خارجنشین و دلالهای سر سپرده امپریالیسم جهانی و ارتجاع منطقه و رژیم نژادپرست اسرائیل دست پیدا کنند، تحریمهای اقتصادی استخوانسوز جهان سرمایهداری و در رأس آنها امپریالیسم آمریکا که باعث شده تا در طول یکسال گذشته با فقیر کردن جامعه بزرگ ایران نیروهای بالنده جنبشهای خودبنیاد، نیازمند و چشم انتظار صدقه حزب پادگانی خامنهای بکنند، میتواند بهترین بستر جهت سوراخ کردن سیاسی استبداد در این شرایط بشود بنابراین جای تعجب ندارد که شورای مدیریت گذار، برای تعریف منابع قدرت خود در عرصه گذار، پیشاپیش درب کاخ سفید را از پاشنه درآوردند.
همچنین ناقد و یا ناقدین این متن باید عنایت داشته باشند که «به جلو بردن جنبشهای اجتماعی» تنها در گرو اعتقاد و احترام به «استقلال این جنبشها از حاکمیت و جریانهای سیاسی داخل و خارج از کشور میباشد» نه اینکه به دنبال آن باشیم تا این «جنبشها را در چارچوب جریان سیاسی مورد اعتقاد خودمان قالبریزی بکنیم و از آنها به عنوان پیاده نظام شورای مدیریت گذار استفاده نمائیم؛ و ایضاً از آنها یارگیری نمائیم». وظیفه اجتماعی و تاریخی ما برای به جلو بردن جنبشهای اجتماعی (آنچنانکه جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در طول 43 سال گذشته در دو فرایند عمودی آرمان مستضعفین و افقی نشر مستضعفین انجام داده است) آن است که با آسیبشناسی مستمر حرکت این جنبشهای خودبنیاد سه مؤلفهای صنفی و مدنی و سیاسی در دو جبهه بزرگ آزادیخواهانه طبقه متوسط شهری و برابریطلبانه طبقه کار و زحمت شهر و روستا و همچنین بسترسازی جهت خودسازماندهی و خودرهبری و خودمدیریتی و خودرهائی به صورت دینامیک و بسترسازی جهت انتقال آگاهیهای طبقاتی و اجتماعی و سیاسی به احساس این گروههای اجتماعی شرایط برای ظهور خود آگاهی همه جنبه در آنها فراهم کنیم؛ و البته بدین ترتیب است که امکان ظهور «آلترناتیو ملی» در دل این جنبشهای خودبنیاد و خودسازمانده و خودرهبر از پائین به صورت دینامیک پیدا میشود؛ و قطعاً در همین رابطه است که ناقد و یا ناقدین متن باید مطمئن باشند که از دل جریانهای تابع لیبرال دموکراسی سرمایهداری، نشست کالج لندن با پروژه مدیریت گذار توسط منابع قدرت خارجی و منابع قدرت جریانهای تجزیهطلبان قومیتی نمیتوان به «آلترناتیو ملی» مورد اعتقاد آنها دست پیدا کرد. بدون تردید تنها آلترناتیو ملی دموکراتیک خود جامعه مدنی جنبشی خودبنیاد تکوین یافته از پائین در دو جبهه بزرگ آزادیخواهانه و برابریطلبانه میباشد که در بستر همگرائی مؤلفههای مختلف دو اردوگاه بزرگ آزادیخواهانه و عدالتطلبانه، سه مؤلفه صنفی و مدنی و سیاسی این آلترناتیو ملی مادیت پیدا میکنند نه توسط جریانهای کالج لندن یا شورای مدیریت گذار نخبگان سیاسی خارجنشین توسط تزریق از بالا، البته ناقد و یا ناقدین در این متن، نقد خود را با یک سؤال تمام میکنند و آن سؤال اینکه «آیا رئوس فکری و تحلیلهای سیاسی نشر مستضعفین میتواند به آن سه مطالبه پاسخ بدهد؟»
در پاسخ به این سؤال هم باید بگوئیم که:
اولاً از آنجائیکه توازن قوا در عرصه میدانی در شرایط فعلی در داخل کشور به سود جنبشهای اجتماعی اعم از جنبشهای مدنی و صنفی و سیاسی نمیباشد و دستگاههای چند لایهای سرکوبگر حزب پادگانی خامنهای توان نرمافزاری و سختافزاری جهت سرکوب این جنبشهای اجتماعی دارند، لذا تا زمانیکه با تغییر توازن قوا در عرصه میدانی و به صورت دینامیک و بدون تجاوز خارجی، به سود جامعه مدنی جنبشی مستقل و دینامیک تکوین یافته از پائین تغییر نکند و در چارچوب آن تغییر، دیگر دستگاههای سرکوبگر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم توان نرمافزاری و سختافزاری جهت سرکوب همه جانبه این جنبشها را نداشته باشند، «طرح شعار وضعیت انقلابی و مرحله گذار و شورای مدیریت گذار توسط خارجنشینان امری چپروانه کودکانه میباشد که تنها حاصلی که برای جامعه مدنی جنبشی خودبنیاد سه مؤلفهای تکوین یافته از پائین در داخل دارد هشیار کردن دستگاههای سرکوبگر رژیم مطلقه فقاهتی و چراغ سبز نشان دادن به تجاوز نظامی قدرتهای امپریالیستی و ارتجاعی جهانی و منطقهای میباشد». در این رابطه قابل ذکر است که به علت همین «اشتباه راه رفتنها» و یا «راه اشتباه رفتنها» بوده است که جنبشهای خودبنیاد اجتماعی در سه مؤلفه مدنی و صنفی و سیاسی که در فرایند پسا پیروزی جنبش کامیونداران و ظهور دو جنبش کارگران نیشکر هفت تپه و فولاد اهواز و پیوند جنبش معلمان و جنبش بازنشستگان و جنبش دانشجوئی با شعار «فرزندان کارگرانیم - کنارشان میمانیم» و یا شعار: «ایستادهایم در سنگر - دانشجو، کارگر» و یا شعار: «زحمتکشان در زندان - از هفت تپه تا تهران» و غیره در سال 97 روندی رو به اعتلا پیدا کرده بودند، متاسفانه در سال 98 تمامی این جنبشهای خودبنیاد در مقایسه با سال 97 روندی افولی به خود گرفتهاند و این مهم فقط و فقط معلول فونکسیون تحریمهای اقتصادی همه جانبه جناح هار امپریالیسم جهانی و تهدیدهای نظامی امپریالیسم آمریکا و رژیم صهیونیستی و نژادپرست اسرائیل و سوپر ارتجاع منطقه عربستان سعودی و چپرویهای جریانهای تجزیهطلبانه قومیتی کرد و عرب و بلوچ و چپرویهای جریانهای سرنگونطلب در چارچوب منابع قدرت خارجی از مجاهدین خلق تا سلطنتطلبان رضا پهلوی و غیره میباشد.
پر پیداست که تیز شدن چنگال سرکوبگرانه رژیم مطلقه فقاهتی در این شرایط، «در طول آن ندانمکاریهای نخبگان سیاسی و استراتژی خانمانسوز تحریمهای اقتصادی امپریالیسم آمریکا میباشد، نه در عرض آن» و از اینجا است که در طول دو سال گذشته تمامی تحلیلهای نشر مستضعفین (ارگان عقیدتی و سیاسی جنبش پیشگامان مستضعفین ایران) بر این امر قرار داشته است که «تحریمهای اقتصادی و حمله نظامی جهان سرمایهداری به کشور ایران، در تحلیل نهائی به سود حاکمیت مطلقه فقاهتی میباشد و هرگز این تحریمها و حمله نظامی باعث سرنگونی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم (جهت مدیریت شورای گذار) فراهم نمیشود. بدون تردید آنچه که در این شرایط میتواند بسترساز بازتولید اعتلای جنبشهای خودبنیاد اجتماعی در راستای تغییر توازن قدرت بشود، «مبارزه جریانهای سیاسی خارج از کشور با تحریمهای اقتصادی و با تجاوز نظامی امپریالیسم آمریکا و ارتجاع منطقه به ایران و بسترسازی جهت خود سازماندهی این جنبشها و خود همگرائی بین شاخههای مختلف جنبشهای مدنی و سیاسی و صنفی میباشد» و انجام این مهم تنها در گرو آگاهسازی و خودآگاهی آفریدن توسط انتقال آگاهیهای طبقاتی و سیاسی و اجتماعی به احساس گروههای اجتماعی جنبشهای خودبنیاد سه مؤلفهای میباشد. طرح «آلترناتیوسازی خارج از کشور حداکثر حاصلی که میتواند برای داخل کشور داشته باشد، فراهم شدن بستر برای بازتولید هیولای پوپولیسم غارتگر و ستیزهگر میباشد» و البته آنچنانکه در صحبتها و برنامههای شورای مدیریت گذار در کالج لندن شاهد بودیم، دامنه این پوپولیسم خطرناک امروز به جریانهای سیاسی خارجنشین هم سرایت کرده است.
ثانیاً تاریخ 150 سال گذشته حرکت تحولخواهانه جامعه بزرگ ایران نشان داده است که هر گونه آلترناتیوسازی در خارج از کشور نوعی توهم است و البته در این رابطه نباید اقامت خمینی در سال 57 در فرانسه در چارچوب آلترناتیوسازی تحلیل نمائیم چراکه شوربختانه آلترناتیو خمینی از 15 خرداد 42 تثبیت شده بود و متاسفانه در طول 15 سال پسا 15 خرداد 42 حتی یک جریان سیاسی داخل و خارج از کشور نتوانست این هیولای آلترناتیو را فهم نماید و بشناسد و بشناساند و در مقابله با آن به لحاظ سیاسی و تئوریک برنامهریزی نمایند؛ و البته علت عدم فهم آلترناتیوی خمینی برای جریانهای سیاسی داخل و خارج از کشور در 15 سال پسا خرداد 42 این بوده است که منهای اینکه این جریانهای سیاسی داخل و خارج از کشور توانائی تحلیل مذهبی بودن جامعه بزرگ ایران را نداشتند و نمیتوانستند درک کنند که اسلام هزار ساله فقاهتی تمامی فرهنگ و سنت و احساس جامعه ایران را در برگرفته است و نمیتوانستند به این مهم دست پیدا کنند که بدون تحول فرهنگی در چارچوب بازسازی اسلام دگماتیست فقاهتی حوزههای فقهی، امکان تحول فرهنگی و در ادامه آن تحول اجتماعی و در ادامه آن به چالش کشیدن آلترناتیو خمینی و روحانیت وابسته به او (در فرایند پیشا انقلاب ضد استبدادی بهمن 57) و در ادامه آن تحول سیاسی و اقتصادی در جامعه بزرگ ایران وجود ندارد و باز در این رابطه است که میتوانیم به ضرس قاطع اعلام کنیم که نه تنها هیچکدام از جریانهای سیاسی داخل و خارج از کشور، حتی یک روشنفکر غیر مذهبی و سکولار در فرایند پیشا انقلاب بهمن 57 مردم ایران «کتاب ولایت فقیه خمینی را نخوانده بودند» و اصلاً کتاب ولایت فقیه خمینی را کتابی برای خواندن نمیدانستند و دلیل این امر همان بود که هیچکدام از این جریانهای سیاسی و روشنفکران لائیک و مارکسیست و سکولار «آلترناتیو بودن خمینی در فرایند پسا 15 خرداد 42 احساس نمیکردند.»
یادمان باشد که «خمینی در سال 42 و در فرایند پسا فوت بروجردی با ارتجاعیترین شعارها از به چالش کشیده شدن حقوق زنان ایران تا دفاع از مناسبات زمینداری و استثمار زحمتکشان روستائی (البته با روکش مبارزه با کاپیتالیسیون حسن آیت و مظفر بقائی) توانست در جامعه فقهزده و استبدادزده و تصوفزده ایران آلترناتیو خودش در برابر رژیم توتالیتر و کودتائی پهلوی تثبیت نماید» و لذا به علت عدم فهم روشنفکران و جریانهای سیاسی از آلترناتیوی خمینی و کتاب ولایت فقیه خمینی بود که دیدیم در سال 57 به موازات اعتلای جنبش ضد استبدادی مردم ایران «نه تنها جنبشهای خودبنیاد طبقاتی و سیاسی و مدنی تکوین یافته از پائین جامعه بزرگ ایران در راستای تائید آلترناتیوی خمینی عکس خمینی را بر سطح کره ماه قرار دادند و موی سر خمینی را در لای همه کتابهای قرآن پیدا میکردند، بلکه مهمتر از همه اینکه تمامی این جریانهای سیاسی (از مجاهدین خلق تا چریکهای فدائی خلق و حزب توده و جبهه ملی و غیره) و روشنفکران مذهبی و مارکسیست و سکولار و غیره در سال 57 قبل از انقلاب بهمن 57 در بیعت با خمینی از یکدیگر سبقت میگرفتند و صد البته در این میان تنها یک استثناء فقط یک استثناء و فقط و فقط یک استثناء وجود داشت نه بیشتر و آن «معلم کبیرمان شریعتی بود» که در فرایند حرکت تحولخواهانه و روشنگرایانه پنج ساله (47 تا 51) ارشاد خود توانست این آگاهیها را به جامعه ایران تزریق نماید که:
الف - خمینی و روحانیت حوزههای فقاهتی یک آلترناتیو خطرناک میباشند و استبداد خمینی و روحانیت فقاهتی حوزههای فقهی خطرناکترین استبداد تاریخ بشر هست.
ب - جامعه ایران نه تنها یک جامعه سکولار نیست بلکه یک جامعه مذهبی است که مذهب مردم ایران در طول هزار سال گذشته همان اسلام دگماتیست حوزههای فقاهتی بوده است.
ج - برای شروع هر گونه حرکت انقلابی و اصلاحی و تحولخواهانه (همه جریانها و روشنفکران مذهبی و غیر مذهبی) در جامعه بزرگ ایران باید از مذهب (نه نفی مذهب) و توسط بازسازی اسلام فقاهتی هزار ساله حوزههای فقاهتی شروع بکنیم.
د - هر گونه حرکت اصلاحی یا انقلابی به صورت سیاسی و چریکی و حزبی که توسط جامعه سیاسی داخل و خارج از کشور ایران از بالا به صورت تزریقی انجام بگیرد محکوم به شکست خواهد بود.
ه – تنها مسیر تحول و انقلاب و اصلاح در جامعه بزرگ ایران بر پایه زیرساخت تحول فرهنگی مبتنی بر اصلاح دینی توسط بازسازی تطبیقی محمد اقبال لاهوری ممکن میباشد و هر مسیر سیاسی و نظامی و اقتصادی و فرهنگی غیر از این مسیر در جامعه مذهبی فقهزده و استبدادزده و تصوفزده ایران به بنبست میرسد و به جای کعبه سر از ترکستان در میآورد (ترسم نرسی به کعبه ای اعرابی / کین ره که تو میروی به ترکستان است)
و – مردافکنترین و استخوانسوزترین مسیر اصلاح و انقلاب و تحول در جامعه بزرگ ایران، حرکت بر یایه زیرساخت تحول فرهنگی و اصلاح دینی و بازسازی اسلام فقاهتی حاکم توسط مکانیزم اجتهاد در اصول و فروع کل اسلام تاریخی میباشد چراکه منهای نیاز به اسلامشناسی و قرآنشناسی، نهجالبلاغهشناسی، بعثتشناسی، نبوتشناسی، توحیدشناسی، معادشناسی، تاریخشناسی، جامعهشناسی و زمانشناسی، درازمدت بودن این مسیر و فشار اگراندیسمان شده طرفداران اسلام (فقاهتی و اسلام زیارتی، اسلام مداحیگری، اسلام روایتی، اسلام ولایتی، اسلام فیلسوفانه یونانیزده ارسطوئی و افلاطونی، اسلام تصوفزده دنیاگریز و اختیارستیز و اسلام کلامی اشعریگری) در عرصه سیاسی و امنیتی و تبلیغاتی و اجتماعی و صفبندیهای رنگارنگ «زر و زور و تزویر» و از همه مهمتر فشار طعنه تیراندازان همراه میباشد (به قول معلم کبیرمان شریعتی: ترسم از ترکان تیرانداز نیست / طعنه تیر آورانم میکشد) و تیر آوران این عرصه همانهای هستند که به قول مهندس مهدی بازرگان: «مانند کریم شیرهای زمان ناصر الدین شاه قاجار» هم زود میخواهند و هم خوب میخواهند و هم مفت مجانی بدون پرداخت مالیات و هزینه میخواهند» بدون اینکه از خود بپرسند در طول 43 سال گذشته حرکت استخوانسوز و مردافکن جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در دو فرایند عمودی و سازمانی آرمان مستضعفین و جنبشی نشر مستضعفین «ما با کدامین سرمایههای تبلیغاتی توانستهایم حرکت خود را به عرصه اجتماعی و جنبشی تودههای پائینی جامعه ایران برسانیم؟» و در این شرایط که نه تنها تمامی حتی جریانها ی دو نفره و سه نفر در خارج از کشور صاحب رادیو و تلویزیون و ماهواره و سایتهای آنچنانی هستند و شبانه روز فریاد پوک و پوچ خودشان را در احساس بیدار جامعه ایران میدمند و رژیم مطلقه فقاهتی حاکم تمامی منابر و رادیو و تلویزیون و ماهواره و روزنامهها و کتابهای درسی و غیر درسی و سفر حج و زیارت و غیره و غیره به استخدام تزریق اسلام فقاهتی و اسلام زیارتی و اسلام ولایتی مورد اعتقاد خودش درآورده است و شب و روز بر احساس تودهها جامعه بزرگ ایران وسوسه جناس میدمد، «تمامی دستگاه تبلیغی و ترویجی جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در این شرایط فقط و فقط سایت نشر مستضعفین بوده است که البته آنهم توسط دستگاههای چند لایه نرم و سختافزار رژیم مطلقه فقاهتی فیلترینگ شده است.»
در این رابطه است که حداقل انتظار ما از نقاد و نقادین این متن این است که آیا این وظایفی که در چهار صفحه در نقد نشر مستضعفین، برای جنبش پیشگامان مستضعفین ایران ترسیم کردهاید، «نقد شما به ما است، یا نقد ما به شما است؟» مگر بدون تبلیغ و ترویج و تهییج شما خارجنشینان آلترناتیوساز، نشر مستضعفین و جنبش پیشگامان مستضعفین ایران میتوانند در این شرایط که حزب پادگانی خامنهای و دستگاههای چند لایهای سربکوبگر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در داخل کشور، «پشه را در هوا نعل میکنند» و در کوچه و پس کوچههای کشورهای منطقه و کشورهای اروپا از هلند تا آلمان و فرانسه غیره اقدام به آدمربائی و کادرکشی جریانهای سیاسی میکنند و فضای داخل کشور (به قول حافظ) «شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هائل / کجا دانند حال ما سبکباران ساحلها» فرا گرفته است، آیا جا دارد که شما با این عبارات تعریف نمائید:
«نشر مستضعفین و جریانات فکری مشابه که رهبران آن در پستوی عرصه عمومی پنهان هستند و صرفاً در فضای مجازی و با اسامی و القاب خاکستری قصد تأثیر بر روند اجتماعی جنبشها و جریانات سیاسی را به عهده میگیرند، از تجربه روشنی برخوردار نمیباشند، این جریانات نه تنها نقش واقعی و متناسب با درگیری مستقیم با تضادهای اجتماعی را از خود و دیگران و نیروهای خویش محروم کردهاند، بلکه بستری فراهم میکنند تا هیچگونه نقدی در حوزه عمومی بر روند فعالیتهای خود به دست ندهند، نمایندهای وجود ندارد تا از آن مبانی دفاع کند و یا با مخاطبان خود به درستی ارتباط و تعامل برقرار سازد. همه آنچه که نشر مستضعفین به نام بیش از چهار دهه فعالیت از آن نام میبرد، نه دارای نماینده جریان سیاسی است، نه نیروی واقعی دارد تا در دفاع از حوزه فکری در عرصه عمومی حاضر باشد. اساساً، حزب پیشگامان مستضعفین ایران، یک جریان مجازی است که بود و نبود آن در عرصه اجتماعی تفاوت چندانی ندارد. نشر مستضعفین در هیچ گونه عرصه اجتماعی حضور ندارد و طبیعتاً ما از جریانی که حضور اجتماعی ندارد، نمیتوانیم توقعای داشته باشیم» (ص 3 - سطر 9)
حاشا و کلاً از این همه درائت و سیاست و واقعبینی و حقیقتشناسی و دشمنشناسی، فهم و شعور ناقد و یا ناقدین متن (ما این حروف نوشتیم چنانکه غیر ندانست / شما زروی محبت چنان بخوانید که خود دانید) واقعیت قضیه این است که وقتی که ما این قسمت از متن خواندیم احساس کردیم که نکند کل متن تاکتیکی توسط دستگاه امنیتی رژیم مطلقه فقاهتی باشد که در طول 40 سال گذشته عمر این رژیم تنها استراتژی ثابتش نسبت به جریانهای سیاسی داخل و خارج از کشور «کادرکشی این جریانها بوده است؟» و در طول 40 سال گذشته این رژیم تنها مسیر نابود کردن جریانهای سیاسی مخالفش، «ترور هویتی و فیزیکی و سیاسی کادرهای آن جریانها میدانسته است؟ و تمام اعترافگیریها و اعدامها و شکنجهها و زندانها و ترورها و آدمربائیهای این رژیم توتالیتر در طول 40 سال گذشته در راستای کادرکشی هویتی و سیاسی و فیزیکی جریانهای سیاسی مخالفش بوده است، چراکه دستگاههای چند لایهای نرم و سختافزار سرکوبگر رژیم توتالیتر مطلقه فقاهتی حاکم بر این باورند که تنها شیوه به گل نشاندن جریانهای سیاسی، حذف هویتی و سیاسی و فیزیکی کادرهای این جریانها میباشد؛ و البته و صد البته در این رابطه دستگاههای چند لایه سرکوبگر رژیم مطلقه فقاهتی موفق هم شدهاند. مع الوصف، در این رابطه است که این قسمت از متن ناقد و یا ناقدین برای ما جای شبه و درنگ و تأمل بسیار دارد. در پاسخ به ناقد و یا ناقدین هر که میخواهد باشند، میگوئیم که ناقد و یا ناقدین حق ندارند در خارج بنشینند و بدون تحلیل از شرایط داخل کشور و توان امنیتی حاکم، از جریانهای دیگر دعوت به مبارزه علنی بکنند و البته سؤال محوری ما از این ناقد و یا ناقدین ناشناس این است که مگر در داخل کشور جریان اپوزیسیون علنی در عرصه اجتماعی وجود دارد که شما از جریان مورد نقد خودتان چنین دعوتی میکنید؟ اگر واقعاً چنین جریان سیاسی اپوزیسیونی در داخل کشور و در عرصه اجتماعی وجود دارد:
اولاً در اصالت آن شک کنید.
ثانیاً جامعه ایران را از آن با خبرسازید، به عبارت دیگر شما که مرد عرصه اجتماع هستید و در پستوها قرار ندارید و صرفاً در فضای مجازی و با اسامی و القاب خاکستری قصد تأثیر بر روند اجتماعی جنبشها و جریانات سیاسی به عهده ندارید و از تجربه روشنی برخوردار هستید، به ما بگوئید که در عرصه اجتماعی کدامین جریان اپوزیسیون (به معنای واقعی کلمه) دارای نماینده میباشد و توسط نماینده یا نمایندگان خود از مبانی خود دفاع میکنند و یا به صورت مستقیم و میدانی اقدام به سازماندهی و ارتباط و تعامل با هواداران خود مینمایند؟ تا این قضاوت شما باور کنیم که میگوئید: «اساساً حزب پیشگامان مستضعفین ایران یک جریان مجازی است که بود نبود آن در عرصه اجتماعی تفاوت ندارد و نشر مستضعفین در هیچگونه عرصه اجتماعی حضور ندارد و طبیعتاً ما از جریانی که حضور اجتماعی ندارد، نمیتوانیم توقعی داشته باشیم.»
باری، اگر پاسخ شما به این سوالهای ما منفی باشد، قطعاً پاسخ به این پاراگراف از متن فوق هم به خود شما بر میگردانیم. چراکه «عامل اصلی حضور جریانها در عرصه نظر و عمل پراتیک اجتماعی امروز داخل کشور، فقط و فقط محصول بوقهای امپریالیسم خبری و تبلیغات شبانه روزی این جریانهای خارجنشین از رادیو تلویزیون گرفته تا ماهواره و شبکه اجتماعی فضای مجازی و غیره میباشد» که شوربختانه باید در این رابطه داوری کنیم که جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در خارج از کشور در مینیمم منحنی تمامی جریانهای و حتی افراد صادق خارج کشور قرار دارند و به همین دلیل «ناقد و یا ناقدین این متن حق دارند وظایف و تعهدات انجام نداده خود را امروز با زبان طلبکارانه از رهبری جریان بخواهند» تمامی افتخار جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در 43 سال گذشته عمر خود (از خرداد 55 الی الان) چه در فاز عمودی و سازمانی آرمان مستضعفین و چه در فاز افقی و جنبشی نشر مستضعفین بر این امر قرار دارد که «هرگز در تشکیلات و حرکت خود اقدام به اتوریتهسازی نکرده است و نمیکند و نخواهد کرد» چرا که مدیریت کنندگان این جنبش بر این باورند که «با اتوریتهسازی در این جنبش، اگر چه میتوان توسط سازماندهی هرمی به نوائی رسید و اگر چه میتوان توسط کاریزماسازی داخل تشکیلات به یارگیری دست پیدا کرد، ولی هرگز نمیتوان به یک سازماندهی دموکراتیک عمودی و شورائی رسید» لذا این قسمت از نقد ناقد و یا ناقدین ناشناس «اگر نقد آنها از سر دلسوزی و تعهد باشد نه...باید بگوئیم این حسن بزرگ حرکت ما است که در طول 43 سال گذشته هرگز در حرکت خودمان اتوریتهسازی نکردیم» چراکه به قول معلم کبیرمان شریعتی «تا زمانیکه در حرکت خودمان در سایه کس بودن کس حرکت کنیم، حسرت کس شدن خودمان در این حرکت در دلمان باقی خواهد ماند» لذا باید به این ناقد و یا ناقدین بگوئیم، آری، صحیح است «در حرکت ما اتوریته و کاریزما وجود ندارد تنها حرکت در عرصه نظر و عمل وجود دارد و تنها وظیفه خودمان در اعتلای جنبشهای خودبنیاد داخل کشور انتقال آگاهی سیاسی و اجتماعی و طبقاتی از محیط آنها به احساس آنها جهت خودآگاهسازی آنها تعریف میکنیم و تنها بسترسازی جهت سازمانیابی این جنبشها، همین انتقال آگاهیهای سیاسی و اجتماعی و طبقاتی و صنفی به احساس این جنبشها میدانیم و هیچ آدرس و هویتی نه با القاب خاکستری و غیر خاکستری در طول 43 سال گذشته برای خود تعریف نکردهایم و تعریف نمیکنیم و هیمه تری هم نداریم که بخواهیم به مخاطبین ناآشنا بفروشیم و هرگز در طول 43 سال گذشته حتی برای یکمرتبه هم تن به اتخاذ تاکتیک و استراتژی کسب قدرت سیاسی یا مشارکت در قدرت سیاسی ندادهایم و تمامی هزینههای جلاد به تن پذیرفتهایم ولی تاکنون خدا ما را یاری کرده است که هنوز خود را نفروختهایم چراکه بزرگ آموزگار تاریخ بشریت پیامبر اسلام به ما یاد داده است که:
«فَاستَقِم کَمآ اُمِرتَ وَ مَن تابَ مَعَک» (سوره هود - آیه 112)
و او به ما آموخته است که:
«وَلا تَقفُ ما لَیسَ لَک بِهِ عِلمٌ» (سوره اسراء - آیه 36)
و او به ما این درس را آموخت که:
«وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَیٰ أَعْقَابِکمْ وَمَنْ ینْقَلِبْ عَلَیٰ عَقِبَیهِ فَلَنْ یضُرَّ اللَّهَ شَیئًا وَسَیجْزِی اللَّهُ الشَّاکرِینَ» (سوره آل عمران – آیه 144)
و او به ما شاگردان مکتبش سفارش کرده است که:
«یا أَیهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیک مِنْ رَبِّک وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ یعْصِمُک مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا یهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرِینَ» (سوره مائده - آیه 67)
و او ما را ارشاد کرده است که:
«مَّا عَلَی الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ ۗ وَاللَّهُ یعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا تَکتُمُونَ» (سوره مائده - آیه 99)
و مسیر هدایت ما را تعیین کرده است که:
«لَقَد اَرسَلنا رُسُلَنا بِالبَیِّناتِ وَ اَنزَلنا مَعَهُمُ الکِتابَ وَ المیزانَ لِیَقومَ النّاسُ بِالقِسط» (سوره حدید – آیه 25)
و به ما آموزش داده است که:
«یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَصَابِرُوا وَرَابِطُوا وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکمْ تُفْلِحُونَ» (سوره آل عمران - آیه 200)
و عرصه اجتماعی را تعریف کرده است:
«لَقَد جاءَکم رَسولٌ مِن أَنفُسِکم عَزیزٌ عَلَیهِ ما عَنِتُّم حَریصٌ عَلَیکم بِالمُؤمِنینَ رَءوفٌ رَحیمٌ» (سوره توبه – آیه 128)
و ارزش حرکت اجتماعی برای ما تبیین کرده است که:
«وَ ما کانَ الْمُؤْمِنُونَ لِینْفِرُوا کَافَّةً فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِیتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَ لِینْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَیهِمْ لَعَلَّهُمْ یحْذَرُونَ» (سوره توبه - آیه 122)
ثالثاً ناقد و ناقدین این متن باید عنایت داشته باشند که «سوراخ کردن سد استبداد در جامعه ایران یک موضوع سیاسی نیست» که با نشست کالج لندن و تعیین یک آلترناتیو تحت عنوان شورای گذار از...و با تکیه بر منابع قدرت خارجی و توسط شعارهای پوپولیستی بتوان به آن دست پیدا کرد. استبداد پدیدهای است که در طول هزاران ساله تاریخ ایران پیوسته وجود داشته است و پیوسته بازتولید شده است؛ و در طول 150 سال گذشته تاریخ تحولخواهانه جامعه بزرگ ایران (چه در سال 1285 یعنی انقلاب مشروطیت و سوراخ کردن استبداد ناصرالدین شاه و چه در سال 1287 سوراخ کردن استبداد صغیر محمدعلی شاه توسط ستارخان و باقرخان و چه در شهریور 20 و سوراخ کردن استبداد 20 ساله رضا شاهی و چه در سوراخ کردن استبداد پهلوی دوم در جریان جنبش 30 تیر 31 تا کودتای 28 مرداد 32 و چه در انقلاب بهمن ماه 57 و سوراخ کردن استبداد رژیم توتالیتر و کودتائی پهلوی) «از آنجائیکه همه این سوراخ کردنهای استبداد توسط حرکت سیاسی به انجام رسیده است، استبداد در فرایند بعدی، بعد از سوراخ شدن توانسته است با شدتی بیشتر از قبل، خود را بازتولید نماید» بنابراین در این رابطه است که استبداد پیوسته در جامعه ایران بازتولید شده است و در طول هزاران سال گذشته تاریخ ایران، تنها در دولت نزدیک به دو سال دکتر محمد مصدق بوده است که جامعه ایران توانسته است به صورت قانونی دموکراسی را تجربه بکند که بر مذاق امپریالیست جهانی تحت رهبری امپریالیسم آمریکا و انگلیس و جهان سرمایهداری و ارتجاع روحانیت حوزههای فقاهتی و دربار توتالیتر پهلوی خوش نیامد، لذا دست در دست هم قرار دادند و در 28 مرداد (در غیبت جریانهای سیاسی مارکسیستی و مذهبی و ملی و جنبشهای خودبنیاد داخل کشور) تنها دولت دموکراتیک تاریخ ایران را سرنگون کردند و بستر برای آلترناتیوی خمینی در سال 42 - 57 فراهم ساختند، بنابراین در این رابطه است که ناقد و یا ناقدین متن باید توجه داشته باشند که منهای اینکه در طول 40 سال گذشته در جامعه ایران «استبداد صورت دو مؤلفهای مذهبی و سیاسی داشته است» و منهای اینکه در استبداد دو مؤلفهای مذهبی و سیاسی حاکم در طول 40 سال گذشته، «مؤلفه استبداد مذهبی بر مؤلفه استبداد سیاسی غلبه داشته است» و منهای اینکه «بدون سوراخ کردن استبداد مذهبی در رژیم مطلقه فقاهتی حاکم امکان سوراخ کردن استبداد سیاسی این رژیم غیر ممکن میباشد» و منهای اینکه «سوراخ کردن استبداد مذهبی رژیم مطلقه فقاهتی بسیار و بسیار مشکلتر از سوراخ کردن استبداد سیاسی این رژیم میباشد» و منهای اینکه برای «سوراخ کردن استبداد مذهبی رژیم مطلقه فقاهتی جز از طریق به چالش کشیدن اسلام فقاهتی و روایتی و زیارتی و مداحیگری و ولایتی حاکم توسط پروژه بازسازی تطبیقی حضرت مولانا علامه محمد اقبال لاهوری در چارچوب اجتهاد در اصول و فروع اسلام تاریخی راهی دیگر وجود ندارد» از همه مهمتر اینکه «بدون تئوری کنکرت و مشخص استبداد در تاریخ ایران هرگز و هرگز نه تنها نمیتوانیم به تئوری دموکراسی مشخص و کنکرت در جامعه ایران دست پیدا کنیم، مهمتر از آن اینکه نخواهیم توانست استبداد مذهبی و استبداد سیاسی حاکم را سوراخ کرد.»
مشکل اساسی تمامی جریانها و افراد روشنفکر دموکراسیخواه جامعه بزرگ ایران چه در گذشته و چه در شرایط فعلی در این است که تلاش کردهاند تا با کپیبرداری از دموکراسیهای جوامع دیگر بدون دستیابی به تئوری استبداد کنکرت جامعه ایران، برای خود برنامه دموکراسیخواهانه در شکل لیبرال دموکراسی سرمایهداری و یا سوسیال دموکراسی سرمایهداری بینالملل دوم تدوین کنند. داوری نهائی ما در باره همه این جریانها چه در داخل و چه در خارج از کشور این میباشد که بدون تئوری کنکرت و مشخص استبداد جامعه هزاران ساله ایران، آنها هرگز و هرگز نمیتوانند به تئوری دموکراسی کنکرت و مشخص برای جامعه ایران دست پیدا کنند؛ و در این رابطه است که ما میتوانیم به ضرس قاطع داوری کنیم که هیچکدام از تئوری دموکراسیخواهانه جامعه سیاسی ایران (چه آنها که مانند شورای گذار بر لیبرال دموکراسی سرمایهداری تکیه کردهاند و چه آنهائی که بر سوسیال دموکراسی برنشتاینی و کائوتسکی و حتی روزا لوگزامبورگی در مرحله پسا فروپاشی سوسیالیسم دولتی لنینیستی تکیه کردهاند) سنتز تئوری کنکرت و مشخص استبداد در جامعه ایران نمیباشند؛ و بنابراین در این رابطه است که آنها نتوانستهاند استبداد حاکم بر جامعه ایران را به صورت پایدار سوراخ کنند و نتوانستهاند به شکلبندی دموکراسی مشخص برای جامعه دست پیدا کنند، بنا براین این نسخه ناقد و یا ناقدین در باب نشر مستضعفین امری مجرد و انتزاعی میباشد آنجا که میگویند:
«لازم است (تا نشر مستضعفین) در حوزه فکری نسبت به روششناسی کار فکری در جامعه ایران، متناسب با حاکمیت دینی و وضعیت جنبشهای اجتماعی نقد جدی و بنیادین بر خود را شروع نماید. بهتر است تا آن جریان به جای تئوریزه کردن جنبشهای عمودی و افقی به تئوریزه کردن اجزاء فکری خود بر آید ساختار مبانی فکری خود را در حوزه دینشناسی، سوسیالیزم، اومانیسم و حزب پیشگام و...روشن سازد. اگر همانطور که ایشان خود معترفند، قصدش کار فرهنگی و مبنائی است و رسالت خود را در این عرصه میبیند بهتر است تا در همین حوزه هم به تبیین و تئوریزه نمودن اهداف فرهنگی خود در جامعه ایران مبادرت ورزد تا مخاطبین و هواداران توقع روشن از او داشته باشند» (ص 3 - سطر 21 متن فوق)
آنچه از این پاراگراف متن ناقد و یا ناقدین بر میآید اینکه:
الف – ناقد یا ناقدین معتقدند که 43 سال کار نظری و فکری و سیاسی و اجتماعی جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در دو فاز عمودی سازمانی آرمان مستضعفین و افقی جنبشی نشر مستضعفین «خارج از روششناسی کار فکری در جامعه ایران بوده است» و لذا در این رابطه ما را نصیحت میکنند که متناسب با حاکمیت دینی و وضعیت جنبشهای اجتماعی نقد جدی خود را شروع بکنند. حقیقتاً هر چه بیشتر به این نصیحت ناقد و یا ناقدین فکر میکنیم کمتر میفهمیدیم که چه میگویند امیدواریم که حداقل خود آنها معنی این نصیحتشان را فهمیده باشند. ای کاش به جای این نصحیت غیر قابل فهم برای ما حداقل در یک سطر توضیح میدانند که روششناسی کار فکری در جامعه ایران که متناسب با حاکمیت دینی و وضعیت جنبشهای عمودی و افقی جهت تئوریزه کردن اجزاء فکری نشر مستضعفین در 40 سال گذشته باشد، کدام است؟
ب - ناقد و یا ناقدین در این پاراگراف معتقدند تمام تئوریهای ما در 43 سال گذشته در باب دینشناسی و سوسیالیزم و اومانیسم و حزب پیشگام و غیره، غیر روشن بوده است؛ و پیشنهاد دادهاند از نو به روشنسازی این مقولهها بپردازیم. سوالی که در این رابطه از ناقد و ناقدین داریم اینکه در چند سطر در آینده برای ما روشن کنند که چه برداشتی آنها از دینشناسی و تئوری دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای و اومانیسم و جنبش و حزب و دیگر مقولاتی (که فکر میکنند نیاز به روشنسازی دارند) دارند تا ما پس از فهم آن بتوانیم در باب پیشنهاد آنها داوری کنیم.
ج – ناقد و یا ناقدین در قسمت آخر این پاراگراف میگویند: «اگر همانطور که ایشان خود معترفند، قصدشان کار فرهنگی و مبنائی است و رسالت خود را در این عرصه میبینند، بهتر است تا در همین حوزه هم به تبیین و تئوریزه نمودن اهداف فرهنگی خود در جامعه ایران مبادرت ورزند تا مخاطبین و هواداران توقع روشن از او داشته باشند» (ص 3 – سطر 25 متن فوق)
آنچه ما میتوانیم در پاسخ به این پیشنهاد ناقد یا ناقدین ناشناخته بدهیم اینکه:
1 - ما هرگز در طول 43 گذشته ادعای «کار فرهنگی» نداشتهایم بلکه برعکس ادعای ما این بوده است که در جامعه (مذهبی و فقهزده و استبدادزده و استحمارزده کهنه و نو و استثمارزده نظام سرمایهداری) امروز ایران هر گونه تحول سیاسی و اقتصادی در گرو تحول اجتماعی از پائین میباشد و هر گونه تحول اجتماعی از پائین در گرو «تحول فرهنگی» از پائین و هر گونه تحول فرهنگی از پائین در گرو اصلاح بازسازی کل اسلام تاریخی موجود توسط پروژه بازسازی تطبیقی حضرت مولانا علامه محمد اقبال لاهوری است و پیوسته در این رابطه در طول 43 سال گذشته چه در فاز عمودی و سازمانی آرمان مستضعفین و چه در فاز افقی و جنبشی نشر مستضعفین پیوسته بر این باور بودهایم که در جامعه مذهبی ایران بدون بازسازی تطبیقی اسلام تاریخی توسط «اجتهاد در اصول و فروع» آن امکان «تحول فرهنگی» در جامعه ایران از پائین وجود ندارد. آنچنانکه بدون «تحول فرهنگی» از پائین، امکان تحول اجتماعی از پائین وجود ندارد و در ادامه آن بدون تحول اجتماعی از پائین امکان تحول سیاسی و تحول اقتصادی و گذار از سرمایهداری و رژیم مطلقه فقاهتی وجود ندارد. لذا در این رابطه بوده است که در طول 43 سال گذشته پیوسته فریاد زدهایم که هر گونه حرکت و تحول از بالا چه سیاسی و چه فرهنگی و چه نظامی و چریکی و ارتش خلقی و غیره توسط نخبگان سیاسی آب در هاون کوبیدن است. پر واضح است که «تحول فرهنگی» با «کار فرهنگی» از فرش تا عرش متفاوت از هم میباشند و کسی و یا کسانی که این را فهم نکنند باید به آنها گفت: «پس سخن کوتاه باید والسلام.»
باری، پیشگام و یا پیشاهنگ و یا پیشروئی که امروز این حقیقت را فهم نکند که یک مثقال تحول فرهنگی (در راستای خودآگاهیسازی جامعه ایران از پائین) بیش از یک خروار کار سیاسی از بالا (در چارچوب حرکتهای توهمی جریانهای سیاسی داخل و خارج از کشور) ارزش و زحمت و هزینه و مالیات دارد، باید تنها به آنها گفت: «مرسی خداحافظ.»
2 - اینکه در این پاراگراف ناقد و یا ناقدین میگویند: «بهتر است (نشر مستضعفین به عنوان ارگان عقیدتی و سیاسی جنبش پیشگامان مستضعفین ایران) در این شرایط به تبیین و تئوریزه نمودن اهداف فرهنگی خود در جامعه ایران مبادرت ورزند»، باید به اینها بگوئیم که در طول 43 گذشته جنبش پیشگامان مستضعفین ایران چه در فاز عمودی و سازمانی آرمان مستضعفین و چه در فاز افقی و جنبشی نشر مستضعفین هرگز و هرگز و هرگز در چارچوب «استراتژی اهداف فرهنگی» حرکت و یا استراتژی خود را تعریف نکرده است و در طول 43 سال گذشته حرکت نظری و عملی خود حتی برای یکبار هم نه از اصطلاح «کار فرهنگی» و نه از «اهداف فرهنگی» استفاده کرده است. البته این موضوع هرگز به معنای نادیده گرفتن ارزش جایگاه «تحول فرهنگی» در استراتژی ما نیستچراکه در این رابطه بر این باوریم که کسی یا کسانی که حداقل تعریفی علمی از جایگاه «تحول فرهنگی» در یک جامعه داشته باشند، خواهند فهمید که «فرهنگ» برای یک جامعه همه چیز آن است و قطعاً و جزما هر جریانی و فردی که بخواهد در برابر «فرهنگ» یک جامعه بیتفاوت باشد، در تمامی حرکتش شکست میخورد، چراکه فرهنگ هر جامعه مخزن و گنجینه تمامی اسرار حرکت و تحول آن جامعه است؛ و لذا در این رابطه است که داوری ما در باب حرکت تحولخواهانه 150 سال گذشته جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران بر این امر قرار داد که تنها حرکتی که موفق بوده است فقط و فقط حرکت معلم کبیرمان شریعتی در فرایند 5 ساله (47 – 51) روشنگری ارشاد بوده است و دیگر حرکتها چه حرکتهای تحزبگرایانه لنینیستی و چه حرکتهای عملی چریکی و ارتش خلقی و غیره حتی حرکت خود مصدق هم در راستای تحول پایدار در جامعه ایران شکست خورده است و البته داوری ما در باب دلیل موفقیت شریعتی در این بوده است که «شریعتی فرهنگ جامعه ایران، به عنوان گنجینه و مخزن الاسرا ر هر حرکتی در جامعه ایران به خوبی فهم میکرده است» و برای او ارزش یک مثقال «تحول فرهنگی» در جامعه ایران از یک خروار کار چریکی و حزبی و سیاسی و غیره از بالا بیشتر بوده است.
فراموش نکنیم که علت شکست احمد کسروی و صادق هدایت و امثال ایشان در ایجاد تحول فرهنگی در جامعه ایران در این بود که برعکس شریعتی توسط شریعتستیزی میخواستند از بالا توسط کار فرهنگی در جامعه ایران تحول فرهنگی ایجاد کنند که البته نتوانستند و شکست خوردند. همچنین حزب توده هم در فرایند پسا شهریور 20 از آنجا در ایجاد تحول فرهنگی در جامعه ایران شکست خورد که میخواست توسط انتقال فرهنگ انقلاب اکتبر روسیه به جامعه ایران از بالا ایجاد تحول فرهنگی بکند که البته آن حزب هم شکست خورد و شوربختانه حاصل شکست حزب توده بود که در فرایند پسا کودتای 28 مرداد ارتجاع مذهبی حوزههای فقاهتی توانستند دوباره در جامعه نگونبخت ایران، اسلام ارتجاعی فقاهتی و روایتی و ولایتی و زیارتی در جامعه ایران توانست بازتولید نمایند. همان بازتولیدی که باعث گردید تا در جریان 15 خرداد سال 42 شرایط برای آلترناتیو شدن خمینی و جریان روحانیت همراه او فراهم بشود. یادمان باشد که کتاب ولایت فقیه در سال 46 در نجف طی چند سخنرانی او مطرح گردید نه در خرداد 42 و اصلاً و ابداً خمینی در سال 42 به ولایت فقیه باور نداشت و آنچنانکه خود او در کشف الاسرارش میگوید یک سلطنتطلب تمام عیار بود و اصلاً معتقد به حکومت روحانیت نبود.
رابعاً - ناقد و یا ناقدین در پاراگرافی دیگری از متن خود در نقد جوهر منظومه معرفتی و نظری 43 سال گذشته جنبش پیشگامان مستضعفین ایران میگویند:
«نشر مستضعفین باید واقع بین باشد، دیگر دوره تاریخی اینگونه جریانات سیاسی دهه 40 و 50 به سر آمده، دیگر ایدئولوژیها نمیتوانند با حصاری که در دور خود و هوادارانشان کشیدهاند، به تمامی کاستیها و ابر چالشهای اجتماعی بدون ارائه راهکار و چه باید کردهای واقعی و ملموس پاسخ بدهند. برای جریانات ایدئولوژیک در وضعیت کنونی جامعه ایران مرز بین خواستن و توانستن بینهایت عمیق گشته است و این شکاف را حضور در عرصه عمومی و مسئولیتهای متبادر بر آن پر خواهد ساخت. درخت تناور نشر باید حرص (هرس) بشود. باید آنچه را که میتواند نگه دارد و آنچه که صرفاً بر ذهنیات و رویکردهای فکری فرای (ورای) عمل نتیجه میشود به صندوقچه و آرشیو خویش باز گرداند تا شاید در شرایطی که مقتضیات جامعه ایران به آن نیاز دارد، آن مبانی را از صندوقچه نظری خود خارج سازد و در عرصه عمومی به نمایش مخاطب درآورد. جامعه ایران در دوره گذار قرار دارد. عبور از تمامی آنچه که خیلی از روشنفکران ایرانی در برابر چنین شرایطی سکوت کردهاند و بیعملی آنان را به اثبات میرساند. زیر دوره کنونی دوره تئوری و پراتیک تواما (توامان) است؛ و اندیشههائی میتوانند به شرایط امروز و ضرورتهای آن پاسخ دهند که از چنین راهکارهائی پیروی نمایند. جامعه ایران هم اینک نیاز به رئوس و مبانی فکری دارد که بتواند یک پای در عمل و پای دیگر در حوزه فکر و اندیشه داشته باشد. در امروز ایران کثرتگرائی فکری از ضروریات کار سیاسی است. ضرورتی که در تعامل با دیگر اندیشهورزان میسر است و کار سترگ جمعی که بتواند در حوزه توسعه فراگیر ایران در تمامی عرصهها صورت گرفته و به تدوین چنین راهکارهائی بیانجامد. دیگر هیچ اندیشه جزمی و بستهای نمیتواند مردم و نسل امروز جامعه ایران را مجاب نماید که بستههای فکری آنان میتواند فرای (ورای) دیگر گفتمانهای فکری در عرصه اجتماعی راهگشا بوده و به تمامی مشکلات جامعه پاسخگو باشد. در شرایط کنونی جامعه ایران نخبهگرائی حزبی (جنبشی) و پیشگام تراز نوین (جنبش پیشگامان مستضعفین ایران) و حزبسازی (تکیه بر جنبشهای خودبنیاد) با چنین رویکردهائی نه تنها پاسخگو نیست که تجربه تاریخی هم ثابت مینماید که این سبک از احزاب (جنبشهای خودبنیاد) سیاسی در دوره گذار جامعه ایران از اقبال عمومی و تاثیرات مثبت برخودار نیستند؛ و در حذف و پیوستن به تاریخ میباشند. جامعه پدیدهای سیال و مداوما در حال تغییر است و چه خوب بود نشر مستضعفین میتوانست اصول فکری و نظری خود را استوار بران سیالیت مینمود» (ص 4 - سطر اول به بعد).
برای پاسخ به این پاراگراف از متن ناقد و یا ناقدین لازم میبینم تا محورهای اصلی 43 ساله منظومه معرفتی نظری و عملی جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در دو فاز عمودی آرمان مستضعفین و افقی نشر مستضعفین بازگو نمائیم تا مخاطب خود با قرار دادن در ترازوی فوق، ناقد و یا ناقدین در باب پاراگراف فوق به داوری و قضاوت بنشیند. این محورهای اصلی نظری و عملی منظومه معرفتی جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در 43 سال گذشته عبارتند از:
1 - در رویکرد معرفتی دیالکتیکی جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در 43 سال گذشته هر اقدام عملی سنتز و محصول اندیشهای است که قبل از عمل باید توسط پیشگام یا پیشاهنگ یا پیشرو به عنوان گفتمان اجتماعی درآید و در فرایند پسا گفتمانسازی پیشگام و پیشاهنگ و پیشرو است که جامعه میتواند به صورت هدفدار جنبشهای خودبنیاد تکوین یافته از پائین صنفی یا مدنی و یا سیاسی را به حرکت درآورد و قطعاً بدون فرایند گفتمانسازی پیشگام و پیشاهنگ و پیشرو هر گونه حرکتی از پائین (آنچنانکه در جریان خیزش دیماه سال 96 ایران شاهد بودیم) به خیزشهای بیسر و اتمیزه و خشونتآمیز میانجامد که تنها حاصلی که دارد این است که بستر برای سرکوب آنها توسط دستگاههای سرکوبگر حاکمیت فراهم میشود که البته خود همین سرکوب حاکمیت بسترساز افول جنبشهای خودبنیاد اجتماعی میگردد و در تحلیل نهائی خود همین خیزشهای اتمیزه و بیسر و برخاسته از حاشیه تولید (در جامعهای که جمعیت حاشیهنشینان کلانشهرهای آن بیش از 19 میلیون نفر از جمعیت 80 میلیون نفر آن میباشد) بسترساز ظهور هیولای پوپولیسم میگردد.
2 - اگر وظیفه اصلی جنبش پیشگامان مستضعفین ایران «شورانیدن عقول تودهها تعریف کنیم» و اگر شورانیدن عملی تودهها بر علیه استبداد و استثمار و استحمار و استخفاف (در جامعه بزرگ ایران در چارچوب خودویژگیهای تاریخی آن) در گرو «شورانیدن بر علیه تئوری استبداد و تئوری استثمار و تئوری استحمار و تئوری استخفاف باشد»، بدون شورانیدن عقلانی تودهها بر علیه تئوری استبداد و تئوری استثمار و تئوری استحمار و تئوری استخفاف (در جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران) هر گز نمیتوان به صورت عملی بر علیه استبداد سیاسی و استثمار اقتصادی و استحمار فرهنگی و استخفاف مدنی و شهروندی موجود، «جامعه ایران را به حرکت درآورد.»
3 - اندیشه و تئوری و فکر و گفتمان، تنها در عرصه کنش اجتماعی است که عمومی میشود و علت اینکه قرآن در طول 23 سال به جای اینکه در غار حرا بر آموزگار بزرگ بشریت پیامبر اسلام نازل بشود، در سختترین پراتیک جامعهسازانه و انسانسازانه براو نازل شده است، به این خاطر بوده است که در رویکرد بزرگ آموزگار بشریت یعنی پیامبر اسلام تنها در عرصه کنش اجتماعی جامعهسازانه و انسانسازانه قرآن میتوانسته است به عنوان یک گفتمان مسلط تاریخی در قرن هفتم میلادی عمومی بشود و هرگز پیامبر اسلام بدون کنش اجتماعی 13 ساله مکی و جامعهسازانه ده ساله مدنی نمیتوانست قرآن را به عنوان یک گفتمان مسلط در قرن هفتم میلادی عمومی بکند آنچنانکه به قول جواهر لعل نهرو این گفتمان قرآن در کمتر از 25 سال بتواند جهان قرن هفتم میلادی را زیر و زبر نماید، بنابراین در این رابطه بوده است که جنبش پیشگامان مستضعفین ایران از سال 58 که تصمیم گرفت تا منظومه معرفتی خود را در ادامه راه معلمان کبیرمان محمد اقبال لاهوری و شریعتی به صورت گفتمان مسلط و عمومی جامه ایران درآورد این استراتژی خود را در عرصه کنش اجتماعی در جامعه ایران تعریف کرده است و از سال 58 الی الان حتی برای یک آن هم در این رویکرد خود تغییری نداده است؛ و لذا به همین دلیل بوده است که در طول 40 سال گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی پیوسته این گفتمان استبدادستیز و استثمارستیز و استحمارستیز و استخفافستیز خود را در چارچوب مبارزه خودآگاهیبخش اجتماعی خود با رژیم مطلقه فقاهتی تعریف کرده است.
4 - جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در طول 43 سال گذشته عمر خود (از خرداد 55 الی الان) پیوسته بر این باور بوده است که موتور بزرگ جامعه رنگین کمان ایران تنها توسط «تحول فرهنگی» از پائین به حرکت درمیآید، نه توسط موتور کوچک نخبگان سیاسی (حزبگرا و چریکگرا و ارتش خلقی) از بالا و یا از خارج از کشور؛ و البته در رویکرد جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در 43 سال گذشته چه در فاز عمودی یا سازمانی آرمان مستضعفین و چه در فاز افقی یا جنبشی نشر مستضعفین، «تحول فرهنگی و تحول اجتماعی تکوین یافته از پائین تنها توسط خودآگاهی طبقاتی و اجتماعی و سیاسی در جامعه استبدادزده و استثمارزده و استحمارزده و استخفافزده ایران حاصل میشود نه توسط آگاهیهای مجرد مذهبی و سیاسی و اقتصادی که کار فرهنگی میباشد.» به همین دلیل در طول 43 سال عمر جنبش پیشگامان مستضعفین ایران حتی برای یکبار هم این جنبش بر آگاهی انتزاعی و غیر انضمامی و مجرد از زمان و مکان (که همان «کار فرهنگی» میباشد) جهت «تحول فرهنگی» در جامعه بزرگ ایران تکیه نکرده است بلکه برعکس پیوسته تکیه بر آگاهی مجرد و غیر انضمامی و انتزاعی، در جهت آگاهسازی جامعه بزرگ ایران از بالا توسط نخبگان سیاسی و غیره امری استحمارگرایانه در شکل نو و کهنه تعریف میکرده است و به همین دلیل بوده است که همیشه در طول 43 سال گذشته براین باور بودهایم که تنها توسط انتقال آگاهیهای انضمامی و کنکرت و مشخص موجود به احساس گروههای مختلف اجتماعی است که میتوانیم با «تحول فرهنگی» از پائین موتور بزرگ تودههای جامعه ایران را به حرکت درآوریم. همان تجربهای که آموزگار بزرگ بشریت پیامبر اسلام در طول حرکت 23 سال مکی و مدنی خود در جامعه عربستان و در جهان قرن هفتم میلادی به انجام آن پرداخت و در ادامه آن معلمان کبیرمان محمد اقبال و شریعتی توانستند در قرن بیستم با این رویکرد موتور بزرگ جامعه خودشان را توسط «تحول فرهنگی» بر پایه آگاهیهای انضمامی به حرکت درآورند، بنابراین در این رابطه بوده است که جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در طول 43 سال گذشته پیوسته معتقد بوده است که «بدون انتقال آگاهیهای کنکرت و انضمامی و مشخص به احساس تودهها هرگز امکان تکوین خودآگاهی مشخص در اشکال مختلف طبقاتی و سیاسی و اجتماعی در گروههای مختلف اجتماعی جامعه بزرگ ایران جهت اعتلای جنبشها وجود ندارد» و بدین ترتیب بوده است که جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در طول 43 سال گذشته بر این باور بوده است که در جامعه بزرگ ایران شوریدن عملی بدون شوریدن نظری یا «تحول فرهنگی» حتماً شکست میخورد.
5 - جنبش پیشگامان مستضعفین ایران از آغاز الی الان بر این باور بوده است که هر گونه «تحول عملی بدون مضمون تئوریک شکست میخورد» و پیوسته معتقد بوده است که «برای انجام یک مثقال عمل اجتماعی نیازمند به یک خروار تئوری میباشیم» همچنین پیوسته اعتقاد داشته است که «بدون تحلیل تاریخی و بدون تبیین پروژه رهائیبخش جامعه و بدون تشریح نابرابریها و گسلهای موجود جامعه امکان اعتلای جنبشهای خودبنیاد در جامعه ایران وجود ندارد» و بر این باور بوده است که «دموکراسی مکانیزمی برای محدود کردن سه مؤلفه قدرت حاکم است» (نه شکل صرف حکومت).
6 - جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در طول 43 سال گذشته پیوسته بر این باور بوده است که «ما نمیخواهیم حزبی جدای از جنبشهای خودبنیاد تکوین یافته از پائین بسازیم» و «حزب مستضعفین ایران در رویکرد جنبش پیشگامان مستضعفین ایران، همان پیوند جنبشهای عمودی خودبنیاد استثمارستیز و برابریطلبانه با جنبشهای خودبنیاد استبدادستیز افقی آزادیخواهانه از پائین میباشد»؛ و لذا در این رابطه بوده است که جنبش پیشگامان از آغاز الی الان، گرچه با «حزبسازی در بالا توسط نخبگان سیاسی هرگز مخالفتی نکرده است و آزادی احزاب لازمه پلورالیسم اجتماعی و سیاسی در جامعه میداند ولی هرگز جنبش پیشگامان مستضعفین ایران حتی برای یکبار هم فراخوانی حزبی نداده است» و شرایط امروز جامعه ایران را هم برای انجام این امر مساعد نمیبیند.
7 - جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در طول 43 سال گذشته پیوسته حرکت افقی خود را در سه سطح شکل داده است که عبارتند از:
الف – تئوریک یا آگاهی.
ب - بسترسازی جهت اعتلا و سازمانیابی جنبشها توسط تحلیل و آسیبشناسی و رهنمودهای مستمر به این جنبشهای خوبنیاد که این عمل از سال 58 توسط تکیه بر جنبشهای خودبنیاد اقلیتهای قومی خلق کرد و خلق عرب و خلق بلوچ و خلق ترکمن و غیره شروع شد و الی الان ادامه دارد.
ج – تلاش در راستای اعتلای حرکت دینامیک از پائین توسط جنبشهای خودبنیاد برای تغییر توازن قوای میدانی به سود جنبشها، توسط انتقال آگاهیهای کنکرت محیطی این جنبشها به احساس گروههای اجتماعی موضوع این جنبشها انجام میگیرد.
8 - جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در طول 43 سال گذشته در تعریف خود از «پیشگام» معتقد بوده است که پیشگام نه باید بیش از چند قدم از تودهها فاصله بگیرد و نه باید پشت سر مردم حرکت کند.
9 - جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در 43 سال گذشته پیوسته تاکید کرده است که وظیفه اصلی جنبش پیشگامان فراهم کردن فضای کنشگری برای همه افراد جامعه و شهروندان توسط گفتمانسازی دموکراسی سه مؤلفهای و اجتماعی کردن این گفتمان میباشد.
10 - جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در طول 43 سال گذشته پیوسته بر این باور بوده است که «نباید خشم پیشگامان نسبت به رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بیشتر از محبت پیشگامان به مردم ایران باشد، چرا که این امر باعث میگردد تا پیشگامان در حرکت خود به دنبال کسب قدرت سیاسی و آلترناتیوسازی توهمی و عمده کردن حرکت سیاسی از بالا بروند.
11 – جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در طول 43 سال گذشته پیوسته اعلام کرده است که وظیفه اصلی جنبش پیشگامان مستضعفین ایران، در برابر منظومه معرفتی شریعتی و علامه محمد اقبال لاهوری این میباشد که اندیشه معلمان کبیرمان اقبال و شریعتی را از «حوزه مفاهیم درون کتابها به حوزه مصداقی عرصه اجتماعی بکشاند.»
12 - جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در طول 43 سال گذشته پیوسته تکرار و تاکید کرده است که در اسلام تطبیقی قرآن، «ایمان یک امر اجتماعی است نه یک امر فردی» و «ایمان فردی مسلمان جامعهساز همان ایمان اجتماعی او میباشد» و با هر گونه «ایمان فردی مجرد از ایمان اجتماعی در اسلام و عرفان مولوی و غیره مخالفت کردهایم.»
13 - جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در طول 43 سال گذشته پیوسته گفته و تکرار کرده است و از تکرار خود خسته نشده است که برای اینکه حرکت تحولخواهانه جنبش پیشگامان گرفتار حرکت رفرمیستی اصلاحطلبان نگردد، باید چه در عرصه نظر و چه در عرصه عمل حرکت جنبش پیشگامان، «جوهر اجتماعی و ضد سرمایهداری داشته باشد» و با هر گونه حرکت منحصر به فرد سیاسی و از بالا مخالفت کرده است.
14 - جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در طول 43 سال گذشته پیوسته بر این باور بوده است که عامل اعتلا و فراگیر شدن افقی و عمودی جنبشهای خودبنیاد تکوین یافته از پائین، «کاهش هزینه مبارزه سرانه برای این جنبشها توسط پیشگامان میباشد و بدون کاهش هزینه سرانه مبارزه امکان اعتلای جنبشهای خودبنیاد وجود ندارد.»
15 - جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در 43 سال گذشته پیوسته بر این باور بوده است که پروژه رهائیبخش جامعه بزرگ ایران در گرو مبارزه سه مؤلفهای با قدرت اقتصادی و قدرت سیاسی و قدرت معرفتی متمرکز شده در بالا و اجتماعی کردن آن قدرت سه مؤلفهای فوق میباشد.
16 - جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در 43 سال گذشته پیوسته تاکید کرده است که «حرکت پیشگام باید پیوسته دو مؤلفهای افقی و عمودی باشد نه تک مؤلفهای عمودی صرف» چرا که کنشگران اصلی در رویکرد جنبش پیشگامان «جامعه» اعم از طبقه متوسط شهری و طبقه کار و زحمت شهر و روستا میباشد.
17 – جنبش پیشگامان مستضعفین ایران پیوسته تاکید و تکرار کرده است که باید برعکس گذشته «تاریخ را از پائین تعریف و تبیین کنیم نه از بالا.»
18 - جنبش پیشگامان مستضعفین ایران پیوسته گفته است که اصلاح دینی برای جنبش پیشگامان بر پایه اسلام تاریخی و اسلام به عنوان یک پدیده تاریخی استوار میباشد نه اسلام ارتدوکس و ایمان برای پیشگامان محصول و سنتز سه پراکسیس اجتماعی و باطنی و طبیعی یا مبارزه و عبادت و کار میباشد.
19 - جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در طول 43 سال گذشته پیوسته تاکید ورزیده است که جنبش پیشگامان برای آلترناتیوسازی از جامعه مدنی جنبشی تکوین یافته از پائین، باید در راستای همبستگی جنبشهای خودبنیاد، بسترهای نظری و عملی جهت اتحاد جنبشهای افقی و جنبشهای عمودی مطالباتی طبقه کار و زحمت فراهم نماید.
20 - جنبش پیشگامان مستضعفین در طول 43 سال گذشته پیوسته گفته است که شعار: «اسلام منهای روحانیت شریعتی» تنها توسط شعار: «اسلام منهای فقاهت» و در چارچوب شعار: «نجات اسلام قبل از مسلمین قابل دسترسی میباشد» و «بدون اسلام منهای فقاهت توسط نجات اسلام قبل از مسلمین امکان دستیابی به اسلام منهای روحانیت در جامعه ایران وجود ندارد» و در این رابطه پیوسته بر این شعار تاکید ورزیده که برای تحقق این شعار باید «مردم را از روحانیت بگیریم، نه روحانیت از مردم» و مطرح کردهایم که تنها توسط «دستیابی به اسلام منهای فقاهت و اسلام منهای روحانیت است که میتوانیم اسلام اجتماعی را جایگزین اسلام حکومتی بکنیم» چرا که در رویکرد ما «اسلام حکومتی در هر شکل آن زائیده اسلام فقاهتی است و بدون دستیابی به اسلام بدون فقه و بدون روحانی امکان به چالش کشیدن اسلام حکومتی در تشیع و تسنن وجود ندارد» و در این رابطه است که پیوسته «اسلام اجتماعی» و «اسلام سیاسی» را از «اسلام حکومتی» جدا میکردهایم.
21 - جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در طول 43 سال گذشته پیوسته گفته است که «تنها توسط دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای است که پائینیهای جامعه یا همان طبقه کار و زحمت میتوانند حاکمیت شورائی از پائین پیدا کنند» و «بدون دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای، شوراها اگر تشکیل هم بشوند صورت ابزاری در دست قدرتهای حاکم دارند نه صورت نظام شورائی و دموکراتیک.»
22 – جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در طول 43 سال گذشته پیوسته گفته است که پیشگامان در عرصه حرکت تحزبگرایانه و سازمانگرایانه خودبنیاد به صورت جنبشی تکوین یافته از پائین، «نباید معتقد به تکوین حزب ایدئولوژیک از بالا باشند» بلکه برعکس باید «با تکیه بر حزب سیاسی جنبشی تکوین یافته از پائین توسط پیوند جنبشهای پائینی و بر پایه برنامه سیاسی مشخص بکنند.»
23 - جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در طول 43 سال گذشته پیوسته بر این باور بوده است که در تحلیل حاکمیت یا رژیم مطلقه فقاهتی حاکم نباید این رژیم را تک مؤلفهای و به صورت سیاسی صرف تحلیل نمائیم. بلکه باید توجه داشته باشند که رژیم مطلقه فقاهتی حاکم دارای «دستگاه ایدئولوژیک اسلام فقاهتی و اسلام روایتی و اسلام زیارتی و اسلام مداحیگری و اسلام فقاهتی میباشد» و تا زمانیکه دستگاه ایدئولوژیک این رژیم توسط اسلام تطبیقی بازسازی شده محمد اقبال و شریعتی به چالش کشیده نشود، نمیتوان دستگاه سیاسی حاکمیت را در عرصه آلترناتیوسازی اوهامی به چالش کشید.
24 - جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در طول 43 سال گذشته پیوسته تاکید داشته است که علت اینکه طبقه کارگر ایران در بیش از 100 سال گذشته نتوانسته است موتور حرکت جامعه ایران و یا لکوموتیو جنبشهای خودبنیاد ایران بشوند، این بوده است که به خاطر چند لایهای بودن طبقه کارگر ایران این طبقه فاقد همبستگی و انسجام و اتحاد درونی بوده است؛ و لذا پیوسته در این «طبقه حرکت کارگاهی بر حرکت طبقهای اولویت داشته است.»
25 - جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در طول 43 سال گذشته پیوسته اعتقاد داشته است که مدل دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای تنها مدلی است که علاوه بر اینکه میتواند« سوسیالیسم را با دموکراسی سه مؤلفهای سازگار کند» و علاوه بر اینکه در این مدل «دموکراسی به عنوان یک نظام اجتماعی میباشد» (نه تنها شکل صرف حکومتی) در این مدل «سوسیالیسم در کادر دموکراسی تعریف میشود نه دموکراسی در کادر سوسیالیسم» و بدین ترتیب است که «در رویکرد جنبش پیشگامان مدل دموکراسی سوسیالیستی یک پروژه تمام نیست، بلکه یک پروسس است که بتدریج در بستر زمان کامل میشود.»
26 - در طول 43 سال گذشته جنبش پیشگامان پیوسته بر این باور بوده است که «آزادی زن در جامعه ایران شرط ضروری دستیابی جامعه ایران به دموکراسی میباشد» و تبعیضات جنسیتی آخرین سنگری است که رژیم مطلقه فقاهتی در فرایند گذار حاضر به عقبنشینی از آن میباشد.
27 - در طول 43 سال گذشته جنبش پیشگامان بر این باور بوده است که برای اینکه جریانهای سیاسی داخل و خارج از کشور روش دیالوگ و با هم حرف زدن بیاموزند ابتدا باید روش دیالوگ با جامعه خود و جنبشهای خودبنیاد در دو جبهه بزرگ آزادیخواهانه و برابریطلبانه یاد بگیرند.
28 - در طول 43 سال گذشته پیوسته جنبش پیشگامان مستضعفین ایران بر این باور بوده است که «آزادی برای انسان با رهائی انسان متفاوت میباشد و تا زمانیکه انسان و جامعه به رهائی نرسند، نمیتوانند به آزادی دست پیدا کنند.»
29 - در طول 43 سال گذشته جنبش پیشگامان مستضعفین ایران پیوسته بر این عقیده داشته است که «تغییر پایدار در جامعه ایران در گرو تحول دموکراتیک تکوین یافته از پائین در چارچوب جامعه مدنی جنبشی مستقل خودبنیاد است.»
30 - در طول 43 سال گذشته جنبش پیشگامان پیوسته بر این باور داشته است که «تکیه بر دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای برای جنبش پیشگامان وسیله کسب قدرت سیاسی نیست بلکه تنها به عنوان وظیفه اخلاقی پیشگامان میباشد.»
31 - در طول 43 سال گذشته جنبش پیشگامان بر این باور بوده است که «تمامی جریانهایی که از طریق کسب قدرت سیاسی و سرنگونطلبی و یا مشارکت در قدرت سیاسی خواستهاند در جامعه ایران تغییر اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی ایجاد کنند، شکست خوردهاند.»
32 - در طول 43 سال گذشته جنبش پیشگامان پیوسته بر این باور بوده است که «تغییر اجتماعی در جامعه ایران تنها از مسیر حل مشکل فرهنگی حل میشود نه حل مشکل صرف سیاسی.»
33 - در طول 43 سال گذشته پیوسته جنبش پیشگامان بر این عقیده بوده است که «رهائی جامعه ایران از استبداد و استثمار و استحمار تنها از طریق خود جامعه ایران انجام میگیرد نه از طریق طبقه منحصر به فرد و یا تجاوز خارجی.»
34 - در طول 43 سال گذشته جنبش پیشگامان پیوسته بر این باور بوده است که «برای گفتمانسازی در جامعه ایران باید این گفتمانسازی به صورت دو مؤلفهای عدالتطلبانه و آزادیخواهانه باشد نه تک مؤلفهای.»
35 - در طول 43 سال گذشته جنبش پیشگامان مستضعفین ایران پیوسته بر این عقیده بوده است که «مستضعفین در دیسکورس قرآن به عنوان نیروی محرکه تاریخ و منبع قدرت تغییر اجتماعی میباشند نه گروهی ذلیل و مددپذیر و منفعل اجتماعی و تاریخی.»
36 - در طول 43 گذشته جنبش پیشگامان پیوسته بر این باور بوده است که «بدون پلورالیسم اجتماعی، نمیتوان به پلورالیسم سیاسی دست پیدا کرد، آنچنانکه بدون پلورالیسم دینی هم نمیتوان به پلورالیسم اجتماعی دست پیدا کرد.»
37 - در طول 43 سال گذشته جنبش پیشگامان مستضعفین ایران پیوسته بر این باور بوده است که «با مطلق کردن مبارزه طبقاتی نمیتوان در جامعه ایران به پیوند دو طبقه متوسط شهری و طبقه کار و زحمت دست پیدا کرد.»
38 - در طول 43 سال گذشته جنبش پیشگامان پیوسته بر این عقیده بوده است که «هدفهای دموکراتیک تنها از دل روشهای دموکراتیک حاصل میشود و روشهای دموکراتیک روشهای تکوین یافته توسط جنبشهای خودبنیاد از پائین میباشد» و قطعاً از روشهای غیر دموکراتیک نمیتوان به اهداف دموکراتیک در جامعه دست پیدا کرد و در رویکرد ما تنها فرمول برای دموکراسی سوسیالیستی تکیه بر مسیر دموکراتیک برای هدفهای دموکراتیک است.
39 - در طول 43 سال گذشته جنبش پیشگامان پیوسته بر این باور بوده است که «دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای زائیده انتخاب و آگاهی جامعه میباشد نه محصول رشد جبری ابزار تولید.»
40 - دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای (اجتماعی شدن قدرت سیاسی و قدرت اقتصادی و قدرت معرفتی) مورد اعتقاد جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در 43 سال گذشته در دو فاز عمودی یا سازمانی آرمان مستضعفین و افقی یا جنبشی نشر مستضعفین یک ایدئولوژی نیست، بلکه مبارزه جنبشهای خودبنیاد برای رهائی میباشد.
حال با عنایت به موارد فوق که چکیده فرموله شده از 43 سال کار نظری و عملی جنبش پیشگامان مستضعفین ایران میباشد یک بار دیگر نقد ناقد و یا ناقدین در باب جوهر نشر مستضعفین و جنبش پیشگامان مستضعفین تکرار میکنیم.
«نشر مستضعفین باید واقع بین باشد دیگر دوره تاریخی اینگونه جریانات سیاسی دهه 40 و 50 به سر آمده. دیگر ایدئولوژیها نمیتوانند با حصاری که در دور خود و هوادارانشان کشیدهاند به تمامی کاستیها و ابر چالشهای اجتماعی بدون ارائه راهکار و چه باید کردی واقعی و ملموس پاسخ دهند. برای جریانات ایدئولوژیک در وضعیت کنونی جامعه ایران مرز بین خواستن و توانستن بینهایت عمیق گشته است؛ و این شکاف را حضور در عرصه عمومی و مسئولیتهای متبادر بر آن پر خواهد ساخت» (ص 4 - سطر 1 به بعد متن).
پایان