اصول مانیفست اندیشه‌های جنبش پیشگامان مستضعفین ایران – قسمت پنجم

 

در این رابطه و در شرایط فعلی رژیم مطلقه فقاهتی و حزب پادگانی خامنه‌ای جهت مقابله با چنین افراد و جریان‌ها در مرحله اول تلاش می‌کنند تا با فراهم کردن بسترها آنها را وادار به مهاجرت از کشور و مقیم شدن در کشورهای خارجی بکنند و در صورت عدم توان این رژیم جهت مهاجرت آنها «حذف فیزیکی و حذف هویتی» (توسط اعتراف‌های اجباری تلویزیونی) در دستور کار دستگاه‌های سرکوب‌گر حزب پادگانی خامنه‌ای قرار می‌گیرد. آنچه در این رابطه قابل توجه می‌باشد اینکه در این شرایط حزب پادگانی خامنه‌ای (برعکس دو دهه اول پسا انقلاب 57) نسبت به حرکت‌های فردی و حرکت‌هائی که پتانسیل جمعی و سازمان‌یابی میدانی نداشته باشند، صبور می‌باشند تا توسط این حرکت‌های اعتراضی و اتمیزه فردی، بتوانند در عرصه بین‌المللی برای جنایت‌های گذشته و حال خود محمل و روپوش فراهم بکنند.

خامسا نیروهای جنبش پیشگامان مستضعفین ایران باید (در هر کجا که هستند، چه در داخل و چه در خارج از کشور) بتوانند «خودشان را پیدا کنند» چراکه خود پیدا کردن پیشگامان بسترساز آن می‌گردد تا «پیشگامان خودشان را فهم کنند» و البته تا زمانیکه پیشگامان نتوانند خودشان را پیدا کنند و نتوانند خودشان را فهم کنند، هرگز نخواهند توانست «هویت جمعی» خود را پیدا کنند. بدون تردید پیوند و همبستگی و پیوستگی پیشگامان (جنبش پیشگامان مستضعفین ایران) مستلزم کسب هویت جمعی می‌باشد.

یادمان باشد که فرمول کلی «کسب هویت جمعی، مشارکت در پراتیک اجتماعی می‌باشد» به عبارت دیگر تا زمانی که جنبش پیشگامان مستضعفین ایران نتوانند به صورت میدانی در پیوند پراتیک اجتماعی جامعه امروز ایران قرار بگیرند، هرگز نخواهند توانست به هویت جمعی و سازمان‌یابی عمودی و افقی دست پیدا کنند. فراموش نکنیم که «پیوند پیشگامان با پراتیک اجتماعی همان پراکسیس انسان‌ساز و سازمان‌یاب می‌باشد» چراکه در دیسکورس جنبش پیشگامان مستضعفین ایران «پراکسیس عمل آگاهانه برای تغییر وضع موجود می‌باشد» و البته در این رابطه است که معلم کبیرمان شریعتی در خودسازی انقلابی در تعریف پراکسیس تحول‌آفرین به سه نوع پراکسیس تکیه می‌کند:

1 - پراکسیس اجتماعی یا مبارزه اجتماعی.

2 - پراکسیس طبیعی یا کار.

3 - پراکسیس باطنی یا عبادت. پر واضح است که در تحلیل نهائی این سه پراکسیس در پیوند با یکدیگر قرار می‌گیرند و نمی‌توانند جدای از هم باشند.

بدین خاطر «بدون سازمان‌یابی، وحدت در حرکت جنبش پیشگامان مستضعفین حاصل نمی‌شود» و البته «خود سازمان‌یابی در گرو تشکیلات مستقل می‌باشد». پر پیداست که «آموزش جمعی و پراتیک جمعی (اجتماعی و تشکیلاتی) می‌توانند بسترساز تکوین هویت جمعی در عرصه حرکت جنبش پیشگامان مستضعفین ایران بشوند». بر این مطلب بیافزائیم که «پراتیک اجتماعی جمعی همراه با هویت جمعی و کار جمعی تشکیلاتی خود به خود باعث تکوین انسان اجتماعی در عرصه جنبش پیشگامان مستضعفین می‌شود» که این «انسان اجتماعی» همان «انسان دخالت‌گر و تغییرساز می‌باشد» و اینجا است که می‌توانیم داوری کنیم که «پیشگام یا انسان دخالت‌گر و یا انسان اجتماعی تنها با خودآگاهی در عرصه پراکسیس سه گانه اجتماعی و طبیعی و باطنی متولد می‌شود» و بدین ترتیب است که جنبش پیشگامان مستضعفین ایران «نماد حرکت خودآگاهی پیشگامان می‌شود.»

ماحصل آنچه که تا اینجا گفته شد:

1 - شاخص دموکراسی سوسیالیستی مورد اعتقاد جنبش پیشگامان مستضعفین ایران اینکه «هر کس یک رأی دارد» در زمانی معنی پیدا می‌کند که تمام رأی‌های افراد جامعه بزرگ ایران برابر باشند. لذا تا زمانیکه تمام رأی‌های جامعه برابر نشوند شعار «هر کس یک رأی دارد» نمی‌تواند شاخص دموکراسی سوسیالیستی مورد اعتقاد جنبش پیشگامان مستضعفین ایران باشد.

2 - تفاوت دموکراسی لیبرالیستی با دموکراسی سوسیالیستی مورد قبول جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در این است که «دموکراسی لیبرالیستی آزادی برای فرد در یک جامعه سرمایه‌داری نابرابر می‌خواهد» در صورتی که «دموکراسی سوسیالیستی مورد اعتقاد جنبش پیشگامان مستضعفین ایران ابتدا آزادی برای جامعه می‌خواهد و توسط آزادی اجتماعی است که آزادی فرد را تضمین و گارانتی می‌نماید». پر واضح است که برای تاچر نخست وزیر اسبق انگلیس که معتقد بود که «اصلاً جامعه وجود ندارد» و هر چه است همان فرد و افراد می‌باشد این موضوع بی‌معنی می‌باشد.

3 - بدون «تحول فرهنگی از پائین» در جامعه دینی ایران نمی‌توان به «تحول اجتماعی و تحول سیاسی و تحول اقتصادی از پائین دست پیدا کرد». انجام «تحول فرهنگی» در جامعه دینی ایران در گرو «تقدم نقد سلبی و ایجابی دستگاه ایدئولوژی رژیم مطلقه حاکم می‌باشد» و در نقد دستگاه ایدئولوژی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم باید عنایت داشته باشیم که «عقاید غیر خرافی توده‌ها را برنیاشوبیم» چراکه این امر باعث می‌گردد تا توده‌ها برای حفظ سنت‌های دینی خود به دستگاه خرافه‌پرور رژیم مطلقه فقاهتی پناه ببرند. اشتباه روشنفکران ایران در 150 سال گذشته حرکت تحول‌خواهانه جامعه بزرگ ایران این بوده است که برای تحول فرهنگی از پائین در جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران، «بدون فهم جوهر دینی فرهنگ جامعه ایران از طریق تقلید از فرهنگ‌های انقلاب کبیر فرانسه و انقلاب اکتبر روسیه و تزریق آنها به ذهنیت جامعه ایران، می‌خواستند که به تحول فرهنگی از پائین در جامعه ایران دست پیدا کنند» که البته حرکت آنها در بالا و از بالا محصور ماند و هرگز نتوانست به قاعده جامعه ایران ریزش نماید.

اشکال افرادی مثل صادق هدایت و احمد کسروی در این بود که برای خرافه‌زدائی کردن فرهنگ مردم ایران:

اولاً عقاید غیر خرافی مردم ایران را هم به چالش می‌کشیدند.

ثانیاً از طریق بازسازی تطبیقی اسلام تاریخی وارد پروسس تحول فرهنگی از پائین جامعه ایران (آنچنانکه معلم کبیرمان شریعتی بر طبل آن می‌کوبید) نشدند.

4 - بدون پروژه بازسازی تطبیقی اسلام تاریخی (توسط به چالش کشیدن اسلام فقاهتی و اسلام روایتی و اسلام زیارتی و اسلام مداحی‌گری و اسلام ولایتی و اسلام فلسفی یونانی‌زده و اسلام تصوف‌زده هند شرقی) هرگز نمی‌توان در جامعه دینی ایران به تحول فرهنگی تکوین یافته از پائین، در راستای «دستیابی به اسلام منهای فقاهت یا اسلام منهای روحانیت دست پیدا کرد» آنچنانکه بدون تحول فرهنگی تکوین یافته از پائین در جامعه ایران نمی‌توان به تحول اجتماعی و تحول سیاسی و تحول اقتصادی تکوین یافته از پائین دست پیدا کرد.

5 - دموکراسی لیبرالی در جامعه ایران در صورت دستیابی به آن می‌تواند در خدمت دموکراسی سوسیالیستی مورد ادعای جنبش پیشگامان مستضعفین ایران باشد، چراکه دموکراسی لیبرالی علاوه بر اینکه باعث کاهش هزینه مبارزه می‌شود، شرایط برای سازمان‌یابی جنبش‌های مطالباتی به صورت فراگیر و سراسری و در نتیجه شرایط برای تکوین جامعه مدنی جنبشی خود بنیاد تکوین یافته از پائین فراهم می‌سازد. قابل ذکر است که در فضای استبداد رژیم مطلقه فقاهتی حاکم (آنچنانکه در 40 سال گذشته شاهد بوده‌ایم) جنبش‌های مطالباتی صنفی و سیاسی و مدنی هرگز نمی‌توانند به صورت مستقل و فراگیر و سراسری حتی در چارچوب مبارزه سندیکائی هم خود را سازماندهی نمایند.

6 - در تحلیل نهائی این جامعه بزرگ ایران است که «تحول‌های جنبشی فرهنگی و اجتماعی و سیاسی و اقتصادی را می‌سازد نه بالعکس» بنابراین در این رابطه است که برای «دستیابی به تحول‌های جنبشی سیاسی و اجتماعی و اقتصادی در جامعه بزرگ ایران باید ابتدا جامعه بزرگ ایران را آبستن این تحولات بکنیم» که البته این مهم هرگز اتفاق نمی‌افتد مگر اینکه بر «تحول فرهنگی از پائین توسط پروژه بازسازی تطبیقی اسلام تاریخی تکیه بکنیم» چرا که برای دموکراتیک کردن جامعه ایران از پائین توسط تحول جنبشی راهی جز این نداریم، مگر اینکه بر «تکوین پلورالیسم سیاسی و پلورالیسم اجتماعی توسط پلورالیسم دینی تکیه بکنیم» که البته این مهم در گرو تکیه بر تحول فرهنگی توسط پروژه بازسازی تطبیقی اسلام تاریخی می‌باشد.

بنابراین باید عنایت داشته باشیم که «بدون دموکراتیک کردن جامعه ایران توسط تحول فرهنگی، هرگز نمی‌توان به دموکراسی سوسیالیستی مورد اعتقاد جنبش پیشگامان مستضعفین ایران دست یافت» یعنی «اول دموکراتیک کردن بعد به دموکراسی سه مؤلفه‌ای توسط اجتماعی کردن سه مؤلفه‌ای قدرت رسیدن.»

7 - از آنجائیکه هیچ فرمول ثابت مورد قبول همگانی برای دموکراسی به صورت عام و کلی وجود ندارد و در راستای دستیابی به دموکراسی در جوامع مختلف باید در چارچوب تحلیل مشخص از شرایط مشخص آن جوامع به ارائه راه حل مشخص بپردازیم، تنها فرمولی که برای نیل به دموکراسی در جامعه ایران از انقلاب مشروطیت الی الان قابل استنتاج می‌باشد این است که «جامعه ایران تنها توسط تحول جنبشی تکوین یافته از پائین می‌تواند به صورت دموکراتیک دچار پروسه تغییر بشود» لذا تجربه تحول حزبی از بالا و یا تحول از طریق جنبش چریکی و ارتش خلقی و حمله کشورهای خارجی در جامعه ایران، برای تغییر تکاملی، آب در هاون کوبیدن می‌باشد.

8 - «مستضعفین» به عنوان تنها نیروی بالنده و تغییرساز تنها در زمانی می‌توانند در جامعه مشخص مادیت پیدا کنند که توسط پیشگامان این مستضعفین در دو جبهه بزرگ آزادی‌خواهانه و برابری‌طلبانه «از صورت کلی مفهومیخارج شود و تعیین مصداق بشوند» بنابراین تا زمانیکه مستضعفین در جامعه ایران به صورت مشخص و کنکرت تعیین مصداق نشود، تکیه مفهومی و عام کردن بر ترم مستضعفین به درد کمیته امداد امام و بهزیستی و صندوق‌های صدقه رژیم مطلقه فقاهتی می‌خورد، نه بدرد تغییر زیرساختی در جامعه امروز ایران و به چالش کشیدن نظام سرمایه‌داری حاکم.

9 - «تحول اجتماعی جنبشی» تنها در شرایطی در جامعه بزرگ ایران از پائین شکل می‌گیرد که «این تحول دارای جوهر و مضمون اجتماعی باشد» و گرنه هرگز با تحولی که مضمون صرف سیاسی داشته باشد و فاقد مضمون اجتماعی باشد و از بالا بخواهیم در جامعه ایران تحول زیرساختی ایجاد کنیم، نمی‌توان به تحول اجتماعی در جامعه ایران دست پیدا کرد.

10 - رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بر ایران «فقط دستگاه سیاسی و دستگاه سرکوب نیست بلکه مهمتر از همه دستگاه ایدئولوژیک آن می‌باشد» لذا در این رابطه برای مبارزه با این رژیم ابتدا باید دستگاه ایدئولوژیک این رژیم را توسط بازسازی تطبیقی اسلام تاریخی فقاهتی و روایتی و زیارتی و مداحی‌گری و ولایتی جهت دستیابی به اسلام منهای فقاهت و منهای روحانیت به چالش کشیده شود.

11 - تکیه بر مدل دموکراسی سوسیالیستی مورد اعتقاد جنبش پیشگامان مستضعفین ایران نباید به صورت یک ایدئولوژی باشد، بلکه باید به صورت مبارزه اجتماعی و یا پراتیک اجتماعی در راستای رهائی جامعه ایران از استثمار و استبداد و استحمار و استخفاف توسط نابودی نظام سرمایه‌داری غیر متعارف رانتی و نفتی و دولتی و غارت‌گر حاکم باشد.

12 - تفاوت دموکراسی سوسیالیستی مورد اعتقاد جنبش پیشگامان مستضعفین ایران با سوسیال دموکراسی دولت رفاه اروپا که مولود انترناسیونال دوم می‌باشد، در این است که دموکراسی سوسیالیستی توسط به چالش کشیدن کل نظام سرمایه‌داری حاکم به صورت سلبی و ایجابی می‌خواهد در جامعه بزرگ ایران ایجاد تحول اجتماعی و اقتصادی و سیاسی بکند، در صورتی که سوسیال دموکراسی برنشتاینی می‌خواهد در چارچوب نظام سرمایه‌داری حاکم بر جامعه ایران، اقدام به تغییراتی از بالا بکند که البته شیپور از دهان گشادش نواختن می‌باشد.

پایان