رسالت مشترک حداقلی و حداکثری آرمان مستضعفین و نشر مستضعفین در 44 سال گذشته:

«آگاهی‌بخشی ترویجی»، «آگاهی‌بخشی تبلیغی» و «آگاهی‌بخشی تهییجی» - قسمت سوم

 

ک - هم اقبال و هم شریعتی در عرصه تبیین جوهر عدالت‌طلبانه اسلام اجتماعی «نابرابری‌های طبقاتی را در چارچوب نابرابری‌های اجتماعی تعریف می‌کردند، نه بالعکس.»

ل – هم اقبال و هم شریعتی «مبارزه عدالت‌خواهانه توسط مبارزه سلبی و ایجابی، با نابرابری‌های اجتماعی که شامل نابرابری‌های اقتصادی و طبقاتی، نابرابری‌های سیاسی، نابرابری‌های جنسیتی، نابرابری‌های آموزشی، نابرابری‌های نژادی و فرهنگی، مذهبی، قومیتی و غیره می‌باشند» تعریف می‌کردند.

م – هم اقبال و هم شریعتی بر این باور بودند که تنها در کادر «مبارزه عدالت‌خواهانه سلبی و ایجابی با نابرابری‌های اجتماعی توسط مبارزه با زر و زور و تزویر و در چارچوب دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفه‌ای اجتماعی کرد قدرت سیاسی و قدرت اقتصادی و قدرت معرفتی است که می‌توان نابرابری‌های طبقاتی جامعه را به چالش کشید.»

ن – هم اقبال و هم شریعتی بر این باور بودند که با به چالش کشیدن «منحصر به فرد نابرابری‌های طبقاتی ما نمی‌توانیم همه نابرابری‌های موجود جامعه را به چالش بکشیم، در صورتی که برعکس در رویکرد آنها اگر نابرابری‌های اجتماعی به چالش کشیده شوند، نابرابری‌های طبقاتی هم در کنار دیگر نابرابری‌ها به چالش کشیده می‌شوند.»

ع – هم اقبال و هم شریعتی هر گونه «تحول و انقلاب و جنبش تکوین یافته از پائین در جامعه را مولود و سنتز خودآگاهی در آن جامعه می‌دانستند.»

ص – هم اقبال و هم شریعتی آبشخور «خودآگاهی‌های جنبش‌ساز و تحول‌آفرین و تغییرساز تکوین یافته از پائین جامعه را بر پایه دو مؤلفه خودآگاهی عمودی و خودآگاهی افقی تعریف می‌کردند» و در عرصه تعریف «خودآگاهی‌های عمودی بر خودآگاهی‌های مولود ایمان اجتماعی توسط ایدئولوژی تکیه می‌کردند» و اما در رابطه با «خودآگاهی‌های افقی آنها بر خودآگاهی‌های مولود زندگی کنکرت گروه‌های اجتماعی توسط پراکسیس طبقاتی تکیه می‌کردند.»

ف – هم اقبال و هم شریعتی در عرصه تکوین خودآگاهی اجتماعی و خودآگاهی انسانی و خودآگاهی طبقاتی و خودآگاهی ملی و غیره، به عنوان موتور حرکت جامعه «بین ایده و ایدئولوژی تفاوت قائل بودند، به این ترتیب که ایده اجتماعی و سیاسی و اقتصادی مورد نظر خود را به صورت برنامه مطرح می‌کردند، در صورتیکه به ایدئولوژی به عنوان عقیده و سیستم ارزش‌های اجتماعی و انسانی و تاریخی می‌نگریستند.»

«ایده‌آل‌های فطری نوع انسان: آزادی، برابری، خودآگاهی است» (م. آ - ج ا - ص 179).

به عبارت دیگر در رویکرد اقبال و شریعتی «ایدئولوژی مشمول ارزش‌های کلی می‌شود، در صورتی که ایده شامل برنامه‌های کنکرت مشخص می‌گردد». البته در این رابطه «اشکال شریعتی در این بود که در عرصه تکیه بر رویکرد حزبی، به تفکیک حزب ایدئولوژیک و حزب برنامه‌ای نمی‌پرداخت و تمامی مؤلفه‌های حزبی را تنها در شکل حزب ایدئولوژیک تعریف می‌کرد.»

«برای من حسینیه ارشاد جائی که در آن سخنرانی می‌کردم و یا درس می‌دادم نیست، حسینیه ارشاد با خون و فکر و شخصیت و ایمانم عجین شده است. حسینیه ارشاد بنیاد یک حزب می‌شود، حزبی که تشیع علوی را به عنوان ایدئولوژی خود انتخاب کرده است. اسلام‌شناسی مکتب علمی و جهان‌بینی آن است که در سخنرانی شیعه یک حزب تمام اساس آن را طرح کردم» (م. آ - ج 11 - ص 143).

در نتیجه همین امر باعث گردید تا او در دو کنفرانس «شیعه یک حزب تمام» در حسینیه ارشاد، علاوه بر اینکه «به غلط حرکت گذشته شیعه را در کاسه حزب ایدئولوژیک می‌ریزد و علاوه بر اینکه رویکرد تحزب‌گرایانه خودش را به صورت شکل ساده حزب سیاسی کلاسیک تعریف می‌کند، از همه مهمتر اینکه او نتوانست بین حزب ایدئولوژیک و حزب برنامه و یا حزب جنبشی و حزب نخبگان و یا حزب تکوین یافته از پائین و حزب بالائی‌های قدرت تفکیکی قائل بشود». تکیه شریعتی بر جنبش دانشجوئی به عنوان موتور انقلاب و موتور حرکت خودش، هم مولود و سنتز همین رویکرد او بوده است.

«یکی از خوبی‌هایی که حسینیه ارشاد از بین رفت همین است که آدرس خیلی از فکرها هم از بین رفت بچه‌هائی که دیگر هیچ سربندی ندارند، هر هفته جزوه‌ای نمی‌گیرند...این‌ها خودشان شروع کرده‌اند به تولید فکرکردن، تولید کننده شده‌اند...ارزش 10 تا دانشجویی که تولید کننده‌اند از هزار تا حسینیه ارشاد که ده هزار نفر آنجا کف بزنند بیشتر است» (م. آ - ج 23 - ص 254).

یادمان باشد که «تنها جنبش‌های اجتماعی تکوین یافته از پائین جامعه و طبقه متوسط شهری در دو جبهه بزرگ آزادی‌خواهانه و برابری‌طلبانه گروه‌های مختلف اجتماعی هستند که می‌توانند موتور تحول و تغییر و انقلاب بشوند، نه جنبش منحصر به فرد دانشجوئی که تنها می‌توانند جایگاه کاتالیزوری در انقلاب و تحول و تغییر داشته باشد.»

موضوع سومی که برای ما در فرایند درونی حرکت در سال‌های 55 تا 58 در عرصه تدوین نظری استراتژی مطرح گردید «موضوع مرزبندی با استراتژی شریعتی بود» که حاصل جمعبندی ما در آن زمان عبارت بودند از:

1 - در عرصه اجتماعی و سیاسی، ما نباید آنچنانکه شریعتی باور داشت، «ایده‌های کنکرت سیاسی و اجتماعی و اقتصادی خود را بدل به ایدئولوژی بکنیم» بلکه برعکس وظیفه ما آن است که «ایده‌های کنکرت خود را بدل به برنامه سیاسی و اقتصادی و اجتماعی مشخص بکنیم» و حول آن برنامه‌های سیاسی مشخص «اقدام به سازماندهی توده‌ها از پائین در چارچوب جامعه مدنی جنبشی تکوین یافته از پائین در دو جبهه بزرگ برابری‌طلبانه پائینی‌های جامعه و آزادی‌خواهانه طبقه متوسط شهری بکنیم» و از «جنبش‌های پائینی جامعه حزب بسازیم، نه از حزب نخبگان بالائی‌ها ایجاد جنبش بکنیم» به عبارت دیگر «بین ایده و ایدئولوژی تفاوت قائل بشویم.»

2 - بین «حزب ایدئولوژیک تکوین یافته از بالا، با حزب و یا احزاب جنبشی که همان حزب و یا احزاب برنامه‌ای هم می‌باشند، تمایز قائل بشویم.»

3 - لازمه «پلورالیزم سیاسی و اجتماعی در جامعه، دستیابی به پلورالیزم فرهنگی و دینی و پلورالیزم احزاب جنبشی تکوین یافته از پائین در دو جبهه بزرگ آزادی‌خواهانه و برابری‌طلبانه می‌باشد» بنابراین تکیه صرف بر ایدئولوژی نخبگان بالائی و در نظر نگرفتن پلورالیزم جنبشی و برنامه‌ای، نمی‌تواند به دموکراتیک کردن جامعه از مسیر تحول فرهنگی جامعه بیانجامد.

4 - جدائی دین از حکومت که همان سکولاریسم حکومتی می‌باشد، در راستای تحقق دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفه‌ای امری ضروری می‌باشد. البته برای دستیابی سکولاریسم حکومتی یا جدائی دین از حکومت در جامعه ایران، باید توسط «بازسازی تطبیقی اسلام، اسلام فقاهتی تقلیدگرا و تکلیف‌گرا، تعبدگرا، اسلام صوفیانه فردگرا، دنیاگریز و اجتماع‌ستیز بدل به اسلام اجتماعی در راستای شورانیدن نظری و عملی توده‌ها جهت برپائی عدالت و قسط و مبارزه با نابرابری‌ها بکنیم.»

موضوع چهارمی که برای ما در فرایند درونی حرکت در سال‌های 55 تا 58 در عرصه تدوین نظری استراتژی حرکت مطرح گردید، این بود که در تدوین استراتژی (پس از جمعبندی از دو رویکرد معلمان کبیرمان محمد اقبال و شریعتی) وقتی که در عرصه نظری به این اصل رسیدیم که برعکس رویکرد پیشگاهنگی (در سه شکل چریک‌گرائی مدرن رژی دبره‌ای و تحزب‌گرایانه حزب - دولت لنینیستی و ارتش خلقی و جنگ درازمدت توده‌ای مائوئیستی آن که در تحلیل نهائی همه این رویکردها معتقد به حرکت موتور بزرگ توسط حرکت مقدم موتور کوچک می‌باشند) ما باید بر رویکرد «حرکت موتور بزرگ توسط عامل خودآگاهی آن هم به صورت دینامیک و تطبیقی، باور داشته باشیم»، خودآگاهی عامل حرکت موتور بزرگ چگونه حاصل می‌شوند؟

فراموش نکنیم که در این رابطه شریعتی رویکرد خودش را به صورت شفاف برای ما مطرح کرده است:

«روشنفکر رسالتش رهبری کردن سیاسی جامعه نیست، رسالت روشنفکر خودآگاهی دادن به متن جامعه است، فقط و فقط همین و دیگر هیچ. اگر روشنفکر بتواند به متن جامعه خودآگاهی بدهد، از متن جامعه قهرمانانی برخواهند خواست که لیاقت رهبری کردن خود و روشنفکر را هم دارند و تا وقتی که از متن مردم قهرمان نمی‌زاید، روشنفکر رسالت دارد، بنابراین روشنفکر کارش این است که این تضادهایی را که در متن جامعه وجود دارد، از متن واقعیت بردارد و توی احساس و آگاهی جامعه وارد کند. روشنفکر و هنرمند رسالتش این است که تضاد موجود در متن جامعه را از واقعیت وارد ذهنیت جامعه بکند، تضاد تا در درون عینیت وجود دارد هرگز عامل حرکت نیست...بنابراین نفس تضاد عامل حرکت نیست، اگر تضاد وارد ذهنیت انسان‌ها شد و به خودآگاهی رسید آن وقت عامل حرکت است، این است که فقر عامل حرکت نیست، احساس فقر عامل حرکت است» (م. آ - ج 20 - ص 499 تا 503).

باری، سؤال محوری که در اینجا قابل طرح است اینکه «خودآگاهی که در متن فوق از شریعتی عامل حرکت موتور بزرگ می‌شود کدامند؟»

در پاسخ به این سؤال بود که ما در فرایند درونی حرکت در سال‌های 55 تا 58 و در عرصه تدوین نظری استراتژی حرکت، نخست آگاهی را به سه بخش:

1 – آگاهی‌های ترویجی.

2 - آگاهی‌های تبلیغی.

3 - آگاهی‌های تهییجی، تقسیم کردیم و در خصوص تعریف هر کدام از این شاخه‌های آگاهی بود که «آگاهی‌های ترویجی مشمول آن دسته از آگاهی عمودی و ایجابی و تئوریک دانستیم که توسط نظریه‌پردازان پیشگام این آگاهی‌ها مدون می‌گردد و در اختیار جنبش‌های اجتماعی تکوین یافته از پائین، طبقاتی و مدنی و صنفی و سیاسی، قرار می‌گیرند». (مثل تئوری دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفه‌ای اجتماعی کردن قدرت سه گانه سیاسی و اقتصادی و معرفتی که بزرگترین تئوری ترویجی بوده است که ما در 43 سال گذشته در راستای تدوین و توده‌ای کردن آن تلاش کرده‌ایم) که البته این تئوری‌ها نخست باید توسط نظریه‌پردازان پیشگام مدون بشوند و بعد در اختیار جنبش‌های اجتماعی قرار بگیرند؛ و اما در خصوص «آگاهی‌های تبلیغی اشاره به آن دسته از آگاهی‌های عمودی کنکرت است که گروه‌های مختلف اجتماعی در عرصه پراکسیس سیاسی و اجتماعی و صنفی و اقتصادی خود می‌توانند در بستر محیط حرکت و کار خود به صورت مشخص کسب کنند». آنچنانکه «آگاهی‌های تهییجی شامل آن دسته از آگاهی‌هائی می‌شوند که در راستای اعتلای جنبش‌های اجتماعی باید به کار گرفته شوند.»

موضوع پنجمی که برای ما در فرایند درونی حرکت در سال‌های 55 تا 58 در عرصه تدوین نظری استراتژی مطرح گردید «موضوع تعریف منبع قدرت تغییر و تحول در عرصه استراتژی، در فرایند گذار در چارچوب دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفه‌ای بود» که حاصل جمعبندی ما در این رابطه عبارت بود از اینکه (برعکس رویکرد شریعتی در عرصه عملی و استراتژی به عنوان منبع قدرت که «تکیه محوری بر جنبش دانشجوئی» داشت) ما بر جنبش‌های اجتماعی تکوین یافته از پائین (اعم از جنبش‌های طبقاتی و مدنی و سیاسی و صنفی و غیره) به عنوان منبع قدرت و عامل به حرکت درآوردن موتور بزرگ جامعه متکثر و رنگین کمان ایران اعتقاد پیدا کردیم. قابل ذکر است که تا آن زمان (سال 1355) در عرصه بین‌المللی سه نوع استراتژی به محک آزمایش کشیده شده بودند، یکی استراتژی جنبش کارگری کارل مارکس بود که او در کتاب «مانیفست کمونیست» خود به تفصیل در باب آن صحبت کرده است، دوم استراتژی حزب نخبگان لنینیستی بود که لنین در جزوه «چه باید کرد؟» خود به شرح آن می‌پردازد و سوم استراتژی چریک‌گرائی مدرن رژی دبره‌ای و ارتش خلقی مائو بود؛ که حداقل در طول 35 سال (از شهریور 20 تا 1355) پیشا شروع حرکت ما (در سال 1355) این استراتژی‌ها در جامعه ایران به آزمایش کشیده شده بودند و تمامی آنها هم شکست خورده بودند و سال 1355 در عرصه داوری انواع استراتژی‌های فوق در جامعه بزرگ ایران سال تعیین کننده‌ای بود، چراکه تنها در این سال بود که تمامی استراتژی‌های فوق در جامعه ایران شکست خورده بودند و به جز در زندان‌های و خارج از کشور اثری از فونکسیون آن استراتژی‌های سه گانه فوق باقی نمانده بود؛ و بدین خطر همین شکست استراتژی‌های سه گانه فوق در جامعه ایران در فرایند پساشهریور 20 تا سال 1355 بود که باعث گردید تا از سال 56 که رفته رفته موتور بزرگ جامعه ایران توسط شرایط عینی (و خلاء شرایط ذهنی) در عرصه حرکت ضد استبدادی به حرکت درآمد، «حرکت موتور بزرگ جوهر خیزشی بی‌سر و اتمیزه و بدون سازماندهی پیدا کند» (نه جوهر جنبشی هدایت شده و متشکل و دارای گفتمان) که همین آفت حرکت موتور بزرگ باعث گردید تا شرایط برای موج‌سواری روحانیت از راه رسیده و تثبیت هژمونی خمینی بر این خیزش فراهم بشود.

ادامه دارد

  • آگاهی
  • آزادی
  • برابری