«نبرد گفتمان‌ها» در تاریخ 150 سال گذشته حرکت تحول‌خواهانه جامعه بزرگ ایران – قسمت دوم

 

4 - گفتمان چهارم «گفتمان سوسیال دموکراسی است» که نظریه‌پردازان اصلی آن (در فرایند پیشا مشروطیت) «حزب اجتماعیون عامیون» بودند. کنش‌گران حزب اجتماعیون عامیون در چارچوب رویکرد سوسیال دموکراسی بر این باورها اعتقاد داشتند:

اول – اعتقاد به مدرنیته بومی یا بومی کردن مدرنیته البته بدون تقلید از مدرنیته مغرب زمین.

دوم – اعتقاد به ناسیونالیسم ایرانی.

سوم – استعمارستیز یا مخالف با سلطه مغرب زمین.

چهارم – اعتقاد به سه مؤلفه آزادی یعنی آزادی هویت و آزادی عقاید و آزادی قول که همان آزادی انتخاب، آزادی مطبوعات و آزادی اجتماعات می‌باشند.

پنجم – در عرصه اقتصادی دارای گرایش سوسیالیستی بودند.

ششم – رویکرد قانون‌گرایانه مدرن و غیر از احکام فقه حوزه‌های فقهی داشتند.

هفتم – رویکرد ضد استعماری و ضد سرمایه‌دارانه داشتند، بطوریکه بر این باور بودند که «اکثر متمولین این مغربیان متمدن‌نمای خوش‌ظاهر و خلیق مثل موش صحرایی دور عالم می‌گردند و هر جا آلنده‌ای جدید از حبوبات ثروت پیدا کنند، همراهان خود را دعوت کنند به هر حیله روباهی که ممکن باشد رخنه بر آن آلنده بیندازند و در مدت قلیلی هر چه هست و صد سال دیگر خواهد بود، بیرحمانه بپردازند، بعد از آن به صورت انسان برآیند و از مراعات حقوق دیگری و آزادی و برابری الحان خوشایندی بسرایند و حل و تصفیه مسائل متنازعه را مطلق در قوه خود و ضعف دیگری شناسند.»

هشتم – مشروطه‌خواه بودند و مشروطه و یا مقید کردن قدرت مطلقه حکومت را تنها بستر دستیابی جامعه استبدادزده و فقه‌زده و سنت‌زده و انحطاط‌زده ایران به سمت مدرنیته می‌دانستند و در این رابطه بود که می‌گفتند: «تاریخ ژاپن را بخوانید و بفهمید که مدرنیته چیست»، هادی وحشیان جزایر به صعود قله مدنیت و افتخار در عرض سی سال در ژاپن که بود؟ از امپراطور ژاپن، یکی از مقربین سؤال کرد که چرا حق خود را مشروطه نمودی؟ فرمود: اولاً اجداد من آزادی مردم را به وام گرفته بودند، من چون وارث حق‌شناسی هستم، قرض موروثی را ادا نمودم. دوم چون معایب سلطنت مطلقه را فهمیدم و یقین کردم که تبعه مظلوم می‌شوند، اگر اصلاح او را نمی‌نمودم، البته فضای آسمانی به معاونت مظلومین بر می‌خاست و به اخلاف من کیفر بد می‌رسید.

نهم - دارای رویکرد ملی‌گرایانه و ناسیونالیستی بودند و در همین رابطه بود که آنها هر گونه رویکرد تقلیدی کورکورانه به غربی‌ها را سرزنش و نفی می‌کردند و پیوسته از ایرانیان می‌خواستند که هویت ایرانی خود را حفظ کنند و فریب تلالو غرب را نخورند و جز علم و صنعت و اطلاعات مفید چیز دیگری از غرب فرا نگیرند.

دهم – قانون‌گرای مدرن بودند.

یازدهم - برای اصلاح جامعه ایران معتقد به رویکرد روشنگری بودند اما در این رابطه آنها بر این باور بودند که «پروسه روشنگری در جامعه ایران باید از بالا صورت بگیرد نه از پائین» و لذا در همین رابطه بود که آنان (برعکس فتحعلی آخوندزاده که جهت روشنگری جامعه ایران بر الگوی حرکت از پائین تکیه می‌کرد) بر الگوی روشنگری از بالا تکیه می‌کردند.

دوازدهم - مانند سید جمال الدین اسدآبادی رویکرد ضد امپریالیستی داشتند و مسیر مبارزه ضد امپریالیستی جامعه بزرگ ایران را از کانال توسعه آگاهی ملل شرق از منزلت مقهور شده خود تعریف می‌کردند و باز از همین مسیر بود که آنها موضوع اتحاد جوامع ملل شرق در مبارزه ضد امپریالیستی برای دستیابی به حقوق خودشان (به تاسی از سید جمال الدین اسدآبادی به منزله قهرمان مبارزه ضد امپریالیستی ملل شرق در نیمه دوم قرن نوزدهم) تعریف و تبیین می‌کردند.

5 - گفتمان پنجم «گفتمان ضد انحطاطی و ضد استعماری و ضد امپریالیستی و تمدن‌خواهی بود که نظریه‌پرداز آن سید جمال الدین اسدآبادی بود» که مبانی رویکرد گفتمان پنجم عبارت بودند از:

الف - مانند معلم کبیرمان حضرت مولانا علامه محمد اقبال لاهوری، «سید جمال ادعای نجات امت اسلامی داشت». البته با این تفاوت که به لحاظ تاریخی از آنجائیکه محمد اقبال در فرایند پسا فروپاشی خلافت عثمانی قرار داشت، اقبال معتقد به نجات امت اسلامی از طریق موقت دولت – ملت‌های مدرن بود و لذا در همین رابطه است که محمد اقبال لاهوری در فصل ششم کتاب گران‌سنگ بازسازی فکر دینی در اسلام (که مانیفست اندیشه‌های او می‌باشد)، از حرکت ترکان جوان (در ترکیه پسا فروپاشی خلافت عثمانی که از مسیر دولت – ملت مدرن به دنبال نجات جامعه خود بودند)، دفاع می‌کند. البته در این رابطه اگرچه «به لحاظ استراتژی و هدف درازمدت بین اقبال و سید جمال وحدت رویکردی وجود داشت» اما با عنایت به «تفاوت شرایط تاریخی مسیر حرکت سید جمال برای نجات امت اسلامی بر پایه تکیه بر سلاطین مقتدر و عساکر جرار و روحانیت جلیل حوزه‌های فقهی یعنی حرکت از بالا و آنهم از مسیر غیر از آگاهی‌بخش استوار بود» که همین اشتباه استراتژی سید جمال در راه نجات امت اسلامی باعث شکست او شد که البته در اواخر عمر سید جمال به این اشتباه خود پی برد، ولی حتی در استراتژی جهت اصلاح اشتباه گذشته خودش هم باز به اشتباه دیگری درغلطید چراکه او در فرایند دوم حرکتش جهت روشنگری جوامع مسلمان:

اولاً معتقد به روشنگری از طریق فلسفه یونانی مسلمانانی چون ابوعلی سینا و فارابی و غیره شد.

ثانیاً معتقد به این حرکت روشنگری از بالا و از طریق همان روحانیت حوزه‌های فقهی بود. (همان اشتباهی که بعد از او شاگردش محمد عبده هم دچار آن شد چرا که او هم مانند سید جمال معتقد به روشنگری از بالا توسط روحانیت ارتجاعی و دگماتیست حوزه‌های فقهی شد، البته بین سید جمال و محمد عبده در عرصه این استراتژی تفاوت در آنجا بود که محمد عبده این پروسه روشنگری از بالا و توسط روحانیت حوزه‌های فقهی دگماتیست می‌خواست با شعار «بازگشت به قرآن» انجام بدهد در صورتی که سید جمال با همان رویکرد صوفی‌ستیزانه‌ای که داشت و رویکرد عارفانه و صوفیانه را در جوامع مسلمین عامل انحطاط ذهنی – عینی مسلمانان می‌دانست. جهت نجات مسلمین از انحطاط صوفیانه و عارفانه گذشته معتقد به حرکت عقل‌گرائی فیلسوفانه آن هم با رویکرد فلسفی یونانی‌زده فیلسوفان مسلمانان گذشته امثال بوعلی و فارابی بود)، بدین خاطر، در این رابطه است که می‌توانیم داوری کنیم که تفاوت رویکرد علامه محمد اقبال لاهوری در خصوص «استراتژی نجات امت اسلامی» با سید جمال در این بود که اقبال علاوه بر اینکه معتقد به «تکوین امت اسلامی از طریق دولت – ملت‌ها بود» و علاوه بر اینکه «جهت دستیابی نجات امت اسلامی معتقد به حرکت روشنگری از طریق بازسازی اسلام تاریخی و با شعار نجات اسلام قبل از مسلمین بود»، از همه مهمتر اینکه در این مسیر (آنچنانکه در تضاد او با مهاتما گاندی در خصوص انقلاب سیاسی – اجتماعی در هندوستان در بستر مبارزه رهائی‌بخش بر علیه استعمار انگلستان مادیت پیدا کرد)، او معتقد به «تقدم تحول فرهنگی از پائین بود» و در همین رابطه بود که او «بازسازی مسلمین را مؤخر بر بازسازی اسلام می‌دانست و بازسازی اسلام را (مانند معلم کبیرمان شریعتی) در راستای تحول فرهنگی از پائین جوامع مسلمین می‌خواست، نه مانند محمد عبده و سید جمال حرکت از بالا توسط روحانیت حوزه‌های فقهی.»

ب – سید جمال دارای رویکرد «تجددگرایانه در دانش و علم تجربی بود» و از همین مسیر به دنبال تحول در تحجرگرائی و رویکرد دگماتیستی حوزه‌های فقهی بود». بطوریکه در این رابطه در مقالات «جمالیه» در انتقاد از عدم تحرک و وجود تحجر و جزمیت در حوزه‌های فقهی و در اعتراض به روحانیان زمانه‌اش می‌گوید: «آ نان صدری و شمس البارعه (دو تا از کتاب‌هائی که در آن زمان در حوزه‌های فقهی تدریس می‌شده است) می‌خوانند و از روی فخر خود را حکیم می‌نامند و با وجود این دست چپ خود را از دست راست نمی‌شناسند و نمی‌پرسند که ما کیستیم و چیستیم و ما را چه باید و چه شاید...عجیب‌تر آن است که یک لمپئی (چراغ لمپا) در پیش خود نهاده از اول شب تا صبح شمس البارعه را مطالعه می‌کنند و یکبار در این معنا فکر نمی‌کنند که چرا اگر شیشه او را برداریم دود بسیار از آن حاصل می‌شود و چون شیشه را بگذاریم، هیچ دودی از آن پیدا نمی‌شود. خاک بر سر اینگونه حکیم و اینگونه حکمت حکیم آنست که جمیع حوادث و اجزای عالم، ذهن او را حرکت بدهد نه آن که مانند کورها در یک راهی برود که هیچ نداند پایان آن کجاست...علم فقه مسلمانان حاوی است بر جمیع حقوق...حال آنکه ما فقهای خود را می‌بینیم (که نه تنها)، بعد از تعلیم این علم از اداره خانه خود عاجز هستند بلکه بلاهت را فخر خود می‌شمارند. علم اصول عبارت است از فلسفه شریعت، یعنی علمای ما در این زمانه مانند فتیله بسیار باریکی هستند که بر سر او یک شعله بسیار خردی بوده باشد که نه اطراف خود را روشنی می‌دهد و نه دیگران را نور می‌بخشد» (سید جمال).

ج – سید جمال دارای «رویکرد ضد انحطاطی» بود، لذا در همین رابطه بود او در مقالات «جمالیه» خود (که مقالاتی ژورنالیستی می‌باشند) و به زبان فارسی نوشته و در هند به چاپ می‌رسید، عمده‌ترین سوالی که در آنجا مطرح می‌کند اینکه «چرا تمدن اولیه مسلمین از قرن پنجم دچار انحطاط و ضعف شده است؟» لذا در همین رابطه او در مقالات «جمالیه» می‌گوید: «این چه بلایی است نازل گشته؟ این چه حالی است پیدا شده؟ کو آن عزت و رفعت؟ چه شد آن جبروت و عظمت؟ کجا رفت آن حشمت و اجلال؟ این تنزل بی‌اندازه را علت چیست؟ این مسکنت و بیچارگی را سبب کدام است؟ آیا می‌توان در وعده الهی شک نمود؟ معاذالله آیا می‌توان از رحمت خدا مأیوس شد؟ نستجیر بالله پس چه باید کرد؟ سبب را از کجا پیدا کنیم؟ علت را از کجا تفحص کرده و از که جویا شویم جز اینکه بگوئیم إِنَّ اللّهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ» (سید جمال).

د – گفتمان سید جمال به همان میزان که از «رویکرد ضد استعماری و ضد امپریالیستی برخوردار بود، رویکرد ضد استثماری هم داشت». بطوریکه در رساله «رد بر نیجریه» خود، در باب روسیه قبل از انقلاب اکتبر می‌نویسد «اشراف روسیه کارشان این است که ربا بگیرند و رباخواری کنند و همیشه خون افراد ضعیف را بمکند و من از عاقبت روسیه می‌ترسم و روزی در روسیه انقلاب خواهد شد؟» (سید جمال).

ه - سید جمال در چارچوب گفتمان خودش در نیمه دوم قرن نوزدهم «با تکیه بر وحدت دنیای اسلام از بالا به دنبال احیای قدرت جهانی مسلمین و انحلال ملیت‌های گوناگونی که از نظر دینی به اسلام معتقد بودند، در یک امت بزرگ اسلامی و با یک قدرت و مرکزیت سیاسی واحد بود»؛ به بیان دیگر سید جمال در چارچوب گفتمان خودش به دنبال «بازسازی و تجدید بنای خلافت اسلامی پنج قرن اول تاریخ مسلمانان بود. سلاطین مقتدر و عساکر جرار و علمای جلیل تاکتیک‌ها و یا ابزارهائی بودند که سید جمال در چارچوب گفتمان خودش به دنبال همان امت بزرگ مسلمانان یا امت بزرگ مذهبی و اسلامی بود» و در همین رابطه است که در مقایسه بین گفتمان‌های فوق با گفتمان سید جمال می‌توانیم داوری کنیم که برعکس دیگر گفتمان‌های فوق که بر «پایه تجددسازی یا مدرن‌گرائی در جامعه ایران بودند» سید جمال در چارچوب گفتمان خودش به دنبال «تمدن‌سازی یا بازسازی تمدن بود». البته در این رابطه وضع محمد اقبال لاهوری، سخت‌تر از سید جمال بود «چراکه محمد اقبال در فرایند پسا جنگ بین‌الملل اول که باعث فروپاشی امپراطوری عثمانی و نظام خلافت در اسلام قرار داشت، ولی سید جمال قبل از فرو پاشی نظام خلافت عثمانی به دنبال پروژه امت بزرگ اسلامی بود؛ و همین امر باعث گردید که در زمان اقبال تلاش او برای تجدید وحدت و تشکیل نظام خلافت اسلامی بیش از همه جا در هندوستان آن هم در بستر مبارزه رهائی‌بخش و ضد استعماری با امپریالیسم انگلستان شروع شد که متاسفانه در این رابطه باید داوری کنیم که «با وفات محمد اقبال و تکوین کشور پاکستان یازده سال بعد از وفاتش باعث گردید که حرکت امت‌خواهی محمد اقبال هم مانند حرکت امت‌طلبی سید جمال شکست بخورد.»

ادامه دارد