یازدهمین سالگرد «نشر مستضعفین» ارگان عقیدتی سیاسی جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در دامن مادر 44 ساله خودش، «آرمان مستضعفین» گرامی میداریم
رسالت مشترک حداقلی و حداکثری آرمان مستضعفین و نشر مستضعفین در 44 سال گذشته:
«آگاهیبخشی ترویجی»، «آگاهیبخشی تبلیغی» و «آگاهیبخشی تهییجی»
یازده سال است که «خرداد ماه» برای ما هم ماه تولد آرمان مستضعفین (ارگان عقیدتی – سیاسی سازمان رزمندگان پیشگام مستضعفین ایران) میباشد و هم ماه تولد نشر مستضعفین (ارگان عقیدتی – سیاسی جنبش پیشگامان مستضعفین ایران) است. یادمان باشد که دلیل انتخاب خرداد ماه سال 88 جهت آغاز حرکت نشر مستضعفین (ارگان عقیدتی سیاسی جنبش پیشگامان مستضعفین ایران) به خاطر پیوند طولی (نه پیوند عرضی) بین نشر مستضعفین با آرمان مستضعفین (ارگان عقیدتی سیاسی سازمان رزمندگان پیشگام مستضعفین ایران که از چند سال قبل در این رابطه برنامهریزی شده) بود، نه به خاطر جنبش سبز و یا کودتای انتخاباتی دولت دهم حزب پادگانی خامنهای بر علیه میر حسین موسوی و به صورت تصادفی بود که خردادماه 88 نشر مستضعفین و آرمان مستضعفین با خرداد ماه 88 اعتلای جنبش سبز همزمان شد. مع اولوصف، دلیل اینکه ما «خرداد ماه را جهت آغاز حرکت نشر مستضعفین انتخاب کردیم» این بود که در عرصه «استراتژی ما از همان آغاز نشر مستضعفین را در طول آرمان مستضعفین میخواستیم نه در عرض هم و یا باز انتشار الکترونیکی یک نشریه در کنار و در عرض آرمان مستضعفین قبلی حرکتمان.»
پر پیداست که بین این دو رویکرد به نشر مستضعفین (در طول و یا در عرض) از فرش تا عرش متفاوت از هم میباشد چراکه وقتی که میگوئیم «نشر مستضعفین در طول آرمان مستضعفین میباشد» در این صورت «تکیه ما بر نشر مستضعفین به عنوان یک حرکت نظری و عملی میباشد» اما وقتی که میگوئیم «نشر مستضعفین به عنوان یک نشریه الکترونیکی در کنار آرمان مستضعفین میباشد» حداکثر در عرصه استراتژی میتوانیم به آنها به عنوان دو وسیله تبلیغی یا ترویجی نگاه کنیم.
باری، در این رابطه بود که از همان آغاز ما نشر مستضعفین (ارگان عقیدتی سیاسی جنبش پیشگامان مستضعفین ایران) را بازتولید آرمان مستضعفین (ارگان عقیدتی سیاسی سازمان رزمندگان پیشگام مستضعفین) تعریف میکردیم. البته در عرصه استراتژی، ما نشر مستضعفین یا جنبش پیشگامان مستضعفین ایران را «فرایند استحاله حرکت عمودی یا سازمانی به حرکت افقی یا جنبشی تعریف میکنیم». فراموش نکنیم که حرکت نشر مستضعفین در طول حرکت آرمان مستضعفین پس از «28 سال حرکت درونی بود» (1360 تا 1388). عنایت داشته باشیم که از آنجائیکه آرمان مستضعفین (ارگان عقیدتی – سیاسی سازمان رزمندگان پیشگام مستضعفین ایران) از آغاز (در فرایند برونی و عمودی و یا سازمانی حرکتمان) در جامعه ایران، «به عنوان خود حرکت شناخته شده بود» و از آنجائیکه در حافظه سیاسی مخاطبین ما، «آرمان مستضعفین نماد سازمان رزمندگان مستضعفین ایران میباشد» بنابراین در این نوشتار ما هم به جای سازمان رزمندگان پیشگام مستضعفین ایران سعی میکنیم از همان نام آرمان مستضعفین ایران استفاده بکنیم.
بدین ترتیب است که میتوانیم بگوئیم که «حرکت آرمان مستضعفین» که از خرداد ماه سال 55 استارت آن زده شده است، در چارچوب استراتژی اولیه ما قرار بود که این حرکت «در دو فرایند درونی و برونی شکل بگیرد» که طبق پیشبینی اولیه ما قرار بود که مدت زمان حرکت درونی این حرکت پنج سال (تا خرداد 60) باشد که با اعتلای جنبش ضد استبدادی مردم ایران (بر علیه رژیم کودتائی و توتالیتر پهلوی) شرایط اجتماعی – سیاسی جامعه ایران به شدت تغییر کرد؛ و همین تغییر شرایط بود که باعث گردید تا «وظایف نوینی در برابر ما قرار بگیرد» که مشخصه اصلی وظایف نوین ما در مقایسه با استراتژی دو مرحلهای قبلی ما این بود که در وظایف نوین، برعکس وظایف قبلی «وظایف برونی» (در فرایند درونی حرکت) اولویت پیدا کرد، چراکه اگر ما در آن شرایط (اعتلای جنبش ضد استبدادی مردم ایران) در باره وظایف برونی خود بیتفاوت میماندیم و همچنان وظایف قبلی درونی حرکت اولویت میدادیم، «طوفان تغییر برونی جامعه بزرگ ایران صد در صد ما را نابود و ایزوله میکرد.»
به همین دلیل است که میتوانیم داوری کنیم که «برونی شدن حرکت آرمان مستضعفین از سال 58 بر این حرکت تحمیل شد» به عبارت دیگر «برونی شدن حرکت آرمان مستضعفین از سال 58 انتخابی در چارچوب استراتژی تدوینی قبلی ما نبود» بلکه تسلیم شدن در برابر حرکت برونی بود؛ بنابراین بدین ترتیب بود که برونی شدن حرکت آرمان مستضعفین در سال 58 محصول زایمان طبیعی و دیالکتیک حرکت درونی نبود، بلکه سزارینی بود که به علت شرایط خودویژه برونی صورت گرفت. نکتهای که در اینجا طرح آن لازم میآید اینکه تا قبل از سال 56 (که به یکباره سونامی ابرجنبش ضد استبدادی مردم ایران به راه افتاد) «هیچ جریان سیاسی از چپ چپ تا راست راست نتوانستند ظهور آن ابرجنبش ضد استبدادی مردم ایران را پیشبینی بکنند» لذا در این رابطه بود که شیخ مرتضی مطهری (از نظریهپردازان حرکت خمینی در رابطه با انقلاب 57) میگفت: «ما هرگز باور نمیکردیم که با چند تا راهپیمائی شاه فرار بکند و مملکت در دست ما بیفتد.»
باری، باید عنایت داشته باشیم که «پارادوکس انقلاب ضد استبدادی 57 مردم ایران این بود که این انقلاب به لحاظ شرایط عینی در نقطه اوج استبداد رژیم پهلوی مادیت پیدا کرد، اما به لحاظ شرایط ذهنی (هرگز مانند شرایط عینی) آماده نبود» در نتیجه همین خلاء و پارادوکس باعث گردید تا «شرایط عینی انقلاب، شرایط ذهنی حرکت را تعیین کند، نه شرایط ذهنی هدایتگر شرایط عینی بشود» به عبارت دیگر، از آنجائیکه شرایط ذهنی ابرجنبش ضد استبدادی سال 57 اصلاً و ابداً مقدم و یا هم فاز با شرایط عینی آن ابرجنبش از آغاز شکل نگرفت، همین تأخر شرایط ذهنی بر شرایط عینی باعث گردید تا حرکت ضد استبدادی مردم ایران از سال 56 تا 17 شهریور 57 جوهر خیزشی اتمیزه و بیسر داشته باشد تا صورت جنبشی هدفدار و با برنامه، بنابراین، اگر بخواهیم پارادوکس دیالکتیک تکوین ابرجنبش ضد استبدادی 57 مردم ایران (بر علیه رژیم توتالیتر و کودتائی پهلوی) فرموله بکنیم، باید بگوئیم که «تقدم عین بر ذهن به عنوان عامل به حرکت درآوردن موتور بزرگ جامعه ایران به عنوان پارادوکس دیالکتیکی میباشد» که برای فهم این مهم تنها کافی است که انقلاب 57 مردم ایران را با انقلاب کبیر فرانسه، انقلاب اکتبر روسیه، انقلاب مشروطیت و ابرجنبش ملی کردن صنعت نفت ایران (تحت هژمونی دکتر محمد مصدق) مقایسه نمائیم، چرا که موتور آن انقلابها و ابرجنبشها «بر تقدم دیالکتیکی ذهنیت انقلاب بر عینیت انقلاب استوار بودند» در نتیجه همین «ذهنیت تقدم یافته بر عینیت آن حرکتها بود که باعث گردید تا آن ذهنیتها در عرصه میدانی عامل به حرکت درآوردن موتور آن انقلابها بشوند.»
در این رابطه است که در تعریف انقلاب ضد استبدادی سال 57 مردم ایران باید بگوئیم که «انقلاب 57، انقلابی بود که بر پایه شرایط عینی موتور بزرگ جامعه متکثر و رنگین کمان ایران به حرکت درآمد نه بر پایه دیالکتیک شرایط ذهنی – عین» و شاید بهتر آن باشد که بگوئیم که «شرایط ذهنی انقلاب 57 در عرصه اعتلا و موقعیت انقلابی آن انقلاب (در فرایند پسا 17 شهریور 57) شکل گرفت». لذا بدین ترتیب است که میتوانیم داوری کنیم که شکلگیری شرایط ذهنی انقلاب 57 در فرایند اعتلا و موقعیت انقلابی آن انقلاب نشان دهنده آن است که «شرایط ذهنی انقلاب 57 به صورت مکانیکی در بستر آن انقلاب شکل گرفته است نه به صورت دیالکتیکی». در نتیجه سنتز همین شکلگیری مکانیکی شرایط ذهنی انقلاب 57 بود که باعث گردید تا «گفتمان ولایت فقیه خمینی به عنوان تنها گفتمان مسلط بر جامعه ایران و تنها گفتمان حاکم بر انقلاب 57 از فرایند پسا 17 شهریور 57 بشود.»
پر واضح است که فونکسیون آفت تقدم شرایط عینی بر شرایط ذهنی (در ابرجنبش ضد استبدادی 57 مردم ایران) تنها به مسلط شدن گفتمان ولایت فقیه خمینی و در ادامه آن موجسواری روحانیت از راه رسیده بر آن انقلاب خلاصه نشد، چراکه آنچنانکه فوقا به اشاره رفت، فونکسیون همین تقدم شرایط عینی بر شرایط ذهنی در ابرجنبش ضد استبدادی 57 مردم ایران بود که باعث گردید تا ابرجنبش ضد استبدادی 57 مردم ایران تا 17 شهریور 57 «صورت ابرخیزش اتمیزه بیسر و بدون تشکل و سازماندهی داشته باشد» و از فرایند پسا 17 شهریور 57 بود که با ورود جامعه ایران به موقعیت انقلابی، آن «خیزش ضد استبدادی بدل به جنبش ضد استبدادی گردید». ولی باید یادمان باشد که «جنبش ضد استبدادی سال 57 در فرایند پساخیزش و پساشهریور 57 جنبشی بود که با رهبری واحد خمینی و گفتمان واحد ولایت فقیه خمینی و هژمونی روحانیت سنتی هوادار خمینی و تشکیلات سنتی روحانیت مادیت پیدا کرده بود، نه جنبشی که تحت رهبری طبقه کارگر و جنبش کارگران صنعت نفت ایران (که از فردای 17 شهریور 57 تمام قد وارد عرصه مبارزه شده بودند) مادیت پیدا کرده باشد.»
باری، در همین رابطه است که باید بگوئیم که آفت تقدم عین بر ذهن در انقلاب 57 باز هم بیشتر از اینها بوده است چراکه همین تقدم عین بر ذهن در انقلاب 57 بود که باعث گردید تا منهای غیر قابل پیشبینی شدن تکوین ابرجنبش فوق (توسط جریانهای سیاسی جامعه سیاسی ایران از راست راست تا چپ چپ آن) خود ابرجنبش فوق در پروسس اولیه تکوین خود «فاقد گفتمانهای دینامیک بشود» و البته همین خلاء گفتمانهای دینامیک در بستر تکوین ابرجنبش ضد استبدادی 57 بود که باعث گردید تا شرایط برای «سلطه تمام عیار گفتمان ارتجاعی و دگماتیست ولایت فقیه خمینی به عنوان تنها گفتمان فراهم بشود». براین مطلب اضافه کنیم که همین تقدم شرایط عینی بر شرایط ذهنی و تقدم خیزش اتمیزه و بیسر بر جنبش هدایت شده بود که باعث گردید تا شرایط برای مسلط شدن گفتمان ولایت فقیه خمینی و تثبیت رهبری خمینی (بر جنبش ضد استبدادی مردم ایران به خصوص در فرایند پسا 17 شهریور 57) و دنبالهروی جنبشهای اجتماعی و در رأس آنها جنبش طبقه کارگر ایران (تحت رهبری جنبش کارگران صنعت نفت) و دنبالهروی تمامی جریانهای سیاسی (جامعه سیاسی ایران) از مارکسیستها تا مجاهدین خلق و جریانهای ملیگرا از رهبری خمینی فراهم بشود.
عنایت داشته باشیم که در فرایند پساشهریور 57 تا پیروزی سیاسی انقلاب 57 در بهمن ماه و در ادامه آن تا اشغال سفارت آمریکا در 13 آبانماه 58 (که حرکت برونی ما در لوای انتشار آرمان مستضعفین مادیت پیدا کرد) در آن «شرایط خاص خمینیزده جامعه ایران باعث گردید تا از همان آغاز حرکت آرمان مستضعفین توسط حاکمیت و جریانهای راست و چپ و مذهبی و غیر مذهبی در لوای مبارزه با جریان فرقان نفی بشود». البته «برونی شدن زودهنگام این جریان به علت ضعف در کادرسازی و کامل نشدن تدوین مبانی نظری، خود به خود این جریان را آبستن بحرانهای درونی کرده بود» که نوک این کوه یخ به موازات طوفانی شدن حرکت مجاهدین خلق بر علیه رژیم مطلقه فقاهتی حاکم، از نیمه دوم سال 59 و در اوج آن در فرایند پسا 30 خرداد 60 مجاهدین آفتابی گردید. باری، در این رابطه است که بر آنیم که در چهل و چهارمین سالگرد حرکت درونی و برونی آرمان مستضعفین و در یازدهمین سالگرد حرکت نشر مستضعفین، در این نوشتار به «طرح یازده موضوع محوری» (که در سالهای 55 تا 58 یعنی در فرایند درونی حرکت نظری و عملی آرمان مستضعفین در عرصه تدوین نظری استراتژی برای ما مطرح گردید) بپردازیم. نکتهای که در این رابطه باید به آن توجه ویژه بشود اینکه تا «نیمه سال 57 فعالیت ما در دو حلقه درون زندان و بیرون زندان انجام میگرفت.»
موضوع اولی که برای ما در فرایند درونی حرکت (در سالهای 55 تا 58) در عرصه تدوین نظری استراتژی حرکت مطرح گردید، در خصوص: «جمعبندی حرکت نظری و عملی معلمان کبیرمان محمد اقبال و شریعتی بود» چراکه از آنجائیکه «ضرورت تاریخی و اجتماعی تکوین حرکت ما بازگشت پیدا میکرد به ضرورت استمرار حرکت اقبال و شریعتی (در آن تندپیچ تاریخی) در جامعه ایران، بنابراین قطعاً بدون جمعبندی نظری و عملی از حرکت اقبال و شریعتی، ما نمیتوانستیم ضرورت تاریخی و اجتماعی تکوین حرکت خودمان را تبیین بکنیم.»
محورهای جمعبندی ما (در فرایند درونی حرکت در سالهای 55 تا 58 در خصوص جمعبندی نظری و عملی حرکت اقبال و شریعتی) عبارت بودند از:
1 - رویکرد اقبال و شریعتی به موضوع «چگونگی به حرکت درآوردن موتور بزرگ یا جامعه.»
2 - رویکرد اقبال و شریعتی به «موضوع سرمایهداری.»
3 - رویکرد اقبال و شریعتی به سه مقوله «عدالت و آزادی و آگاهی.»
4 - رویکرد اقبال و شریعتی به موضوع ایدئولوژی (در جوامع مسلمین) به عنوان «یک ایده» جهت تکیه بر «ظرف تئوریک» در عرصه مبارزه با اسلام دگماتیست فقاهتی و روایتی و فلسفی یونانیزده و اسلام کلامی اشعریگری و اسلام عرفانی تصوف زده جبرگرا و دنیاگریز و اجتماعستیز.
5 - رویکرد اقبال و شریعتی به بازسازی دین و به خصوص اسلام و شیعه.
6 - رویکرد اقبال و شریعتی به استراتژی تغییر در جامعه.
7 - رویکرد اقبال و شریعتی به سه مقوله فربه انسان و جامعه و تاریخ. برای مثال، در باب رویکرد اقبال شریعتی به موضوع ایدئولوژی، تحلیلی که ما در آن شرایط از این موضوع داشتیم این بود که رویکرد شریعتی به ترم ایدئولوژی با رویکرد کارل مارکس به ایدئولوژی متفاوت میباشد، چراکه رویکرد مارکس به ایدئولوژی این بود که ایدئولوژی را «به عنوان آگاهی کاذب میدانست» در صورتی که برای اقبال و شریعتی، ایدئولوژی «ادامه غریزه در انسان بود»، همچنین ایدئولوژی برای اقبال شریعتی «کشانیدن سنت به عرصه قدرت و باید و نبایدها نبود» بلکه برعکس ایدئولوژی در دیسکورس اقبال و شریعتی «مبارزه اسلام اجتماعی با اسلام قدرت سه مؤلفهای زر و زور و تزویر بود» آنچنانکه در این رابطه شریعتی در تعریف از ایدئولوژی خود میگفت: «هر چه در طول عمرم جز مبارزه با زر و زور و تزویر گفتهام اضافه بوده است». مشخصه مشترک ایدئولوژی شریعتی و اقبال که در آن زمان ما فهم میکردیم، عبارت بودند از:
الف - اجتماعی بودن.
ب - انسانی بودن.
ج – عدالتطالبانه و ضد نابرابری و ضد تبعیضهای سیاسی و اقتصادی و اجتماعی بودن و یا به عبارت دیگر در چارچوب هدف بعثت و رسالت انبیاء (آنچنانکه در آیه 25 سوره حدید تبیین شده است) در راستای شورانیدن عقول تودهها و شورانیدن آنها برای برپائی عدالت و قسط در جامعه خود بودن که البته مبنای این داوری ما خود گفتههای اقبال و شریعتی بود.
ادامه دارد