«عاشورا» در سه رویکرد – قسمت دوم

رویکرد «تطبیقی» به عاشورا، رویکرد «انطباقی» به عاشورا و رویکرد «دگماتیستی» به عاشورا

 

باری در برابر «رویکرد انطباقی به عاشورا» که بر عوامل شرطی جهت تبیین فلسفه قیام امام حسین تکیه می‌کنند، «رویکرد دگماتیستی به عاشورا» برای تبیین فلسفه عاشورای امام حسین بر این باور حرکت می‌کنند که «عاشورا تقدیر الهی بوده است» که از قبل توسط خداوند مقدر شده است که امام حسین در کربلا کشته بشود «آن الله شاء آن یراک قتیلا - خدا خواست که تو را کشته ببیند»، بنابراین «مأموریت امام حسین در جریان عاشورا برای شهادت بوده است» و امام حسین «آگاه به شهادت خود بوده است» و «قبول شهادت برای امام حسین یک امر تعبدی بوده است نه یک امر انتخابی و تعقلی» و «کشته شدن حسین و یارانش در کربلا و اسارت خانوده‌اش تقدیر الهی بوده است» و امام حسین هم از کودکی «توسط علم امامت و یا علم غیب و یا علم لدنی به زمان و مکان شهادت خودش مطلع بوده است» و لذا از همان آغاز به عنوان یک مهره «مجبور به اداء وظیفه بوده است» و برای امام حسین هرگز امکان سر پیچی از این تقدیرات ملکوتی وجود نداشته است.

بدین خاطر از اینجا است که می‌توان نتیجه‌گیری کرد که تفاوت محوری بین «سه رویکرد به عاشورا» (رویکرد تطبیقی، رویکرد انطباقی و رویکرد دگماتیستی) در این است که در رویکرد تطبیقی منشاء اولیه تکوین عاشورا «مسئولیت انسانی و اجتماعی و تاریخی و فرهنگی امام حسین بوده است» که امام حسین در چارچوب «تحلیل مشخص و کنکرت و عینی قبلی خود از ساختار فرهنگی و اجتماعی و سیاسی و اقتصادی در عصر حاکمیت امویان و در فرایند پسا شهادت امام علی به این واقعیت دست پیدا کرده بود که باید جنبش حق‌طلبانه نهضت تسلسلی تاریخ از هابیل تا حسین را در روند اعتلائی قرار بدهد» و از اینجا بود که به مجرد شنیدن خبر مرگ معاویه (توسط والی مدینه در 28 رجب سال 60 هجری) با «امتناع از بیعت کردن با یزید این اعتلای جنبش حق‌طلبانه در راستای کسب رهبری جنبش حق‌طلبانه موجود در جوامع مسلمین کلید زد.»

پر پیداست که در رویکرد تطبیقی به عاشورا (برعکس رویکرد انطباقی به عاشورا) «امتناع کردن امام حسین از بیعت با یزید در 28 رجب سال 60 فقط یک استارت در چارچوب جنبش نافرمانی مدنی بر علیه حاکمیت غاصب اموی بود نه چیزی بیشتر از آن» به عبارت دیگر در رویکرد تطبیقی به عاشورا «امتناع امام حسین در 28 رجب سال 60 از بیعت با جائر تنها شروع اولین فرایند شکل مبارزه خود به صورت جنبش نافرمانی مدنی بوده است نه چیزی بیشتر از آن» که برعکس «رویکرد دگماتیستی به عاشورا» امام حسین جنبش نافرمانی مدنی خودش در 28 رجب سال 60 هجری «نه بر پایه علم امامت و علم لدنی و علم غیب انجام داد بلکه برعکس با خودویژیگی بشری و انسانی‌اش این مهم را در چارچوب تحلیل مشخص و واقعی و عینی از ساختار فرهنگی و اجتماعی و سیاسی و اقتصادی جوامع مسلمین در عصر امپراطوری امویان به انجام رسانید». پر واضح است که برعکس «رویکرد انطباقی به عاشورا» در «رویکرد تطبیقی به عاشورا» همین جنبش نافرمانی مدنی امام حسین در مدینه (در برابر والی مدینه و یزید و خاندان حاکم اموی) بود که در مسیر اعتلای خود پس از هجرت امام حسین از مدینه به مکه (در 28 رجب سال 60 هجری) در طول «چهار ماه و ده روزی که امام حسین در مکه اقامت داشت» همان «جنبش نافرمانی مدنی» امام حسین در مدینه در مکه بدل به «جنبش سیاسی» شد؛ و برعکس آنچه که طرفداران «رویکرد انطباقی به عاشورا» می‌گویند این «دعوتنامه‌های مردم کوفه به امام حسین نبود که حسین را وارد فاز سیاسی در راستای اقامه حکومت کرد» بلکه برعکس این «استحاله جنبش نافرمانی مدنی امام حسین به جنبش سیاسی در فرایند چهار ماه و ده روزه اقامت در مکه بود» که حسین در راستای «کسب هژمونی جنبش حق‌طلبانه مردم کوفه» با قبول دعوتنامه‌های بیش از 30 هزار نفر مردم کوفه (و به قول طبری در سفر به کوفه امام حسین با حمل این دعوتنامه‌ها توسط چندین شتر پیشاپیش کاروانش) تلاش خودش را در راستای «کسب هژمونی جنبش حق‌طلبانه مردم کوفه بر علیه دستگاه حاکمیت اموی به نمایش گذاشت.»

باز در این رابطه بود که در تاریخ 15 رمضان سال 60 جهت «بسترسازی اولیه کسب هژمونی جنبش حق‌طلبانه مردم کوفه امام حسین مسلم بن عقیل را با فرمان ویژه خود روانه کوفه کرد» و باز برعکس آنچه که «طرفداران رویکرد انطباقی به عاشورا» در باب هجرت امام حسین در تاریخ 8 ذی الحجه سال 60 (درست در زمانی که انجام مناسک بزرگترین عبادت مسلمین در حج تمتع شروع می‌شود) از مکه به طرف کوفه مطرح می‌کنند، «حسین با پشت کردن به حج تمتع» (فرار از مکه برای حفظ جانش در برابر ترور عمله و اکره یزید نبود) بلکه به دنبال آن بود که «هم فاز با اعتلای جنبش سیاسی‌اش توسط چند منظوره کردن مبارزه‌اش با عمل ترک مکه در حساس‌ترین لحظه این عبادت بزرگ مسلمین اعتلای جنبش نافرمانی مدنی‌اش را به نمایش بگذارد». همان «جنبش نافرمانی مدنی» که حسین در مدینه در 28 رجب سال با «امتناع از بیعت کردن با جائر» این جنبش نافرمانی مدنی‌اش را استارت زده بود. همان جنبش نافرمانی مدنی که در قرن بیستم «مهاتما گاندی (طبق گفته خودش) با تاسی از امام حسین در عرصه مبارزه رهائی‌بخش مردم هندوستان بر علیه امپریالیسم انگلستان به کار گرفت.»

یادمان باشد که «طرفدران رویکرد انطباقی به عاشورا» هجرت امام حسین از مدینه به مکه در تاریخ 28 رجب سال 60 هجری و هجرت امام حسین از مکه به طرف کوفه در تاریخ 8 ذی الحجه سال 60 هجری «فرار امام حسین جهت حفظ جانش تعریف می‌کنند». مع الوصف از اینجا است که می‌توانیم نتیجه‌گیری کنیم که در رویکرد تطبیقی به عاشورا «مسئولیت انسانی و اجتماعی و تاریخی امام حسین» که باعث شد تا او از 28 رجب سال 60 هجری «استارت جنبش حق‌طلبانه خودش در دو شکل جنبش نافرمانی مدنی و جنبش سیاسی بزند» همان مسئولیت انسانی و اجتماعی و تاریخی است که امام علی پدر و مراد و مربی امام حسین در خطبه سوم نهج‌البلاغه با عبارت «ما اخذ الله علی العلما ء آن لا یقارو علی کظه ظالم و لا سغب مظلوم» از آن یاد می‌کند.

باری به همین دلیل است که در «رویکرد تطبیقی به عاشورای» امام حسین برعکس «رویکرد انطباقی به عاشورا» و برعکس «رویکرد دگماتیستی به عاشورا» طول عمر عاشورای امام حسین 5 ماه 12 روز (از 28 رجب سال 60 تا دهم محرم سال 61) نیست بلکه آنچنانکه معلم کبیرمان شریعتی در کنفرانس و دست نوشته «حسین وارث آدم» در سال 49 تبیین کرده است «طول عمر عاشورای حسین از داستان جدال هابیل و قابیل شروع می‌شود و تا پایان تاریخ ادامه دارد» و به همین دلیل است که «آن الحسین مصباح الهدی و سفینه النجات» می‌شود (حسین چراغ هدایت و کشتی نجات است) و به قول امام صادق «کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا و کل شهرمحرم» می‌گردد؛ و باز به همین دلیل است که در «زیارت وارث» (آنچنانکه فوقا هم مطرح کردیم) «حسین وارث آدم می‌شود» آنچنانکه وارث نوح و ابراهیم و موسی و عیسی و محمد و علی هم می‌گردد.

نکته‌ای که در اینجا نیاز به ذکر آن می‌باشد اینکه «رویکرد معلم کبیرمان شریعتی به عاشورا یک رویکرد دوگانه می‌باشد» که می‌توان آن را به دو نوع «رویکرد انطباقی و رویکرد تطبیقی تقسیم کرد» بر این مطلب بیافزائیم که مقصود ما از رویکرد انطباقی در اینجا در خصوص معلم کبیرمان شریعتی تاسی او از گفتمان مسلط چریک‌گرائی بر جامعه ایران در سال 1350 می‌باشد (نه «رویکرد انطباقی به عاشورا» آنچنانکه فوقا مطرح کردیم. لذا در این رابطه است که باید عنایت همه جانبه داشته باشیم که طرح رویکرد انطباقی برای شریعتی در اینجا راهزنی ذهنی نکند، به عبارت دیگر طرح اصطلاح انطباقی برای شریعتی در اینجا اصلاً و ابداً تشابه مضمونی با طرح «رویکرد انطباقی به عاشورا» آنچنانکه فوقا مطرح کردیم ندارد). به هر جهت رویکرد تطبیقی شریعتی به عاشورا که در نوشته و کنفرانس «حسین وارٍث آدم» در سال 49 تبیین کرده است با رویکرد انطباقی شریعتی به عاشورا که در دو کنفرانس «شهادت» و «پس از شهادت» در سال 50 تعریف کرده است متفاوت می‌باشد.

یادمان باشد که سال 49 «سال پیش از مسلط شدن گفتمان چریک‌گرائی بر جامعه ایران می‌باشد» و با عنایت به اینکه در سال 49 مانیفست رویکرد انطباقی به عاشورا یعنی کتاب «شهید جاوید» توسط نعمت الله صالحی نجف آبادی منتشر گردید، از آنجائیکه این کتاب (شهید جاوید) توسط یکی از روحانیون حوزه‌های فقاهتی در قم منتشر شده بود لذا همین امر باعث گردید تا این کتاب مانند بمبی در حوزه‌های فقاهتی شیعه در ایران در دفاع و حمله به این کتاب (شهید جاوید صالحی نجف آبادی) ایجاد کنش و واکنش کند؛ که صد البته علت و دلیل این امر بازگشت پیدا می‌کند به جایگاه خودویژه عاشورا و امام حسین در رویکردهای مختلف شیعه اعم از: شیعه حکومتی و شیعه دگماتیست فقاهتی و شیعه تطبیقی علوی. به طوری که در این رابطه می‌توانیم داوری کنیم که تأثیر هویتی (نه نظری و تئوریک) عاشورا و شهادت امام حسین در تکوین تاریخی انواع شیعه دگماتیست روایتی و فقاهتی و شیعه انطباقی حکومتی و شیعه تطبیقی علوی در طول هزار سیصد و پنجاه سال گذشته بیشتر از حتی تأثیر هویتی امام علی بوده است. بدین جهت همین امر باعث گردید تا در سال 1349 به موازات انتشار کتاب «شهید جاوید» (نعمت الله صالحی نجف آبادی که برای اولین بار در تاریخ هزار ساله حوزه‌های فقاهتی شیعه عاشورای حسینی با رویکرد انطباقی نه رویکرد تطبیقی تجزیه و تحلیل و آنالیز کرده بود) باعث گردید تا تمامی بافته‌های «رویکرد دگماتیستی به عاشورا» (که از قرن هفتم در چارچوب کتاب «لهوف» سید بن طاوس به عنوان مانیفست رویکرد دگماتیستی به عاشورا شکل گرفته بودند) به چالش کشیده شود؛ و رشته بشود؛ و لذا این امر بسترساز آن شد که در اندک مدتی بیش از 20 جزوه و کتاب (توسط حوزه‌های فقاهتی دگماتیستی شیعه داخل کشور) در رد این کتاب نوشته شود؛ که از مهم‌ترین آن‌ها کتاب «شهید آگاه» لطف الله صافی گلپایگانی (مرجع تقلید فعلی) می‌باشد و در ادامه آن جلد سوم کتاب «حماسه حسینی» شیخ مرتضی مطهری می‌باشد.

به هر جهت در این رابطه است که می‌توانیم داوری کنیم که سال 1349 که معلم کبیرمان شریعتی نخستین داوری و اثر خودش را در باب عاشورا مطرح می‌کند، با داوری سال 1350 او درباره عاشورا (که سال حاکمیت گفتمان چریکی بر جامعه ایران می‌باشد) متفاوت است. در این رابطه فراموش نکنیم که اگر چه جنبش چریکی از 19 بهمن ماه سال 1349 در سیاهکل توسط جریان بیژن جزنی (شاخه اولیه سازمان چریک‌های فدائی خلق) تحت رهبری اکبر صفائی فرهانی با حمله به پاسگاه سیاهکل آغاز گردید، ولی به علت شکست همه جانبه حمله نظامی جریان فوق به پاسگاه سیاهکل و سرکوب همه جانبه بعدی این جریان توسط ساواک و نیروهای امنیتی رژیم توتالیتر و کودتائی پهلوی «گفتمان چریکی در سال 49 نتوانست به عنوان گفتمان مسلط جامعه ایران درآید» اما ضربه زنجیری شهریور 1350 ساواک به سازمان مجاهدین خلق به خاطر مذهبی بودن این سازمان (در جامعه مذهبی ایران) و در ادامه آن ضربات زنجیری ساواک و نیروهای امنیتی رژیم توتالیتر و کودتائی پهلوی به جریان‌های چریکی مذهبی و غیر مذهبی و از جمله جریان مسعود احمدزاده و پرویز پویان شاخه شهری فدائیان خلق و شروع جنگ چریک شهری از سال 1350 و در ادامه آن اعدام مبارزین مشی مسلحانه در این سال همه و همه باعث گردید تا سال 1350 به عنوان آغاز مسلط شدن گفتمان چریک‌گرائی در عرصه نظری و عملی بر جامعه ایران تعریف بشود.

در نتیجه به همین دلیل بود که مسلط شدن گفتمان چریک‌گرائی در سال 1350 «بی‌تأثیر بر احساس انقلابی و ضد رژیم توتالیتر پهلوی معلم کبیرمان شریعتی هم نبود» و همین تأثیر فضای حاکم بر احساسات و اندیشه‌های شریعتی بود که باعث گردید تا شریعتی در دومین اثر و داوری خود در باب عاشورای حسینی (برعکس رویکرد تطبیقی «حسین وارث آدم» خود در سال 1349) گرفتار رویکرد انطباقی توسط تاسی از گفتمان مسلط چریک‌گرائی بر جامعه ایران بشود، بنابراین بدین ترتیب است که باید در اینجا داوری کنیم که در «حسین وارث آدم» سال 1349 «شریعتی دارای رویکرد تطبیقی به عاشورا می‌باشد» ولی در دو کنفرانس «شهادت» و «پس از شهادت» سال 1350، «شریعتی دارای رویکرد انطباقی و تاسی‌جویانه از گفتمان مسلط چریک‌گرائی بر جامعه ایران می‌باشد». هر چند که شریعتی در کنفرانس‌های «قاسطین و مارقین و ناکثین» و «شیعه یک حزب تمام» در نیمه دوم سال 51 و در اواخر حیات سیاسی – اجتماعی جنبش روشنگری ارشادش قبل از بسته شدن حسینیه ارشاد توسط ساواک رژیم توتالیتر و کودتائی پهلوی «دوباره به رویکرد قبلی خود در باب عاشورا که همان رویکرد تطبیقی به عاشورا می‌باشد برگشت.»

باری برای فهم رویکرد معلم کبیرمان شریعتی به تبیین عاشورا لازم است که این دو اثر («حسین وارث آدم» سال 1349 با «شهادت» و «پس از شهادت») مورد بررسی همه جانبی نظری قرار بدهیم؛ و لذا در این اینجا برای فهم این مهم به نقد کتاب شهید جاوید (مانیفست رویکرد انطباقی به عاشورا) در کنفرانس شهادت شریعتی در سال 1350 می‌پردازیم:

ادامه دارد