تیتر اول:

نقش تاریخی «قیام ملی سی‌ام تیر ماه 1331» و دستاوردهای نظری آن برای امروز جامعه ایران

بعد از اینکه مصدق (در 25 تیرماه 1331) استعفای خودش را در نامه‌ای خطاب به شاه اعلام کرد که:

«چون در نتیجه تجربیاتی که در دولت سابق به دست آمده، پیشرفت کار در این موقع حساس ایجاب می‌کند که پست وزارت جنگ اینجانب شخصاً عهده‌دار بشود و این کار مورد تصویب شاهانه واقع نشد، بهتر آن است که دولت آینده را کسی تشکیل دهد که کاملاً مورد اعتماد باشد و بتواند منویات شاهانه را اجرا کند، بنابراین با وضع فعلی ممکن نیست مبارزه‌ای را که ملت ایران شروع کرده است، پیروزمندانه خاتمه دهد» (باختر امروز - شماره 864 26/04/1331). با استعفای مصدق از نخست وزیری بود که استارت پروسه قیام ملی سی‌ام تیرماه 1331 مردم ایران زده شد. چراکه با استعفای مصدق (در 25 /04/1331) بود که شاه فرصت را غنیمت شمرد و فرصت‌طلبانه بنابه پیشنهاد شاه در فردای آن روز یعنی روز بیست و ششم تیرماه 1331 «بدون حضور نمایندگان طرفدار مصدق، مجلس شورای ملی به زمامداری احمد قوام (قوام السلطنه) رأی اعتماد داد.»

اضافه کنیم که درست در همان روز پنجشنبه 26/04/1331 (همان روزی که مجلس شورای ملی مشغول انتخاب نخست وزیر جدید بود) فرمانداری نظامی که مستقیماً به دستور شاه عمل می‌کرد، اعلامیه شدید اللحنی برای حفظ انتظامات صادر و «سپس مأمورین انتظامی با تانک و زرهپوش به خیابان‌ها ریختند و مجلس را محاصره کردند» و در روز جمعه (بیست و هفتم تیرماه 1331) بود که «شاه فرمان نخست وزیری قوام السلطنه را صادر کرد». لذا بدین ترتیب بود که قوام السلطنه این پیر غلام امپریالیسم (که با رسوایی و فضاحت از ایران رفته بود) از آنجائیکه زمینه نخست وزیری‌اش با «توافق مشترک آمریکا و انگلیس در خارج از کشور ترتیب داده شده بود، با اشاره شاه به ایران بازگشت» و بدین ترتیب بود که قوام السلطنه بعد از دریافت فرمان نخست وزیری از شاه، «اعلامیه‌ای صادر کرد و در آن مردم ایران را به کشتار جمعی تهدید کرد». متن اعلامیه قوام السلطنه که در رادیو قرائت بدین شرح بود:

«ایران دچار دردی عمیق شده و با داروهای مخدر درمان پذیر نیست...وای به حال کسانی که در اقدامات مصلحانه من اخلال نمایند و در راهی که در پیش دارم مانع بتراشند و یا نظم عمومی را بر هم بزنند این گونه آشوبگران را با شدیدترین عکس‌العمل از طرف من رو به رو خواهند شد و چنان که در گذشته نشان داده‌ام بدون ملاحظه از احدی و بدون توجه به مقام و موقعیت مخالفین کیفر اعمالشان را در کنارشان می‌گذارم حتی ممکن است تا جایی بروم که با تصویب اکثریت پارلمان دست به تشکیل محاکم انقلابی زده و روزی صدها تبهکار را از هر طبقه به موجب حکم خشک و بی شفقت قانون قرین تیره روزی سازم. به عموم اخطار می‌کنم که دوره عصیان سپری شده و روز اطاعت از اوامر و نواحی حکومت فرا رسیده است. کشتیبان را سیاستی دگر آمد. تهران - تیرماه 1331 - رئیس الوزراء - قوام السلطنه.»

باری، از اینجا بود که به محض انتخاب احمد قوام به نخست وزیری، روز شنبه (28/ 04/1331) سی نفر از نمایندگان مجلس شورای ملی که خود را نمایندگان طرفدار ادامه نهضت ملی ایران می‌نامیدند اعلامیه‌ای انتشار داده و مردم را دعوت به مقاومت کردند. متن اعلامیه آنها بدین شرح بود:

«ملت رشید ایران...برای اعلان این نکته اساسی به جهانیان که نهضت ملی ایران هرگز مقهور دخالت‌های استقلال‌شکنانه بیگانگان نخواهد شد و تا حصول نتیجه قطعی در احقاق حق و رهایی کشور از چنگال سیاست‌های استعمار استقامت خواهد کرد، روز دوشنبه سی‌ام تیرماه 1331 در سراسر کشور تعطیل عمومی اعلام می‌شود». بدین ترتیب با اعلان این فراخوانی نمایندگان وابسته به نهضت ملی مجلس شورای ملی بود که «مردم ایران از همان روز با شنیدن خبر استعفاء مصدق اقدام به اعتراض و اعتصاب کردند و با تعطیل کردن بازار و مغازه‌ها اقدام به اعتراض خیابانی نمودند». قابل ذکر است که این «اعتراض مردم فقط منحصر به شهر تهران نبود، بلکه موج اعتراض در سراسر کشور به صورت فراگیر برخاسته بود» و بنا به گزارش آسوشیتد پرس پیش از سی‌ام تیر 1331 «بزرگ‌ترین تظاهرات از طرف مردم و بلاخص کارگران نفت در آبادان رخ داد» و باز در همین رابطه بود که از همان روز «سیل تلگراف و نامه‌ها مبنی بر اعتراض به دولت قوام السلطنه و پشتیبانی از دکتر محمد مصدق از سراسر کشور به سوی تهران جریان پیدا کرد» تا جایی که بر خلاف قانون اساسی و مقررات بین‌المللی وزارت پست و تلگراف شاه از مخابره و توزیع تلگراف‌ها خودداری می‌کرد و این همه باعث گردید که در روز دوشنبه 30 تیرماه 1331 طبق دعوت «نمایندگان طرفدار ادامه نهضت ملی ایران» در سراسر شهر تهران مغازه‌ها، اتوبوس‌های شهری، کارگاه‌ها و کارخانه‌ها تعطیل شده بود و با آنکه دولت کوشیده بود که ادارات دولتی را باز نگه دارد، به علت غیبت اکثر کارمندان از ساعت 9 صبح به بعد اداره‌های دولتی هم تعطیل شدند و طبق گزارش آسوشیتد پرس تنها در نزدیک میدان توپخانه «سه هزار نفر از مردم به طرف یک تانک حمله ور شدند و در تهران یک انقلاب کامل العیار به خوبی نمایان شده بود» و از اینجا بود که در روز دوشنبه سی‌ام تیرماه 1331 «تنها در تهران به فرمان مستقیم شاه توسط سر لشکر علوی مقدم فرماندار نظامی تهران (که لحظه لحظه) با دربار در تماس بود، هشتصد نفر از مردم تهران کشته و زخمی شدند» و ماحصل آن شد که «قوام السلطنه ساعت هفت بعد از ظهر روز دوشنبه سی‌ام تیر ماه 1331 مجبور به استعفاء گردید و از تهران فرار کرد و دکتر مصدق مجدداً مقام نخست وزیری را عهده دار شد.»

آنچه در این رابطه حائز اهمیت بود اینکه «در شب سی و یکم تیرماه 1331 خبر اعلام رأی دیوان داوری لاهه (مبنی بر عدم صلاحیت آن دادگاه در رسیدگی به قضیه نفت) به تهران رسید» و این رأی را که «حقانیت ملت ایران را در مبارزه با استعمار انگلیس به ثبوت می‌رسانید، پیروزی سی‌ام تیرماه مردم ایران را تکمیل کرد». ماحصل اینکه:

1 - «قیام ملی سی‌ام تیرماه 1331 یکی از درخشان‌ترین خیزش‌های مردمی ایران در طول 150 سال گذشته حرکت تحول‌خواهانه جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران شد» که برای فهم جایگاه قیام سی‌ام تیرماه 1331 باید این «قیام را در بستر جنبش ملی کردن صنعت نفت ایران تحت هژمونی دکتر محمد مصدق فهم نمائیم» به عبارت دیگر «بدون فهم و شناخت جوهر رهائی‌بخش و ضد استعماری و ضد استبدادی و دموکراسی‌طلبانه جنبش ملی کردن صنعت نفت ایران (تحت هژمونی دکتر محمد مصدق) هرگز ما نمی‌توانیم به جوهر رهائی‌بخش و ضد استعماری و ضد استبدادی قیام ملی سی‌ام تیرماه 1331 دست پیدا کنیم». همچنین برای فهم «نقش تاریخی قیام ملی سی‌ام تیرماه 1331 باید تنها به اهمیت این قیام در نگاه مصدق توجه بکنیم که وصیت کرده بود که بعد از مرگ، جنازه او را در مزار شهدای سی تیر در ابن بابویه دفن کنند». هر چند که رژیم کودتائی و توتالیتر پهلوی آنچنانکه از زنده بودن مصدق پیوسته وحشت داشتند، از جنازه و قبر مصدق هم در وحشت بودند و «بنابراین (آنچنانکه خمینی از انجام وصیت معلم کبیرمان شریعتی در انتقال جنازه‌اش به حسینیه ارشاد جلوگیری کرد) شاه هم از دفن جنازه مصدق در مزار شهدای سی‌ام تیر جلو گیری کرد.»

یادمان باشد که «به همان اندازه که رژیم کودتائی و توتالیتر پهلوی از جنازه و قبر و مرگ مصدق در وحشت بود، خمینی هم از آغاز تا مماتش از مصدق و مرگ مصدق در وحشت بود» و به همین دلیل در سال 1359 در جریان لایحه قصاص «منهای اینکه خمینی جبهه ملی را مرتد اعلام کرد، مصدق را با عنوان مردک کافر یاد کرد.» «فَبِأَیِّ آلَاءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ».

2 – آنچه بیش از همه در واکاوی و کالبد شکافی قیام ملی سی‌ام تیرماه 1331 مردم ایران می‌تواند نصیب ما بشود اینکه «قیام ملی سی‌ام تیرماه 1331 نمایش قدرت مردم ایران در بستر مبارزه ضد استبدادی و ضد استعماری بوده است» که در مقایسه با جنبش ضد استبدادی مردم ایران در سال 57 باید بگوئیم که:

اولاً مقایسه دو جنبش و خیزش فوق نشان دهنده «سنخیت متفاوت دو رهبری متفاوت خمینی و مصدق با جوهر متفاوت ارتجاعی خمینی و جوهر مترقیانه مصدق می‌باشد» و همچنین مقایسه قیام ملی سی‌ام تیرماه 1331 با ابر جنبش ضد استبدادی سال 57 مردم ایران بر علیه رژیم کودتائی و توتالیتر پهلوی نشانده «نقش تاریخی رهبری در جنبش‌ها و خیزش‌ها در صورت رهبری فردی و کاریزماتیک می‌باشد». به این ترتیب که می‌توانیم داوری کنیم که آنچه که باعث گردید تا «ابر جنبش ضد استبدادی سال 57 شکست بخورد، فقط و فقط رهبری ارتجاعی خمینی و حاکمیت نظریه استبدادساز ولایت فقیه او به عنوان گفتمان مسلط آن ابر جنبش بود» و باز آنچه که باعث گردید تا «قیام ملی سی‌ام تیرماه 1331 روندی جامعه‌سازانه و مترقی پیدا کند، فقط و فقط رهبری مترقیانه مصدق بر آن خیزش بود» و باز از اینجا است که می‌توانیم داوری کنیم که اگر «کودتای 28 مردم توسط دربار و روحانیت حوزه‌های فقاهتی و امپریالیسم مشترک آمریکا و انگلیس صورت نمی‌گرفت، هرگز جنبش ارتجاعی خمینی از 15 خرداد 42 تا 57 نمی‌توانست در جامعه ایران مادیت و اعتلا پیدا کند»؛ به بیان دیگر یکی از فونکسیون‌های «کودتای 28 مرداد 32 در تاریخ ایران، ظهور هیولای جنبش ارتجاعی خمینی در چارچوب نظریه استبدادساز ولایت فقیه او بود.»

یادمان باشد که آبشخور اولیه تکوین جنبش ارتجاعی خمینی در سال‌های 41 - 42 مخالفت و مبارزه او با حقوق زنان نگون‌بخت ایران بود.

ثانیاً مقایسه ابر جنبش ضد استبدادی سال 57 با قیام ملی سی‌ام تیرماه 1331 این حقیقت را برای ما آفتابی می‌کند که «نقش روحانیت حوزه‌های فقاهتی به خاطر رویکرد هژمونی‌طلبانه آن‌ها همیشه در بستر جنبش‌ها و خیزش‌های اجتماعی – سیاسی جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران پایه قدرت‌طلبانه داشته است» و در راستای همین جوهر قدرت‌طلبانه روحانیت حوزه‌های فقاهتی بوده است که «جنبش‌های بزرگ جامعه ایران از مشروطیت تا جنبش ضد استبدادی 57 همه قربانی همین رویکرد قدرت‌طلبانه روحانیت حوزه‌های فقهی شده است و بدون تردید در هر جنبشی و خیزشی از جامعه ایران که روحانیت حوزه‌های فقهی به شکلی مستقیم و غیر مستقیم دست در مدیریت آن جنبش و خیزش داشته باشند حیات آن جنبش و خیزش محتوم به شکست خواهد بود». اضافه کنیم که هر چند جناح‌های روحانیت حوزه‌های فقهی در عرصه رویکرد قدرت‌طلبانه خود پیوسته به دنبال آن بوده‌اند تا بر جنگ داخلی بین خود چهره مذهبی و فقهی بپوشانند، ولی در تحلیل نهائی باید داوری کنیم که «جوهر اختلاف تمامی جناح‌های روحانیت حوزه‌های فقهی در عرصه پراکسیس سیاسی و اجتماعی جامعه بزرگ ایران فقط و فقط همان رویکرد قدرت‌طلبانه آنها می‌باشد که این رویکرد قدرت‌طلبانه آنها از مشروطیت الی الان ادامه دارد.»

3 - از روز چهارشنبه 25 /04/1331 تا روز دوشنبه سی‌ام تیر ماه 1331 «امپریالیسم انگلیس و آمریکا همراه دربار کودتائی و توتالیتر پهلوی تمامی قدرت خودشان را به کار گرفتند تا کهنه‌کارترین مهره‌شان یعنی احمد قوام یا قوام السلطنه را به میدان بیاورند» ولی آنچه که رشته آنها را به یکباره پنبه کرد، «قیام ملی سی‌ام تیرماه مردم ایران در حمایت از مصدق بود و شعار: «یا مرگ یا مصدق» آن‌ها بود». بطوریکه دیدیم بالاخره «کمتر از 10 ساعت قوام السلطنه در ساعت هفت بعد از ظهر روز سی‌ام تیرماه 1331 مجبور به استعفا و فرار از تهران شد.»

4 – در روز دوشنبه سی‌ام تیرماه 1331 دربار ارتجاعی و کودتائی پهلوی و امپریالیسم انگلیس و آمریکا همه قدرت خود را از ارتش تا قوام السلطنه به میدان آوردند تا پروژه خودشان که همانا حذف مصدق از صفحه شطرنج قدرت بود، به انجام برسانند، اما تنها چیزی که آنها در این رابطه فراموش کرده بودند قدرت مردم ایران بود، لذا بدین ترتیب بود که با ظهور مردم در عرصه میدانی سناریوی آنها باطل گردید و دود شد و به هوا رفت. به بیان دیگر «قیام ملی سی‌ام تیرماه 1331 باعث گردید تا مردم ایران کهنه‌کارترین مهره امپریالیسم را کیش مات کنند و قوام السلطنه، آن پیر غلام ارتجاع و استعمار را از اریکه زمامداری به زیر بکشند و پوزه اربابان او را به خاک بمالند و مصدق رفته را به قدرت باز گردانند.»

5 – آنچنانکه «قیام ملی سی‌ام تیرماه 1331 نشان دهنده پتانسیل توده‌های مردم ایران در عرصه مبارزه رهائی‌بخش ضد استبدادی و ضد استعماری بود، 28 مرداد 1332 نشان دهنده عدم تشکل و سازماندهی قدرت مردم ایران بوده است». عنایت داشته باشیم که در «سی‌ام تیرماه 1331 صحنه گردان امپریالیسم انگلیس بوده است، در صورتی که در 28 مرداد 32 صحنه گردان امپریالیسم آمریکا بوده است.»

6 - علت و دلیل جنگ مصدق با دربار و استعفای او در روز چهارشنبه 25 تیرماه 1331 (که خود بسترساز قیام ملی سی‌ام تیرماه 1331 شد) «مخالفت دکتر مصدق با انتخاب وزیر جنگ توسط شاه بود» چراکه دکتر مصدق می‌گفت: «من نخست وزیرم و طبق قانون اساسی وزراء مسئولیت مشترکی در برابر مجلس دارند، پس باید وزیر جنگ هم خود من تعیین بکنم و بر اعمال او مستقیماً نظارت داشته باشم» اما تا آن تاریخ شاه مانند پدرش وزیر جنگ را خود تعیین می‌کرد و وزارت جنگ فقط مجری فرمان‌های او بود، به طوری که نه فقط دولت از مفاد تعالیم و دستورهای ارتش مسبوق نمی‌شد بلکه نخست وزیر بر اعمال فرماندهان لشکرها و رئیس ستاد ارتش و دوایر ارتشی کوچک‌ترین نظارتی هم نداشت. بدین خاطر چون «دکتر مصدق نمی‌خواست که در چنان موقع حساس و بحرانی شاه مسئولیت وزارت جنگ در دست داشته باشد، لذا مجبور به استعفا گردید» و در این رابطه بود که مصدق در متن استعفا خود خطاب به شاه می‌گوید: «چون پیشرفت کار در این موقع حساس ایجاب می‌کند که پست وزارت جنگ را اینجانب شخصاً عهده‌دار بشود و این کار مورد تصویب شاهانه واقع نشد بهتر آن است که دولت آینده را کسی تشکیل دهد که کاملاً مورد اعتماد باشد و بتواند منویات شاهانه را اجرا کند.»

7 - یکی از عوامل موفقیت قیام ملی سی‌ام تیرماه 1331 «حمایت عقبه جنبش اعتصابی از آن قیام ملی بود، به طوری که به عنوان نمونه در این رابطه می‌توان داوری کرد که در روز یکشنبه بیست و نهم تیرماه 1331 کارگران انبار چای، چیت سازی تهران، سیلو، کارخانه سیمان، راه آهن و چند موسسه دیگر با تشکیل جلساتی ضمن تائید اعلامیه جمعیت مبارزه با استعمار به ابتکار خود و به عنوان پشتیبانی از شعارهای جمعیت مزبور از ساعت یک بعد از ظهر (روز 29/04/31) به مدت 24 تا 48 ساعت اعلام اعتصاب کردند.»

8 - یکی دیگر از خودویژگی‌های قیام ملی سی‌ام تیرماه 1331 «نقش پیشتازی جنبش دانشجوئی در این قیام بود» به طوری که به نوشته سرمقاله روزنامه کیهان شماره 2761 مورخ 30/04/1331 «اولین محلی که در سی‌ام تیر ماه 1331 تظاهرات را شروع کردند، دانشگاه تهران بود و لذا در همین رابطه بود که چند دقیقه پس از شروع تظاهرات عده‌ای سرباز و پاسپان به محل دانشگاه رسیدند تا تظاهرات دانشجویان را متوقف سازند ولی کاری از پیش نبردند و تظاهرکنندگان موج به موج به جلو می‌رفتند و در ادامه آن بود که تظاهرات تمام مردم از هر حزب و دسته و جمعیت و از هر طبقه و صنفی با هماهنگی قابل ستایش به تظاهرات دانشجویان پیوستند و شعار اصلی اکثریت آنها «مرگ بر حکومت ننگین قوام»، «زنده باد دکتر مصدق» و «یا مرگ یا مصدق» بود» (روزنامه کیهان 30/04/1332).

9 – درس‌هائی که می‌توان از قیام ملی سی‌ام تیر ماه 1331 گرفت عبارتند از:

الف – بر خلاف رویکرد جلال آل احمد که معتقد بود که «بسیج اجتماعی و تحول اجتماعی در جامعه ایران تنها توسط روحانیت امکان‌پذیر می‌باشد»، قیام ملی سی‌ام تیر ماه 31 نشان داد که «نخبگان مردم‌گرا و ملی‌گرا بیش از روحانیت حوزه‌های فقهی توان بسیج و تحول اجتماعی در جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران دارند». بازهم تاکید و تکرار می‌کنیم (و از این تکرار خود هرگز خسته نمی‌شویم) که اولین فراخوانی که جهت قیام ملی سی‌ام تیرماه 31 در روز شنبه (28 /04/1331) توسط سی نفر از نمایندگان مجلس شورای ملی که خود را نمایندگان طرفدار ادامه نهضت ملی دکتر مصدق می‌نامیدند، انجام گرفت و در آن فراخوانی بود که آنها اعلام کردند که: «ملت رشید ایران:...برای اعلان این نکته اساسی به جهانیان که نهضت ملی ایران هرگز مقهور دخالت‌های استقلال‌شکنانه بیگانگان نخواهد شد و تا حصول نتیجه قطعی در احقاق حق و رهایی کشور از چنگال سیاست‌های استعمار استقامت خواهد کرد، روز دوشنبه سی‌ام تیرماه 1331 در سراسر کشور تعطیل عمومی اعلام می‌شود» (روزنامه کیهان - شماره 2759 - مورخ 28/04/1331).

یادآوری می‌کنیم که از سوی همین نمایندگان طرفدار ادامه نهضت ملی دکتر محمد مصدق در مجلس شورای ملی بود که در دوم مرداد ماه 1331 طرحی در جلسه فوق‌العاده مجلس شورای ملی پیشنهاد شد و به تصویب مجلس شورای ملی رسید که مطابق آن: «قیام سی‌ام تیرماه 1331 را قیام مقدس ملی شناختند و شهدای آن روز را شهدای ملی نامیدند» و مجلس با تصویب ماده واحده‌ای «احمد قوام را به علت کشتار دسته جمعی روز 30/04/1331 مفسد فی الارض خواندند و کلیه اموال و دارائی او را مشمول مصادره دانستند»؛ و باز همین نمایندگان بودند که در جلسه «دوم مرداد 1331 لایحه تفویض اختیارات شش ماهه به دکتر مصدق تصویب کردند و توام با این لایحه اختیارات نظامی به مصدق واگذار کردند.»

ب - با قیام ملی سی‌ام تیرماه 1331 مردم ایران نشان دادند که (برخلاف رویکرد روحانیت حوزه‌های فقهی که قدرت سیاسی و اجتماعی را حق روحانیت می‌دانستند) «باور مردم ایران بر این امر قرار دارد که در تحلیل نهائی قدرت حق مردم ایران می‌باشد که آنها می‌توانند در چارچوب نظام دموکراسی، جهت دستیابی به آن حق خود به نمایندگان منتخب خود تکیه بکنند». فراموش نکنیم که روحانیت حوزه‌های فقهی به خاطر اینکه «قدرت، اخلاق، حق و حقوق و غیره خودشان (برای خودشان) تعریف می‌کنند، طبیعی است که در رویکرد آنها (آنچنانکه به صورت مصداقی در نظریه ولایت فقیه خمینی دیدیم) چیزی جز استبداد زائیده نمی‌شود». چراکه «جغدها هرگز کبوتر نمی‌زایند». اضافه کنیم که خمینی از همان بهمن ماه 57 در زمان نصب بازرگان به نخست وزیری موقت اعلام کرد که «انتخاب مردم برای قدرت مشروعیت نمی‌آورد، بلکه این تنها ولی فقیه است که مشروعیت برای قدرت می‌آورد»؛ و باز در همین رابطه بود که خمینی می‌گفت: «اگر تمام مردم ایران بگویند آری اسلام (منظور خودش بود) بگوید نه، آن نه درست است.»

ج – درس مهم دیگری که قیام ملی سی‌ام تیرماه 1331 به پیشگامان (در بستر استراتژی آگاهی‌بخش جنبش پیشگامان مستضعفین ایران) می‌آموزد، «توجه پیشگامان جهت جلوگیری از تکرار تاریخ است». در این رابطه یادآوری می‌کنیم که «بزرگ‌ترین گروه جامعه سیاسی ایران در فرایند پسا شهریور 20 تا کودتای 28 مرداد 32 حزب توده ایران بوده است» به طوری که در آن زمان این حزب در حد بزرگترین حزب کمونیست خاورمیانه شده بود. ولی متاسفانه «نقش تاریخی حزب توده ایران (از شهریور 20 تا کودتای 28 مرداد 32) نقشی انحرافی و فونکسیونی بر علیه منافع مردم ایران داشته است»؛ که برای فهم این مهم تنها کافی است که بدانیم که برخورد سیاسی اجتماعی این گروه را با قیام ملی سی‌ام تیرماه 1331 مردم ایران، برخوردی به غایت انحرافی و ارتجاعی بوده است. عنایت داشته باشیم که «کمیته مرکزی حزب توده ایران نه تنها دکتر مصدق را زمامداری ملی و ضد استعمار و نماینده بورژوازی ملی ایران نمی‌شناخت بلکه برعکس، معتقد بود که هدف نهایی مصدق چیزی جز تحکیم نفوذ امپریالیسم در کشور ایران نمی‌باشد» چراکه از نظر کمیته مرکزی حزب توده، «دکتر مصدق در خطوط کلی از روش اسلاف خود از قبیل ساعدی و رزم آرا پیروی می‌کرده و اگر احیاناً هم تغییری مصدق در باره وجوه داده برای تشدید سیاست ضد ملی سابق بوده است» (سرمقاله به سوی آینده - شماره 448 - مورخ 04/10/1330).

باری، در چارچوب همین رویکرد انحرافی و ارتجاعی حزب توده ایران بوده است که این حزب در روز چهارشنبه 25 تیرماه 1331 که مصدق از نخست وزیری استعفا داد، در سرمقاله مورخ 25/04/1331 روزنامه «نوید آینده» (که به جای «به سوی آینده» انتشار می‌یافت) در باب حکومت مصدق چنین یاد کرد: «مصدق از نظر داخلی متکی به طبقاتی است که نفع آنها با نفع اکثریت عظیم مردم ایران تعارض دارد، همین‌ها هستند که سال‌ها یک روز به دنبال قوام، یک روز به دنبال رزم آرا و یک روز هم به دنبال مصدق انواع جرائم و جنایات را مرتکب می‌شوند. اردوی غارت‌گران در ایران یکی است فقط نقاب‌ها فرق می‌کند، از نظر خارجی نیز دکتر مصدق متکی به یک امپریالیسم جهان‌خوار بین‌المللی است. تکیه‌گاه خارجی او یعنی امپریالیسم آمریکا نیز نظری جز به اسارت کشاندن ملت و تبدیل کشور به پایگاه تجاوز امپریالیستی نداشته است و ندارد. بدین ترتیب دولتی که از نظر خارجی و داخلی چنین تکیه‌گاه‌هایی داشته باشد چگونه می‌تواند مصدر اقدامات اصلاح‌طلبانه شود؟»

باز در همین رابطه بود که حزب توده ایران پس از استعفای دکتر مصدق از نخست وزیری که استارت اولیه پروسه تکوین قیام ملی سی‌ام تیرماه 1331 با آن زده شد، در خصوص استعفای دکتر مصدق در تاریخ 27/04/1331 در سرمقاله روزنامه «دژ» (که به جای «به سوی آینده» بود) نوشت: «نتیجه زد و خورد جناحین هیئت حاکمه ایران هر چه باشد پس از چهارده ماه یک بار دیگر این حقیقت با کمال وضوح به ثبوت رسیده است که هیچ یک از جناحین و شخصیت‌های هیئت حاکمه ایران دوست ملت و هوادار منافع او نیستند. این‌ها دشمن ملت و مدافع ماشین بهره‌کشی هیئت حاکمه ایرانند.»

باری در این رابطه است که می‌توانیم بگوئیم مهم‌ترین درسی که پیشگامان (در بستر استراتژی آگاهی‌بخش جنبش پیشگامان مستضعفین ایران) باید از قیام ملی سی‌ام تیرماه 1331 مردم ایران بیاموزند اینکه:

اولاً از تکرار تجربه حزب توده در باب مصدق و قیام ملی سی‌ام تیر ماه 1331 خودداری کنند و بر این امر واقف باشند که خطای استراتژیک حزب توده ایران در فرایند پسا شهریور 20 تا کودتای 28 مرداد 32 محصول این بود که «حزب توده ایران در تعیین وظیفه خود نمی‌دانست که مهمترین وظیفه حزب پیشاهنگ و پیشگام و پیشرو سیاسی، گرفتن مفهوم حق و آگاهی از جامعه خودش و پرورش دادن آن مفهوم در بستر اندیشه‌ها و تئوری‌ها و سپس انتقال دادن آن اندیشه‌ها به وجدان جامعه خودش می‌باشد» نباید فراموش کنیم که «عامل اصلی انحراف استراتژیک حزب توده ایران در 12 سال (از شهریور 20 تا کودتای 28 مرداد 32) در این امر نهفته بود که حزب توده ایران می‌خواست (به خیال خودش) مفهوم آگاهی و حق را از جامعه شوروی پسا انقلاب اکتبر روسیه 1917 بگیرد و به صورت انطباقی و از بالا به جامعه ایران تزریق نماید»؛ که البته این «رویکرد انطباقی حزب توده ایران در دستیابی به مفهوم و انتقال آگاهی و حق کاملاً عکس رویکرد تطبیقی معلمان کبیرمان محمد اقبال و شریعتی بوده است». چراکه کار بزرگی که اقبال و شریعتی در جوامع خود کردند (در چارچوب همان رویکرد تطبیقی‌شان)، این بود که «مفهوم حق و آگاهی از جامعه خودشان استنتاج کردند و آن مفهوم استنتاج کرده را در بستر اسلام تطبیقی بازسازی شده خود توانستند پرورش بدهند و توانستند به وجدان جامعه خود انتقال بدهند»؛ و همین «رویکرد تطبیقی آنها بود که باعث موفقیت حرکت آنها در جامعه خودشان گردید». به بیان دیگر در خوش‌بینانه‌ترین نگاه می‌توانیم عامل انحراف حزب توده ایران را (در حرکت بیش از 80 ساله گذشته‌اش) همان رویکرد انطباقی در فهم حق و آگاهی در جامعه و انتقال آن به جامعه ایران تعریف بکنیم؛ و در عوض عامل موفقیت معلمان کبیرمان محمد اقبال و شریعتی همان رویکرد تطبیقی آنها در فهم حق و آگاهی در جامعه خودشان و انتقال آنها به جامعه بوده است، بنابراین پیشگامان (در بستر استراتژی آگاهی‌بخش جنبش پیشگامان مستضعفین ایران) باید بدانند که «هیچ جبری نباید رویکرد تطبیقی آنها در عرصه فهم سیاسی اجتماعی جامعه خودشان به چالش بکشد.»

ثانیاً انحراف نظری دوم حزب توده ایران در فهم حرکت مصدق و قیام ملی سی‌ام تیرماه 1331 در این بود که حزب توده ایران «جنبش ملی کردن صنعت نفت و جنبش دموکراسی‌خواهانه دکتر محمد مصدق را در پروسه جنبش رهائی‌بخش جامعه ایران که از مشروطیت شروع شده بود، تحلیل و تعریف و تبیین نمی‌کرد» و همین امر باعث شده بود که «حزب توده ایران با رویکرد تقلیل‌گرایانه خود در چارچوب تحلیل طبقاتی انتزاعی و مجرد و انطباقی حرکت مصدق را تحلیل کند». فراموش نکنیم که «مصدق بنیانگذار جنبش رهائی‌بخش خلق‌ها در مبارزه ضد استعماری در کشورهای پیرامونی در فرایند پسا جنگ بین‌الملل دوم بود». بدین خاطر او «هم به لحاظ طولی و هم به لحاظ عرضی در پیوند با جنبش رهائی‌بخش جامعه ایران از مشروطیت تا خودش و در پیوند با جنبش رهائی‌بخش کشورهای پیرامونی قرار داشت» و بدین ترتیب است که می‌توانیم داوری کنیم که مهمترین وجه تمایز رویکرد مصدق با رویکرد حزب توده ایران در این بود که «مصدق با رویکرد جنبشی و تطبیقی در جهت حل ابر مسئله جامعه ایران بود، اما حزب توده ایران با رویکرد انطباقی و نهادسازانه به دنبال حل ابر مسئله جامعه ایران بود». بر این مطلب بیافزائیم که «مصدق در میان جامعه سیاسی آن روز ایران، اولین پیشروئی بود که جهانی می‌اندیشید و ایرانی فکر و حرکت می‌کرد.»

ثالثاً از آنجائیکه قیام ملی سی‌ام تیرماه 1331 بر پایه جایگاه کاریزمائی مصدق و رهبری واحد او تکوین پیدا کرد و شعار مردم ایران در آن روز شعار «یا مرگ یا مصدق» بود، با عنایت به اینکه جامعه ایران به لحاظ روانشناسی اجتماعی از آغاز الی الان «پیو سته در چارچوب رهبری کاریزمائی و هژمونی از بالا حرکت کرده است» بدون تردید درسی که پیشگامان (در بستر استراتژی آگاهی‌بخش جنبش پیشگامان مستضعفین ایران) می‌توانند در شرایط تندپیچ امروز جامعه ایران از قیام ملی سی‌ام تیرماه 1331 بگیرند، اینکه در «شرایط امروز جامعه ایران برای دستیابی به قیام‌های ملی تاریخ‌ساز و جامعه‌ساز باید برعکس قیام سی‌ام تیرماه 1331 (منهای اینکه این قیام‌ها باید از پائین و به صورت جنبش‌های خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر تکوین یافته از پائین شکل بگیرند) می‌بایست فارغ از شخصیت کاریزما و هژمونی از بالا و شعار همه با هم و رهبری فردی باشند». چراکه آنچنانکه در جریان ابر جنبش ضد استبدادی سال 57 مردم ایران (بر علیه رژیم کودتائی و توتالیتر پهلوی) شاهد بودیم «عامل اصلی انحراف و شکست آن انقلاب و ابر جنبش ضد استبدادی مردم ایران رهبری کاریزمای فردی و هدایت از بالای آن جنبش به جای رهبری خودجوش و جنبشی تکوین یافته از پائین بود». بدون تردید اگر جنبش ضد استبدادی سال 57 مردم ایران می‌توانست مانند جنبش‌های مطالباتی و سیاسی امروز جامعه ایران، «به صورت جنبش‌های خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر تکوین یافته از پائین مادیت پیدا کنند، هرگز و هرگز آن ابر جنبش ضد استبدادی تاریخ ایران شکست نمی‌خورد.»

بدین خاطر از اینجا است که می‌توانیم نتیجه‌گیری کنیم که «اگرچه رهبری کاریزما و فردی و هدایت از بالا در پروسه تکوین قیام ملی سی‌ام تیرماه 1331 نقش مثبت و تعیین کننده‌ای داشته است، اما بدون تردید در شرایط نوین جامعه ایران دیگر آن رویکرد فونکسیون مثبتی ندارد» و به همین دلیل است که «تمامی جریان‌های جامعه سیاسی ایران در طول 42 سال گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم از راست راست تا چپ چپ، چه در داخل و چه در خارج از کشور که به دنبال دستیابی به خیزش‌های‌های هدایت شده از بالا توسط رهبری کاریزما و فردی بوده‌اند، شکست خورده‌اند» و هرگز نتوانسته‌اند به آرزوی خود در این رابطه دست پیدا کنند.

رابعاً جنبش اعتصابی کارگران انبار چای، چیت سازی تهران، سیلو، کارخانه سیمان، راه آهن و چند موسسه و کارمندان دولتی در فرایند تکوین و اعتلای قیام ملی سی‌ام تیرماه 1331 این حقیقت را آفتابی کرد (که آنچنانکه در جریان اعتلای جنبش ضد استبدادی سال 57 مردم ایران هم شاهد بودیم) «رمز موفقیت و پیروزی قیام ملی سی‌ام تیر ماه 1331 در مکانیزم ترکیبی دو مؤلفه‌ای خیزشی و جنبشی آن بوده است» و به عبارت دیگر در پیوند جنبش‌های اعتراضی خیابانی و کارخانه‌ای و یا در پیوند جنبش اعتصابی با جنبش‌های آکسیونی مدنی و مطالباتی و سیاسی بوده است. بدین خاطر از اینجا است که باید بگوئیم، اگر در «پرو سه تکوین قیام ملی سی‌ام تیرماه 1331 جنبش خیابانی با جنبش اعتصابی پیوند پیدا نمی‌کرد، هرگز و هرگز قیام خیزشی سی‌ام تیرماه 1331 نمی‌توانست به موفقیت و پیروزی دست پیدا کند». شاید در این رابطه بتوانیم داوری کنیم که علت شکست جنبش سبز (در سال 88) که بزرگترین جنبش طبقه متوسط شهری و مدرن ایران (در 150 سال حرکت تحول‌خواهانه جامعه ایران) بوده است، «در این بوده که منهای رهبری فردی آن و منهای حرکت از بالا و منهای سترون بودن رهبری کاریزمائی در این شرایط، رهبری جنبش سبز نتوانست بین جنبش آکسیون خیابانی با جنبش اعتصابی و اعتراضی کارخانه پیوند ایجاد کند»؛ و شاید همین موضوع را بتوانیم اینچنین مطرح کنیم که «علت اینکه خمینی در سال 57 توانست سوار بر جنبش ضد استبدادی مردم ایران بشود و جنبش ضد استبدادی مردم ایران را در سال 57 در چارچوب گفتمان استبدادساز ولایت فقیه خودش درآورد و رژیم کودتائی و توتالیتر پهلوی را سرنگون کند و خود بر اریکه قدرت سوار بشود، این بود که در فرایند پسا 17 شهریور 57 پس از به صحنه آمدن جنبش کارگری صنایع نفت ایران (در خلاء رهبری خودجوش جنبش کارگری و در خلاء نیروهای مترقی سازمانده او) توانست علاوه بر ایجاد پیوند بین جنبش خیابانی و کارخانه‌ای، رهبری جنبش کارگران صنعت نفت را هم در دست بگیرد.»

خامسا قیام ملی سی‌ام تیرماه 1331 نشان داد که تا زمانی که «خیزش‌های اجتماعی، رهبری و برنامه و سازمان‌گری از پائین و از بالا نداشته باشند، نه توان تغییر توازن قوا به سود خود دارند و نه می‌توانند به اهداف خود دست پیدا کنند» بنابراین از اینجا است که باید بگوئیم که اگر قیام ملی سی‌ام تیرماه 1331 توانست آنچنانکه آسوشیتد پرس گزارش داد ه بود: «در تهران در عرض یک روز انقلاب کامل العیار نمایان کند» (روزنامه کیهان - شماره 2762 – مورخ 31/04/1331/) و اگر قیام ملی سی‌ام تیرماه 1331 توانست تا ساعت هفت بعد از ظهر روز سی‌ام تیرماه 1331 احمد قوام یا قوام السلطنه را مجبور به استعفا نماید و او را مجبور به فرار از تهران بکند و دکتر مصدق را مجدداً به مقام نخست وزیری برساند، به خاطر آن بوده است که «خیزش سی‌ام تیرماه از طریق بالا و هدایت‌گری مصدق و جبهه ملی، هم رهبری کاریزما و هم برنامه و هم سازمان‌گری داشته است». در نتیجه همین سه عامل (اگر چه به جای خودسازماندهی و خودرهبری از پائین، از بالا بوده است) باعث گردیده تا قیام ملی سی‌ام تیرماه به پیروزی برسد.

پر واضح است که در مقایسه با قیام سی‌ام 1331 (که یک خیزش خودجوش بود که به قیام ملی تبدیل شد) می‌توانیم به خیزش دی‌ماه 96 و خیزش آبان‌ماه 98 هم اشاره بکنیم که (که هر چند که در مقایسه با قیام ملی سی‌ام تیرماه 1331 صورتی فراگیر و گسترده‌تر داشت، ولی) «به علت فقدان سه مؤلفه رهبری و برنامه و سازمان‌گری، سرکوب شد و نتوانست توازن قوا را به سود پائینی‌های جامعه ایران تغییر بدهد و همچنین نتوانست دستگاه‌های چند لایه‌ای سرکوب‌گر حزب پادگانی خامنه‌ای را وادار به عقب‌نشینی سازد» بنابراین در این رابطه است که باید بگوئیم که آنچنانکه «هیچ ارتشی بدون ستاد نمی‌تواند به موفقیت دست پیدا کند، هیچ خیزشی هم بدون رهبری و سازماندهی و برنامه نمی‌تواند به موفقیت دست پیدا کند». طبیعی است که «اگر رهبری و سازماندهی و برنامه خیزش‌ها و جنبش‌های مطالباتی و مدنی و سیاسی از پائین به صورت خودجوش شکل بگیرد، دارای پتانسیل بیشتری جهت پیروزی و ایجاد تغییر توازن قوا می‌باشند» البته «کاچی بهتر از هیچی است»، چراکه قیام ملی سی‌ام تیرماه 1331 نشان داد که در «غیبت رهبری و سازماندهی و برنامه خودجوش تکوین یافته از پائین، رهبری کاریزمای مصدق و سازماندهی و برنامه جبهه ملی تحت مدیریت مصدق می‌توانند از خیزش سی‌ام تیرماه یک قیام ملی هم بسازد.»

یادمان باشد که در تحلیل نهائی «سازماندهی و رهبری و برنامه در جنبش‌های خودجوش تکوین یافته از پائین یک امر دینامیک می‌باشد که توده‌های از پائین توسط جنبش‌های خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر به آن دست پیدا می‌کنند.»

پایان