سخن روز:
گرامی میداریم «12 اردیبهشت ماه» سالروز شهادت دکتر خانعلی و روز معلم
جنبش معلمان ایران به دنبال سه خواسته اصلی: «آموزش رایگان»، «آموزش عمومی» و «موزش کارآمد» برای همه جامعه بزرگ ایران
شاید مشکل عام و کلی که تمامی شاخههای جنبشهای دموکراتیک و اجتماعی جامعه بزرگ ایران (اعم از جنبش معلمان، جنبش کارگران، جنبش زنان، حتی جنبش دانشجویان و غیره) از آن رنج میبرند، «موضو ع عدم یکپارچگی و لایه لایهای بودن گروههای اجتماعی خاستگاه این جنبشها باشد». به این معنی که وقتی که ما در جامعه ایران چه از گروه اجتماعی معلمان صحبت میکنیم و چه از گروه اجتماعی کارگران و زنان و دانشجویان حرف میزنیم، «ما در باره یک گروه یکپارچه و یکدست بحث نمیکنیم». به بیان دیگر تمامی مصداقهای اجتماعی گروههای اجتماعی فوق دارای لایههای مختلفی میباشند، در نتیجه همین لایه لایهای بودن مادیت اجتماعی، گروههای اجتماعی فوق (که خاستگاه جنبشهای اجتماعی ایران میباشند) باعث گردیده که خود «جنبشهای اجتماعی جامعه ایران (که ریشه در این گروههای اجتماعی دارند) دارای بافت یکپارچهای نباشند، به عبارت دیگر خود این جنبشها هم صورت لایه لایهای داشته باشند.»
پرواضح است که در تحلیل نهائی خود همین لایه لایهای بودن «خاستگاه و ساختار جنبشهای اجتماعی ایران» (از جنبشهای کارگران و زنان گرفته تا جنبشهای معلمان و دانشجویان و غیره) به صورت یک «آفت در پراکسیس سیاسی – اجتماعی (این جنبشها در جامعه بزرگ ایران) مادیت پیدا میکند» و دلیل این امر همان است که بالاخره «هر گروه خاص و مشخص و کنکرت اجتماعی (چه در عرصه جنبشهای مطالباتی مدنی و صنفی و چه در عرصه جنبشهای سیاسی) به دنبال مطالبات گروهی خاص (لایه مشخص اجتماعی خاص) خود میباشند» و هرگز چه در عرصه جنبشهای رهائیبخش و چه در عرصه جنبشهای دموکراتیک و جنبشهای برابریخواهانه، «ما با یک هدف عام و کلی و انتزاعی و مجرد از پیش تعریف شده روبرو نیستیم»، بلکه برعکس در همه جا (در عرصه پراکسیس سیاسی – اجتماعی، مطالباتی و سیاسی گروههای مختلف اجتماعی) «به صورت مشخص و کنکرت و میدانی و واقعی با مطالبات واقعی و مشخص و خاص آن گروه اجتماعی روبرو میشویم» و در همین رابطه است که «در تبیین وظیفه پیشگامان (در بستر استراتژی آگاهیبخش جنبش پیشگامان مستضعفین ایران) موضوع آگاهی را به صورت امری مجرد و انتزاعی و عام و کلی تعریف نمیکنیم، بلکه برعکس در این رابطه آگاهی را انتقال دیالکتیک یا واقعیت مشخص زندگی افقی گروههای اجتماعی می دانیم که پیشگامان موظف به انتقال این دیالکتیک در احساس و آگاهی گروههای وابسته به این دیالکتیک خاص میباشند.»
طبیعی است که اولین فونکسیون این لایه لایهای بودن خاستگاه جنبشهای اجتماعی، «تشتت و پراکندگی در عرصه مبارزه این جنبشهای وابسته به این خاستگاههای لایه لایهای میباشد» که برای فهم اوج فاجعه در این رابطه تنها کافی است که عنایت داشته باشیم که در «طول 42 سال عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم، ما حتی با یک جنبش اعتراضی و اعتصابی فراگیر و سراسری اردوگاه کار و زحمت ایران هم روبرو نشدهایم» و متاسفانه پس از 42 سال که از عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم میگذارد با آن همه گستردگی استثمار انسان از انسان، طبقه از طبقه و حاکمیت از جامعه بزرگ ایران، هنوز و هنوز در جامعه امروز ایران جنبشهای اعتراضی و اعتصابی (اردوگاه بزرگ کار و زحمت) ایرانی:
اولاً «صورت کارگاهی دارند، نه فراگیر طبقهای.»
ثانیاً «دارای جوهر مطالباتی میباشند، نه سیاسی.»
ثالثاً بر «خواستههای حداقل صنفی مثل پرداخت حقوقهای معوقه، افزایش حداقل دستمزد، لغو قراردادهای سفید امضاء و حداکثر تقاضای اجرای طرح طبقهبندی مشاغل توسط کارفرما و دولت تکیه و تاکید میکنند، نه خواستههای طبقهای و یا جامعهای کشور.»
رابعاً هم به لحاظ افقی و هم به لحاظ عمودی، «حرکت این جنبشهای کارگاهی منفک از دیگر جنبشهای دموکراتیک و اجتماعی و سیاسی جامعه ایران صورت میگیرد.»
خامسا این جنبشهای کارگاهی و گروهی «دارای حداقل سازماندهی خودجوش و خودرهبر تکوین یافته از پائین میباشند.»
سادساً این جنبشهای کارگاهی و گروهی «از پتانسیل لازم جهت مبارزه درازمدت برخوردار نمیباشند.»
سابعاً این جنبشهای کارگاهی و گروهی در عرصه مبارزه مطالباتی حتی حداقلی خودشان به جای آنکه نگاه آنها به پائین (و منابع عظیم قدرت اعماق جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران و جنبشهای خودخوش تکوین یافته از پائین) جامعه باشد، هنوز پس از 42 سال، باز هم جهت حل مشکلات خودشان «نگاهشان به بالا و دولت و رژیم مطلقه فقاهتی و جناحهای درون حکومت میباشد.»
ثامناً این جنبشهای کارگاهی و گروهی با «مطلق کردن منافع گروهی و کارگاهی و جمعی خودشان حتی حاضرند در برابر منافع دیگر گروههای اجتماعی (اگر هم طبقه و هم اردوگاهی خودشان هم باشد) بیتفاوت باشند و گاها و بعضاً حتی آنها را هم به چالش بکشند.»
تاسعا بعضاً و گاها شاهد هستیم که حتی این مبارزه کارگاهی و گروهی آنها بیش از آنکه به سمت رویکرد جنبشی خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر تکوین یافته از پائین سوق پیدا کند، «به سمت نخبهگرایانه غیر جنبشی و بیرون از جنبشهای خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر تکوین یافته از پائین پیش میرود.»
عاشرا رویکرد موردی گرایش آنها به تشکیلات زرد حکومتی (از خانه کارگر گرفته تا شورای اسلامی کار و انجمنهای اسلامی کارگری و غیره) همه در این رابطه قابل تعریف میباشد.
باری، در این رابطه است که میتوان داوری کرد که جنبش معلمان ایران با اینکه «تنها جنبشی است که در جامعه ایران دارای سازماندهی مستقل سراسری در کشور میباشند» و با یک میلیون نفر معلم و 14 میلیون خانواده دانشآموزان کشور، از «حداکثر پتانسیل لازم جهت جنبش اعتراضی و اعتصابی سراسری در کشور برخوردار هستند» و آنچنانکه از دهه 80 شاهد بودهایم، «تنها این جنبش معلمان ایران است که اگر به صورت سراسری و فراگیر وارد کارزار مبارزاتی با رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بشوند، میتوانند رژیم مطلقه فقاهتی حاکم را وادار به عقبنشینی همه جانبه در برابر دستیابی به مطالبات خودشان بکنند»؛ و همچنین تنها این جنبش فراگیر معلمان ایران است که میتوانند توسط سازماندهی و تشکل سراسری که دارند، «موتور کوچک جهت به حرکت درآوردن دیگر جنبشهای اجتماعی و سیاسی و موتور بزرگ جامعه مدنی جنبشی خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر و مستقل تکوین یافته از پائین بشوند». بدین خاطر از اینجا است که در عرصه آناتومی و کالبد شکافی جنبش معلمان ایران در شرایط امروز جامعه ایران میتوانیم در اینجا به ذکر نکات محوری چندی در باب جنبش معلمان ایران بپردازیم:
نخستین نکته اینکه: «دو خواسته محوری امروز جنبش معلمان ایران عبارتند از مبارزه با خصوصیسازی و با کالائی شدن آموزش و پرورش در جامعه ایران میباشد». (که هر دو مولود و سنتز رویکرد نئولیبرالیستی میباشد که از دولت پنجم و ششم هاشمی رفسنجانی تا به امروز در کشور در حال انجام میباشد) بنابراین در این رابطه جنبش معلمان ایران بر این باورند که تنها در بستر به چالش کشیدن همه جانبه «مناسبات سرمایهداری رانتی، دولتی، نفتی، خصولتی و فقاهتی حاکم، تحقق خواستههای آنها ممکن میباشد». اضافه کنیم که «خود این به چالش کشیدن سرمایهداری هم در گرو مبارزه همه جانبه کل جامعه ایران آن هم با جوهر سیاسی میباشد، نه با مبارزه صرف گروهی و جوهر صرف مطالباتی کارگاهی». از اینجا است که باید بگوئیم تا زمانیکه «جنبش معلمان ایران نتوانند با پیوند افقی و عمودی در رابطه تنگاتنگ با جنبشهای افقی و عمودی (جامعه مدنی جنبشی خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر و تکوین یافته از پائین و مستقل) قرار بگیرند، نمیتوانند، بسترساز جنبش اکثریت عظیم جامعه بزرگ ایران بر علیه مناسبات سرمایهداری بشوند.»
بنابراین، از آنجائیکه جنبش معلمان «بدون به چالش کشیدن همه جانبه مناسبات سرمایهداری» (رانتی، نفتی، رفاقتی و فقاهتی حاکم) نمیتوانند به دو خواسته اصلی خود یعنی به چالش کشیدن رویکرد خصوصیسازی نئولیبرالیستی حاکم و کالائی کردن آموزش پرورش دست پیدا کنند، میتوان به این باور دست پیدا کرد که «جوهر رادیکالیزه شدن جنبش معلمان ایران تنها در راستای مبارزه ضد مناسبات سرمایهداری حاکم آنها قابل تعریف میباشد.»
دومین نکته اینکه: «تنوع ساختاری در هیرارشی استخدامی معلمان ایران (که به صورت آگاهانه از طرف رژیم مطلقه فقاهتی حاکم جهت گلآلود کردن آب و گرفتن ماهی دنبال میشود) امروز به صورت یک فاجعه در جنبش معلمان ایران درآمده است» که در یک نگاه کلی میتوانیم هیرارشی ساختاری استخدامی معلمان کشور را به این ترتیب تعریف نمائیم:
الف – معلمان استخدام رسمی و دولتی.
ب - معلمان خرید خدمتی.
ج – معلمان پیش دبستانی.
د – معلمان نهضت سوادآموزی.
ه - معلمان حق التدریسی.
و – معلمان سرباز و غیره.
بدون تردید، همین انواع معلمان در عرصه ساختاری در طول 42 سال عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم باعث گردیده است، «تا با لایه لایهای شدن ساختار استخدامی معلمان، تشتت در عرصه جنبش مطالباتی معلمان کشور به وجود بیاید». بطوریکه هر گروه از معلمان فوق به دنبال طرح خواسته مکانیکی خاص خودشان باشند. آنچنانکه در حرکتهای اعتراضی اخیر شاهد بودیم که «جنبش اعتراضی معلمان حق التدریسی در برابر مجلس، شعار مخالفت با استخدام بازنشستگان سر میدادند». به بیان دیگر «معلمان حق التدریسی به جای اینکه گره مشکل خودشان را در مبارزه با خصوصیسازی و رویکرد نئولیبرالیستی سرمایهداری حاکم تحلیل نمایند، با گم کردن سوراغ دعا، شیپور را از دهان گشادش مینواختن، در نتیجه گره مشکل خودشان را در استخدام بازنشستگانی تعریف کردند»، همان بازنشستگان نگونبختی که برای «رساندن درآمد خودشان به سطح فقر اعلام شده رژیم مطلقه فقاهتی حاکم مجبورند علاوه بر حقوق بازنشستگی و مسافرکشی با ماشین در سن بازنشستگی، تن به کار سوم هم بدهند.»
سومین نکته اینکه: از دهه 80 قرن بیستم میلادی (و به خصوص از سال 1979 با طرح سیاست مارگارت تاچر) با «ظهور سیاست نئولیبرالیستی سرمایهداری نه تنها سیاست حاکم بر آموزش و پرورش کشورهای سرمایهداری با خصوصیسازی و حذف بودجه دولت به چالش کشیده شد، بلکه این رویکرد بر بسیاری از نهادهای کشورهای سرمایهداری از بهداشت تا آموزش و صنایع تولیدی جهت کوچک کردن دولت و چاق و فربه کردن سرمایهداران و سرمایهداری حاکم گردید». بدین ترتیب در کشور ایران هم از دولت پنجم و ششم هاشمی رفسنجانی الی الآن، همین رویکرد نئولیبرالیستی تحمیلی توسط بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول «مبداء تمامی خصوصیسازیها و تعدیل بودجه دولت بر نهادهای عمومی از آموزش و پرورش تا بهداشت و غیره گردید». طبیعی است که خصوصیسازی آموزش و پرورش و بهداشت و خصولتی کردن و فروش صنایع و غیره «همراه با تعدیل نیروی کار و پائین نگه داشتن دستمزد نیروی کار در کشور ایران (در طول سه دهه گذشته توسط رژیم مطلقه فقاهتی حاکم) همه و همه در چارچوب همین سیاست نئولیبرالیستی و کوچک کردن دولت سرمایهداری و تلاش برای فربه کردن سرمایهداری و سرمایهداران حاکم قابل تعریف میباشند». بر این مطلب تاکید کنیم که اگر چه هدف اول سیاست تحمیلی نئولیبرالیستی جهان سرمایهداری (با حذف بودجه نهادهای خدماتی کشور) کاهش هزینههای دولت و سرمایهداری حاکم میباشد، ولی بدون تردید دومین هدف سیاست نئولیبرلیستی سرمایهداری، «پس از کو چک کردن دولتهای سرمایهداری، در جهت فربه کردن سرمایهداران، تعدیل نیروی کار و کاهش دستمزد نیروی کار در کشورهای سرمایهداری میباشد» که برای فهم این دومین هدف سیاست نئولیبرالیستی سرمایهداری در کشور ایران کافی است که به «مصوبات شورایعالی کار رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در طول سه دهه گذشته (از سال 1368 الی الآن) توجه بکنیم» چرا که در طول سه دهه گذشته هدف رژیم مطلقه فقاهتی «با تکیه بر مکانیزم سه جانبهگرائی (بین دولت و نماینده کارفرمایان و نماینده دستساز کارگران که در واقع سه به هیچ میباشد) در شورایعالی کار برای تعیین حداقل دستمزد (برای 5/47 میلیون نفر از جمعیت 84 میلیون نفر ایرانی که تابع قانون کار میباشند) در کادر ماده 41 قانون کار و بر پایه رقم تورم دستساز رژیم مطلقه فقاهتی حاکم، این مکانیزم فقط فقط برای پائین نگه داشتن دستمزد کارگران میباشد»، بطوریکه برای فهم این مهم کافی که بدانیم که «حداقل دستمزد تصویب شده سال 1400 نیروی کار تابع قانون کار، کمتر از یک سوم خط فقر اعلام شده خود رژیم مطلقه فقاهتی حاکم میباشد». بر این مطلب بیافزائیم که در تحلیل نهائی «هدف سیاست نئولیبرالیستی سرمایهداری (در کشورهای سرمایهداری) آن است که تعیین دستمزدها را به خود بخش خصوصی واگذار نمایند.»
یادمان باشد که در کشور ایران منهای اینکه رژیم مطلقه فقاهتی حاکم «کارگاههای کمتر از ده نفر نیروی مشغول به کار از اجرای قانون کار معاف کرده است و تعیین دستمزدهای کارگاههای کمتر از ده نفر را به خود بخش خصوصی واگذار کرده است، در آموزش پرورش هم توسط معلمان خرید خدمت، سرنوشت این بخش از معلمان آموزش و پرورش را به بخش خصوصی واگذار کرده است». چرا که طبق این پروژه خصوصیسازی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در آموزش و پرورش «در مناطقی که مدرسه و معلم برای آموزش و پرورش وجود ندارد، بخش خصوصی میتواند کلاس دایر نماید و بر اساس تعداد دانشآموزان آن کلاسها از رژیم مطلقه فقاهتی حاکم پول دریافت نمایند». یادآوری میکنیم که در اینجا «خصوصیسازی در خصوص معلمان است و گرنه اوج فاجعه خصوصیسازی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در عرصه رویکرد نئولیبرالیستی در آموزش پرورش، خصوصیسازی مدارس و یا به عبارت دیگر خصولتیسازی مدارس میباشد» که علاوه بر غارت مردم توسط این مدارس خصوصی نور چشمیهای رژیم و حزب پادگانی خامنهای، این «خصوصیسازیهای مدارس باعث طبقاتی شدن آموزش و پرورش در جامعه ایران شده است». چرا که تنها خانوادههائی توسط رانت و هزینههای نجومی این مدارس میتوانند فرزندانشان را در این مدارس مشغول به تحصیل بکنند که «توان مالی آن را داشته باشند». پر پیداست که تنها خانوادههای طبقات مرفه جامعه سرمایهداری امروز ایران میتوانند، فرزندانشان را در این مدارس مشغول به تحصیل بکنند. نباید فراموش کنیم که از آنجائیکه بهترین معلمان و بهترین متنهای آموزشی در این مدارس خصولتی وجود دارد، با عنایت به اینکه حتی همین دانشآموزان خانوادههای مرفه به صورت گزینشی در این مدارس مشغول به تحصیل میشوند، در نتیجه همین امر باعث شده است که «اکثریت نیروی موفق در تحصیل رشتههای کارآمد و کارآفرین باز هم از همین طبقه مرفه سرمایهداران حاصل بشوند»؛ که در این رابطه برای «فهم اوج این شکاف طبقاتی در عرصه آموزش و پرورش امروز جامعه ایران» کافی است که اشاره کنیم که طبق گفته حسینی معاون آموزش و پرورش وقت رژیم مطلقه فقاهتی حاکم، در شرایط فعلی آموزش پرورش کشور که در فضای مجازی توسط اینترنت و گوشیهای هوشمند و برنامه شاد و غیره انجام میگیرد، «بیش از 5 میلیون دانشآموز ایران (از جامعه 14 میلیون نفر دانشآموزان، یعنی بیش از 30% کل دانشآموزان ایران در سال 1399) به علت اینکه قدرت خرید گوشی هوشمند و اینترنت و هزینههای جانبی آن را نداشتهاند، ترک تحصیل کردهاند.»
پرواضح است که ترک تحصیل کردن 5 میلیون نفر دانشآموز در عرض یکسال به علت فقر و فلاکت خانوادهها به معنای آن است که «یک سو نامی کودک کار جدید 5 میلیون نفری در راه میباشد» بنابراین، از اینجا است که باید داوری کنیم که بزرگترین آفتی که در طول عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم، این رژیم توتالیتر و ارتجاعی و دگماتیست فقاهتی در چارچوب نظام سرمایهداری رانتی و نفتی و فقاهتی و رفاقتی حاکم بر دستگاه آموزش و پرورش مردم نگونبخت ایران وارد کرده است «کالائی کردن آموزش و پرورش در بازار سرمایهداری حاکم میباشد». بدین ترتیب آنچه در این رابطه در اینجا میتوانیم به صورت فرموله شده بگوئیم عبارت است از اینکه:
1 - «کالا شدن آموزش و پرورش» در جامعه ایران توسط رژیم مطلقه فقاهتی حاکم باعث شده است که در جامعه امروز ایران «جامعه کودکان کار، جمعیتی بیش از 5 میلیون نفر پیدا بکنند» و باعث شده است تا کودکان کار برای تهیه وسایل هوشمند تحصیل در فضای مجازی، حتی اقدام به خودکشی بکنند، همان کودکانی که در کردستان مظلوم زمانیکه کودک برای تهیه وسایل هوشمند تحصیلی تن به کولباری داده بود، توسط سر انگشتان امنیتی حزب پادگانی خامنهای در خون خود غلطید.
2 - کالا شدن آموزش و پرورش در جامعه سرمایهداری ایران توسط رژیم مطلقه فقاهتی حاکم باعث شده است که حتی اصل سیام قانون اساسی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم (که مطابق آن میگوید: «دولت موظف است وسایل آموزش و پرورش رایگان را برای همه ملت تا پایان دوره متوسطه فراهم سازد و وسایل تحصیلات عالی را تا سرحد خودکفائی کشور به طور رایگان گسترش دهد») مانند همه وعده وعیدهائی که این رژیم توتالیتر از دوازدهم بهمن ماه سال 1357 (در بهشت زهرا) الی الآن به مردم ایران داده است، به صورت «یک کلاه تمویه و عوام فریبانه و وعده سر خرمن درآید.»
3 - کالا شدن آموزش و پرورش در جامعه سرمایهداری ایران توسط رژیم مطلقه فقاهتی حاکم باعث شده است که «تیغ تیز سیاست نئولیبرالیستی سرمایهداری در جامعه نگونبخت ایران در عرصه خصوصیسازی و تعدیل نیروی کار و دستمزد ارزان بیش از و پیش از کارگران خدماتی و تولیدی و توزیعی بر گردن معلمان حق التدریسی، معلمان خرید خدمتی، معلمان پیش دبستانی، معلمان نهضت سواد آموزی و معلمان سرباز ایران وارد بشود.»
4 - کالا شدن آموزش و پرورش در جامعه سرمایهداری ایران توسط رژیم مطلقه فقاهتی حاکم باعث شده است که رژیم مطلقه فقاهتی حاکم به عنوان نمونه به «بخش خصوصی این امتیاز بدهد که در شهرها و روستاهایی که امکان زیرساختی برای آموزش دانشآموزان ندارند، علاوه بر خرید کار معلمان خرید خدمتی حتی (برای کسب سود بیشتر بخش خصوصی) مدارس و کپر و کانکس ایجاد نمایند». یادمان باشد که در «شرایط فعلی منهای مدارس کپری در کشور، بیش از 4 هزار مدرسه کانکسی وجود دارد» که در سال گذشته به علت آتش گرفتن یکی از این مدارس کانکسی 3 معلم به همراه یک دانشآموز زنده زنده در آتش سوختند و مردند؛ و صد البته این در شرایطی است که حزب پادگانی خامنهای، منهای صدها میلیارد دلاری که در طول سه دهه گذشته هزینه قمار اتمی خود کرده است، برای تثبیت هژمونی خود بر هلال شیعه منطقه صدها میلیارد دلار دیگر هم خرج بلند پروازیهای نظامی خودش در کشورهای مختلف سوریه، لبنان، عراق، یمن و غیره کرده است.
5 - کالا شدن آموزش و پرورش در جامعه سرمایهداری ایران توسط رژیم مطلقه فقاهتی حاکم باعث شده است که «شرایط برای فقاهتی کردن و شستشوی فکری دانشآموزان توسط رژیم مطلقه فقاهتی با پروژه تزریق 15 هزار طلبه (دگماتیست هوادار رژیم مطلقه فقاهتی حوزههای فقهی) تحت عنوان معلم کردن طلاب در 8 رشته تخصصی فراهم بشود.»
6 - کالا شدن آموزش و پرورش در جامعه ایران توسط رژیم مطلقه فقاهتی حاکم باعث شده است تا طبق آمار خود رژیم مطلقه فقاهتی تنها در استان آذربایجان غربی در سال گذشته بیش از 160 هزار دانشآموز دوران ابتدائی و متوسطه «به علت فقر و فلاکت و نداشتن توان اقتصادی ترک تحصیل بکنند.»
7 - کالا شدن آموزش و پرورش در جامعه ایران توسط رژیم مطلقه فقاهتی حاکم باعث شده است که ساختار مدیریت آموزش و پرورش در جامعه ایران (در طول سه دهه گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم) «بر دو پایه خصوصیسازی با رویکرد نئولیبرالیستی و ایدئولوژیکی یا فقاهتی کردن و امنیتی فضای مدارس از بالا توسط حزب پادگانی خامنهای استوار بشود.»
8 - کالا شدن آموزش و پرورش در جامعه سرمایهداری ایران باعث شده است که «بیش از یک میلیون نفر از جامعه معلمان کشور نه تنها درآمدی زیر خط فقر داشته باشند، بلکه مهمتر از آن اینکه معلمان آموزش و پرورش در طول 42 سال عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم حتی بیش از کارگران اردوگاه کار و زحمت ایران استثمار بشوند» بنابراین، در این رابطه است که اگر در تعریف کارگر بر این باور باشیم که «کارگر عبارت است از نیروی انسانی که در جامعه امروز ایران برای تأمین معیشت خودش مجبور به فروش نیروی کار خود میباشند». بدون تردید «جامعه معلمان بیش از یک میلیون نفری در رأس اردوگاه کار و زحمت ایران قرار دارند.»
9 - کالا شدن آموزش و پرورش در جامعه سرمایهداری ایران توسط رژیم مطلقه فقاهتی حاکم باعث شده است که «آموزش رایگان و آموزش عمومی مهمترین خواسته ثابت جنبش معلمان ایران در طول سه دهه گذشته باشد.»
10 - کالا شدن آموزش و پرورش در جامعه سرمایهداری ایران توسط رژیم مطلقه فقاهتی حاکم باعث شده است که جنبش معلمان ایران «مبارزه با کالائی شدن آموزش و پرورش و خصوصی کردن آموزش پرورش در راستای دستیابی به آموزش رایگان و آموزش عمومی در کشور ایران از کانال مبارزه با نظام سرمایهداری حاکم بر جامعه ایران (در راستای دستیابی به دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای اجتماعی کردن قدرت سیاسی، قدرت اقتصادی و قدرت معرفتی، فرهنگی و آموزشی رژیم مطلقه فقاهتی) دنبال بکنند.»
11 - کالا شدن آموزش و پرورش در جامعه ایران توسط رژیم مطلقه فقاهتی حاکم باعث شده است که «متوسط و میانگین حقوق بیش از یک میلیون نفر جامعه معلمان ایران در شرایط فعلی حاکمیت ابر بحرانهای اقتصادی و بیولوژیک کرونائی، کمتر از چهار میلیون تومان باشد». قابل ذکر است که این در شرایطی است که «خط فقر در جامعه ایران طبق اعلام مراکز آماردهی خود رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بیش از 13 میلیون تومان میباشد». پر پیداست که حاصل این امر آن میشود که «معلم امروز جامعه ایران برای تأمین حداقل معیشتش مجبور به سه کار دیگر (از مسافرکشی تا کارگری در بخش آزاد و غیره) میشود». البته خروجی این امر آن خواهد شد که «معلم دیگر انرژی آزاد لازم برای تدریس فردای خود نداشته باشد، در نتیجه افت تحصیلات در جامعه نگونبخت ایران امری عادی میباشد.»
12 - کالا شدن آموزش و پرورش در جامعه ایران توسط رژیم مطلقه فقاهتی حاکم باعث شده است که بگوئیم که «معلمان رسمی امروز جامعه ایران زیر خط فقر نسبی زندگی میکنند» همچنین حتماً باید داوری کنیم که «معلمان حق التدریسی، معلمان خرید خدمتی، معلمان پیش دبستانی، معلمان نهضت سوادآموزی و معلمان سرباز زیر خط فقر مطلق به سر میبرند»؛ به عبارت دیگر «معلمان کشور در لایههای مختلف آن از رسمی تا خرید خدمتی و تا حق التدریسی یا زیر خط فقر نسبی هستند و یا زیر خط فقر مطلق.»
13 - کالا شدن آموزش و پرورش در جامعه سرمایهداری ایران توسط رژیم مطلقه فقاهتی حاکم باعث شده است «تا پتانسیل بیش از یک میلیون نفر معلم با پشتیبانی و حمایت بیش از 14 میلیون خانواده دانشآموزان در سراسر کشور (اعم از شهر و روستاهای جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران) بیشتر از پتانسیل حتی جنبش کارگران و جنبش زنان و جنبش دانشجویان ایران بشود». در این رابطه نباید فراموش بکنیم که «کانون صنفی معلمان و شورای هماهنگی تشکلهای صنفی مربوطه در جامعه امروز ایران تنها تشکل سراسری و فراگیر و مستقل میباشد» و تنها تشکلی است که از سال 1389 نشان داده است که توسط «جنبش اعتراضی و اعتصابی خودش علاوه بر اینکه میتواند کل جامعه ایران را در شهر و روستا به صورت مستقیم و غیر مستقیم درگیر جنبش اعتصابی خودش بکند و علاوه بر اینکه از آنچنان پتانسیلی برخوردار میباشد که میتواند از پائین در پیوند افقی با جنبشهای برابریطلبانه و آزادیخواهانه و مطالباتی صنفی و مدنی قرار بگیرد، از همه مهمتر اینکه میتوان داوری کرد که جنبش معلمان تنها جنبشی است که میتواند در برابر حرکت خود رژیم مطلقه فقاهتی حاکم و دستگاههای چند لایهای سرکوبگر حزب پادگانی خامنهای را وادار به عقبنشینی سازد.»
14 – کالا شدن آموزش و پرورش در جامعه سرمایهداری ایران توسط رژیم مطلقه فقاهتی حاکم باعث شده است که محورهای اعلامیههای شورای هماهنگی تشکلهای صنفی معلمان کشور پیوسته بر پایههای:
الف – کمک به دانشآموزانی که توان تأمین هزینه آموزش ندارند.
ب – تأمین آموزش رایگان برای همه دانشآموزان کشور.
ج – استانداردسازی مدارس و حذف مدارس کپری و کانکسی.
د - افزایش حقوق معلمان بر پایه خط فقر کشور.
ه – به رسمیت شناختن تشکل مستقل معلمان یعنی کانون صنفی معلمان و شورای هماهنگی تشکلهای صنفی معلمان که وابسته به همان کانون صنفی معلمان میباشد، استوار باشد.
15 – کالا شدن آموزش و پرورش در جامعه سرمایهداری ایران توسط رژیم مطلقه فقاهتی حاکم باعث شده است که معلمان حق التدریسی، خرید خدمتی، پیش دبستانی، نهضت سوادآموزی و سرباز حتی «از بیمه درمانی و بیمه بازنشستگی محروم باشند و حقوق دریافتی ماهانه آنها یک چهارم حداقل حقوق اعلام شده توسط شورایعالی کار خود رژیم مطلقه فقاهتی باشد». بطوریکه در این رابطه به عنوان «مصداق اوج استثمار در جامعه امروز ایران میتوانیم به استثمار رژیم مطلقه فقاهتی حاکم از معلمان حق التدریسی، معلمان خرید خدمتی، معلمان پیش دبستانی، معلمان نهضت سوادآموزی و معلمان سرباز تکیه نمائیم.»
16 - کالا شدن آموزش و پرورش در جامعه سرمایهداری ایران توسط رژیم مطلقه فقاهتی حاکم باعث شده است که «وضعیت فقر و فلاکت معلمان حق التدریسی حتی از کارگران فصلی اردوگاه کار و زحمت هم بدتر باشد.»
17 - کالا شدن آموزش و پرورش در جامعه سرمایهداری ایران توسط رژیم مطلقه فقاهتی حاکم باعث شده است که «جامعه امروز ایران به این آگاهی دست پیدا کنند که هرگز و هرگز بدون حذف مناسبات سرمایهداری حاکم نمیتوانیم با کالائی شدن آموزش و پرورش و با کالائی شدن بهداشت و درمان (در شرایطی که ابر بحران بیولوژیک کرونائی بر جامعه ایران حاکم است) مقابله نمائیم.»
18 - کالا شدن آموزش و پرورش در جامعه ایران توسط رژیم مطلقه فقاهتی حاکم باعث شده است که «معلمان حق التدریسی، خرید خدمتی، پیش دبستانی، نهضت سواد آموزی در وضعیتی قرار داشته باشند که آنها هر وقت احتیاج به کار آنها دارند با حداقل دستمزد به کار بگیرند و هر زمانی که نخواستند، آنها را بیرون بکنند.»
19 - کالا شدن آموزش و پرورش در جامعه سرمایهداری توسط رژیم مطلقه فقاهتی حاکم باعث شده است که اگر «کارگر را با فروش اجباری نیروی کار تعریف نمائیم، در جامعه امروز ایران معلمان حق التدریسی، معلمان خرید خدمتی، معلمان پیش دبستانی، معلمان نهضت سوادآموزی و معلمان سرباز مصداق تمام و کامل کارگر در جامعه امروز ایران میباشند.»
20 - کالا شدن آموزش و پرورش در جامعه سرمایهداری ایران توسط رژیم مطلقه فقاهتی حاکم باعث شده است که «خاستگاه بیش از 90 درصد از یک میلیون نفر معلم و 14 میلیون نفر دانشآموز ایران، اردوگاه کار و زحمت و پائینیهای جامعه در شهر و روستا و حاشیهنشینان (25 میلیون نفری و جامعه 65 میلیون نفری زیر خط فقر) جامعه بزرگ و رنگین کمان امروز جامعه ایران باشند.»
21 – کالا شدن آموزش و پرورش در جامعه سرمایهداری ایران توسط رژیم مطلقه فقاهتی حاکم باعث شده است که در شرایط ابر بحران بیولوژیکی حاکم کرونائی «حزب پادگانی خامنهای به شدت از تعطیلی مدارس و پیوند یک میلیون معلم و 14 میلیون دانشآموز با فضای مجازی و شبکههای اجتماعی و گوشیهای هوشمند و اینترنت به وحشت بیفتند و با تمام قدرت تلاش میکنند تا با بازگشائی مدارس و آوردن فیزیکی دانشآموزان به مدرسه و قطع کردن رابطه دانشآموز با اینترنت و فضای مجازی و شبکههای اجتماعی شرایط برای بازتولید فضای فقاهتی و امنیتی و پادگانی کردن مدارس و دانشگاهها و شستشوی فکری فرزندان جامعه بزرگ ایران از کودکستان تا مدارس و دانشگاهها فراهم نمانید»، حتی اگر هزاران نفر از فرزندان خلق ایران هم پای کرونا ذبح بشوند. عنایت داشته باشیم که اگر فشارهای خانوادههای ایرانی و نهادهای بینالمللی نبودند، «حزب پادگانی خامنهای حتی برای یک روز هم حاضر به تعطیلی مدارس و آموزش از طریق اینترنت و فضای مجازی و گوشیهای هوشمند نمیشدند» و در این رابطه میتوان با صراحت و قطعیت داوری کرد که در اولین مرحله هر زمانی که زورشان برسد «حزب پادگانی خامنهای با فشار بر دولت اقدام به بازگشائی مدارس و دانشگاهها و حذف واسطه اینترنت و فضای مجازی و شبکههای آموزشی میکنند». چرا حزب پادگانی خامنهای در این رابطه نه تنها «مشروعیت خودش را در خطر میبیند و نه تنها بطلان سحر فقاهتی و بطلان سحر مشروعیت و بطلان سحر مقبولیت آسمانی رژیم مطلقه حاکم را در همین پیوند جامعه ایران و جامعه معلمان و جامعه دانشآموزان و جامعه خانوادههای ایرانی با فضای مجازی و اینترنت و شبکههای اجتماعی تعریف میکنند، بلکه حتی موجودیت رژیم مطلقه فقاهتی را هم در این رابطه در خطر میبیند و امکان بازتولید مشروعیت و مقبولیت و موجودیت حداقلی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم که از آبانماه 98 توسط جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران به چالش کشیده شده است، غیر ممکن میداند.»
22 - کالا شدن آموزش و پرورش در جامعه سرمایهداری ایران توسط رژیم مطلقه فقاهتی حاکم باعث شده است که به علت «عدم پیوند بین نیروی کار و بازار نیروی کار و یا بین تخصص و نیاز بازار بیش از 27 درصد از کل جامعه تحصیل کرده امروز ایران بیکار باشند» و جزء ارتش بیکاران جامعه امروز ایران قرار بگیرند.
23 - کالا شدن آموزش و پرورش در جامعه سرمایهداری ایران توسط رژیم مطلقه فقاهتی حاکم باعث شده است که «دموکراسی در جامعه بزرگ ایران بدون برابری آموزشی و برابری بهداشتی و برابری حقوق شهروندی همه جامعه بزرگ ایران امکانپذیر و قابل تحقق نباشد.»
24 - کالا شدن آموزش و پرورش در جامعه سرمایهداری ایران توسط رژیم مطلقه فقاهتی حاکم باعث شده است که در جامعه امروز ایران «نیروی کار موجود به صورت نیروی کار اجتماعا مرکب درآید» که با ظهور نیروی کار اجتماعا مرکب دیگر مانند قرن نوزدهم اروپا ما در عرصه «سرمایهداری تنها با نیروی کار واحدی مانند پرولتاریای صنعتی روبرو نیستم» تا مانند کارل مارکس به صورت ساده بتوانیم «فرمول تحول جامعه سرمایهداری در ایران امروز را حتی در شکل انتزاعی و مجرد آن تعریف و تبیین کنیم». پرواضح است که در شرایطی که در «جامعه سرمایهداری، نیروی کار اجتماعا مرکب جایگزین نیروی کار تک مؤلفهای پرولتاریای صنعتی میشود، هم به لحاظ تبیین ساختاری و هم به لحاظ طبقاتی شرایط بسیار پیچیده میشود و قطعاً بدون فهم همه جانب نمیتوانیم، فرمول تحول اجتماعی جامعه ایران از پائین توسط جامعه مدنی جنبشی خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر تکوین یافته از پائین تعریف نمائیم»؛ به عبارت دیگر «ظهور نیروی کار اجتماعا مرکب در جامعه ایران باعث شده است که تحول اجتماعی – سیاسی- اقتصادی از پائین در جامعه ایران در گرو تحول و حرکت اجتماعی تمام آحاد جامعه بشود، نه گروه و یا طبقه مشخصی از اردوگاه کار و زحمت، آنچنانکه سوسیالیسم مارکسی بر طبل آن میکوبید». شاید در این رابطه بهتر باشد که اینچنین داوری کنیم که ظهور نیروی کار اجتماعا مرکب در جامعه ایران باعث شده است که بر این باور باشیم که «امکان دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای یا اجتماعی کردن قدرت حاکم در سه شکل قدرت سیاسی و قدرت اقتصادی، قدرت معرفتی، فرهنگی، آموزش و پرورشی از بالا امکانپذیر نمیباشد و تنها از پائین امکان انجام آن وجود دارد.»
25 – کالا شدن آموزش و پرورش در جامعه ایران توسط رژیم مطلقه فقاهتی حاکم باعث شده است که در شرایط امروز جامعه ایران و در عرصه تبیین تبعیضهای موجود (که شامل تبعیض جنسیتی، تبعیض طبقاتی، تبعیض آموزش و پرورشی، تبعیض سیاسی، تبعیض اجتماعی، تبعیض فرهنگی و مذهبی و قومی، تبعیض نژادی و غیره میباشند) «مبارزه با تبعیض آموزش و پرورشی یک امر کلیدی بشود که میتواند شرایط ذهنی برای مبارزه با دیگر تبعیضها فراهم بشود» به عبارت دیگر در این چارچوب «دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای نه تنها بسترساز برابری سیاسی و برابری اقتصادی و برابری اجتماعی در عرصه حقوق شهروندی علی السویه برای همه افراد جامعه بزرگ ایران میشود، بلکه بسترساز برای برابری آموزشی و پرورشی به صورت علی السویه برای همه افراد جامعه بزرگ ایران نیز میشود.»
26 - کالا شدن آموزش و پرورش در جامعه ایران توسط رژیم مطلقه فقاهتی حاکم باعث شده است که به این حقیقت واقف بشویم که «مبارزه با خصوصیسازی در کادر سرمایهداری رانتی و نفتی و فقاهتی و رفاقتی موجود تا زمانیکه با تمامی خصوصیسازیهای نئولیبرالیستی اقتصاد سرمایهداری حاکم چه در بخش تولیدی و چه در بخش توزیعی و خدمات به صورت فراگیر و همه جانبه صورت نگیرد، امکان موفقیت در مبارزه با کالائی شدن آموزش و پرورش در جامعه ایران وجود ندارد.»
27 - کالا شدن آموزش پرورش در جامعه سرمایهداری ایران توسط رژیم مطلقه فقاهتی حاکم باعث شده است که در عرصه «تحقق و دستیابی به دموکراسی در جامعه ایران آنچنان باید برای دموکراسی آموزشی ارزش قائل بشویم که برای دموکراسی سیاسی و دموکراسی اقتصادی و دموکراسی اجتماعی ارزش قائل هستیم.»
پایان