تیتر اول:

کوبا با حرکت به سوی اقتصاد بازار و سیاست تک حزبی کمونیستی، به کدامین سو روانه است؟

«سوسیالیسم» یا «سرمایه‌داری؟»

 

قرن بیستم و در فرایند پسا انقلاب اکتبر 1917 روسیه، با عنایت به اینکه برای مدت بیش از 70 سال (که هنوز اتحاد جماهیر شوروی و گروه‌های کشورهای بلوک شرق دچار فروپاشی نشده بودند) کشورهای حزب – دولت سوسیالیستی یا تابع حزب کمونیست شوروی بودند و یا از بعد از جدائی مائو از حزب کمونیست شوروی، بخشی از آنها هم تابع حزب کمونیست چین شدند، طبیعی است که در چنان صورتی دیگر «مسیر سیاسی - اقتصادی مستقل برای کشورهای پیرامونی (با رویکرد سیاسی تک حزبی کمونیستی) مثل کوبا، از دو قطب قدرت حزب کمونیست شوروی و چین معنی نداشت» چراکه تمامی این کشورهای پیرامونی تابع حزب کمونیست، جهت «حفظ قدرت خود و جلب حمایت این دو قدرت (شوروی و یا چین) در برابر جهان سرمایه‌داری (به سرکردگی امپریالیسم آمریکا به خصوص در فرایند پس از جنگ بین‌الملل دوم که امپریالیسم آمریکا به صورت قدرت بلامنازع جهان سرمایه‌داری درآمده بود و در عرصه جهانی دوران جنگ سرد بین دو قدرت شرق تحت هژمونی اتحاد جماهیر شوروی و امپریالیسم آمریکا بود) راهی جز پیروی بی‌چون چرا از رویکرد سیاسی و اقتصادی و یا مدل حزب – دولت لنینیستی برایشان وجود نداشت»؛

اما از دهه آخر قرن بیستم با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و بلوک شرق و رویکرد حزب - دولت در جهان و حرکت چین در چارچوب اقتصاد بازار و فرو ریختن الگوی سوسیالیسم دولتی در جهان، به علت اینکه چند کشور مانند کوبا و کره شمالی «تلاش می‌کنند که (از بعد از آن فروپاشی بزرگ دهه آخر قرن بیستم) همچنان روند تک حزبی (بر پایه سوسیالیسم دولتی) ادامه بدهند» در نتیجه همین امر باعث گردیده تا «این کشورها به صورت مستقل در طول سه دهه گذشته، مسیر سوسیالیسم دولتی خودشان را با سیاست تک حزبی (در چارچوب همان رویکرد حزب دو لت لنینیستی) ادامه بدهند.»

در همین رابطه است که برای مطالعه حرکت سیاسی اقتصادی کشور کوبا (در طول 61 سال پسا فرایند انقلاب 1959) مجبوریم این پروسه 61 ساله در کوبا را به دو مرحله تقسیم کنیم.

مرحله اول از سال 1959 تا اوایل دهه 90 قرن بیستم، یعنی مدت سه دهه‌ای که مسیر حرکت کوبا در بستر حرکت سوسیالیست دولتی قرن بیستم تحت هژمونی اتحاد جماهیر شوروی انجام می‌گرفت.

مرحله دوم از دهه 90 قرن بیستم الی الان می‌باشد که برای سه دهه (به صورت مشخص از سال 1994 تا به امروز) کوبا پس از فروپاشی بلوک شرق و قطع کمک‌های کشورهای سوسیالیست دولتی (و در رأس آنها شوروی سابق) به صورت یک تنه (مانند کره شمالی) در برابر تهاجمات امپریالیستی جهان سرمایه‌داری ایستاده است.

بدون تردید تحریم‌های حداکثری اقتصادی کشورهای سرمایه‌داری به سرکردگی امپریالیسم آمریکا در این مدت (که چندین برابر بیشتر از تحریم‌های اقتصادی سه دهه پسا انقلاب 1959 بوده است) نخستین صورت این تهاجمات امپریالیستی بوده است؛ چراکه برای جهان سرمایه‌داری به سرکردگی امپریالیسم آمریکا، «دو کشور کوبا و کره شمالی به عنوان آخرین سنگر قدرت کمونیستی قرن بیستم و دوران جنگ سرد می‌باشند که فروپاشی آنها به عنوان پایان رویکرد کمونیستی قرن بیستم خواهد بود». لذا به همین دلیل تمامی دولت‌ها در ایالات متحده آمریکا (به خصوص از بعد از فروپاشی بلوک شرق در دهه آخر قرن بیستم) «جهت نابود کردن نظام اقتصادی و سیاسی دو کشور کوبا و کره شمالی از یکدیگر سبقت گرفته‌اند» به طوری که در آخرین مرحله آن یعنی روی کار آمدن دولت بایدن در انتخابات ریاست جمهوری 2020 آمریکا (به جای دولت فاشیستی و نژادپرست و دموکراسی‌ستیز ترامپ) «نه تنها امپریالیسم آمریکا جنگ اقتصادی برعلیه کوبا را کاهش نداده، بلکه برعکس افزایش هم داده است» تا آنجا که دولت بایدن در ادامه تحریم‌های دولت ترامپ، «حتی ارسال قطعات پزشکی و مواد داروئی هم به کوبا (در این شرایط فرا بحرانی کرونائی) تحریم کرده است.»

باری، از اینجا است که باید بگوئیم که در یکسال نیم گذشته به علت بحران کرونائی در جهان، «این بحران در کشور کوبا صورت فرابحرانی پیدا کرده است» چراکه از یک طرف به علت «کاهش واردات و کاهش تولید ارزاق و مایحتاج ضروری مردم و از طرف دیگر افزایش شدید قیمت ارزاق به علاوه رکود صنعت جهانگردی و توریستی در کوبا (که یکی از منابع مهم درآمدی آن کشور می‌باشد) به همراه تحریم‌های قطعات پزشکی و داروئی که (از طرف جهان سرمایه‌داری) بر این کشور وارد شده است، همه و همه باعث گردیده که (در این شرایط بحران کرونائی جهانی) فشارهای مضاعف اقتصادی فراوانی بر مردم کوبا وارد بشود»؛ که البته همین فشارهای مضاعف در این زمان همراه با ناتوانی حاکمیت در حل مشکلات اقتصادی آنها و ناتوانی حکومت در عرصه مدیریت کرونائی، باعث تکوین زمینه عینی سراسری در راستای اعتلای اعتراضات مردم کوبا شده است، بنابراین، در همین رابطه بود که در بعد از ظهر یکشنبه 11 جولای 2021 در یکی از محلات هاوانا (پایتخت کوبا) به نام سان آنتونیو دلوس بانوس، تظاهرات اعتراض‌آمیزی علیه رژیم حاکم بر کوبا صورت گرفت که به علت «فراهم بودن شرایط عینی – ذهنی علیه رژیم حاکم، این اعتراض آکسیونی و خیابانی مردم هاوانا مانند کبریتی بر انبار باروت شد و در اندک مدتی بدل به تظاهرات سراسری در کشور کوبا بر علیه رژیم حاکم بر کوبا گردید» به طوری که در این رابطه می‌توان داوری کرد که طغیان و اعتراضات سراسری جولای 2021 کوبا، «بزرگ‌ترین تظاهرات مردم کوبا بر علیه رژیم حاکم از بعد از طغیان سیاسی سال 1924 (پس از فروپاشی بلوک شرق و اتحاد جماهیر شوروی در دهه آخر قرن بیستم) می‌باشد.»

آنچه در رابطه با کالبد شکافی تظاهرات سراسری جولای 2021 کوبا می‌توانیم مطرح کنیم اینکه:

یک - از سال 1959 یعنی سال پیروزی انقلاب کوبا توسط جریان چریکی (تحت رهبری فیدل کاسترو و چه گوارا و رژی دبره) تا سال 1994 یعنی مدت 35 سال، اقتصاد و سیاست کشور کوبا در چارچوب رویکرد حزب دولت – لنینیستی وابسته به شوروی و بلوک شرق و حزب کمونیست شوروی بوده است و به صورت تک حزبی و دسپاتیسمی و از بالا مدیریت می‌شده است. در نتیجه همین «دو خصیصه وابستگی سیاسی – اقتصادی و نظام اقتدارگرایانه تک حزبی در کوبا باعث گردید که در سال 1924 پس از فروپاشی شوروی و بلوک شرق کشور کوبا در برزخ سیاسی – اقتصادی و در حصار اقتصاد تک پایه‌ای نیشکر قرار بگیرد». اضافه کنیم که فروپاشی بلوک شرق باعث گردید تا کمک‌های اقتصادی کشورهای بلوک شرق و در رأس آنها آلمان و روسیه به کوبا قطع بشود که خود همین قطع کمک‌های اقتصادی کشورهای بلوک شرق به کوبا برای کشوری با اقتصادی تک پایه‌ای بسترساز بزرگترین بحران اقتصادی در کشور کوبا تحت رهبری فیدل کاسترو و حزب کمونیست کوبا بشود که نخستین فونکسیون آن اعتلای طوفانی اعتراضات سیاسی 1994 در کشور کوبا برعلیه رژیم حاکم بود.

دو - در دهه آخر قرن بیستم و یا در فرایند پسا 1994 به موازات فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و بلوک شرق و قطع کمک‌های اقتصادی کشورهای بلوک شرق به کشور کوبا همزمان کشورهای متروپل جهان سرمایه‌داری به سرکردگی امپریالیسم آمریکا تحریمات حداکثری خودشان را بر (دو کشور باقیمانده از حزب – دولت کمونیستی قرن بیستم یعنی کره شمالی و) کوبا افزایش دادند؛ زیرا برای جهان سرمایه‌داری دو کشور کوبا و کره شمالی به عنوان آخرین سنگر سوسیالیسم دولتی و یا حزب کمونیستی در برابر بلوک سرمایه‌داری بودند که در چارچوب رژیم‌های دسپاتیزم حزب کمونیست مدیریت می‌شدند. بی‌شک جهان سرمایه‌داری تحت هژمونی امپریالیسم آمریکا از بعد از فروپاشی بلوک شرق و جایگزینی نظام سرمایه‌داری در دو کشور مادر روسیه و چین، فروپاشی نظام سیاسی – اقتصادی این دو کشور برایشان به معنای پایان جنگ بین کمونیست و نظام سرمایه‌داری می‌باشد که حداقل در چارچوب این تضاد بوده است که قرن بیستم برای بشریت به عنوان قرن فاجعه و کشتار و کودتا بوده است و جنگ سرد بین دو ابر قدرت شوروی و آمریکا، در قرن بیستم کمترین دستاورد این نزاع قدرت بین آن دو رویکرد بوده است.

سه - آنچه که در فرایند پسا جولای 2021 به موازات اعتلای جنبش‌های آکسیونی فراگیر و ملی در کوبا برعلیه رژیم حاکم بیش از همه قابل توجه می‌باشد، اوجگیری مهاجرت و فرار مغزها از کوبا به طرف کشورهای سرمایه‌داری و در رأس آنها ایالات متحده آمریکا می‌باشد که از بعد از رشد آمار مهاجرت و فرار مغزها در دهه آخر قرن بیستم (فرایند پسا فروپاشی بلوک شرق) این حجم از مهاجرت و فرار مغزها از کشور کوبا در طول 62 سال گذشته عمر انقلاب این کشور بی‌بدیل می‌باشد؛ و آنچنان در این شرایط حجم مهاجرت سیل‌آسا بوده است که علاوه بر اینکه از جانب کشور کوبا ممانعتی برای آنها ایجاد نمی‌شد، از طرف امپریالیسم آمریکا، توسط پلیس آب‌های مرزبان کشور مانع از خروج سیل آسای مهاجرین شده‌اند؛ و در همین رابطه است که وزیر امور خارجه دولت بایدن در حمایت از تظاهرات مردم کوبا گفت: «کوبائی‌ها بدانند که ما حامی آنها هستیم، به تظاهرات خود ادامه بدهید و از هر گونه تظاهرات غیر مسالمت‌آمیز خودداری کنید. ایالات متحده آمریکا هیچگونه دخالتی در اعتراضات داخل کوبا ندارد.»

چهار - در خصوص خودویژگی‌های پروسه تکوین انقلاب کوبا در سال 1959 باید عنایت داشته باشیم که «به لحاظ جوهری بین دو انقلاب سوسیالیسم دولتی کوبا و ویتنام تفاوت وجود دارد» زیرا در یک کالبد شکافی اجتماعی - سیاسی بین دو انقلاب ویتنام و کوبا و مقایسه بین آنها (که هر دو در نیمه دوم قرن بیستم صورت گرفته‌اند) می‌توان داوری کرد که «انقلاب ویتنام، انقلابی بوده است که همراه با انقلاب سیاسی در آن کشور، انقلاب اجتماعی هم صورت گرفته است» به عبارت دیگر در تحلیل نهائی «انقلاب ویتنام، یک انقلابی بود که از پائین شکل گرفت» اگر چه در پایان با نهادینه شدن حکومت آن کشور (در چارچوب رویکرد حزب – دولت لنینیستی و تک حزبی کمونیستی و شکل دسپاتیزمی و بالاخره جهتگیری رژیم حاکم در ویتنام به سمت سرمایه‌داری و اقتصاد بازار) نظام سیاسی حاکم توانسته است، در طول نیم قرن گذشته نظام اجتماعی جامعه ویتنام را هم به نفع حاکمیت سیاسی خود نهادینه بکند، اما در مقایسه بین دو پروسه تکوینی انقلاب کوبا و انقلاب ویتنام می‌توانیم داوری بکنیم که «در انقلاب کوبا، انقلاب از بالا به صورت سیاسی شکل گرفت و اصلاً انقلاب سیاسی و تکوین یافته از بالا در کوبا، نتوانست به پائین و اعماق جامعه کوبا یعنی انقلاب اجتماعی بیانجامد» و همین «غیبت انقلاب اجتماعی در دیسکورس انقلاب سیاسی کوبا بسترساز آن شده است که در طول 62 سال پسا انقلاب 1959 جامعه کوبا از پائین نتوانند نه در عرصه سیاسی و نه در عرصه اجتماعی و اقتصادی بر سرنوشت خود حاکم بشوند» و توان دخالت در تعیین سرنوشت خودشان به دست خودشان پیدا کنند. رویکرد تک حزبی کمونیست خانواده کاسترو در طول 61 سال گذشته توانسته است این ناتوانی مردم در تعیین سرنوشت خودشان را نهادینه بکنند؛ اما در انقلاب ویتنام اگرچه «خروجی نهائی آن مانند خروجی نهائی انقلاب کوبا، در طول بیش از نیم قرن گذشته یکسان بوده است و در کشور ویتنام امروز، هم باز همان رویکرد تک حزبی و قدرت سیاسی اقتدارگرایانه حاکمیت می‌نماید و به جای مردم ویتنام و حتی به جای طبقه کارگر ویتنام، این نخبه‌ها هستند که حکومت می‌کنند و برای آنها تعیین سرنوشت می‌کنند اما در این رابطه هرگز نباید فراموش کنیم که به لحاظ رشد و تعالی اجتماعی و فرهنگی و سیاسی جامعه سرکوب شده امروز ویتنام غیر از جامعه سرکوب شده کوبا می‌باشند.»

پر واضح است که همین ضعف سرمایه اجتماعی پاشنه آشیلی برای قدرت حاکم در کوبا در طول 62 سال گذشته پسا انقلاب 1959 شده است تا امپریالیسم آمریکا و جهان سرمایه‌داری متروپل در این رابطه جهت به انزوا کشاندن این انقلاب حداکثر بهره‌وری بکنند. بر این مطلب اضافه کنیم که پروسه انقلاب کوبا در قرن بیستم، یکی از الگوهای انقلابی در کشورهای پیرامونی در بستر مبارزه رهائی‌بخش بوده است، زیرا انقلاب کوبا، «نخستین انقلابی بود که در قرن بیستم توسط هسته چریکی و رویکرد چریک‌گرائی (که بعداً رژی دبره در کتاب «انقلاب در انقلاب» خود توانست آن را تئوریزه نماید) و حرکت از بالا توسط نخبه‌های سیاسی توانست قدرت سیاسی را در کوبا به دست بگیرند». قابل ذکر است که حتی برعکس انقلاب اکتبر روسیه لنین، «تکوین حزب کمونیست کوبا بعد از انقلاب چریکی و بعد از کسب قدرت سیاسی توسط جریان چریکی نخبگان در کوبا صورت گرفت» پر پیداست که «این پروسه کاملاً عکس پروسه انقلاب سوسیالیستی مورد اعتقاد سردمداران مارکسیست کلاسیک نیمه دوم قرن نوزدهم و مارکسیست‌های حزب – دو لت قرن بیستم بوده است.»

یادمان باشد که اگر چه «در رویکرد کارل مارکس (به خصوص در فرایند پسا انقلاب کمون پاریس) کسب قدرت سیاسی و تقدم انقلاب سیاسی بر انقلاب اجتماعی مورد تاکید قرار گرفته بود» اما در تحلیل نهائی در رویکرد کارل مارکس «جوهر جنبشی همراه با جوهر طبقه‌ای و جوهر تحول اجتماعی به عنوان ضرورت انقلاب سوسیالیستی مطرح شده بود». البته در رویکرد کارل مارکس «تمامی این مؤلفه‌های سیاسی – اجتماعی در گرو رهبری جنبش تکوین یافته از پائین کارگری بود». طبیعی است که از آنجائیکه در انقلاب سوسیالیستی (چه در انقلاب کمون پاریس که در زمان حیات خود کارل مارکس انجام گرفت و چه در انقلابات بعدی سوسیالیستی در قرن بیستم که بعد از وفات کارل مار کس صورت گرفتند) هرگز هیچکدام از این انقلاب‌ها نتوانستند تحت رهبری جنبش کارگری یا تحت رهبری حزب کارگری به انجام برسند و تمامی انقلاب‌ها (از کمون پاریس تا به امروز) پیوسته «این جریان و احزاب نخبگان بوده است که خود را جایگزین جنبش و حزب طبقه کارگر کرده‌اند و به نام آنها قدرت سیاسی را به دست گرفته‌اند، ولی در مقایسه با انقلاب کوبا توسط رویکرد چریک‌گرائی مدرن این اختلاف وجود داشته است که اصلاً در پروسه تکوین نه به لحاظ نظری و نه به لحاظ عملی، جریان چریکی تحت رهبری فیدل کاسترو و چه گوارا و رژی دبره این ادعا هم نداشته‌اند که آنها نماینده طبقه کارگر یا زحمتکشان کوبا هستند، بلکه آنها بر این باور بودند که آنها به صورت قهرمانان جامعه تنها با پتانسیل خودشان توانسته‌اند قدرت سیاسی را به دست بگیرند». در باور آنها «سوسیالیسم حزب – دولت در کوبا دستاوردی از عمل مسلحانه خود آنها بوده است نه دستاوردی از انقلاب اجتماعی یا انقلاب زحمتکشان.»

البته در همین چارچوب بوده است که از اواخر دهه 40 هجری – شمسی جریان‌های پیرو رویکرد چریک‌گرائی مدرن در کشور ایران (که در رأس آنها دو سازمان مجاهدین خلق و چریک‌های فدائی خلق قرار داشتند) تابع همین رویکرد بودند؛ و آنها در سازمان چریک‌های فدائی خلق چه شاخه بیژن جزنی که معتقد به حرکت چریکی از کوه و روستا و محاصره شهرها از مسیر روستا و کوه بودند و چه شاخه مسعود احمدزاده و پرویز پویان که معتقد به حرکت چریکی از شهر و محاصره روستاها از طریق شهرها بودند و چه سازمان مجاهدین خلق هم که پیرو رویکرد شهید مهندس محمد حنیف‌نژاد و معتقد به حرکت چریکی از شهر بودند، «در تحلیل نهائی همه آنها مانند رویکرد نظریه‌پردازان انقلاب کوبا بر این باور بودند که انقلاب باید توسط نخبگان و از بالا و بر پایه تقدم کسب قدرت سیاسی به انجام برسد نه بالعکس» بنابراین، به همین دلیل بود که در رویکرد آنها «خط مشی چریکی هم تاکتیک بود و هم استراتژی» و حتی در نگاه بیژن جزنی که شعار «خط مشی تبلیغ مسلحانه به عنوان تاکتیک محوری سر می‌داد، باز رویکرد مسلحانه و چریکی و نخبه‌های سیاسی بودند که موظف به کسب قدرت سیاسی بودند نه طبقه کارگر ایران که در آن پروسه هرگز جائی نداشتند» و البته تنها زمانی هم که آنها می‌خواستند از آنها دعوت به انقلاب بکنند، «آن‌ها را از پروسه کارگاهی و کارخانه‌ای و کار خود خارج می‌کردند و به صورت چریک در خانه‌های تیمی می‌آوردند تا به عملیات مسلحانه در خدمت رهبران جریان‌های مسلحانه بپردازند». نباید فراموش کنیم که جریان اپورتونیستی و کودتاگران سازمان مجاهدین خلق که در سال‌های 53 – 54 - 55 در سازمان مجاهدین خلق مشغول کودتای درون سازمانی و کسب قدرت سازمانی برای خود بودند «تنها زمانی از پروسه پرولتریزه کردن چریک‌های داخل سازمان سخن می‌گفتند که به دنبال تسویه حساب با جریان‌های داخل سازمانی مجاهدین خلق بودند که برعکس آنها می‌خواستند، در ادامه حرکت گذشته سازمان با رویکرد مذهبی حرکت کنند». البته با این فرض که از تقی شهرام تا بهرام آرام در این رابطه خودشان را نماینده تمام عیار طبقه کارگر ایران می‌دانستند و چریک‌های مذهبی درون آن سازمان را نماینده خرده بورژوازی جامعه ایران تعریف می‌کردند.

باری، انجام انقلاب کوبا در سال 1959 میلادی در چارچوب استراتژی چریک‌گرایی مدرن رژی دبره‌ای خود باعث گردید که در کوبا انقلاب سیاسی 1959 حتی پس از 62 سال به یک انقلاب اجتماعی در اعماق جامعه کوبا بدل نشود؛ و انقلاب سیاسی فوق در محدوده تأمین قدرت سیاسی برای نخبگان سیاسی حاکم و در رأس آنها خانواده کاسترو باقی ماند و دلیل اصلی این امر هم آن بود که «انقلاب کوبا انقلابی با رویکرد چریک‌گرائی و حرکت از بالا توسط پیشاهنگان بود نه حرکتی از پائین بر پایه رویکرد جنبشی توسط جنبش‌های خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر تکوین یافته از پائین». لذا همین آفت در طول 62 عمر انقلاب سیاسی کوبا باعث گردیده تا رژیم حاکم نتواند پروسه اجتماعی کردن انقلاب سیاسی فوق را به انجام برساند. بدین خاطر با این آفت برای حاکمیت کوبا در طول 62 سال گذشته راهی جز این باقی نمانده بود تا توسط «حرکت در شکاف بین قدرت‌های جهانی حکومت خود را حفظ نمایند» به بیان دیگر «دینامیزم اجتماعی در عرصه انقلاب پسا 1959 در کوبا وجود نداشته است» و البته همین آفت در شرایط امروز کوبا هم باعث شده است که «دیاز کانل رئیس جمهور وقت کوبا و حزب کمونیست کوبا جهت مقابله با این تظاهرات فراگیر و ابر بحران‌های اقتصادی و سیاسی و کرونائی و غیره راهی جز روی آوردن به اقتصاد بازاری نداشته باشند». همان راهی که ابر قدرت‌های روسیه و چین از سال 1994 تجربه کرده‌اند و اکنون نزدیک به سه دهه است که سرمایه‌داری در این کشورها در حال نهادینه شدن می‌باشد و «استثماری شدیدتر از استثمار کشورهای متروپل سابق سرمایه‌داری بر کارگران این کشورها در زیر چتر حزب کمونیست اعمال می‌شود.»

عنایت داشته باشیم که در شرایط حاضر حزب کمونیست چین مهیب‌ترین استثمار تاریخ بر 300 میلیون کارگران چین در لوای حزب کمونیست اعمال می‌نماید. سوالی که در این رابطه قابل طرح است اینکه، آیا برای کوبای امروز راهی برای مقابله با ابر بحران‌های حاکم جز فرار به اقتصاد بازار و اقتصاد سرمایه‌داری وجود دارد؟

البته پاسخ ما در اینجا مثبت است، چراکه ما بر این باوریم که تنها مسیر صحیحی که برای کوبا در این شرایط وجود دارد «انجام انقلاب سیاسی و شکستن شکل‌بندی تک حزبی و حاکمیت توتالیتری و روی آوردن به رویکرد جنبشی، از طریق تکوین جنبش‌های خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر تکوین یافته از پائین در دو شاخه بزرگ آزادی‌خواهانه و برابری‌طلبانه می‌باشد» زیرا تنها توسط این «مسیر جنبشی خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر تکوین یافته از پائین آزادی‌خواهانه و برابری‌طلبانه است که جامعه کوبا هم می‌تواند، به دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفه‌ای یا اجتماعی کردن سه مؤلفه قدرت سیاسی و قدرت اقتصادی و قدرت معرفتی دست پیدا کنند و هم جامعه می‌توانند از پائین حق تعیین سرنوشت سیاسی و اقتصادی و اجتماعی خود را در دست بگیرند.»

پنج - اگر بخواهیم با رویکرد دیالکتیکی وضعیت امروز جامعه کوبا را تحلیل بکنیم، «باید ریشه اصلی همه بحران‌ها یا ابر بحران‌ها را در داخل آن کشور جستجو بکنیم، نه در خارج از کوبا»؛ به بیان دیگر از تحریم‌های امپریالیستی تا فروپاشی بلوک شرق و اتحاد جماهیر شوروی برای بحران‌های امروز کوبا علل خارجی هستند نه داخلی و دیالکتیکی، بنابراین، اگر در تحلیل خود از کوبا به این واقعیت رسیدیم که 62 سال بعد از انقلاب کوبا هنوز «رویکرد فردی و تک حزبی حاکم می‌باشد و هنوز از دموکراسی نه در عرصه دموکراسی سیاسی و نه در عرصه دموکراسی اقتصادی و دموکراسی معرفتی در کوبا خبری نیست، دیگر برای تبیین و تحلیل ابر بحران‌های امروز کوبا نباید به دنبال ریشه اصلی آنها در خارج از کوبا باشیم». هر چند که تحریم‌های حداکثری جهان سرمایه‌داری به سرکردگی امپریالیسم آمریکا بر کشور و مردم کوبا بی‌تأثیر (در شعله‌ور شدن بحران‌های فوق) نیستند، ولی «در آفت‌شناسی جایگزین کردن متن به جای حاشیه امر صحیحی نمی‌باشد». یادمان باشد که عامل شکست مارکسیسم در همه شکل‌های آن در قرن بیستم «غیبت دموکراسی سه مؤلفه‌ای سیاسی و اقتصادی و معرفتی در این رویکرد بوده است». بدون تردید، اگر علت و دلیل شکست مارکسیسم در تمامی شکل‌های آن (از آغاز الی الان) در غیبت دموکراسی سه مؤلفه‌ای تحلیل بکنیم، باید به موازات آن عامل موفقیت سرمایه‌داری جهانی در شکست دادن مارکسیسم در قرن بیستم را هم در چارچوب تکیه صوری سرمایه‌داری بر دموکراسی صرف سیاسی تحت لوای لیبرالیسم سیاسی تعریف بکنیم. بدین ترتیب «این یک ساده انگاری صرف است اگر عامل پیروزی سرمایه‌داری جهانی بر مارکسیسم در قرن بیستم را توسط اهرم اقتصاد بازار تحلیل بکنیم» و در این رابطه هرگز نباید «سوسیالیسم دولتی کشورهای بلوک شرق در قرن بیستم را با سوسیالیسم شورائی تکوین یافته از پائین اشتباه بگیریم». البته منظور ما از آفت‌شناسی مارکسیسم بر پایه پاشنه آشیل دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفه‌ای، بیشتر نئو مارکسیست‌های قرن بیست و یکم چه در عرصه جهانی و چه در مارکسیست‌های وطنی (در داخل و خارج از کشور) می‌باشد که با اینکه نزدیک به سه دهه از فروپاشی کشورهای سوسیالیست حزب دولتی و شکست مارکسیسم (با رویکرد در شکل‌های مختلف آن) می‌گذرد «هنوز نظریه‌پردازان نئو مارکسیستی نتوانسته‌اند، ریشه اصلی بحران و شکست رویکرد مارکسیستی در شکل‌های مختلف آن را پیدا کنند» و از اینجا است که باید خطاب به آنها در اینجا این داوری بکنیم که منهای اینکه «بحران نظری رویکرد مارکسیسم از آغاز تا انتها عامل اصلی شکست مارکسیست‌ها در عرصه جهانی در برابر جهان سرمایه‌داری بوده است، از همه مهمتر اینکه هنوز نظریه‌های مارکسیستی آبستن این بحران باقی مانده است» و طبیعی است که تا زمانی که «اندیشه‌های مارکس و مارکسیستی از این بحران‌های نظری رهائی پیدا نکنند، هرگز امکان مقابله تئوریک و برنامه‌ریزی شده با بحران‌های کشورهای مارکسیستی مثل کوبا یا کره شمالی یا چین و غیره وجود ندارد.»

پر پیداست که از نظر ما «خلاء دموکراسی سه مؤلفه‌ای (اجتماعی کردن سه مؤلفه قدرت سیاسی و معرفتی و اقتصادی، آنچنانکه معلمان کبیرمان محمد اقبال و شریعتی به ما تعلیم داده‌اند) ریشه اصلی بحران تئوریک و نظری مارکسیسم از کارل مارکس تا امروز می‌باشد». براین موضوع تاکید کنیم که «عامل انحراف نظری کارل مارکس در این رابطه، ریشه در رویکرد طبقه‌ای کرد ن جنبش (به جای جامعه‌ای کردن جنبش، آنچنانکه معلم کبیرمان شریعتی می‌گوید) و تقدم دادن به انقلاب سیاسی بر انقلاب اجتماعی و فرهنگی و حرکت کردن از سوسیالیسم، برای رسیدن به دموکراسی (برعکس رویکرد معلم کبیرمان شریعتی که معتقد به حرکت از دموکراسی سه مؤلفه‌ای جهت دستیابی به سوسیالیسم اجتماعی می‌باشد، نه سوسیالیسم طبقه‌ای آنچنانکه کارل مارکس می‌گوید) و حرکت از بالا توسط کسب قدرت سیاسی به جای حرکت از پائین با رویکرد جنبشی (جنبش‌های خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر تکوین یافته از پائین) می‌باشد»، شاید بهتر باشد که منظورمان از مطالب فوق در این رابطه اینچنین فرموله کنیم که «نظریه‌پردازان مارکسیستی در قرن بیست و یکم تنها از کانال دموکراسی‌زائی سه مؤلفه‌ای و جنبشی کردن و حرکت از پائین در بستر استراتژی دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفه‌ای است که می‌توانند به بحران‌زدائی از اندیشه‌های کارل مارکس و مارکسیست‌های قرن بیستم دست پیدا کنند» و گرنه در غیر این صورت تلاش آنها آنچنانکه در طول سه دهه گذشته نشان داده است، آب در هاون کوبیدن است.

شش - عنایت داشته باشیم که سرمایه‌داری جهانی هرگز به اندازه امروز جهان گستردگی و فراگیری نداشته است و هرگز مانند امروز سرمایه‌داری تک سوار مناسبات اقتصادی کشورهای جهان نبوده است و هرگز مانند امروز سرمایه‌داری دستاوردهای بزرگ نداشته است، ولی در عین حال (به خصوص در فرایند پسا بحران جهان گیر اقتصادی 2006 به بعد و ابر بحران دو ساله گذشته کرونائی) باید داوری کنیم که «سرمایه‌داری هنوز نتوانسته بر تضادهای درونی و ذاتی خودش غلبه نماید» زیرا جنبش‌های اعتراضی اجتماعی متعددی که در چند سال گذشته در بسیاری از کشورهای متروپل سرمایه‌داری (مثل جنبش جلیقه زردها در فرانسه) نشان دهنده همین تضادهای درونی و ذاتی سرمایه‌داری به لحاظ اقتصادی می‌باشند، البته به لحاظ سیاسی هم در کشورهای متروپل سرمایه‌داری (در برابر کشورهای حزب – دو لت، یا تک حزبی با رویکرد مارکسیستی) تنها تکیه آنها بر لیبرالیسم سیاسی (نه دموکراسی سیاسی یا اجتماعی کردن قدرت سیاسی) توسط انتخابات به اصطلاح آزاد، در راستای تغییر دولت‌ها می‌باشد، نه تغییر قدرت‌های سیاسی حاکم که تنها با دموکراسی سه مؤلفه‌ای یا اجتماعی کردن سه مؤلفه قدرت سیاسی و اجتماعی و اقتصادی ممکن می‌باشد. همچنین مهمتر از آن اینکه در این شرایط تنها بحران محیط زیست و بیولوژیستی و زیست بومی مثل کرونا و یا خشکسالی و گرم شدن کره زمین و غیره توان نابود کردن کل نظام سرمایه‌داری را هم دارد، بنابراین، روی آوردن کشورهای حزب – دولت با رویکرد مارکسیستی به اقتصاد بازار و یا اقتصاد سرمایه‌داری نه تنها برای آنها حلال مشکل نمی‌باشد، بلکه برعکس مشکل‌ساز هم می‌باشد. لذا در این رابطه هرگز نباید چنان تحلیل بکنیم که مثلاً با روی‌آوری کشور کوبا به اقتصاد بازار از مسیر سرمایه‌داری کوبا می‌تواند بدل به کشور چین (بزرگ‌ترین اقتصاد سرمایه‌داری قرن بیست و یکم) بشود.

هفت - آنچنانکه فوقا هم اشاره کردیم، راه نجات برای کشور کوبا در این شرایط روی‌آوری به سرمایه‌داری و اقتصاد بازار نیست، بلکه برعکس تنها راه نجات برای کشور کوبا در این شرایط «تکیه بر استراتژی دموکراسی سوسیالیستی جنبشی سه مؤلفه‌ای یا اجتماعی کردن سه مؤلفه قدرت سیاسی و اقتصادی و معرفتی (در چارچوب رویکرد معلمان کبیرمان اقبال و شریعتی) آن هم در شکل جنبشی و جامعه‌ای (نه طبقه‌ای صرف) می‌باشد». چراکه:

الف - تنها در چارچوب رویکرد دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفه‌ای جنبشی، با تکیه بر «کل جامعه» (به جای منحصر کردن یک طبقه خاص) است که «توسعه و رشد واقعاً در خدمت مردم و یا کل جامعه در می‌آید.»

ب – تنها در چارچوب رویکرد دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفه‌ای در شکل جنبشی و جامعه‌ای (نه طبقه‌ای صرف) است که می‌توان به «توسعه اقتصادی و توسعه سیاسی همراه با پیشرفت و عدالت اجتماعی دست پیدا کرد.»

ج – تنها در چارچوب رویکرد دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفه‌ای در شکل جنبشی و جامعه‌ای (نه طبقه‌ای صرف) است که می‌توان «در کل جامعه به همدلی و همبستگی و هم یاری همگانی به سوی ارزش‌های مترقی و بشردوستانه دست پیدا کرد.»

د – تنها در چارچوب رویکرد دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفه‌ای در شکل جنبشی و کل جامعه (نه به صورت صرف طبقه‌ای) است که می‌توانیم «به توسعه پایدار در هماهنگی با طبیعت برای دستیابی به محیط زندگی سالم برای نسل‌های کنونی و آینده دست پیدا کنیم.»

و – تنها در چارچوب رویکرد دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفه‌ای در شکل جنبشی و کل جامعه (نه صرف طبقه‌ای) است که ما می‌توانیم «به نظام سیاسی دست پیدا کنیم که در آن قدرت واقعاً از آن مردم و متکی به مردم و در خدمت مردم باشد.»

ز - تنها در چارچوب رویکرد دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفه‌ای با رویکرد اقبال و شریعتی است که ما می‌توانیم به جامعه‌ای دست پیدا کنیم که در آن «استقلال ملی در پیوند با سوسیالیسم و دموکراسی یا اجتماعی کردن سه مؤلفه قدرت سیاسی و قدرت اجتماعی و قدرت معرفتی تعریف بشود.»

ح - تنها در چارچوب رویکرد دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفه‌ای اقبال و شریعتی است که ما می‌توانیم «به جامعه صنعتی شده و مدرن شده و در پیوند با توسعه اقتصادی و توسعه سیاسی و توسعه معرفتی دانش بنیاد دست پیدا کنیم» بنابراین از اینجا است که باید داوری کنیم که «کوبا برای نجات از بحران‌های موجود خود به جای روی‌آوری به سرمایه‌داری و اقتصاد بازار، باید از مسیر دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفه‌ای (اجتماعی کردن سه مؤلفه قدرت سیاسی و اقتصادی و معرفتی) حرکت کند.»

هشت - سؤال‌های دیگری که در اینجا قابل طرح هستند اینکه:

آیا کوبا در این شرایط می‌تواند با استراتژی اقتصاد بازار (آنچنانکه خودشان مدعی هستند) دارای سمت‌گیری سوسیالیستی و توسعه سوسیالیستی بشود؟

آیا کوبا در این شرایط با استراتژی اقتصاد بازار می‌تواند به فرهنگ پیشرفته با الهام از هویت ملی دست پیدا کند؟

آیا کوبا در این شرایط می‌تواند با استراتژی اقتصاد بازار، نظام سیاسی خودش را از زندان رویکرد تک حزبی و دسپاتیزمی نجات بدهد و به سمت پلورالیسم حزبی، پلورالیسم سیاسی، پلورالیسم فرهنگی و پلورالیسم اجتماعی دست پیدا کند؟

پاسخ به همه این سوال‌ها منفی است، هر چند که امروز «کوبا با رویکرد شتر گاو پلنگی خودش می‌خواهد توسط رویکرد تک حزبی (حزب کمونیست حاکم) و بدون دموکراسی مردمی و اقتصاد دو مؤلفه‌ای بازار و دولتی آنچنانکه در طول سه دهه گذشته در چین وجود داشته است حرکت کند»، ولی بدون تردید داستان امروز کوبا داستان آن فردی است که کنار دریا نشسته بود و با قاشق چای خوری ماست درون فنجان کنار خودش را داخل دریا می‌ریخت، فردی که از آنجا می‌گذشت، از او پرسید: چکار می‌کنی؟ او در جواب گفت: در حال دوغ درست کردن هستم. آن فرد در پاسخ به این فرد گفت: «راستی اگر دوغ بشود، چه دوغی می‌شود.»

باری، در این رابطه است که باید خطاب به حاکمیت کوبا بگوئیم که «اگر استراتژی تکیه بر اقتصاد بازار با رویکرد تک حزبی شما به توسعه سوسیالیستی برسد، عجب توسعه‌ای می‌شود.»

نه - ما بر این باوریم که حاکمیت کوبا در این شرایط به دنبال آن هستند که:

الف - «رهبری حزب کمونیست» در کوبا مانند چین باقی بماند.

ب – حکمرانی در کشور کوبا به «دولت دست نشانده حزب کمونیست واگذار بشود.»

ج - «سیاست تک حزبی در تمامی عرصه‌ها به صورت سابق باقی بماند.»

د - «مالکیت‌های بزرگ به صورت مالکیت دولتی» (البته در شکل صوری به نام مردم و به نام سوسیالیست) باقی بماند.

ه - با تاکید به نقش رهبری حزب کمونیست، این رهبری «ادعای حرکت به سمت اصلاحات و نوسازی اقتصادی و سیاسی بکنند.»

و – رژیم حاکم با تکیه بر اقتصاد بازار، به صورت صوری به اصطلاح سوسیالیسم دولتی خود را حفظ کنند.

ز - با تکیه بر «سیاست تک حزبی حاکم، رژیم به صورت صوری به دنبال نجات جامعه کوبا از خطرهای فساد و بوروکراسی در بستر اقتصاد بازار باشند.»

ح - با تکیه بر رویکرد تک حزبی، رژیم به صورت صوری ادعای مقابله با فرصت‌طلبی، فردگرائی، فساد بوروکراسی، ولخرجی‌های درون حزب و در کل نظام سیاسی حاکم بکند.

ط - در چارچوب توسعه اقتصاد بازار، رژیم به صورت صوری ادعای سمت‌گیری سوسیالیستی و دگرگو نی‌های بزرگ بکند.

ی – در تحلیل نهائی رژیم حاکم در کوبا «بدون اصلاحات سیاسی و بدون خارج شدن از سیاست تک حزبی (به خیال خودشان) می‌خواهند، به توسعه سوسیالیستی از کانال اقتصاد بازار و اقتصاد سرمایه‌داری دست پیدا کنند.»

پایان