علل و دلایل شکست انقلاب ضد استبدادی سال 57 مردم ایران – قسمت دوم
ثانیاً «توسط تکیه احساسی و حماسی» بر حوادث گذشته تاریخی و مذهبی مردم ایران، شکستهای پی در پی خود را در قالب پیروزی به نمایش بگذارند.
ثالثاً به جای اینکه با «بحرانهای ایدئولوژیک و استراتژی و درون تشکیلاتی» خود به صورت تئوریک برخورد کنند، تلاش مستمر میکنند تا «بحران را با بحران جواب بدهند» و همین امر باعث گردیده است که این سازمان در طول بیش از نیم قرن مبارزه استخوانسوز در جامعه ایران با رژیمهای توتالیتر حاکم (از رژیم کودتائی پهلوی گرفته تا رژیم مطلقه فقاهتی حاکم) نتوانند حتی به اندازه یک جزوه 20 صفحهای دستاورد تئوریک در عرصه استراتژی مشخص پیشاهنگی و چریکگرائی و ارتش خلقی به همراه داشته باشند؛ که سنتز این امر باعث گردیده است تا به علت حاکمیت «بورکراسی تشکیلاتی یکطرفه و از بالا به پائین» و جایگزینی «سانترالیسم» (به جای دموکراسی تشکیلاتی) به مرور زمان این جریان به سوی رویکرد فرقهگرایانه مذهبی و سیاسی حرکت کنند تا توسط جایگزین کردن «پروژه رهبری عقیدتی» (به عنوان آلترناتیو رهبری مقاومت قبلی) که سنتز انقلاب ایدئولوژیک 22 ساله (از سال 64 الی الان) درونی این سازمان میباشد، رویکردی به سمت «سانترالیسم مطلق» پیدا کنند.
رابعاً این رویکرد رهبری سازمان مجاهدین خلق (در فرایندهای مختلف استراتژی پیشاهنگی خود) در بیش از نیم قرن گذشته باعث گردیده است تا «انقلاب به اصطلاح ایدئولوژیک» آنها چه در فرایند اول انقلاب ایدئولوژیک سازمان (دوران رهبری محمدتقی شهرام در سالهای 52 تا 55) و چه در فرایند دوم انقلاب ایدئولوژیک (دوران رهبری مسعود رجوی که از بعد از شکست استراتژی مسلحانه در مرحله پسا 30 خرداد سال 60 و خروج از کشور که به صورت رسمی از اسفندماه سال 63 با ازدواج مسعود رجوی و مریم قجر عضدانلو در فرانسه استارت آن زده شد و الی الان ادامه دارد) همه چیز باشد، به جز «انقلاب در ایدئولوژی و استراتژی و تئوریهای راهنمای عمل خود». به عبارت دیگر «انقلاب ایدئولوژی آنها انعکاس انقلاب درون تشکیلاتی آنها در عرصه بن بست استراتژی پیشاهنگی مسلحانه و بحرانهای ناشی از آن میباشند.»
خامسا «انقلاب ایدئولوژیک» در سازمان مجاهدین خلق چه در فرایند اول محمدتقی شهرام (سالهای 52 - 55) و چه در فرایند دوم 22 ساله مسعود رجوی (از اسفند ماه 63 الی الان) به جای اینکه در راستای «آسیبشناسی تئوریک و استراتژی و ایدئولوژی و شکستهای گذشته سیاسی و تشکیلاتی و نظامی این جریان پیشاهنگی باشند، در جهت فراموش کردن و روپوشی شکستهای گذشته بوده است». بطوریکه با شعار «تحول ایدئولوژیک» (محمدتقی شهرام) در «جزوه سبز» و «اعلامیه پرچم مبارزه ایدئولوژیک بر افراشته داریم» و «بیانیه تغییر مواضع ایدئولوژیک سازمان مجاهدین خلق»، در سالهای 52 تا 55 که محمدتقی شهرام توانست بر کرسی رهبری این سازمان تکیه بزند، شکستهای سیاسی و استراتژی و نظامی این سازمان از شهریور 50 تا کشته شدن بهرام آرام در آبان 55 همه به فراموشی سپرده شد. آنچنانکه با پروژه 22 ساله انقلاب ایدئولوژیک مسعود رجوی (از اسفندماه 63 الی الان) تمامی شکستهای 36 ساله سیاسی و نظامی و استراتژی این سازمان، از «اعلام مبارزه مسلحانه در 4 تیر ماه سال 60 تا خروج از کشور از مرداد سال 60» تا «رفتن به عراق در سال 65 تا تکوین ارتش آزادیبخش در سال 66» تا «حمله فروغ جاویدان در سال 67 تا نگهداری موجودیت خود در شهرک اشرف و لیبرتی از سال 2003» (پس از حمله نظامی امپریالیسم آمریکا به عراق و سرنگونی صدام حسین) تا «ائتلاف با جناحهای امپریالیستی جهت بازی با تضادهای بینالمللی برای بسترسازی حمله نظامی آمریکا به ایران و تغییر استراتژی آزادسازی ایران از عراق به استراتژی آزادسازی ایران از کالیفرنیا» همه توسط انقلاب 22 ساله ایدئولوژیک درون تشکیلاتی مسعود رجوی در فرایند دوم به فراموشی سپرده شد.
بطوریکه یک نفر در این تشکیلات از رهبری این تشکیلات نپرسید که چرا در تابستان 67 با حداکثر پنج هزار نفر نیروی نظامی، آنهم توسط ارتش کلاسیکی که فاقد نیروی هوائی میباشند، با شعار «امروز مهران، فردا تهران» یا شعار «ایران رجوی، رجوی ایران» وارد جنگ کلاسیک با ارتشی بشوید که به علت 8 سال تجربه جنگ کلاسیک و به علت خوردن زهر و قبول قطعنامه و قبول شکست جنگ با صدام حسین، بیش از یک میلیون نفر نظامی آماده بلعیدن شما کرده بود؟
همان جنگ کلاسیک نابرابری که حاصلش برای این سازمان منهای نسلکشی سیاسی زندانیان تابستان 67 با فتوای خمینی بیش از 1380 نفر از اعضا و کادرهای مجرب این سازمان، توسط ارتش و سپاه بیرحم رژیم مطلقه فقاهتی کشته شدند، فراموش نکنیم که در 22 سال عمر انقلاب ایدئولوژیک (فرایند دوم سازمان مجاهدین خلق در دوران رهبری مسعود رجوی بر این تشکیلات، یعنی از اسفند ماه سال 63 الی الان) حتی برای یکبار، باز هم تاکید میکنیم حتی برای یکبار رهبری این سازمان اعلام نکرده است که (نه در استراتژی) حتی در تاکتیک و حمله نظامی هم دچار اشتباه و شکست شده است (فبای الا ربکما تکذبان) و به جای قبول کردن واقعیتها، پیوسته جهت نمایش کاذب شکست خود در شکل پیروزی و فرار از جلو و فرافکنی (آنچنانکه استالین دیکتاتور شوروی وقتی که تحلیلهایش با واقعیتها منطبق نمیشد میگفت «وای بر واقعیت») رهبری سازمان میگوید «وای بر واقعیت» و آنچنانکه تروتسکی وقتی که میخواست به دروغ تودهها را تهییج کند فریاد میزد: «اگر خورشید هم بخواهد در برابر حرکت ما مقاومت کند خورشید را هم به زانو در میآوریم.»
رهبری سازمان در طول 22 سال عمر انقلاب ایدئولوژیک درون تشکیلاتی سازمان مجاهدین خلق (از اسفند ماه سال 63 الی الان) تلاش کرده است تا جهت «به فراموشی سپردن شکستها» و به جای به زیر سؤال کشانیدن استراتژی مسلحانه پیشاهنگی و چریکگرائی و ارتش خلقی (بیش از 50 سال گذشته این سازمان)، در تحلیل نهائی توسط این انقلاب به اصطلاح «ایدئولوژیک درون تشکیلاتی»، «عامل شکستهای این سازمان را هم نیروهای بدنه و قاعده این تشکیلات» اعلام نماید و توسط شعار «رهبری عقیدتی مسعود رجوی» و «ذوب کردن کل تشکیلات در رهبری عقیدتی» و شعار «مبارزه با فردیت» و «جنسیت» و «لیبرالیسم درون تشکیلاتی»، حتی زنان تمام اعضای سازمان مجاهدین خلق را مطلقه اعلام میکند و با فتوای فقاهتی طلاق همگانی مسعود رجوی، زنان بر مردان و مردان بر زنان در تشکیلات مجاهدین خلق حرام میشوند و به قول معلم کبیرمان شریعتی، مانند پطر کبیر «به جای اینکه به جان ریشههای بحران بیافتند، به جان ریش مردان میافتند و میکوشند تا با نابود کردن ریشها، ریشهها را تغییر دهند.»
البته توسط نواختن سورنا از دهان گشادش، داستان برخورد رهبری مجاهدین خلق با بحرانهای درون تشکیلاتی این سازمان، ما را به یاد برخورد ملانصرالدین با زنش میاندازد، آن زمانیکه ملانصرالدین بنا به درخواست زنش قرار بود که یک مرغ خانگی جهت تخمگذاری و تأمین نیاز خوراکی آنها بخرد، ملانصرالدین وقتی که جهت خرید مرغ خانگی به بازار رفت و نتوانست مرغ خانگی پیدا کند، به جای آن لک لک بزرگی خرید و به منزل آورد، زن ملا وقتی که دید ملا به جای مرغ، لک لک خریده است، به دعوای با ملا پرداخت، ملا به جای پاسخ به انتقاد زنش و تعویض کردن لک لک، به زنش گفت یک قیچی بیاور تا این لک لک را بدل به مرغ خانگی کنم، لذا ملا بعد از آوردن قیچی به جان این لک لک بیگناه افتاد، ابتدا پاهای بلند او را از وسط قیچی کرد و بعد به جان بال و دم لک لک افتاد و سپس به زنش گفت حالا لک لک بدل به مرغ شده است، اما تا ملا لک لک مرغ شده را بر زمین گذاشت، به علت خونریزی، لک لک بیزبان جان داد و مرد.
سادساً از آنجائیکه رهبری سازمان مجاهدین خلق چه در فرایند اول انقلاب ایدئولوژیک درون تشکیلاتی این سازمان (انقلاب ایدئولوژیک محمدتقی شهرام از سال 52 تا سال 55) و چه در فرایند 22 ساله (از اسفندماه سال 63 الی الان) دوم انقلاب ایدئولوژیک درون تشکیلاتی (دوران رهبری مسعود رجوی و در فرایند پساشکست استراتژی مسلحانه پسا 30 خرداد سال 60)، این سازمان نقطه نظرات خودشان در عرصه «ایدئولوژی و استراتژی و حتی تاکتیکی» به عنوان «ضرورت تاریخی» تعریف کردهاند، همین امر باعث گردیده است تا انقلاب ایدئولوژیک (در دو فرایند) در این سازمان (به جای اینکه در راستای بازشناسی تئوریهای عام ایدئولوژیک و تئوریهای خاص اقتصاد سیاسی و تئوریهای مشخص استراتژی و تاکتیکمحوری و بازسازی تشکیلاتی و مبارزه با بحرانهای سیاسی و استراتژی و ایدئولوژیک درون تشکیلاتی باشد)، در راستای «تثبیت سانترالیسم مطلق» و «سرکوب انتقادات و اعتراضهای درون تشکیلاتی» و آدرس اشتباهی دادن به اعضا و نیروهای این تشکیلات، توسط انتقال ضعف رهبری به بدنه و قاعده تشکیلات بوده است؛ که البته در این رابطه فونکسیون خشونت معلول استراتژی مسلحانه یا چریکگرائی مدرن و یا تحزبگرایانه حزب طراز نوین لنینیستی (باعث گردیده است تا علاوه بر اینکه این خشونت بسترساز نفی دموکراسی درون تشکیلاتی بشود و علاوه بر اینکه این خشونت در خدمت تثبیت سانترالیسم مطلق تشکیلاتی گردد)، در راستای تصفیه نیروهای منتقد تشکیلاتی درآید. آنچنانکه این فونکسیون در تشکیلات مجاهدین خلق از تصفیه مجید شریف واقفی و مرتضی صمدیه لباف و غیره آغاز شد و الی الان ادامه دارد؛ یعنی با این رویکرد همان نیروهای صادقی که با اعتقاد به تئوریهای عام و خاص و مشخص این سازمان، خواهان تغییر در جامعه ایران بودند و خواهان مبارزه برای ساختن جهان نو و جامعه نو در چارچوب اعتقادات خود در این جامعه بودند و خواهان مبارزه برای حذف استثمار انسان از انسان بودند، توسط دو فرایند انقلاب ایدئولوژیک اول و دوم، به نام نفی فردیت و نفی جنسیت و تثبیت رهبری زن و مبارزه با پوچی نهیلیستی و مبارزه با اپورتونیست چپنمای درون تشکیلاتی و مبارزه با دگماتیست مذهبی درون تشکیلاتی، به سلاخی کشیده شدند.
سابعاً ضعف اساسی بیش از نیم قرن گذشته سازمان مجاهدین خلق (از سال 44 الی الان) در این میباشد که «این سازمان از آغاز تا به امروز پیوسته در عرصه تدوین تئوریک خود از استراتژی به ایدئولوژی و از طریق تعیین شکل انطباقی مبارزه مسلحانه، وارد فرایند تعیین انطباقی تئوریهای عام و خاص و مشخص (برای توجیه آن شکل انطباقی مبارزه مسلحانه پیشاهنگی انطباقی خود) شدهاند»؛ یعنی از همان آغاز توسط «جزوه مبارزه چیست؟» که به وسیله عبدالرضا نیک بین عبدی (از بنیانگذاران اولیه سازمان مجاهدین خلق) به نگارش درآمد، مجاهدین مبارزه مسلحانه حرفهای و سازمانیافته و تشکیلاتی جهت کسب قدرت سیاسی و در راستای سرنگون کردن رژیم کودتائی و توتالیتر پهلوی و بر پایه اولویت جنگ چریک شهری و محاصره روستاها توسط شهرها (به صورت وارداتی و انطباقی) از استراتژی ارتش خلقی مائو و انقلاب در انقلاب رژی دبره و تاسی از انقلاب الجزایر تدوین کردند و بعد از اعتقاد به این شکل مبارزه بود که رهبری اولیه این سازمان به صورت انطباقی کوشیدند این استراتژی تقلیدی و انطباقی خود را در عرصه تئوریهای عام ایدئولوژیکی و تئوریهای خاص و مشخص استراتژی خود تبیین و تشریح و تعریف و به نمایش درآورند.
بنابراین همین رویکرد انطباقی بیش از 50 سال گذشته رهبری سازمان باعث گردیده است تا در طول نیم قرن گذشته «نقش رهبری» در این سازمان جایگزین تئوری عام و خاص و مشخص در عرصه هدایتگری تشکیلاتی بشود. یادمان باشد که از پائیز 52 که محمدتقی شهرام (شش ماه بعد از شهادت رضا رضایی) توانست رهبری خودش را در کنار بهرام آرام و مجید شریف واقفی بر سازمان مجاهدین خلق به عنوان فرد اول این تشکیلات تثبیت کند و از پائیز 52 توسط «جزوه سبز» پروسه کودتای درون تشکیلاتی خود را آغاز کرد تا تیرماه سال 56 که او از ایران به فرانسه و انگلستان رفت، تمامی پروسه ویران کننده تحول درون تشکیلاتی سازمان مجاهدین خلق در عرصه تئوری عام و خاص و مشخص و تشکیلاتی «به صورت استحاله طبقه کارگر ایران و تغییر آرایش هیرارشی هرم طبقاتی در جامعه ایران تحلیل تبیین میکرد». به طوری که به قول حوری بازرگان، «در زمان رهبری محمدتقی شهرام از یک طرف انتقاد از خودمان در دستمان بود و از طرف دیگر به صورت تبعیدی از طرف رهبری سازمان جهت کار کردن در برابر کارخانهها و کارگاهها قرار داشتیم» و این در شرایطی بود که در چارچوب اصل «وحدت فرد با مسئولیت» که بر سه مؤلفه:
الف – معرفت و شناخت.
ب – خصائل انقلابی.
ج – تجارب افقی و عمودی، استوار میشد، رهبری سازمان - محمدتقی شهرام - نه تنها بیگانه با هر پراتیک عینی بود، حتی رانندگی هم بلد نبود.
البته او از آنجائیکه تمامی دیدگاه انحرافی خودش را به صورت «ضرورت تاریخی» تعریف و تحلیل میکرد، تمامی پروسه کودتای خودش در تشکیلات مجاهدین خلق را هم به صورت «تحولات طبقاتی و برتری کمی و کیفی طبقه کارگر ایران در هرم هیرارشی مبارزه طبقاتی جامعه ایران توسط شعار انقلاب ایدئولوژیکی توجیه تئوریک میکرد.»
ادامه دارد