«سکولاریسم حکومتی» لازمه پلورالیسم ادیان و فرهنگ‌ها و «پلورالیسم ادیان و فرهنگ‌ها» شرط ضروری و لازم جهت دستیابی به «دموکراسی سه مؤلفه‌ای» در جامعه رنگین کمان ایران می‌باشد – قسمت سوم

 

9 - مبنای نظری رویکرد «سکولاریسم حکومتی» (محمد اقبال در رویکرد قرآن) بازگشت پیدا می‌کند به «سکولاریسم عقلی». از نظر او که اقبال در تبیین تئوریک «سکولاریسم عقلی» در چارچوب رویکرد قرآن و بعثت پیامبر اسلام و پروژه ختم نبوت پیامبر اسلام بر دو امر تکیه می‌نماید که عبارتند از:

الف - ظهور عقل برهانی استقرائی در بشر در قرن هفتم میلادی توسط پروژه استحاله منابع شناخت انسان از تک منبعی وحی نبوی، به سه منبعی طبیعت، تاریخ و درون انسان توسط قرآن و پیامبر اسلام. مطابق این رویکرد محمد اقبال در چارچوب تبیین پروژه ختم نبوت پیامبر اسلام معتقد است که دلیل و علت تحقق پروژه ختم نبوت پیامبر اسلام این می‌باشد که با ظهور عقل برهان استقرائی در بشر در دوران بعثت پیامبر اسلام خود وحی نبوی پیامبر اسلام به ختم خود دستور داد و همین امر باعث گردید تا با قطع رابطه آسمان و زمین عقل برهانی استقرائی بشر جایگزین ادامه بعثت انبیاء بشود و لذا بدین ترتیب بود که «عقل انسان در ادامه وحی نبوی قرار گرفت» و باز بدین ترتیب بود که با تثبیت جایگاه عقل برهانی استقرائی انسان در ادامه وحی نبوی پیامبران شرایط برای «سکولار شدن عقلی انسان» فراهم گردید.

«پیغمبر اسلام میان جهان قدیم و جهان جدید ایستاده است. تا آنجا که به منبع الهام وی مربوط می‌شود به جهان قدیم تعلق دارد و آنجا که پای روح وحی وی در کار می‌آید متعلق به جهان جدید است. حیات در وی منابع دیگری از معرفت اکتشاف می‌کند که شایسته خط سیر جدید آن است. ظهور و ولادت اسلام باعث ظهور ولادت عقل برهانی استقرایی شد. رسالت با ظهور اسلام، در نتیجه اکتشاف ضرورت پایان یافتن خود رسالت، به حد کمال می‌رسد و این خود مستلزم دریافت هوشمندانه این امر است که حیات نمی‌تواند پیوسته در مرحله کودکی و رهبری شدن از خارج باقی بماند الغای کاهنی و سلطنت میراثی در اسلام، توجه دایمی به عقل و تجربه در قرآن و اهمیتی که این کتاب مبین به طبیعت و تاریخ به عنوان منابع معرفت بشری می‌دهد همه سیماهای مختلف واحد ختم دوره رسالت است ولی این اندیشه به آن معنی نیست که تجربه باطنی که از لحاظ کیفیت تفاوتی با تجربه پیغمبرانه ندارد. قرآن اکنون دیگر از آنکه واقعیتی حیاتی باشد منقطع شده است. انفس (خود) و آفاق (جهان) را منابع علم و معرفت می‌داند. خدا نشانه‌های خود را هم در تجربه درونی آشکار می‌سازد و هم در تجربه بیرونی و وظیفه آدمی آن است که معرفت‌بخشی همه سیماهای تجربه را در معرض قضاوت قرار دهد. اندیشه خاتمیت را نباید به این معنی گرفت که سرنوشت نهایی حیات، جانشین شدن کامل عقل به جای عاطفه است. چنین چیزی نه ممکن است نه مطلوب ارزش عقلانی این اندیشه در آن است که در برابر تجربه باطنی وضع مستقل نقادانه ایجاد می‌کند و این امر با تولد این اعتقاد حاصل می‌شود که حجیت و اعتبار ادعاهای اشخاص به پیوستگی با فوق طبیعت داشتن در تاریخ بشری به پایان رسیده است» (کتاب بازسازی فکر دینی – فصل پنجم – روح فرهنگ و تمدن اسلامی – ص 146 – سطر 1 به بعد).

ب - تکیه محمد اقبال بر مبانی تکوین دموکراسی در جامعه از حق انتخاب تا مطالبات و نهادها و اهداف و فرهنگ دموکراتیک در جوامع مسلمین.

«بنابر فقه تسنن، تعیین امام یا خلیفه ضرورت مطلق دارد. نخستین سوالی که پیش می‌آید این است که آیا باید خلافت به شخص واحد واگذار شود؟ اجتهاد ترکیه این است که موافق روح اسلام، خلافت یا امامت ممکن است به گروهی از اشخاص یا به یک مجلس انتخابی واگذار شود. فقهای مصر و هندوستان تا آنجا که من خبر دارم هنوز نظر خود را در این باب اظهار نداشته‌اند من شخصاً بر آنم که نظر ترکیه در این باره درست است و احتیاجی به استدلال ندارد. همکاری اجتماعی نه تنها کاملاً با روح اسلام سازگار است بلکه با در نظر گرفتن نیروهایی که به تازگی در جهان اسلام آزاد شده‌اند، عنوان ضرورت و وجوب پیدا کرده است» (بازسازی فکر دینی در اسلام – فصل ششم – اصل حرکت در ساختمان اسلام – ص 179 - سطر 18).

بنابراین برای فرموله کردن آنچه که تا کنون در باب مقوله سکولاریسم مطرح کردیم باید بگوئیم که:

1 - در تبیین تئوریک مقوله سکولاریسم جهت تعریف مشخص ابتدا مجبوریم که مقوله سکولاریسم به پنج قسمت، سکولاریسم فلسفی، سکولاریسم سیاسی، سکولاریسم حکومتی، سکولاریسم اجتماعی، سکولاریسم عقلی تقسیم نمائیم. در سکولاریسم فلسفی یا سکولاریسم کلامی محور سکولاریسم بر دین‌ستیزی و حذف دین از تمامی عرصه‌های نظری و عملی و فردی و اجتماعی و سیاسی و حکومتی و اخلاقی و غیره استوار می‌باشد. بدون تردید سکولاریسم ستیزه‌گری که در مغرب زمین از کشور فرانسه تا کشورهای دانمارک و سوئد و غیره در حال گسترش می‌باشد، همگی مولود و سنتز همین سکولاریسم فلسفی و سکولاریسم کلامی می‌باشد.

اما در خصوص سکولاریسم اجتماعی تکیه بر جدائی دین از اجتماع و جامعه می‌باشد، آنچنانکه امروز شاهدیم حتی در کشور سوئد مجوز بنای گنبد و گلدسته مسجد هم به مسلمانان نمی‌دهند؛ و یا در فرانسه زنان مسلمان حق انتخاب شکل لباس و حفظ حجاب خود را ندارند. در چارچوب سکولاریسم اجتماعی، دین یک امر فردی و شخصی می‌باشد که تنها باید در چارچوب خلوت خانه محدود و محصور بشود؛ و هرگز نباید در عرصه اجتماعی حضور اجتماعی و حتی نمادین پیدا کند، به عبارت دیگر تفاوت بین طرفداران «سکولاریسم فلسفی و کلامی» با «سکولاریسم اجتماعی» در این است که معتقدین به «سکولاریسم فلسفی و کلامی» مطلقاً هر گونه اعتقاد به دین و فونکسیون مثبت دین حتی در عرصه معنا بخشیدن به وجود و عرصه اخلاق هم نفی می‌کنند و هیچ عرصه ذهنی و عینی برای حضور دین قائل نیستند؛ اما در رویکرد «سکولاریسم اجتماعی» طرفداران این رویکرد تنها عرصه‌ای که برای حضور دین به رسمیت می‌شناسند، عرصه فردی و شخصی در خلوت تنهائی خانه می‌باشد ولاغیر و دین تا زمانیکه در کنج خلوت اشخاص به صورت فردی حضور داشته باشد، خطری برای جامعه ندارد، از زمانی دین به عنوان یک خطر برای جامعه مطرح می‌شود که به صورت مستقیم یا غیر مستقیم وارد زندگی جمعی و اجتماعی انسان‌ها بشود. البته دلیل این افراد هم این است که می‌گویند که دین تا زمانیکه در عرصه شخصی افراد حضور دارد نمی‌تواند بدل به قدرت اجتماعی بشود و از زمانی دین می‌تواند بدل به قدرت اجتماعی در سه شکل اقتصادی و سیاسی و اجتماعی بشود که به صورت مستقیم یا غیر مستقیم وارد زندگی جمعی یا اجتماعی افراد بشود. اشتباه طرفداران رویکرد سکولاریسم اجتماعی آن است که:

اولاً این‌ها بین دو مقوله «دین» و «مذهب» تفاوتی قائل نمی‌شوند و به این حقیقت توجه نمی‌کنند که «مذهب غیر از دین است» چراکه «مذهب شکل نهادینه شده و تاریخی شده دین می‌باشد». در مذهب است که علاوه بر اینکه دین متولی و یا متولیان رسمی پیدا می‌کند، این متولیان مذهب قدرت خود را در سه عرصه اجتماعی و اقتصادی و سیاسی نهادینه می‌کنند و از سفره دین برای خود نام و نان می‌آفریند و در راه حفظ منافع اقتصادی و اجتماعی و سیاسی خود در زیر چتر دین به استحمار و استثمار و استعباد توده‌ها می‌پردازند، قابل ذکر است که در اسلام قرآن و پیامبر اسلام به عنوان دین، اسلام هیچگونه متولی رسمی تحت هیچ عنوانی نه روحانی و نه جسمانی و نه فقیه و نه غیر فقیه و نه معمم و نه مکلا، نه تنها به رسمیت نمی‌شناسد، بلکه همه جانبه با آن مخالفت می‌کند.

یادمان باشد که در اسلام هیچ حکم و عبادتی و وظیفه‌ای وجود ندارد که در اجرای آن توسط مسلمانان نیازمند به متولی رسمی یا فقیه و روحانی و غیره باشد. شعار «اسلام منهای روحانیت شریعتی» درست در راستای مبارزه با متولیان رسمی این دین می‌باشد که جهت صیانت از قدرت اجتماعی و اقتصادی و سیاسی روحانیت به عنوان یک گروه اجتماعی در جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران بیش از هزار سال است که (از آل بویه تا به امروز) جامعه نگون‌بخت ایران را به استحمار و استعباد و استثمار کشیده‌اند و 40 سال است که (از بهمن 57 الی الان) این متولیان رسمی دین به صورت هیولای رژیم مطلقه فقاهتی ظاهر شده‌اند و در زیر چتر دین خوفناک‌ترین استبداد و استثمار و استحمار تاریخ بشر را بر جامعه ایران تحمیل کرده‌اند.

ثانیاً طرفداران این رویکرد به این موضوع عنایت ندارند که میان حتی خود ادیان ابراهیمی موجود در جهان هم به لحاظ جوهر فردی و اجتماعی تفاوت وجود دارد بطوریکه مثلاً دین مسیحیت یک دین فردی و شخصی می‌باشد اما دین اسلام از آغاز تکوین خود صورتی اجتماعی و جامعه‌سازانه داشته است. قابل ذکر است که حتی شکل تکوین قرآن و تجربه وحی نبوی پیامبر اسلام با انبیاء دیگر ابراهیمی متفاوت بوده است، چراکه پیامبر اسلام در طول 23 سال عمر نبوی خودش چه در فرایند 13 ساله مکی و چه در فرایند ده ساله مدنی آن، پیوسته در عرصه پراکسیس انسان‌سازانه و جامعه‌سازانه به تجربه نبوی و وحی نبوی و قرآن دست پیدا کرده است و به جز 5 آیه اول سوره علق (که طبق نظر تمامی مفسرین عام و خاص در غار حرا و دوران فاز حرائی بر پیامبر اسلام نازل شده است) تمامی آیات دیگر قرآن در عرصه پراکسیس 23 ساله انسان‌سازانه و جامعه‌سازانه پیامبر اسلام بر او نازل شده است. در صورتی که مثلاً مکانیزم نزول وحی بر موسی به صورت دفعی و یکباره (و خارج از پراکسیس جامعه‌سازانه و پراکسیس انسان‌سازانه او در میان قوم بنی‌اسرائیل) تنها در دوران خلوتش و در عرصه پراکسیس صرف باطنی‌اش در طور سینا صورت گرفته است.

لذا به همین دلیل است که ماکس وبر در تعریف تفاوت جوهر وحی نبوی انبیاء ابراهیمی بر تعریف انواع پارادایم کیس‌های سنتز وحی نبوی سه دین اسلام و مسیحیت و دین یهود تکیه می‌کند و می‌گوید «پارادایم کیس دین یهود تاجر سوادگر اقتصادی است و پارادایم کیس دین مسیحیت راهب خلوت‌نشین غارها و کوه‌هاست اما پارادایم کیس اسلام مجاهد اسلحه بر دوش آماده مبارزه جامعه‌سازانه می‌باشد

باری، در خصوص «سکولاریسم حکومتی» (برعکس سکولاریسم فلسفی یا کلامی و سکولاریسم اجتماعی و سکولاریسم سیاسی) «سخن تنها بر سر جدائی دین از حکومت است» (نه جدائی دین از جامعه و نه جدائی دین از سیاست و نه جدائی دین از ذهن و عین حیات انسان، آنچنانکه طرفداران سکولاریسم اجتماعی و سکولاریسم سیاسی و سکولاریسم فلسفی و کلامی بر طبل آن می‌کوبند) بنابراین در «سکولاریسم حکومتی» وظیفه حکومت «خدمتگزاری و جواب دادن به آن دسته از نیازهای اجتماعی است که افراد جامعه به صورت فردی و خارج از حکومت و دولت نمی‌توانند به آن دست پیدا کنند». در نتیجه، از آنجائیکه حکومت جوهر خدمتگزاری برای مردم دارد، تعیین و انتخاب و نصب و عزل و نقد حکومت جزء حقوق مردم یک جامعه می‌باشد؛ و به همین دلیل مشروعیت حکومت تنها باید از طریق انتخاب خود مردمان جامعه مشخص بشود، نه از طریق آسمان و امام زمان و فقیه و آخوند و حوزه‌های فقاهتی و مقام عظمای ولایت مطلقه فقاهتی.

بدین ترتیب است که پیوند بین دموکراسی سه مؤلفه‌ای (که همان اجتماعی کردن قدرت سیاسی و قدرت اجتماعی و قدرت معرفتی می‌باشد) با حکومت به عنوان تنها شکل حکومت (جهت حفظ جوهر حکومت که همان خدمتگزار مردم جامعه می‌باشد) مطرح می‌گردد. طبیعی است که هر گونه پیوند دین با حکومت که بستر سایه انداختن بر حق انتخاب مردم یک جامعه در عزل و نصب و نقد حکومت‌ها جهت تعیین سرنوشت خود بشود، امری منفی می‌باشد؛ و این مهم در جوامع مذهبی مثل ایران دست یافتنی نیست، مگر در سایه تحقق «سکولاریسم حکومتی» یا «جدائی دین از حکومت»، چرا که در جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران این «سکولاریسم حکومتی» تنها عامل بسترساز ظهور پلورالیسم فرهنگ‌ها و ادیان (موجود در جامعه ایران) جهت جایگزین شدن حق شهروندی به جای تکلیف رعیتی (مولود و سنتز رژیم مطلقه فقاهتی حاکم و اسلام فقاهتی حوزه فقهی) به دموکراسی می‌باشد.

ادامه دارد