رمضان عرصه «پراکسیس باطنی» در راستای دستیابی به «انسان معنوی قرآن» - قسمت چهارم

 

انسان معنوی برعکس انسان فقاهتی به دوگانگی افلاطونی بین روح انسان و بدنش اعتقاد ندارد و بهشت و جهنم را از طریق واسطه‌های بین خدا و انسان دنبال نمی‌کنند. در این رویکرد انسان معنوی نیازش به دعا و نیایش و عبادات (اعم از نماز و روزه و حج و غیره) انجام «تجربه اگزیستانسی و وجودی» است، چراکه او نیازمند به «تحول وجودی» است، نه معامله با روحانیت جهت خرید بهشت و فروش جهنم و لذا به این ترتیب که امام علی در مرزبندی بین انسان تعبدی و تکلیفی و تقلیدی فقاهتی با انسان تحول‌خواه وجودی معنوی می‌فرماید:

«إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ رَغْبَةً فَتِلْک عِبَادَةُ التُّجَّارِ وَ إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ رَهْبَةً فَتِلْک عِبَادَةُ الْعَبِیدِ وَ إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ شُکراً فَتِلْک عِبَادَةُ الْأَحْرَارِ - مردمی خدا را به امید بخشش پرستیدند، این پرستش بازرگانان است و گروهی او را از روی ترس عبادت کردند و این عبادت بردگان است و گروهی وی را برای شکر پرستیدند و این پرستش آزادگان است» (نهج‌البلاغه صبحی الصالح – کلمات قصار – شماره 237 - ص 510 – سطر 8).

بنابراین «انسان معنوی» به خاطر نیاز به خداوند در عرصه حرکت تحول‌خواهانه اگزیستانسی و وجودی خودش بر عبادت و نیایش و دعا تکیه می‌کند، نه به خاطر معامله با خدا. همچنین به خاطر طلب وجودی است که به کشف خدا در وجود می‌پردازد.

تو بهر حالی که باشی می طلب / آب می جو دائماً ای خشک لب

کان لب خشکت گواهی می‌دهد / کو با خر بر سر منبع رسد

خشکی لب هست پیغامی زآب / که بمات آرد یقین این اضطراب

کین طلب کاری مبارک جنبشی است / این طلب در راه حق مانع کشیست

این طلب مفتاح مطلوبات تست / این سپاه و نصرت رایات تست

این طلب همچون خروسی در صباح / می‌زند نعره که می‌آید صباح

گرچه آلت نیستت تو می طلب / نیست آلت حاجت اندر راه رب

هر کرا بینی طلبکار ای پسر / یار او شو پیش او انداز سر

کز جوار طالبان طالب شوی / وز ظلال غالبان غالب شوی

گر یکی موری سلیمانی بجست / منگر اندر جستن او سست سست

هر چه داری تو زمال و پیشه‌ای / نی طلب بود اول اندیشه‌ای

هر که چیزی جست آخر یافت او / چون بجد اندر طلب بشتافت او

چون نهادی در طلب پای ای پسر / یافتی و شد میسر بی‌خطر

هین مباش ای خواجه یکدم بی‌طلب / تا بیابی هر چه خواهی ای عجب

عاقبت جوینده یابنده شود / چونک در خدمت شتابنده بود

در طلب چالاک شو وین فتح / میطلب و الله اعلم بالصواب

مولوی - مثنوی – دفتر سوم – ص 450 – سطر 13 به بعد

بنابراین «طلب» در دیسکورس «انسان معنوی» نقشی محوری و تعیین‌کننده دارد؛ و همین «طلب» در وجود انسان معنوی است که او را «دردمند» می‌کند؛ بنابراین اگر پیامبر اسلام در دوران 15 ساله فاز حرائی خودش هرسال در ماه رمضان به حرا می‌رفت و در لیله القدر دهه سوم رمضان پانزدهمین سال فاز حرائی‌اش (طبق آیه 185 سوره بقره قرآن) او توانست به شکوفایی وجودی دست پیدا کند، به خاطر همین نیاز وجودی او به تجربه اگزیستانسی بوده است که او توانست پراکسیس وجودی 15 ساله خودش را در ماه رمضان به سنتز جدید لیله القدر وجود خود استحاله نماید؛ و به همین دلیل بود که پیامبر اسلام برای مسلمانان ماه رمضان را انتخاب کرد تا مسلمانان توسط پراکسیس باطنی و وجودی و اگزیستانسی در این ماه (بسان رمضان 15 سال فاز حرائی خودش) بتوانند به تحول وجودی یا لیله القدر مشخص و خاص خود دست پیدا کنند.

پر پیداست که هرگونه روزه‌داری و عبادت و نیایش اگر به‌صورت تطبیقی و اگزیستانسی صورت نگیرد (و در شکل روزه‌داری انطباقی انسان فقاهتی باشد) امکان تحول وجودی برای انسان معنوی حاصل نمی‌شود.

این دهان بستی دهانی باز شد / تا خورند لقمه‌های راز شد

لب فرو بند از طعام و از شراب / سوی خوان آسمانی کن شتاب

گر تو این انبان زنان خالی کنی / پر زگوهرهای اجلالی کنی

طفل جان از شیر شیطان پاک کن / بعد از آنش با ملک انباز کن

چند خوردی چرب و شیرین از طعام / امتحان کن چند روزی با صیام

چند شب‌ها خواب را گشتی اسیر / یک شبی بیدار شو دولت بگیر

مولوی

حال سؤالی که در این رابطه در اینجا قابل‌طرح است اینکه چگونه «انسان معنوی» می‌تواند از عبادات و دعا و نیایش و روزه در ماه رمضان پراکسیس وجودی جهت تحول اگزیستانسی خود فراهم بکند؟

در پاسخ به این سؤال نخست باید به‌صورت کپسولی مطرح کنیم که «انسان معنوی» باید در چارچوب نوع تجربه خداشناسی و نوع نیاز وجودی که به خداوند دارد، رویکردش به این بسترهای اگزیستانسی اعم از دعا و عبادات و مناسک و غیره تعریف بشود، به‌عبارت‌دیگر خود این بسترهای عبادی و مناسکی اعم از روزه و نماز و حج و غیره، «فی‌نفسه» نمی‌توانند به‌صورت علی السویه فونکسیون تحول‌آفرین انفسی در انسان معنوی داشته باشند. شاید بهتر باشد که این مطلب را این‌چنین مطرح کنیم که خود ماه رمضان و خود عبادات اعم از نماز و روزه و غیره فی‌نفسه و به‌صورت مجرد نمی‌توانند برای «انسان معنوی» تحول‌آفرین باشند بلکه برعکس در چارچوب نوع رویکرد و نوع نگاه انسان معنوی به این بسترها است که این عبادات و مناسک می‌توانند از فونکسیون «انسان فقاهتی» با رویکرد تقلیدی و تعبدی و تکلیفی تا فونکسیون اگزیستانسی «انسان معنوی» تغییر کند.

کاملی گر خاک گیرد زر کند / ناقص آر زر برد خاکستر کند

مولوی

آنچه می‌توان در این رابطه داوری کرد، اینکه نوع تجربه انفسی خداشناسی یا به‌عبارت‌دیگر نوع انفسی تجلی خداوند در انسان‌های معنوی نقش تعیین‌کننده در برخورد آن‌ها با این بسترها عبادتی و مناسکی اعم از روزه و نماز و حج و غیره دارد و بدین ترتیب است که می‌توانیم داوری کنیم که آن چنانکه «انسان فقاهتی» به واریته‌ها و انواع گوناگونی تقسیم می‌شوند، «انسان معنوی» هم به انواع مختلفی تقسیم می‌گردند با این تفاوت که انواع انسان فقاهتی مربوط به تنوع اسلام فقاهتی و اسلام روایتی و اسلام شفاعتی و اسلام ولایتی و اسلام مداحی‌گری و غیره هست، در صورتی که انواع انسان معنوی بستگی به نوع تجربه اگزیستانسی انفسی خداشناسی و یا شکل تجلی خداوند بر او دارد. یادمان باشد که در عرصه تجلی خداوند بر انسان‌های معنوی، اصل «لا تکرار فی التجلی» استوار هست که معنای این اصل آن است که هرگز خداوند به یک‌شکل بر دو انسان معنوی تجلی نمی‌کند و به تعداد انسان‌های معنوی، تجلی‌های گوناگون خداوند وجود دارد.

بیزارم از این کهنه خدائی که تو داری / هر لحظه مرا تازه خدای دگر استی

مولوی

و اصلاً انسان معنوی باتجربه اگزیستانسی و انفسی منحصربه‌فرد خداشناسی خودش تعریف می‌گردد یعنی باید عنایت داشته باشیم که برای تعریف انسان معنوی، آن تعریف باید حتماً و حتماً در چارچوب نوع منحصربه‌فرد تجربه اگزیستانسی و انفسی خداشناسی او تعریف گردد.

دفتر صوفی سواد و حرف نیست / جز دل اسپید همچون برف نیست

زاد دانشمند آثار قلم / زاد صوفی چیست آثار قدم

همچو صیادی سوی آشکار شد / گام آهو دید و بر آثار شد

چند گامش گام آهو در خور است / بعد از آن خود ناف آهو رهبر است

راه رفتن یک نفس بر بوی ناف / خوش‌تر از صد منزل گام و طواف

چونک شکر گام کرد و ره برید / لاجرم زان گام در کامی رسید

آن دلی کو مطلع مهتاب‌هاست / بهر عارف فتحت ابواب‌هاست

با تو دیوار است با ایشان در است / با تو سنگ و با عزیزان گوهر است

مولوی – مثنوی – دفتر دوم – ص 210 - سطر 4 به بعد

پرواضح است که اگر در چارچوب تجربه خداشناسی بودائی بخواهیم انسان معنوی را تعریف نماییم، تعریف ما با انسان معنوی مولوی که خدا را چون «عشق» تعریف می‌کند و انسان معنوی محمد اقبال لاهوری که خدا را چون «حیات و زمان» تعریف می‌نماید و خداشناسی پیامبر اسلام که در قرآن خدا را چون «نور» تعریف می‌نماید و غیره متفاوت هست؛ بنابراین برای ارائه تعریف کنکریت و مشخص از انسان معنوی، اول باید مشخص کنیم که با کدامین تجربه انفسی خداشناسی می‌خواهیم انسان معنوی را تعریف نماییم.

البته با این رویکرد به انسان معنوی، این حقیقت را برای ما آفتابی می‌سازد که عبادات و مناسک در اسلام تنها در چارچوب تجربه خداشناسی پیامبر اسلام، این بسترها می‌توانند جهت انجام پراکسیس باطنی و پراکسیس اگزیستانسی و تحول باطنی انسان معنوی دارای فونکسیون مثبت و تعالی‌بخش باشند.

ادامه دارد