«فلسفه دعا و عبادت» (روزه، نماز و حج) در دیسکورس قرآن و پیامبر اسلام

استحاله «انسان در خود» به «انسان برای خود» می‌باشد – قسمت چهارم

 

باری، بدین ترتیب است که می‌توانیم نتیجه بگیریم که «هدف پیامبر از عبادات، روزه، نماز و حج این است که با پراکسیس وجودی ورزیدن در چارچوب معنای وجود، به خود معنا و هدف بدهیم» و «با این معنا و هدف شرایط برای استحاله انسان در خود، به انسان برای خود، فراهم بکنیم». بدین ترتیب است که می‌توان نتیجه گرفت که «سوره قدر در قرآن داستان کشف معنا در جهان و در انسان» و یا «داستان کشف معنا در آفاق و وجود است.»

7 - از آنجائیکه در رویکرد پیامبر اسلام «تکامل آزادانه هر فرد شرط تکامل آزادانه همگانی و اجتماعی می‌باشد» بدون تردید در راستای این «تکامل آزادنه فرد» (در دیسکورس پیامبر اسلام) است که می‌توان «انسان برای خود را در این رویکرد فهم کرد» و دریافت که «انسان برای خود» (در دیسکورس پیامبر اسلام و قرآن) همان انسان دست‌یافته به «تکامل آزادانه در بستر پراکسیس ورزیدن وجودی با عبادت و نماز و روزه و حج می‌باشد». نکته‌ای که در این رابطه باید در اینجا بر آن تاکید نمائیم اینکه:

اولاً پیامبر اسلام در حرکت خود به صورت محوری، «بر رهائی انسان تکیه می‌کرد.»

«...وَیضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلَالَ الَّتِی کانَتْ عَلَیهِمْ... - تا طوق و بندی که به دست و پای آنها بسته شده بود از آنان بردارد» (سوره اعراف – آیه 157).

«لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَینَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْکتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَأَنْزَلْنَا الْحَدِیدَ فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَلِیعْلَمَ اللَّهُ مَنْ ینْصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَیبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِی عَزِیزٌ - همانا ما پیامبران را با دلایل روشن و کتاب و ترازو به سوی مردم فرستادیم تا مردم را برای برپائی عدالت در جامعه‌شان بر آشوبانند و در این رابطه بود که آهن را که نیروی شدید در آن نهفته است و منافع بسیاری برای مردم دارد نازل کردیم تا خداوند معلوم کند که چه کسانی در غیبت رسول و خداوند، آن‌ها را در برپائی عدالت یاری می‌کنند آری، خداوند خودش هم عزیز است و هم نیرومند» (سوره حدید – آیه 25).

ثانیاً در مسیر «رهائی انسان از استثمار و استبداد و استحمار است که پیامبر اسلام بر پراکسیس سه مؤلفه‌ای باطنی، جامعه‌سازانه و طبیعی تکیه کرده است» که در خصوص «پراکسیس باطنی» از آنجائیکه جوهر این پراکسیس باطنی برای پیامبر اسلام همان «جوهر معراجی بوده است که (طبق گفته قرآن) خود پیامبر اسلام هم در چارچوب همین پراکسیس معراجی (در فاز 15 ساله حرائی‌اش) توانسته بود به قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنی دست پیدا کند.»

«وَالنَّجْمِ إِذَا هَوَی - مَا ضَلَّ صَاحِبُکمْ وَمَا غَوَی - وَمَا ینْطِقُ عَنِ الْهَوَی - إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْی یوحَی - عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوَی - ذُو مِرَّةٍ فَاسْتَوَی - وَهُوَ بِالْأُفُقِ الْأَعْلَی - ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّی - فَکانَ قَابَ قَوْسَینِ أَوْ أَدْنَی - فَأَوْحَی إِلَی عَبْدِهِ مَا أَوْحَی - مَا کذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَأَی - أَفَتُمَارُونَهُ عَلَی مَا یرَی - وَلَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْرَی - عِنْدَ سِدْرَةِ الْمُنْتَهَی - عِنْدَهَا جَنَّةُ الْمَأْوَی - إِذْ یغْشَی السِّدْرَةَ مَا یغْشَی - مَا زَاغَ الْبَصَرُ وَمَا طَغَی - لَقَدْ رَأَی مِنْ آیاتِ رَبِّهِ الْکبْرَی - سوگند به ستارگان هنگامی که غروب می‌کنند - که هرگز پیامبر اسلام نه به خطا رفته و نه منحرف شده است - و هرگز هم از روی هوی و هوس سخن نمی‌گوید - چراکه آنچه که او می‌گوید به جز وحی‌ای که به وی می‌شود، چیز دیگری نمی‌باشد - همه این‌ها شدید القوی به او آموخته است - به خاطر عقلش به چنین مقامی دست‌یافته است - و در بلندترین افق جای گرفته است - و در آن افق بالا به خداوند نزدیک و نزدیک‌تر شده است - و تا آنجا بالا رفته است که بیش از دو کمان و یا کمتر با خدا فاصله ندارد - و لذا در آن افق بالا بود که به بنده خدا (محمد) وحی کرد، آنچه را که کرد - و در آن افق بالا قلب پیامبر آنچه را که صادق بود، دیده بود - با اینکه خداوند بر صداقت پیامبر اسلام شهادت می‌دهد، شما می‌خواهید با اصرار خود او را در آنچه دیده است در شک و تردید بیاندازید - با اینکه قبل از این، پیامبر اسلام یک بار دیگر هم دیده بود - در سدر منتهی - آنجائی که جنت الماوی آنجاست – آن هنگام که آنچه بر سدره منتهی احاطه داشت آن را پوشانده بود - چشم پیامبر اسلام نه به کجی گراییده بود و نه در دیدن طغیان کرده بود - چطور با اینکه چشم پیامبر اسلام آیات کبرای پروردگارش را دیده بود، دچار کژ بینی و طغیان شده باشد» (سوره نجم – آیات 1 تا 18).

باری، در این رابطه است که آنچنانکه محمد اقبال در عبارات فوق بر آن تکیه کرده است، «پراکسیس باطنی برای پیامبر اسلام جوهر تجربه دینی داشته است نه جوهر تجربه صوفیانه» برعکس «جوهر تجربه باطنی برای عارفان و صوفیان که پراکسیس باطنی برای آنها، جوهر صرف تجربه صوفیانه داشته است». عنایت داشته باشیم که در رویکرد معلمان کبیرمان محمد اقبال و شریعتی خندق موجود بین تجربه دینی و تجربه صوفیانه از آنجا سرچشمه می‌گیرد که «ایمان در دستگاه صوفیان فردی است» برعکس «ایمان در دستگاه قرآن و تجربه دینی پیامبر اسلام که یک ایمان اجتماعی می‌باشد» لذا در این رابطه است که می‌توان داوری کرد که «تجربه صوفیانه در راستای دستیابی ایمان فردی، فقط برای خود عارف و صوفی می‌باشد.»

بدین ترتیب است که اقبال در عبارات فوق با نقل قول از عبدوالقدوس گنگهی می‌گوید: «به خدا سو گند، اگر من به جای پیامبر اسلام می‌بودم، از معراج فردی برنمی‌گشتم به طرف جامعه بشری و در همان مقام تکامل فردی خود می‌ماندم». در این رابطه است که محمد اقبال در عبارات فوق در ادامه نقل قول عبدالقدوس گنگهی می‌گوید: «تفاوت تجربه صوفیانه با تجربه دینی پیامبرانه در این است که صوفیان و عارفان رسالت جامعه‌سازانه و فرهنگ‌سازی و انسان‌سازی و تمدن‌سازی برای بشریت ندارند و تنها رسالتی که برای خود تعریف می‌نمایند، اینکه به فناء فی الله فردی دست پیدا کنند» اما «پیامبر بر پایه تجربه دینی خود (در فاز حرائی) به دنبال استحاله کردن ایمان فردی خود به ایمان اجتماعی توسط دو فرایند 13 ساله انسان‌سازانه مکی و 10 ساله جامعه‌سازانه مدنی می‌باشد» و توسط دستیابی به این «ایمان اجتماعی» است که از نظر محمد اقبال، «پیامبر اسلام برعکس صوفیان و عارفان می‌تواند به فرهنگ‌سازی و انسان‌سازی و جامعه‌سازی و حتی تمدن‌سازی دست پیدا کند» به عبارت دیگر اگر «پیامبر اسلام مانند صوفیان و عارفان نمی‌توانست ایمان فردی و عمودی و معراجی 15 ساله فاز حرائی خودش را به ایمان اجتماعی بدل سازد، هرگز نمی‌توانست تکامل عمودی و فردی و معراجی خودش را به تکامل افقی و اسرائی (آنچنانکه در آیه اول سوره اسری مطرح شده است) متصل کند» و نمی‌توانست فازحرائی 15 ساله تجربه باطنی خود را به فاز 13 ساله انسان‌سازانه مکی و فاز ده ساله جامعه‌سازانه و فرهنگ‌سازانه مدنی متصل نماید.

بدین خاطر در این رابطه است که از نظر محمد اقبال لاهوری تمام تلاش 23 ساله پیامبر اسلام در دو فرایند 13 ساله مکی و 10 ساله مدنی بر این امر قرار داشته است تا «ایمان فردی محصول فاز حرائی خودش را بدل به ایمان اجتماعی بکند» بر این مطلب بیافزائیم که د ر تحلیل نهائی «فونکسیون تجربه صوفیانه زندگی در خویشتن یا فرایند انسان در خود می‌باشد» در صورتی که «فونکسیون تجربه دینی زندگی برای دیگران یا فرایند انسان برای خود می‌باشد» بنابراین اگر بخواهیم به صورت فرموله شده، روش استحاله انسان در خود به انسان برای خود در اینجا تبیین نمائیم، باید بگوئیم که تنها مسیر استحاله انسان در خود به انسان برای خود، استحاله تجربه صوفیانه فردی به تجربه دینی اجتماعی می‌باشد و این یعنی مسیری از مولوی تا پیامبر اسلام نه مسیری از پیامبر اسلام تا مولوی.

آیات اولیه دو سوره مدثر و مزمل (که طبق نظر تقریباً تمامی مفسران عام و خاص جزء آیات اولیه‌ای بوده است که در مکه بر پیامبر اسلام ناز شده است) بیانگوی «تلاش پیامبر اسلام در استحاله ایمان فردی خود به ایمان اجتماعی در بستر پراکسیس جامعه‌سازانه و انسان‌سازانه و فرهنگ‌سازانه و تمدن‌سازانه می‌باشد.»

«یا أَیهَا الْمُزَّمِّلُ - قُمِ اللَّیلَ إِلَّا قَلِیلًا - نِصْفَهُ أَوِ انْقُصْ مِنْهُ قَلِیلًا - أَوْ زِدْ عَلَیهِ وَرَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِیلًا - إِنَّا سَنُلْقِی عَلَیک قَوْلًا ثَقِیلًا - إِنَّ نَاشِئَةَ اللَّیلِ هِی أَشَدُّ وَطْئًا وَأَقْوَمُ قِیلًا - إِنَّ لَک فِی النَّهَارِ سَبْحًا طَوِیلًا - وَاذْکرِ اسْمَ رَبِّک وَتَبَتَّلْ إِلَیهِ تَبْتِیلًا - رَبُّ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ فَاتَّخِذْهُ وَکیلًا - وَاصْبِرْ عَلَی مَا یقُولُونَ وَاهْجُرْهُمْ هَجْرًا جَمِیلًا - ای انسان در خود (اشاره قرآن در اینجا به فاز 15 ساله حرائی پیامبر است و مزمل و مدثر در آیات اولیه مکی نازل شده بر پیامبر اسلام در وصف همان پراکسیس باطنی 15 ساله فاز حرائی یا فرایند انسان در خود بودن پیامبر اسلام در آن فاز می‌کند لذا در اینجا قرآن خطاب به پیامبر اسلام می‌گوید: برای اینکه بتوانی به انسان برای خود و ایمان فردیت بدل به ایمان اجتماعی بشود) باید، پاره‌ای از شب به جز اندکی از آن، یا نصف آن و یا کمی کمتر از نصف و یا اندکی بر نصف بیفزا و برخیزی و با خواندن قرآن در آیات قرآن تأمل و تفکر بکنی و (با این پراکسیس وجودی و اگزیستانسی) وجود خودت را برای کلام سنگین آینده آماده سازی، چراکه بهترین زمان برای ارزیابی نفسانی و تزکیه وجودی انسان، «خلوت‌های شب است». (ای پیامبر فراموش مکن) که روزها وقت تلاش است (زمان پراکسیس طبیعی و پراکسیس اجتماعی است و تنها شب‌های خلوت وقت پراکسیس باطنی و وجودی می‌باشد، پس ای پیامبر با سه پراکسیس طبیعی و اجتماعی و باطنی یا کار و مبارزه و عبادت در شبانه روز) ذکر خداوند بگو. همان خداوندی که پروردگار مشرق‌ها و مغرب‌های عالم است؛ و به جز او معبودی دیگر در جهان نیست. پس تو او را وکیل خود بگیر؛ و در برابر فشار دشمنان مسیرت صبر کن و اگر هم فاصله می‌گیری فاصله‌ای خوشایند و سازنده بگیر» (سوره مزمل – آیات 1 تا 10).

«یا أَیهَا الْمُدَّثِّرُ - قُمْ فَأَنْذِرْ - وَرَبَّک فَکبِّرْ - وَثِیابَک فَطَهِّرْ - وَالرُّجْزَ فَاهْجُرْ - وَلَا تَمْنُنْ تَسْتَکثِرُ - وَلِرَبِّک فَاصْبِرْ - ای انسان در خود (آنچنانکه فوقا هم اشاره کردیم هم مدثر و هم مزمل توصیف پراکسیس 15 ساله باطنی فاز حرائی پیامبر اسلام می‌کند، با بیان «انسان در خود» لذا در این آیات هم مثل آیات اولیه سوره مزمل که فوقا مطرح کردیم، برای دعوت «استحاله انسان در خود، به انسان برای خود» خطاب به پیامبر اسلام، قرآن می‌فرماید:) برخیز و انذار کن (عنایت داشته باشیم که «قم» در آیه دوم سوره مزمل، با «قم» در آیه دوم سوره مدثر که خطاب به پیامبر اسلام می‌باشد، از مضمون و جوهر متفاوتی برخوردار می‌باشند، چراکه «قم» در آیه دوم سوره مزمل «دعوت قرآن از پیامبر اسلام جهت پراکسیس دینی و وجودی و اگزیستانسی توسط عبادت در شب می‌باشد» اما «قم» در آیه دوم سوره مدثر خطاب به پیامبر اسلام «دعوت از او توسط قرآن برای انجام پراکسیس اجتماعی و انسانی انسان‌سازانه و جامعه‌سازانه و فرهنگ‌سازانه و تمدن‌سازانه بشریت می‌باشد». لذا هرگز این دو «قم» یکسان نمی‌باشند هر چند که در چارچوب یک «پروسس سه فرایندی کار، مبارزه و عبادت قابل تعریف می‌باشند) و با آن پروردگارت را تکبیر گوی و وجودت را از هر آلودگی پاک بدار (اشاره به همان لزوم استحاله وجودی پیامبر اسلام در عرصه سه پراکسیس بزرگ باطنی و اجتماعی و طبیعی می‌باشد که معلم کبیرمان شریعتی در جزوه خودسازی انقلابی خود به آن اشاره کرده است) و از عذاب‌ها دوری کن (و در برابر سختی‌ها مبارزه انسان‌سازانه و جامعه‌سازانه خودت) بر مردم منت مگذار؛ و تنها به خاطر پروردگارت صبر کن» (سوره مدثر – آیات 1 تا 7).

بنابراین آیات اولیه دو سوره مدثر و مزمل که جزء آیات اولیه نازل شده بر پیامبر اسلام بوده است، دلالت بر همین «رسالت پیامبر اسلام در راستای استحاله ایمان فردی به ایمان اجتماعی جامعه‌سازانه و انسان‌سازانه و فرهنگ‌سازانه و تمدن‌سازانه می‌کند» مع الوصف، در چارچوب همین «استحاله ایمان فردی به ایمان اجتماعی یا استحاله تجربه فردی صوفیانه به تجربه انسانی - اجتماعی دینی بوده است که پیامبر اسلام از یکطرف توسط سه مؤلفه‌ای پراکسیس باطنی یا عبادت و پراکسیس اجتماعی یا مبارزه و پراکسیس طبیعی یا کار، در چارچوب تجربه دینی خودش، جهت رهائی و آزادی فردی انسان در راستای بسترسازی آزادی و رهائی انسان و اجتماع می‌کند» و از طرف دیگر توسط «عبادت» در اشکال مختلفی که خودش در فاز 15 ساله حرائی تجربه کرده بود، در راستای همین «اجتماعی کردن ایمان فردی خود برای رهائی انسان در بستر جامعه‌سازی و فرهنگ‌سازی و تمدن‌سازی تلاش می‌نماید.»

باری، در خصوص استحاله «ایمان فردی» به «ایمان اجتماعی» یکی از مکانیزم‌هائی که پیامبر اسلام بر آن تکیه و تاکید داشته است، همین «مناسک و عبادات و در رأس آنها نماز و روزه و حج بوده است» که هدف پیامبر از این سه رکن عبادات (نماز و روزه و حج) این بوده است که مسلمانان با تکیه جمعی و اجتماعی بر این سه رکن عبادات بتوانند توسط تجربه دینی و پراکسیس کردن تطبیقی با آن، از «ایمان فردی صوفیانه و تجربه صوفیانه فاصله بگیرند و به سمت تجربه دینی و ایمان اجتماعی برای جامعه‌سازی رو بیاورند» لذا در این رابطه است که می‌توانیم داوری کنیم که «اگر ارکان سه گانه عبادت یعنی نماز و روزه و حج توسط پراکسیس دینی نتواند ایمان فردی مسلمانان را به ایمان اجتماعی در راستای جامعه‌سازانه و فرهنگ‌سازانه فونکسیون تغییر بدهد، هدف پیامبر از این سه رکن عبادات نماز و روزه و حج حاصل نشده است.»

پر واضح است که آنچنانکه فوقا هم اشاره کردیم، «نه عبادت دگماتیست فقیهانه حوزه‌های فقهی که بر سه پایه تقلید و تکلیف و تعبد کورکورانه استوار می‌باشد» و «نه عبادت انطباقی که بر مشاهده صرف ذهنی استوار است»، هرگز نمی‌تواند در راستای اهداف پیامبر اسلام (که همان استحاله ایمان فردی به ایمان جمعی جهت اجتماعی‌سازی و فرهنگ‌سازی و انسان‌سازی می‌باشد) دارای فونکسیون مثبت باشد.

ادامه دارد

  • آگاهی
  • آزادی
  • برابری