اصول مانیفست اندیشههای جنبش پیشگامان مستضعفین ایران – قسمت هشتم
ب - اشتباه روشنفکران ایرانی در بیش از یک قرن گذشته در خصوص «تقویت جامعه مدنی جنبشی و اردوگاهی ایران» (که از 113 سال پیش توسط نهضت مشروطیت در جامعه بزرگ ایران مادیت پیدا کرده است) این بوده است که آنها «از طریق مسیر سیاسی و کسب قدرت سیاسی به دنبال توانمند ساختن جامعه مدنی جنبشی اردوگاهی ایران بودهاند و تولید سیاست را تولید فکر و فرهنگ برای جامعه مدنی ایران میدانستهاند» در صورتی که «تولید سیاست، تولید فکر و فرهنگ نیست» و «مسیر توانمندسازی نظری و عملی جامعه مدنی (جنبشی و اردوگاهی و تکوین یافته از پائین) از طریق تولید سیاست عبور نمیکند» بلکه «تنها از طریق فرهنگ و اندیشه حاصل میشود». یادمان باشد که تودههای جامعه مدنی (جنبشی و اردوگاهی و دو مؤلفهای) ایران، در بستر «پراکسیس سیاسی – اجتماعی افقی خودشان آموزش میبینند، نه توسط کلاسهای آکادمیک عمودی روشنفکران و جریانهای سیاسی داخل و خارج از کشور.»
ج - تمامی جنبشهائی که در جامعه امروز ایران (چه از طبقه متوسط شهری باشند و چه از طبقه کار و زحمت) به دنبال «عدالت و برابری و رفع تبعیضات از عدالت طبقاتی تا عدالت آموزشی و تا عدالت جنسیتی و غیره میباشند، در مانیفست اندیشههای جنبش پیشگامان مستضعفین ایران، جزء جنبش دموکراسیخواهانه سه مؤلفهای سوسیالیستی ایران میباشند» و بنابراین در این رابطه است که «مبارزه همه این شاخههای جامعه مدنی (جنبشی و اردوگاهی دو مؤلفهای آزادیخواهانه و برابریطلبانه اردوگاه بزرگ مستضعفین) ایران چه مبارزه مطالبهگرایانه باشد و چه مبارزه طبقاتی باشد (از آنجائیکه جنبش دموکراسیخواهانه سوسیالیستی سه مؤلفهای برای برابری همه انسانها میباشد و فقط محدود به طبقه صرف کارگران و جنبش طبقه کارگر ایران نمیباشد) در دیسکورس جنبش پیشگامان مستضعفین ایران، جزء مبارزه دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای میباشند.»
برای مثال «جنبش زنان ایران» که به دنبال «برابری جنسیتی یا عدالت جنسیتی و یا برابری حقوق زن و مرد هستند» آنچنان «مبارزه آنها جوهر دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای دارد» که «جنبش معلمان ایران» با شعار: «برابری آموزشی یا عدالت آموزشی (برای رفع تبعیضات آموزشی مبارزه میکنند) دارد» و «جنبش کارگری ایران برای عدالت طبقاتی (رفع تبعیضات طبقاتی در جامعه ایران مبارزه میکنند) دارد.»
د - جامعه مدنی (جنبشی و اردوگاهی دو مؤلفهای) ایران در طول 113 سال (1285 تا 1399) گذشته، همیشه یک «جامعه ترکیبی از سه بخش طبقه کار و زحمت و طبقه متوسط شهری و حاشیهتولید بوده است» بنابراین، در این رابطه بوده است که (در طول 113 سال گذشته) مبارزه جامعه مدنی ایران منهای اینکه «جوهر جنبشی داشته است» و منهای اینکه «شکل اردوگاهی داشته است، نه طبقاتی صرف» به لحاظ صورتبندی، «مبارزه صورت ترکیبی داشته است» و از «سه صورت اعتراضی، مطالبهگری و طبقاتی برخوردار بوده است». آرایش و هیرارشی این سه صورت مبارزه جامعه مدنی جنبشی و اردوگاهی ایران بر حسب شرایط مختلف تاریخی در 113 سال گذشته متفاوت بوده است. بطوریکه در مرحلهای «مبارزه طبقاتی اولویت داشته است» و در شرایط دیگر (مثل شرایط امروز جامعه ایران) «مبارزه مطالبهگرایانه اولویت پیدا کرده است» و در شرایطی هم مثل خیزشهای دیماه 96 و آبانماه 98 و یا جنبشهای مالباختگان و جنبشهای حاشیهنشینان کلانشهرهای ایران «صورت اعتراضی» اولویت پیدا کرده است.
بدین جهت در چارچوب همین نیاز به «مبارزه ترکیبی» جامعه مدنی (جنبشی و اردوگاهی دو مؤلفهای آزادیخواهانه و برابریطلبانه طبقه متوسط شهری و طبقه کار زحمت و حاشیهنشینان کلانشهرهای ایران) است که در این شرایط تندپیچ جامعه امروز ایران، جامعه مدنی (جنبشی و اردوگاهی دو مؤلفهای) ایران نیازمند به «مبارزه ترکیبی خیابانی و کارخانهای و کلاسی» یا «پیوند جنبشهای کارگری و زنان و معلمان و دانشجویان و حتی حاشیهنشینان میباشد» بنابراین بسترسازی جهت «پیوند طولی و عرضی این جنبشها در شرایط امروز جامعه بزرگ و متکثر و رنگین کمان ایران جزء وظایف جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در عرصه حرکت افقی (نه عمودی) میباشد.»
ه – سه ابرجنبش (مشروطیت، ملی کردن صنعت نفت و ضد استبدادی سال 57) مردم ایران، در 113 سال گذشته (1285 تا 1399) نشان داده است که «قدرت مرکزی» جامعه مدنی (جنبشی و اردوگاهی دو مؤلفهای آزادیخواهانه و برابریطلبانه) ایران در «جنبش خیابانی» نهفته است نه در «جنبش کارخانهای کارگران و جنبش کلاسی معلمان و دانشجویان». لذا به همین دلیل است که در طول 41 سال گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم، شاهد بودهایم که این رژیم «تحمل حداقل حرکت خیابانی جامعه مدنی جنبشی ایران را ندارد» و آنچنانکه در جریان سرکوب خیزش آبانماه 98 شاهد بودیم، رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در برابر «حرکتهای خیابانی جامعه مدنی ایران با تمام توان خودش تلاش کرد تا با بیرحمانهترین شکل سرکوب، خیزش خیابانی جامعه مدنی ایران را قلع و قمع و سرکوب کند» بنابراین در این رابطه است که جامعه مدنی (جنبشی و اردوگاهی دو مؤلفهای آزادیخواهانه و برابریطلبانه) ایران برای اینکه بتواند در برابر دستگاه چند لایهای سرکوبگر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم «مقاومت پایدار داشته باشد» باید «توانائی ترکیب مبارزه خیابانی با مبارزه کارخانهای و مبارزه کلاسی و یا جنبشهای اعتصابی و اعتراضی کارگری و معلمان و دانشجوئی و زنان و بازنشستگان و غیره داشته باشند» و قطعاً تا زمانیکه این پیوند ترکیبی مبارزه در عرصه جنبش ترکیبی حاصل نشود، جامعه مدنی (جنبشی و اردوگاهی دو مؤلفهای) ایران «توان مقاومت پایدار در برابر دستگاههای چند لایهای سرکوبگر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم پیدا نخواهد کرد.»
و - برای بسترسازی نظری و عملی (در عرصه حرکت افقی، نه عمودی) جهت سازمانیابی جامعه مدنی (جنبشی و اردوگاهی دو مؤلفهای تکوین یافته از پائین) ایران، جامعه مدنی جنبشی ایران «نیازمند به کار جمعی و همبستگی و تعاون جمعی میباشد» و قطعاً تا زمانی که «روحیه جمعی در جامعه مدنی (جنبشی و اردوگاهی دو مؤلفهای) ایران تکوین پیدا نکند، امکان شکلگیری کار جمعی و همبستگی و تعاون جمعی در جامعه مدنی جنبشی و اردوگاهی ایران وجود ندارد». متاسفانه بزرگترین آفتی که در این خصوص جامعه مدنی جنبشی و اردوگاهی ایران، در 113 سال گذشته تهدید کرده است، «روحیه فردگرایی و فردمحوری جامعه ایران بوده است» که این روحیه فردگرائی جامعه ایرانی معلول این عوامل بوده است:
1 - تکوین مناسبات سرمایهداری در جامعه ایران بر پایه «سرمایههای نفتی و رانتی و شکل تکوین مناسبات سرمایهداری از بالا توسط دولت بوده است» (نه از پائین توسط سرمایههای تجاری آنچنانکه در اروپا تکوین پیدا کرد) به همین دلیل بوده است که مناسبات سرمایهداری در ایران (که به صورت رسمی از رفرم ارضی سال 42 شاه – کندی توسط سرمایههای نفتی رانتی و تزریق شده از بالا شکل گرفته است) برعکس تکوین مناسبات سرمایهداری در کشورهای متروپل سرمایهداری، «مناسبات سرمایهداری در ایران نتوانست کار جمعی در راستای ایجاد روحیه جمعی در جامعه بزرگ و متکثر و رنگین کمان ایران به صورت فراگیر ایجاد نماید.»
2 - دومین عاملی که باعث گردیده تا «روحیه فردی و فردمحوری به عنوان یک اپیدمی در جامعه مدنی جنبشی و اردوگاهی ایران در 113 سال گذشته شکل بگیرد، فونکسیون اسلام فقاهتی میباشد که بر سه پایه تکلیفگرائی و تقلیدگرائی و تعبدگرائی فردی استوار میباشد»، بدین ترتیب است که «مبارزه با این روحیه فردگرایانه در جامعه مدنی جنبشی و اردوگاهی ایران جزء وظایف جنبش پیشگامان مستضعفین ایران میباشد» و قطعاً با وجود این آفت در جامعه مدنی جنبشی و اردوگاهی ایران، هر گونه «سازمانیابی عمودی و افقی در جامعه مدنی جنبشی ایران با بنبست روبرو میشود.»
ز - آبشخور اولیه تکوین «طبقه متوسط شهری» در جامعه بزرگ ایران بازگشت پیدا میکند به 113 سال پیش که «انقلاب مشروطیت با استحاله گروه اجتماعی ایلییاتی یا رعیت به شهروند» توانست بسترها جهت ظهور «طبقه متوسط شهری» در جامعه ایران را فراهم بکند؛ و لذا در این رابطه بوده است که خواستگاه «کنشگران اصلی سه ابرجنبش مشروطیت و ملی کردن صنعت نفت و انقلاب ضد استبدادی سال 57 مردم ایران، همین طبقه متوسط شهری بوده است» و شاید بهتر باشد که موضوع را اینچنین مطرح کنیم که در سه ابرجنبش مشروطیت و ملی کردن صنعت نفت و ضد استبدادی سال 57 نه تنها «طبقه متوسط شهری مولد حرکت این سه ابرجنبش بوده است»، از آن مهمتر اینکه در هر «سه ابرجنبش فوق گروههای مختلف جامعه مدنی جنبشی و اردوگاهی ایران، دنبالهرو طبقه متوسط شهری ایران بودهاند». در نتیجه همین امر باعث گردید تا در هر «سه ابرجنبش فوق، علاوه بر اینکه شکل مبارزه خیابانی و آکسیونی بر مبارزه کارخانهای و کلاسی جنبش کارگران و جنبش معلمان و جنبش دانشجوئی اولویت پیدا کند» در سه ابرجنبش فوق به علت «حضور محوری طبقه متوسط شهری» حرکت آن سه ابرجنبش از «شهرهای بزرگ به طرف شهرهای اقماری بوده است نه بالعکس» همچنین همین «حضور فراگیر طبقه متوسط شهری در سه ابرجنبش فوق، بسترساز دخالت و حضور روحانیت حوزههای فقاهتی در سه ابرجنبش فوق شده است.»
بر این مطلب بیافزائیم که در چارچوب مانیفست اندیشههای جنبش پیشگامان مستضعفین ایران، در تحلیل نهائی، چه در ابرجنبش مشروطیت و چه در ابرجنبش ملی کردن صنعت نفت به رهبری دکتر محمد مصدق و چه در انقلاب ضد استبدادی سال 57 مردم ایران، «عامل اصلی شکست هر سه ابرجنبش فوق دخالت هژمونیک و تزریق توتالیتاریسم فقهی و فرهنگی روحانیت حوزههای فقاهتی بوده است» به طوری که در این رابطه میتوان داوری کرد که چه در جنگ بین شیخ فضل الله نوری و آخوند خراسانی و نائینی در مشروطیت و چه در جنگ کاشانی و بروجردی و بهبهانی با مصدق در ابرجنبش ملی کردن صنعت نفت و چه در جریان شکست انقلاب ضد استبدادی سال 57 مردم ایران، این «دخالت هژمونیک و تلاش در جهت تزریق اسلام فقاهتی فردگرا و تقلیدگرا و تکلیفمحور و تعبدگرا بود که باعث شکست هر سه ابرجنبش فوق شده است.»
باری، بدین ترتیب است که در رویکرد جنبش پیشگامان مستضعفین ایران، «با آسیبشناسی ابرجنبش مشروطیت و ملی کردن صنعت نفت و درک علل و عوامل شکست ابرجنبش ضد استبدادی سال 57 مردم ایران است که ما میتوانیم به کالبد شکافی و آسیبشناسی جامعه مدنی (جنبشی و اردوگاهی و دو مؤلفهای آزادیخواهانه و برابریطلبانه) ایران در 113 سال گذشته (عمر جامعه مدنی ایران) دست پیدا کنیم» به عبارت دیگر بدون کالبد شکافی و آسیبشناسی ابرجنبش مشروطیت و ملی کردن صنعت نفت و ابرجنبش ضد استبدادی سال 57 مردم ایران، هرگز و هرگز نمیتوانیم به «آسیبشناسی و پروسس 113 ساله عمر جامعه مدنی جنبشی و اردوگاهی ایران دست پیدا کنیم». البته طرح این موضوع به معنای آن نیست که «آسیبشناسی و فهم جنبشها و خیزشهای دیگر جامعه مدنی جنبشی ایران، به خصوص در 41 سال گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی نمیتواند برای فهم جوهر و آسیبشناسی جامعه مدنی (جنبشی و اردوگاهی) ایران ما را کمک نماید». بدین جهت در این رابطه بوده است که در طول 41 سال گذشته عمر حرکت برونی جنبش پیشگامان مستضعفین ایران (از سال 58 تا 99) پیوسته «بازشناسی و آسیبشناسی ابرجنبش مشروطیت و ملی کردن صنعت نفت و ابرجنبش ضد استبدادی سال 57 مردم ایران را وظیفه خود میدانستیم» و پیوسته در چارچوب «کالبد شکافی ابرجنبش مشروطیت و ملی کردن صنعت نفت و ابرجنبش ضد استبدادی سال 57 بوده است که تلاش کردهایم، عمق تاریخی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی جامعه مدنی (جنبشی و اردوگاهی دو مؤلفهای تکوین یافته از پائین) ایران فهم نمائیم»؛ و به صورت مکرر در معدن عمیق نظری و عملی این سه ابرجنبش بزرگ 113 ساله «جامعه مدنی جنبشی و اردوگاهی ایران را حفاری و آسیبشناسی و صیقلزدائی نظری و تئوریک بکنیم» و از دل این حفاری مستمر خود تلاش کردهایم تا به «کشف تئوریهای کنکرت و قانونبندیهای مشخص جامعه مدنی جنبشی و اردوگاهی ایران دست پیدا کنیم» و پیوسته بر این باور بودهایم که «قانونبندی و تئوری و برنامههای کنکرت و هدایتگرایانه جامعه مدنی جنبشی و اردوگاهی ایران باید به صورت دیالکتیکی با رویکرد تطبیقی (در مرحله اول) با شناخت همه جانبه ابرجنبش مشروطیت و ملی کردن صنعت نفت و ابرجنبش ضد استبدادی سال 57 برای ما حاصل بشود» و البته در مرحله بعد باید از دل دیگر جنبشهای اجتماعی جامعه ایران در 113 سال گذشته استخراج بشود.
یادمان باشد که از اصول محوری مانیفست جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در طول 43 سال گذشته (از خرداد 55 که فرایند درونی تکوین جنبش پیشگامان مستضعفین ایران استارت زده شد، الی الان) حرکت درونی و برونی خودش این بوده است که «در عرصه نظری و عملی هر جامعهای در چارچوب خودویژگیهای اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی و سیاسی و حتی جغرافیائی خاص خودش حرکت میکند و جامعه مدنی جنبشی آن جامعه هم در کادر همان خودویژگیهای فرهنگی و اقتصادی و سیاسی و اجتماعی و حتی جغرافیای خاص خودش حرکت میکند» و مع الوصف تا زمانیکه به صورت تطبیقی (نه انطباقی و دگماتیستی) ما به کشف این خودویژگیهای اقتصادی و سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و جغرافیائی خاص آن جامعه دست پیدا نکنیم، هرگز و هرگز «نمیتوانیم تئوری حرکتآفرین و هدایتگرایانه جامعه مدنی جنبشی و اردوگاهی آن جامعه به صورت تطبیقی کشف نمائیم و به نظریهپردازی تطبیقی جهت هدایت جامعه مدنی جنبشی و اردوگاهی آن جامعه بپردازیم» و قطعاً «بدون کشف تئوری تطبیقی و کنکرت جامعه مدنی، موتور کوچک یا پیشگامان اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران در دو جبهه بزرگ آزادیخواهانه طبقه متوسط شهری و برابریطلبانه طبقه کار و زحمت نخواهند توانست موتور بزرگ که همان جامعه مدنی جنبشی و اردوگاهی دو مؤلفهای میباشد، به حرکت درآورند.»
ادامه دارد