«جنبش نافرمانی مدنی» در ظرف «جامعه مدنی، جنبشی خودبنیاد تکوین یافته از پائین ایران» - قسمت اول
بدون تردید نادر شاه افشار (منهای رویکرد مستبدانه و توتالیتاریستی و ضد خلقی که مانند تمامی مستبدین گذشته تاریخ ایران داشته است) در عرصه نظامیگری نه تنها یکی از استراتژهای بزرگ تاریخ ایران و مشرق زمین بوده است، بلکه در عرصه بینالمللی شخصیتی در کنار ناپلئون بناپارت میباشد. البته همین نادر شاه افشار (در چارچوب همین تخصص نظامی کلاسیک که به عنوان یک استراتژ نظامی داشت) در باب شخصیت نظامی پیامبر اسلام یک داوری کرده است که داوری او در باب پیامبر اسلام برای ما جای تأمل بسیار دارد؛ و تأمل به داوری او در اینجا میتواند برای ما به عنوان یک مقدمه جهت ورود به موضوع فوق باشد. نادر شاه افشار میگوید: «در عرصه نظامی پیامبر اسلام یک استراتژ نظامی خوب نبود» البته در این شکی نیست که داوری نادر شاه افشار در باب شخصیت نظامی پیامبر اسلام، «در چارچوب جنگهای کلاسیک و متعارف بزرگ بوده است» که خود نادر شاه برای مدتهای مدیدی مشغول این جنگهای کلاسیک و متعارف آن روزگار جهت نجات کشور پاره و پاره شده ایران زمان شاه سلطان حسین صفوی بود که اشرف افغان تا اصفهان جلو آمده بود و بخش بزرگی از کشور را در چنگال خود کشیده بود.
پر واضح است که نادر شاه افشار توانست توسط جنگهای کلاسیک دوران خود با لشکرکشی تا اعماق هندوستان پیشروی کند و کوه نور و دریای نور برای خزانه خالی خود به ارمغان بیاورد و وسعت کشور ایران را به اوج گذشته خود باز گرداند ولی نباید فراموش کنیم که زاویهای که در چارچوب آن نادر شاه به داوری در باب شخصیت نظامی پیامبر میپردازد، همان زاویه جنگهای کلاسیک زمان خودش میباشد که بدون تردید نادر شاه در این رابطه ید طولانی هم داشته است؛ اما آنچه که نه نادر شاه توان فهم آن را داشته است و نه در آن رابطه به داوری در باب شخصیت نظامی پیامبر اسلام پرداخته است، این بوده است که «توان مدیریت سیاسی – اجتماعی – نظامی پیامبر اسلام، در بستر تحول انسانی – اجتماعی – تاریخی بشریت قرن هفتم میلادی، نه تحول نظامی یا جنگ بوده است و نه هدف پیامبر اسلام کشورگشائی و اشغال نظامی عربستان و ایران و روم و غیره بوده است و نه اصلاً و ابداً پیامبر اسلام هرگز در این رابطه ادعائی داشته است» بلکه برعکس آنچنانکه بارها گفتهایم، خود پیامبر اسلام چه در آیه 25 سوره حدید «لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْمِیزانَ لِیَقُومَ النّاسُ بِالْقِسْطِ» و چه در آیه 157 سوره اعراف «...وَیضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلَالَ الَّتِی کانَتْ عَلَیهِمْ...» مطرح میکند، هدف رسالتش، «ایجاد جنبش رهائیبخش انسانها» در راستای «پاره کردن زنجیرها از پای انسانها و شورانیدن تودهها جهت برپائی عدالت اجتماعی در جامعهها بوده است.»
در چارچوب همین «جنبش رهائیبخش انسانها بوده است» که پیامبر اسلام چه در فرایند 13 ساله مکیاش و چه در فرایند 10 ساله مدنیاش «کنشگران اصلی حرکتش را هرگز به شکل خاصی از مبارزه متعهد نمیکرده است» به عبارت دیگر پیامبر اسلام در طول 23 سال حیات نبویاش «در عرصه نظری و عملی بر اشکال گوناگون مبارزه، برای شورانیدن تودهها و پاره کردن زنجیرهای پای انسانها و برپائی عدالت در جوامع انسانی (آنچنانکه در آیه 157 سوره اعراف و در آیه 25 سوره حدید آمده است) تکیه میکرده است»؛ و شاید بهتر باشد که مطلب را اینچنین مطرح کنیم که پیامبر اسلام در طول 23 سال حیات نبویاش (جهت انتخاب شکل مبارزه برای برپائی عدالت اجتماعی و پاره کردن زنجیرها از پای انسانها) تلاش میکرده است که «شکل مبارزه را از شیوه عمل خود تودهها کسب کند» نه مانند نادر شاه افشار با تشکیل سپاه نظامی و حرکت تهاجمی و تجاوز و اشغال نظامی به اهداف خودش دست پیدا کند، بنابراین به همین دلیل پیامبر اسلام هرگز در طول 23 سال حیات نبویاش (مانند نادر شاه افشار) «طرفدار ترجیح شکل قهرآمیز یا نظامی مبارزه بر اشکال دیگر مبارزه نبوده است» و از آنجائیکه هدف پیامبر اسلام از آغاز تا انجام، «دستیابی به توحید نظری و عملی در عرصه انسان و جامعه و تاریخ بوده است» همچنین از آنجائیکه در این چارچوب پیامبر اسلام «وظیفه خودش را در برپائی جبهه رهائیبخش انسان تعریف میکرده است» لذا به همین دلیل او خود را متعهد به جنبش رهائیبخش مستقل و آگاهانه مستضعفین زمین در راستای به امامت و وراثت آنها بر زمین آنچنانکه در آیه 5 سوره قصص مطرح میکند «وَنُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ» میدید.
مع الوصف، بدین ترتیب بود که پیامبر اسلام «سازمانیابی و سنگربندی مستضعفین را برای درازمدت در صحنه تاریخ دنبال میکرد» و هرگز در این رابطه مانند نادر شاه افشار بر شکل خاص نظامی نه تنها تکیه نمیکنیم، بلکه برعکس، تکیه بر شکل نظامی تنها به صورت «دفاعی، آن هم در آخرین مرحله تکیه خواهیم کرد». در نتیجه در این رابطه بود که در رویکرد پیامبر اسلام، «منهای شکل دفاعی برخورد نظامی» شکل اصلی «مبارزه جنبش رهائیبخشش»:
اولاً در راستای «تودهگیر کردن فزاینده مبارزه» بوده است.
ثانیاً «شکل مبارزه» برای «در افتادن مستقیم با قدرتهای حاکم در اشکال مختلف زر و زور و تزویر بوده است» (البته به منظور فلج کردن امکانات سه مؤلفه قدرت حاکم بوده است).
ثالثاً پیامبر اسلام در شرایطی اقدام به تغییر مناسبات حاکم بر جوامع و قبائل میکرد که منهای اینکه «اکثریت مردمان جوامع و قبائل، قدرت سه مؤلفهای زر و زور و تزویر حاکم بر خود را تحملنایذیر میدانستند، رویاروئی با قدرتهای سه مؤلفهای حاکم را هم ثمربخش میدانستند.»
برای فهم این مهم تنها کافی است که بدانیم که در طول 13 سال دوران مکی پیامبر اسلام، این استراتژی رهائیبخش انسانی و اجتماعی پیامبر اسلام بود که در برابر شکنجههای استخوانسوز اصحاب قدرت حاکم در مکه بر مسلمانان (از بلال تا سمیه و یاسر و عمار و ابوذر و غیره) آنها «تنها از طریق صبر و بردباری و تحمل سختترین شکنجهها بدون اقدام عملی فقط مقاومت میکردند» آنچنانکه طبق گواه تاریخ در طول 13 سال دوران مکی، مسلمانان «حتی یک سیلی هم (در دفاع از خود در برابر شکنجههای استخوانسوز اصحاب قدرت حاکم) بر آنها نزدند» و این تعریف و معنای «شکل مبارزه، مقاومت فعال جمعی در برابر اصحاب قدرت زر و زور و تزویر حاکم میباشد.»
باری، بدین ترتیب است که اگر «جنبش نافرمانی مدنی» را (که برای اولین بار این اصطلاح توسط هنری دیوید ثورو در نیمه اول قرن بیستم مطرح شده است؛ و مهاتما گاندی پس از او این اصطلاح «نافرمانی مدنی» را برای عنوان جنبش استقلال هند تحت رهبری خودش انتخاب کرد و بعد از مهاتما گاندی عنوان «نافرمانی مدنی» توسط مارتین لوتر کینگ برای جنبش حقوق مدنی سیاهان آمریکا در دهه 1950 و 1960 به کار گرفته شد) «اقدام جمعی و مردمی و غیر آنتاگونیستی و فعالانه بر علیه قدرتهای حاکم» تعریف بکنیم و بر این باور باشیم که واژه «مدنی» (در اصطلاح نافرمانی مدنی ثورو ربطی به مدنیت و جامعه مدنی و اصطلاحات روسو و منتسکیو و جان لاک ندارد و فقط و فقط) به معنای «غیر نظامی و غیر قهرآمیز و غیر آنتاگو نیستی میباشد» در این صورت تمامی مبارزات گذشته که در چارچوب «اقدام جمعی و مردمی و غیر آنتاگونیستی و فعالانه بر علیه قدرتهای حاکم صورت گرفته باشد»، میتوانیم توسط همین اصطلاح «نافرمانی مدنی ثورو تعریف نمائیم.»
نکاتی که در رابطه با «جنبش نافرمانی مدنی» در رویکرد ما باید به آنها عنایت بشود عبارتند از:
الف - طرح دو اصطلاح «نافرمانی مدنی» و «مقاومت منفی» در رویکرد ما (هر چند که این دو اصطلاح به صورت مشخص از نیمه اول قرن بیستم در دیسکورس سیاسی نظریهپردازان سیاسی و اجتماعی مطرح شده است، ولی نباید فراموش کنیم که این دو اصطلاح) دلالت بر «دو شکل مبارزه میکند» که از قدیم وجود داشته است. بطوریکه «نظریهپردازان بنیانگذار مبارزه مقاومت منفی در تاریخ بشر را حضرت مسیح میدانند» زیرا آنچنانکه در فصل پنجم انجیل متی، ترجمه فارسی کتاب مقدس آمده است، حضرت مسیح در موعظه بالای کوه اعلام کرد که: «در مقابل شریر مقاومت مکن، بلکه هر کس به گونه راست تو سیلی بزند، گونه دیگرت را نیز به سوی او بگردان، با مدعی خود تا در راه هستی صلح کن، مبادا مدعی تو را به قاضی سپارد و قاضی تو را به داروغه تسلیم کند و در زندان افکنده شوی، هر آینه به تو میگویم تا فلس آخر را نپردازی از آنجا بیرون نخواهی آمد» (فصل پنجم انجیل متی - ترجمه فارسی کتاب مقدس).
مع الوصف در این رابطه است که نظریهپردازان سخن حضرت مسیح در موعظه بالای کوه را معروفترین نمونه دعوت به مقاومت منفی میدانند، چراکه در این سخنان حضرت مسیح «هر نوع کنشگری عکسالعملی را منع میکند و تنها بر عنصر صبر و مقاومت تکیه مینماید» و البته در خصوص همین مقاومت هم (در رویکرد حضرت مسیح آنچنانکه در فصل پنجم انجیل متی آمده است) به وضوح روشن است که مقصود «مقاومت فعال در مقابل صاحبان قدرت (آنچنانکه در جنبش نافرمانی مدنی منظور است) نمیباشد، بلکه مقاومت فردی و انفعالی است» برعکس «مقاومت در سوره مکی عصر» که علاوه بر اینکه در این سوره عنصر «کنشگری» عمده میشود، «مقاومت» هم در این سوره صورت «اقدام جمعی و فعال» پیدا میکند (نه مانند آنچه که در فصل پنجم انجیل متی، از قول حضرت مسیح نقل شده است، «صورت انفعالی و فردی داشته باشد»).
«وَالْعَصْرِ - إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِی خُسْرٍ - إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ - قسم به هر عصر و زمان که جنس انسان پیوسته در خسرانی عظیم میباشد، مگر اینکه در مقابله با این خسران عظیم، خود انسان بر ایمان و عمل صالح همان عصر و زمان تکیه کند؛ و در عرصه ایمان و عمل صالح زمان و عصر خود پیوسته استقامت و مداومت بکنند.»
مع الوصف، در این رابطه بود که مسیحیان نخستین در روم باستان هنگامی که نمیتوانستد به صورت علنی مذهب و عقیدهشان را اعلام کنند و در شکل مخفیانه فعالیت میکردند، در چارچوب همین «شیوه مقاومت منفی» (برعکس شیوه فعال و جمعی مسلمانان آغازین اسلام در مکه که صورت «نافرمانی مدنی» داشت نه صورت «انفعالی و فردی مقاومت منفی») بود که آنها توانستند مقاومت پایداری در برابر قدرت حاکم داشته باشند، همچنین آنها توانستند با این شیوه مبارزه مقاومت منفی، دعوت خود را به طرف تمام طبقات پائینی جامعه گسترش بدهند، بنابراین در خصوص «شیوه مبارزه نافرمانی مدنی پیامبر اسلام» (به خصوص در فرایند 13 ساله مکی، هر چند که برای ما هنوز مشخص نیست که آیا آن شیوه مبارز نافرمانی مدنی ابداع خود پیامبر اسلام بوده است یا اینکه از انبیاء ابراهیمی سلف خودش تاسی کرده است) میتوانیم داوری کنیم که پیامبر اسلام در چارچوب «شیوه مبارزه نافرمانی مدنی» (در 13 سال مکی) توانست «عنصر کنشگری مسلمانان را به صورت اقدام جمعی و فعال در مبارزه غیر قهرآمیز و غیر نظامی و غیر آنتاگونیستی با صاحبان قدرت حاکم به تجربه بکشاند» و همچنین در بستر «شکل مبارزه نافرمانی مدنی به عنوان پراکسیس سیاسی – اجتماعی توانست به پرورش و کادرسازی افراد آغازین مؤمن به دعوت خود دست پیدا کند». نباید فراموش کرد که «تمامی کادرهای همه جانبه درجه اول جنبش رهائیبخش پیامبر اسلام سنتز فرایند 13 ساله مکی بودهاند که در بستر جنبش نافرمانی مدنی ساخته شده بودند.»
ب - در خصوص اصطلاح «نافرمانی مدنی» باید عنایت داشته باشیم که واژه «مدنی» در اصطلاح «نافرمانی مدنی» هیچگونه رابطهای با مدنیت و جامعه مدنی که توسط روسو و جان لاک و منتسکیو تدوین شدند، ندارد. «مدنی» در اصطلاح «نافرمانی مدنی» به معنای «غیر قهرآمیز» و «غیر نظامی» و «غیر آنتاگونیستی» میباشد؛ و گرچه این اصطلاح «نافرمانی مدنی» برای اولین بار توسط ثورو مطرح شده است و بعداً مهاتما گاندی با وام گرفتن از ثورو این اصطلاح را برای عنوان جنبش استقلالطلبانه مردم هندوستان به کار برد و بعد از گاندی، مارتین لوتر کینگ با تاسی از گاندی اصطلاح جنبش نافرمانی مدنی را برای جنبش حقوق مدنی سیاهان آمریکا به کار گرفت، ولی در این رابطه نباید فراموش بکنیم که منهای «اصطلاح نافرمانی مدنی» (که دلالت بر نقض آگاهانه و عامدانه مقررات و ضوابط و قوانین یکطرفه تحمیلی صاحبان قدرت بر مردم و یا پائینیهای قدرت میکند) «خود شکل مبارزه نافرمانی مدنی (مبارزه با صورت اقدام جمعی و فعالانه و غیر نظامی و غیر قهرآمیز و غیر آنتاگونیستی) از قدیم الایام در عرصه مبارزه با صاحبان قدرت وجود داشته است.»
برای مثال در این رابطه میتوانیم به عدم حضور امام علی در شورای سقیفه بنی ساعده پس از وفات پیامبر، عدم بیعت شش ماهه امام علی با ابوبکر، عدم قبول بیعت عبدالرحمن بن عوف توسط امام علی در شورای تعیین جانشینی عمر، عدم بیعت امام حسین در رجب سال 60 با یزید، همه و همه به عنوان نمونههای مشخص از «شکل مبارزه نافرمانی مدنی یا مبارزه فعال غیر قهرآمیز و یا مبارزه غیر آنتاگونیستی نام ببریم» بنابراین، در این رابطه است که در اینجا واژه «مدنی» در «اصطلاح نافرمانی مدنی» نباید رهزنی کند، چراکه در اینجا اصلاً و ابداً واژه «مدنی» ربطی به «مدنیت و جامعه مدنی روسو و منتسکیو غیره ندارد.»
ادامه دارد