«جنبش نافرمانی مدنی» در ظرف «جامعه مدنی، جنبشی خودبنیاد تکوین یافته از پائین ایران» - قسمت سوم

 

بدون تردید در اسفندماه 98 و در انتخابات مجلس یازدهم دست‌ساز حزب پادگانی خامنه‌ای، این «جنبش نافرمانی مدنی جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران» کاری، کارستان کردند، چرا که جنبش نافرمانی مدنی برای اولین بار در طول 42 سال عمر رژیم مطلقه فقاهتی، تنها در تهران 17 میلیون نفری طبق گفته علی مطهری حجم شرکت کنندگان در انتخابات به 18% رسانیدند که طبق گفته علی مطهری از این 18% افراد مشمول حق رأی دادن در تهران، 8% رأی‌های در صندوق ریخته شده تهران رأی‌های باطله بودند؛ یعنی تنها 10% از جمعیت مشمول حق رأی دادن در تهران، در انتخابات مجلس یازدهم شرکت کردند؛ و به مهره‌های دست‌ساز حزب پادگانی خامنه‌ای رأی دادند؛ که تنها خود این آمار نشان دهنده آن است که تا چه اندازه جامعه امروز ایران پتانسیل لازم جهت اعتلای جنبش نافرمانی مدنی دارند؛ و تا چه اندازه جنبش نافرمانی مدنی در جامعه امروز ایران می‌توانند، در کنار دیگر اشکال مبارزه مثمر ثمر واقع بشوند و تا چه اندازه جنبش نافرمانی مدنی در جامعه امروز ایران از عنصر کنش‌گری فعال برخوردار می‌باشند و تا چه اندازه جنبش نافرمانی مدنی در این شرایط می‌تواند در جامعه ایران در راستای توده‌ای شدن و فراگیر کردن جنبش‌های دیگر تأثیرگذار باشند؛

و تا چه اندازه جنبش نافرمانی مدنی در جامعه امروز ایران می‌تواند با تغییر توازن قوا در عرصه میدانی به سود اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران در جبهه بزرگ آزادی‌خواهانه و برابری‌طلبانه، دستگاه‌های چند لایه‌ای سرکوب‌گر حزب پادگانی خامنه‌ای را وادار به عقب‌نشینی کند؛ و تا چه اندازه در شرایط امروز جامعه ایران، اعتراضات خیابانی و کارگاهی و کارخانه‌ای (که به صورت آشکار و آگاهانه و عامدانه مقررات و فرامین و قوانین یکطرفه تحمیلی رژیم مطلقه فقاهتی توسط کنش‌گران اصلی جنبش‌های مختلف سیاسی و مدنی و صنفی به چالش کشیده می‌شود) می‌توانند مصداق جنبش نافرمانی مدنی باشند و در چارچوب به چالش کشیدن آگاهانه و عامدانه مقررات و هشدارها و فرامین معین حکومتی، جنبش‌های طبقاتی و سیاسی و مدنی جامعه امروز ایران می‌توانند بدل به جنبش نافرمانی مدنی بشوند؛ و این جنبش‌های مدنی و سیاسی و طبقاتی می‌توانند در کنار دیگر اشکال مبارزه اعتراضی و اعتصابی و آکسیونی خود، علاوه بر فراگیر کردند خود این جنبش‌های طبقاتی و سیاسی و مدنی می‌توانند همراه با ریختن ترس توده‌ها و پائین آوردن هزینه مبارزه و شکستن دو مطلق جامعه ایران (مطلق و طلسم غیر قابل شکست بودن حاکمیت مطلقه فقاهتی و مطلق و طلسم ناتوانی جامعه مدنی جنبشی تکوین یافته از پائین جامعه ایران در شکست حاکمیت مطلقه فقاهتی) و تغییر توازن قوا در عرصه میدانی همین جنبش‌های خودبنیاد سیاسی و صنفی و سندیکائی و مدنی و طبقاتی و سیاسی در جامعه امروز ایران (اعم از جنبش کارگری، جنبش معلمان، جنبش زنان، جنبش دانشجوئی، جنبش اقلیت‌های قومی و مذهبی، جنبش مزدبگیران و جنبش حاشیه‌نشینان) می‌توانند، کنش‌گران اصلی جنبش نافرمانی مدنی بشوند.

باری، بدین ترتیب است که می‌توانیم نتیجه‌گیری کنیم که:

1 - در جامعه بزرگ و رنگین کمان امروز ایران «جنبش نافرمانی مدنی یکی از راه‌ها و مسیرهای اصلی برای به میدان آوردن گسترده توده‌های اعماق جامعه ایران می‌باشد» چراکه از آنجائیکه علاوه بر اینکه جنبش نافرمانی مدنی در کنار دیگر اشکال مبارزه معنی پیدا می‌کند و از آنجائیکه خود جنبش نافرمانی مدنی به صورت منفرد نمی‌تواند جامعه و مبارزه را تا انتها به صورت درازمدت به پیش ببرد، ولی با همه اینها جنبش از آنچنان پتانسیلی در کنار دیگر اشکال مبارزه برخوردار می‌باشد که می‌تواند توازن قوا در عرصه میدانی به سود جنبش‌های پیشرو (کارگری، معلمان، دانشجویان، زنان، اقلیت‌های قومی و مذهبی و بازنشستگان، مزدبگیران و حاشیه‌نشینان) تغییر بدهد.

2 - از آنجائیکه هسته اصلی جامعه مدنی جنبشی خودبنیاد و خودرهبر و خودسازمانده تکوین یافته از پائین، خود جنبش‌های خودبنیاد سیاسی و مدنی و صنفی و طبقاتی می‌باشند، لذا به همین دلیل تا زمانیکه جنبش‌های خودبنیاد در جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران به صورت دینامیک و خودبنیاد از پائین شکل نگیرند، هر گونه اقدام از بالا توسط سازمان‌ها و احزاب سیاسی در راستای تکوین جامعه مدنی جنبشی خودبنیاد محکوم به شکست خواهد بود. بدین ترتیب است که داوری نهائی ما در راستای تکوین جامعه مدنی جنبشی در کشور ایران بر این امر قرار دارد که تا «زمانیکه این جنبش‌های طبقاتی و مدنی و صنفی و سیاسی در جامعه ایران از پائین شکل نگیرند و این جنبش‌های رو به اعتلا به صورت طولی و عرضی در پیوند با یکدیگر قرار نگیرند، هرگز امکان تکوین جامعه مدنی جنبشی تکوین یافته از پائین وجود ندارد» و به موازات آن امکان ظهور فراگیر جنبش نافرمانی مدنی در جامعه ایران از پائین با موانع زیرساختی روبرو می‌گردد؛ و دلیل این امر همان است که مبارزه جنبشی خودبنیاد و خودرهبر و خودسازمانده تکوین یافته از پائین و همچنین مبارزه جنبش نافرمانی مدنی، با مبارزه حزبی و سازمانی و چریکی و ارتش خلقی متفاوت می‌باشند چرا که:

الف - مبارزه جنبشی جنبش‌های جامعه مدنی و جنبش نافرمانی مدنی که یکی از جنبش‌های جامعه مدنی جنبشی می‌باشد، یک مبارزه علنی می‌باشد نه مخفی.

ب - این جنبش‌ها یک مبارزه توده‌ای می‌باشند نه مبارزه نخبه‌گرایانه.

ج - این جنبش‌ها یک مبارزه از پائین می‌باشند نه مبارزه از بالا، برعکس مبارزه سازمانی و حزبی و چریکی و ارتش خلقی که مبارزه:

اولاً از بالاست و جدای از طبقه و گروه‌های اجتماعی پائینی جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران است.

دوما مبارزه توسط نخبه‌های سیاسی و اجتماعی است نه توسط خود توده‌ها، به عبارت دیگر در مبارزه سازمانی و حزبی و چریکی و ارتش خلقی نخبگان بازی‌گر نمایشگاه می‌باشند، در صورتی که در مبارزه جنبشی کنش‌گران نمایشگاه خود توده‌های اعماق اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران هم در جبهه آزادی‌خواهانه طبقه متوسط شهری و هم در جبهه برابری‌طلبانه طبقه کار و زحمت می‌باشند.

3 - لازمه مبارزه جنبشی، غیر از علنی بودن مبارزه، کاهش هزینه مبارزه است. به بیان دیگر مبارزه جنبشی در شکل مخفیانه و در صورت بالا رفتن هزینه مبارزه، غیر قابل دست یافتنی می‌باشد. برعکس مبارزه چریکی و ارتش خلقی که هر چه پر هزینه‌تر و مخفی‌تر باشد قابل اعتلا و گسترش است، بنابراین در چارچوب همین دو خصیصه مهم بسترساز مبارزه جنبشی است که جنبش نافرمانی مدنی می‌تواند بسترساز اعتلای مبارزه جنبشی در جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران بشود، چرا که از خودویژگی‌های جنبش نافرمانی مدنی این است که:

اولاً این شکل مبارزه صورت نظامی و قهرآمیز و آنتاگونیستی ندارد.

ثانیاً این شکل مبارزه کم هزینه‌ترین شکل مبارزه در میان اشکال دیگر مبارزه علنی و مخفی می‌باشد.

ثالثاً این شکل مبارزه از پائین شکل می‌گیرند نه از بالا.

رابعاً این شکل مبارزه علنی می‌باشد نه مخفی.

خامسا این شکل مبارزه تنها در پیوند با دیگر اشکال مبارزه دموکراتیک معنی پیدا می‌کند.

4 - از آنجائیکه مبارزه جنبشی یک مبارزه خودانگیخته و خودبنیاد و خودسازمانده تکوین یافته از پائین می‌باشد، همین خودویژگی‌های مبارزه جنبشی باعث می‌گردد تا دستیابی به مبارزه جنبشی خودبنیاد در جامعه در گرو «جنبش فرهنگی» در اعماق جامعه بزرگ ایران باشد؛ و بدون دستیابی به جنبش فرهنگی در جامعه بزرگ ایران امکان دستیابی به مبارزه جنبشی از پائین به صورت خودانگیخته و خودبنیاد و خودسازمانده وجود ندارد. بدین جهت در این رابطه است که می‌توان نتیجه‌گیری کرد که دستیابی به مبارزه جنبشی دینامیک تکوین یافته از پائین در جامعه بزرگ ایران در گرو دستیابی به جنبش فرهنگی گسترده و فراگیر در اعماق جامعه بزرگ ایران می‌باشد. آنچنانکه در این رابطه می‌توان داوری کرد که بدون جنبش فرهنگی در اعماق جامعه بزرگ ایران، امکان دستیابی به جامعه مدنی جنبشی خودبنیاد و جنبش‌های خودبنیاد و خودانگیخته و جنبش نافرمانی مدنی وجود ندارد.

باری، بدین ترتیب است که دستیابی به جامعه مدنی جنبشی خودانگیخته و خودبنیاد و خودسازمانده تکوین یافته از پائین و جنبش فراگیر نافرمانی مدنی در جامعه ایران در گرو پاسخ به این سؤال می‌باشد که چگونه می‌توانیم در جامعه ایران به تحول و جنبش فراگیر فرهنگی دست پیدا کنیم؟ در پاسخ به این سؤال فربه است که می‌توانیم چند گونه پاسخ بدهیم:

الف - اینکه بگوئیم تحول فرهنگی یا انجام جنبش فرهنگی در جامعه بزرگ ایران، یعنی از آنجائیکه جامعه ایران یک جامعه مذهبی می‌باشد و اعماق جامعه بزرگ ایران مذهبی هستند و مذهب در بدنه و پائین جامعه ایران یک رویکرد می‌باشد، اینهمه باعث می‌گردد که در جامعه بزرگ ایران تحول و جنبش فرهنگی تنها از کانال مذهب ممکن بشود و البته در ادامه همین رویکرد است که در باره تحول فرهنگی از طریق مذهب این سؤال مطرح می‌گردد که «با کدامین مذهب» می‌توان در اعماق جامعه ایران به تحول فرهنگی دست پیدا کرد با اسلام تطبیقی؟ یا اسلام انطباقی و یا اسلام دگماتیست روایتی، فقاهتی، ولایتی، زیارتی حوزه‌های هزار ساله فقهی؟

البته در پاسخ به این سؤال آخری است که حداقل در 80 سال گذشته (در فرایند پسا شهریور 20) سه پاسخ مختلف داده شده:

پاسخ اول که بلافاصله پس از شهریور 20 داده شد توسط مهندس مهدی بازرگان و حواریون و همراهان او بودند که آنها بر این باور بودند که تنها راه اصلاح دینی در ایران در راستای تحول فرهنگی در اعماق جامعه بزرگ ایران، تکیه بر «اسلام انطباقی» می‌باشد؛ که البته در جریان جنبش چریکی، نظریه‌پردازان اولیه سازمان مجاهدین خلق و در رأس آنها شهید مهندس حنیف‌نژاد هم بر این باور بود؛ که البته اختلاف شهید مهندس محمد حنیف‌نژاد با مهندس مهدی بازرگان در این رابطه بود که مهندس مهدی بازرگان در راستای «دستیابی به اسلام انطباقی بر پیوند مبانی نظری اسلام با علوم طبیعی تکیه می‌کرد» در صورتی که شهید مهندس محمد حنیف‌نژاد در راستای «دستیابی به اسلام انطباقی بر پیوند مبانی اسلام با علوم اجتماعی و سیاسی و اقتصادی سوسیالیستی حزب – دولت قرن بیستم تکیه می‌کرد.»

پاسخ دوم به موازات پاسخ اول مهدی بازرگان، شیخ مرتضی مطهری و حواریون او به این سؤال دادند و آن این بود که گفتند تنها راه اصلاح دینی در جامعه ایران در راستای تحول فرهنگی مذهبی «تکیه بر اسلام فقاهتی و اسلام فلسفی یونانی‌زده و اسلام روایتی توسط اجتهاد فقهی روحانیت حوزه‌های فقهی می‌باشد.»

پاسخ سوم به سؤال فوق معلم کبیرمان شریعتی داد و آن این بود که گفت تنها راه اصلاح دینی در راستای تحول فرهنگی در اعماق جامعه ایران «تکیه بر اسلام بازسازی شده تطبیقی در چارچوب رویکرد اسلام بازسازی علامه محمد اقبال لاهوری می‌باشد.»

پر واضح است که اگرچه هر سه پروژه فوق به علت فوت بنیانگذاران‌شان ناتمام ماند، ولی پروسه زمان در تحلیل نهائی نشان داد که در طول 80 سال گذشته (در فرایند پسا شهریور 20 الی الان)، «تنها پروژه موفق جهت تحول فرهنگی در جامعه ایران بر پایه اسلام بازسازی شده پروژه معلم کبیرمان شریعتی بوده است» که توانست توسط جنبش روشنگری 5 ساله ارشاد (47 تا 51) فرهنگ جامعه ایران را دچار تحول بکند؛ و در ادامه تحول فرهنگی جامعه ایران را آبستن زایش جنبش‌های اجتماعی خودانگیخته و خودبنیاد و خودسازمانده بکند. یادمان باشد که آنچنانکه هگل می‌گوید: «در جامعه مذهبی هم راه سعادت آن جامعه از مذهب می‌گذرد و هم راه شقاوت آن جامعه از مذهب می‌گذرد.»

ب – رویکرد دوم، رویکرد آنهائی بود که جامعه ایران را یک «جامعه کاملاً سنتی» و یا حداکثر جامعه ایران را به لحاظ فرهنگی جامعه‌ای «در حال گذار از سنت به مدرنیته تحلیل می‌کردند»، پاسخی که طرفداران آن رویکرد به انجام تحول فرهنگی و اجتماعی در جامعه ایران می‌دادند، این بود که آنها بر این باور بودند که تنها عاملی که می‌تواند «جامعه سنتی ایران را دچار تحول بکند» و آن «جامعه سنتی» را بدل به «جامعه مدنی» بنماید، فقط و فقط «مدرنیته و ساختار سرمایه‌داری است.»

باری، بدین ترتیب است که در تحلیل نهائی (در طول 150 سال حرکت تحول‌خواهانه جامعه ایران) دو رویکرد مختلف در باب تحول فرهنگی و تحول اجتماعی در جامعه بزرگ ایران قابل طرح می‌باشد:

الف – تحول فرهنگی از طریق اصلاح دینی.

ب - تحول فرهنگی از طریق مدرنیته و سرمایه‌داری.

ادامه دارد