جایگاه «جنبشهای مطالباتی» در «استراتژی جامعه مدنی جنبشی، خودجوش و خودسازمانده و خودرهبری تکوین یافته از پائین» جنبش پیشگامان مستضعفین ایران - سرمقاله
هرچند همیشه «تحولات عظیم ساختاری» (اعم از سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و معرفتی) تنها در چارچوب «تحولات اجتماعی - سیاسی و فرهنگی تودههای آن جامعه به صورت جنبشها یا خیزشهای خودجوش و خودسازمانده و خودرهبری تکوین یافته از پائین امکانپذیر میباشد» اما هرگز نباید فراموش کنیم که پیش زمینه تکوین آن جنبشها و خیزشهای خودجوش و خودسازمانده و خودرهبری تکوین یافته از پائین که تحولساز سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و معرفتی میباشند، در «فرایند اولیه به صورت جنبشهای فراگیر مطالباتی در سه شکل صنفی و مدنی و اجتماعی مادیت پیدا میکنند» به بیان دیگر در تحلیل نهائی، همیشه «آبشخور جنبشهای خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر تکوین یافته از پائین و تحولساز ساختاری (اقتصادی و سیاسی و اجتماعی) جنبشهای مطالباتی سه مؤلفهای صنفی و مدنی و اجتماعی (خودجوش و خودسازمانده و خودرهبری تکوین یافته از پائین) میباشند»؛ زیرا:
یک - هیچ تحول ساختاری سیاسی – اقتصادی – اجتماعی «بالبداهه توسط حرکت سیاسی از بالا و یا از بیرون از جامعه تحقق پیدا نمیکند». عنایت داشته باشیم که اگر خواسته تحول سیاسی یا تحول اقتصادی در یک جامعه بالبداهه بخواهد از پائین توسط کنشگران اجتماعی مطرح بشود، راهی جز تکوین خیزشهای اتمیزه و بیسر و بیبرنامه و بیتاکتیک و بیاستراتژی وجود ندارد. آنچنانکه حداقل در دو خیزش ملی اتمیزه و بیسر دیماه 96 و آبانماه 98 (جامعه بزرگ ایران) شاهد اینگونه طرح بالبداهه مطالبات توسط کنشگران بودیم. نه تنها این خیزشهای ملی اتمیزه هرگز نتوانسته است «توازن قوا در عرصه میدانی به سود کنشگران معیشتی و برابریخواه و آزادیطلب جامعه ایران تغییر بدهد» و نه تنها این خیزشهای حتی در سطح ملی به خاطر اتمیزه و بیسر بودن آنها، «در حداقل زمان ممکن توسط دستگاههای چند لایهای سرکوبگر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم سرکوب شدند» و نه تنها این خیزشهای فراگیر ملی به علت فقدان برنامه و تاکتیک و استراتژی در کمترین زمان در نبرد با نیروهای سرکوبگر حاکمیت، «به خشونت و آنتاگونیسم کشیده شدند» و نه تنها این خیزشهای فراگیر و ملی آکسیونی و خیابانی «از حمایت جنبشهای اعتصابی اردوگاه کار و زحمت جامعه ایران محروم بودهاند» از همه مهمتر اینکه «این خیزشهای اتمیزه و بیسر و بدون برنامه و تاکتیک و استراتژی مشخص هرگز نمیتوانند به صورت درازمدت دوام پیدا کنند.»
بر این مطلب اضافه کنیم که لازمه تحول ساختاری سیاسی و اقتصادی و اجتماعی توسط جنبشهای خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر تکوین یافته از پائین، «انجام پیکار درازمدت این جنبشهای خودجوش میباشد» که آنچنانکه فوقا مطرح کردیم، توسط خیزشها اتمیزه و بیسر و بدون برنامه، «امکان فرسایشی و درازمدت شدن مبارزه وجود ندارد.»
دو - اگر بپذیریم که «موتور حرکت اولیه جنبشهای خودجوش تحولساز ساختارهای اقتصادی و سیاسی و اجتماعی در جامعه ایران، همین جنبشهای مطالباتی سه مؤلفهای صنفی و مدنی و اجتماعی موجود در جامعه بزرگ ایران میباشد» در این رابطه میتوانیم به ضرس قاطع داوری کنیم که تنها عامل رادیکالیزه کردن و تضمین حرکت رو به جلو جنبشهای سه مؤلفهای مطالباتی صنفی و مدنی و اجتماعی جامعه بزرگ ایران «روند رشد و اعتلای پروسه مطالباتی این جنبشها میباشد» بنابراین، در همین رابطه است که باید بگوئیم که جنبشهای مطالباتی سه مؤلفهای صنفی و مدنی و اجتماعی اگر چه در آغاز از مطالبات حداقلی خودشان (مثل افزایش حقوق یا پرداخت حقوق معوقه و غیره) شروع میکنند، اما «به علت عدم عقبنشینی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در پاسخ به مطالبات آنها، با رادیکالیزه شدن مبارزه آنها، شرایط جهت اعتلای مطالبات آنها حتی از فاز مطالباتی به فاز سیاسی هم فراهم میگردد». بدین خاطر میتوانیم داوری کنیم که همین روند رو به رشد مطالبات آنها باعث میگردد تا موتور حرکت جنبشهای خودجوش مطالباتی سه مؤلفهای، گروههای مختلف اجتماعی حرکتی رو به جلو پیدا کنند؛ و در این رابطه جایگاه رشد مطالبات جنبشهای مطالباتی (صنفی و مدنی و اجتماعی) به عنوان موتور حرکت این جنبشهای خودجوش «هم در جبهه بزرگ برابریطلبانه اردوگاه کار و زحمت و هم در جبهه آزادیخواهانه طبقه متوسط شهری یکسان قابل تعریف میباشند.»
لازم است که یادآوری کنیم که یکی از رسالتهای مهم پیشگامان (در بستر استراتژی آگاهیبخش و دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای یا اجتماعی کردن سه مؤلفهای قدرت سیاسی و اقتصادی و معرفتی جنبش پیشگامان مستضعفین ایران) «آگاهیبخشی به کنشگران جنبشهای مطالباتی سه مؤلفهای صنفی و مدنی و اجتماعی در راستای بالا بردن پروسه مطالبات آنها میباشد.»
سه - در خصوص آرایش و تعریف جوهر مطالبات سه مؤلفهای صنفی و مدنی و اجتماعی کنشگران جنبشهای خودجوش و خودسازمانده و خودرهبری تکوین یافته از پائین، «هرگز نباید به صورت یک دست آنها را تعریف بکنیم» زیرا بدون تردید بعضی از این مطالبات (به عنوان نمونه و مصداق) مثل مطالبات مدنی جنبش زنان ایران در خصوص عدالت جنسیتی (برابری حقوق زن و مرد) طبیعی است که طرح این مطالبات توسط جنبش (خودجوش و خودسازمانده و خودرهبری) زنان ایران در طول چهار دهه عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم، «یک حرکت صد در صد سیاسی بوده است» (و مطالبات آنها هم صد در صد جوهر سیاسی داشته است) و دلیل این امر همان است که در چارچوب رژیم مطلقه فقاهتی حاکم، اگر همین مطالبه عدالت جنسیتی زنان ایران (برابری حقوق زن و مرد) بخواهد مادیت پیدا کند و این رژیم در برابر انجام آن دست به عقبنشینی بزند، «انجام آن به خودی خود باعث فروپاشی اسلام فقاهتی هزار ساله حوزههای فقهی و اسلام فقاهتی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم میشود». نباید فراموش کنیم که «تمامی اسلامهای حکومتی و فقهی از اسلام داعش و طالبان تا اسلام رژیم مطلقه فقاهتی حاکم جوهر فقه اجتماعی خودشان را با تبعیض جنسیتی و رویکرد مردسالاری و به زنجیر کشاندن زنان جامعه تعریف میکنند». بدین ترتیب است که جنبش زنان ایران در طول 42 سال عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بزرگترین جنبش نافرمانی مدنی جهان بوده است که به صورت خودجوش و خودسازمانده و خودرهبری از اسفند 57 (کمتر از یک ماه بعد از انقلاب بهمن 57) تا به امروز مشروعیت و موجودیت و مقبولیت رژیم مطلقه فقاهتی را به چالش کشیده است.
چهار - از خودویژگیهای جنبشهای خودجوش مطالباتی (سه مؤلفهای صنفی و مدنی و اجتماعی جامعه بزرگ ایران) اینکه: این جنبشهای مطالباتی در جامعه بزرگ ایران پس از چهار دهه پراکسیس صنفی - اجتماعی – سیاسی از «سال 96 بدل به یک پدیده عمومی شدهاند» بنابراین فقط «محدود به پائینیهای جامعه یا اردوگاه کار و زحمت نمیباشند، بلکه طبقه متوسط شهر و روستا هم (در طول چهار دهه گذشته) به صورت فعال در این جنبشهای مختلف مدنی و اجتماعی و حتی صنفی مشارکت داشتهاند» و نمیتوان تمامی کنشگران سه مؤلفهای جنبشهای صنفی و مدنی و اجتماعی خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر تکوین یافته از پائین را «زیرمجموعه مبارزات طبقاتی صرف در جامعه بزرگ ایران تعریف کرد.»
باری، از اینجا است که باید بگوئیم که در عرصه «همبستگی و ایجاد پیوند افقی و عمودی و سازمانیابی این جنبشهای خودجوش مطالباتی به جای تکیه بر شعار همبستگی طبقاتی بین کنشگران جنبشهای سه مؤلفهای صنفی و مدنی و اجتماعی، باید بر شعار همبستگی اجتماعی تکیه بکنیم»؛ به عبارت دیگر در این رابطه باید «همبستگی اجتماعی» را جایگزین «همبستگی طبقاتی» بکنیم. تردیدی نیست که «تکیه بر همبستگی طبقاتی به جای همبستگی اجتماعی، اولین فونکسیونی که به همراه میآورد، سکتاریسم طبقه کارگر ایران در برابر دیگر گروهای اجتماعی جامعه بزرگ ایران میشود». بر این موضوع باز هم تکیه و تاکید کنیم که در پروسه چهار دهه گذشته، جنبشهای مطالباتی سه مؤلفهای صنفی و مدنی و اجتماعی «منهای یک گروه اجتماعی برخوردار بالائیهای قدرت سیاسی و اقتصادی در جامعه بزرگ ایران، تمامی گروههای اجتماعی دیگر از اقشار میانی تا اردوگاه بزرگ کار و زحمت به عنوان کنشگران جنبشهای مطالباتی (سه مؤلفهای صنفی و مدنی و اجتماعی) میباشند» بدین خاطر همین امر باعث میگردد که اگر چه، «نمیتوانیم کنشگران عرصه این جنبشهای مطالباتی سه مؤلفهای را به عنوان یک ارگانیک مطرح کنیم» ولی در بستر «ایجاد پیوند افقی و عمودی بین آنها، باید به جای همبستگی طبقاتی بر هم بستگی اجتماعی تکیه بکنیم.»
پنج - از آنجائیکه «مطالبات سه مؤلفهای صنفی و مدنی و اجتماعی (جنبشهای خودجوش مطالباتی هنوز پس از چهار دهه مبارزه و پراکسیس مستمر بر علیه رژیم مطلقه فقاهتی حاکم، به خاطر عدم عقبنشینی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در پاسخ به مطالبات آنها) به صورت مطالبات حداقلی باقی ماندهاند، همین امر باعث گردیده که جوانههای سازمانیابی مستقل و آگاهانه مردمی هنوز بین کنشگران این جنبشهای سه مؤلفهای صورت محدود و شکنندهای داشته باشند و هنوز در برابر تند بادهای بیرحم سرکو بگرایانه دستگاههای چند لایهای سرکوبگر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم توان ایستادگی نداشته باشند و هنوز پس از چهار دهه پراکسیس صنفی و مدنی و اجتماعی، این جنبشهای خودجوش توان تغییر قوا در عرصه میدانی به سود خود نداشته باشند». البته نباید فراموش کنیم که باز این جنبشهای مطالباتی در این شرایط میتوانند به صورت خودجوش و خودسازمانده و خودرهبری و تکوین یافته از پائین «حرکت اعتراضی و اعتصابی خودشان را از پائین سازماندهی بکنند» که بهترین نمونه آن جنبش اعتصابی و اعتراضی بیش از 60 هزار کارگران قرارداد موقت شرکتهای نفت و گاز و پتروشیمی و برق و پالایشگاههای ایران هستند که در تیرماه سال 1400 توانستند 42 سال پس از جنبش اعتصابی طبقه کارگر ایران تحت هژمونی کارگران صنعت نفت ایران (که در فرایند پسا 17 شهریور سال 57 بر علیه رژیم کودتائی و توتالیتر پهلوی صورت گرفت) نخستین جنبش اعتصابی کارگری به صورت سراسری بر عله رژیم مطلقه فقاهتی حاکم به نمایش بگذارند.
شش - سؤال مهمی که در اینجا و در این رابطه قابل طرح است اینکه، آیا با توجه به ماهیت رژیم مطلقه فقاهتی حاکم و ضرورت تحول ساختاری (سیاسی و اجتماعی و اقتصادی در این شرایط) در کشور ایران، حمایت از جنبشهای مطالباتی صنفی و مدنی و اجتماعی توسط جنبش پیشگامان مستضعفین ایران یک حرکت رفرمیستی نیست؟
در پاسخ به این سؤال باید نخست اعلام کنیم که «جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در چارچوب رویکرد دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای (اجتماعی کردن سه مؤلفه قدرت سیاسی و قدرت اقتصادی و قدرت معرفتی در طول 45 سال گذشته، از 55 الی الان، چه در فاز عمودی یا سازمانی آرمان مستضعفین ایران و چه در فاز افقی یا جنبشی نشر مستضعفین ایران) هرگز معتقد به حمایت از جنبشهای مطالباتی سه مؤلفهای صنفی و مدنی و اجتماعی در چارچوب نظام سرمایهداری حاکم و حاکمیت رژیم مطلقه فقاهتی نبوده است» بلکه برعکس پیوسته در چارچوب رویکرد دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای «به عنوان یک جنبش» و در بستر «استراتژی تکیه بر جامعه مدنی جنبشی (خودجوش و خودسازمانده و خودرهبری و مستقل و تکوین یافته از پائین چه در جبهه آزادیخواهانه طبقه متوسط شهری و چه در جبهه برابریطلبانه اردوگاه بزرگ کار و زحمت شهر و روستاهای ایران) بوده است» که «پیوسته شعار حمایت از جنبشهای سه مؤلفهای مطالباتی (خودجوش صنفی و مدنی و اجتماعی) جامعه ایران را مطرح کرده است» بنابراین، در پاسخ به سؤال فوق باید بگوئیم که این حمایت جنبش پیشگامان مستضعفین ایران از جنبشهای مطالباتی صنفی و مدنی و اجتماعی خودجوش، «نه تنها یک امر رفرمیستی نیست بلکه یک فرایند از پروسس مبارزه درازمدت سیاسی – اجتماعی خود (در بستر استراتژی خودآگاهیبخش جنبش پیشگامان مستضعفین ایران) میباشد». بر این مطلب بیافزائیم که در اینجا باید در کادر «تئوریزه کردن موضوع تفاوت بین رفرم و رفرمیست بین این دو ترم تفاوت همه جانبه قائل بشویم» چراکه «حمایت از جنبشهای مطالباتی صنفی و مدنی و اجتماعی تنها در چارچوب مناسبات سرمایهداری و حاکمیت رژیم مطلقه فقاهتی حاکم است که جوهر رفرمیستی دارد» اما برعکس «حمایت از جنبشهای مطالباتی خودجوش (سه مؤلفهای صنفی و مدنی و اجتماعی در بستر حرکت تحولخواهانه ساختاری سیاسی و اقتصادی و معرفتی با استراتژی جامعه مدنی جنبشی خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر تکوین یافته از پائین در دو جبهه برابریخواهانه اردوگاه کار و زحمت و آزادیخواهانه طبقه متوسط شهر و روستا) یک رفرم میباشد نه رفرمیست راستگرایانه». البته از خودویژگیهای این رفرم آن است که «این رفرم میتواند به عنوان یک روند مترقیانه در استراتژی تحولخواهانه درازمدت ساختاری (اقتصادی و سیاسی و اجتماعی) بر علیه نظام سرمایهداری و رژیم مطلقه فقاهتی دارای فونکسیون مثبت باشند» به بیان دیگر «این رفرم میتواند بستری خودآگاهیبخش در مسیر استراتژی جنبش پیشگامان مستضعفین ایران بشود.»
باری، از اینجا است که باید بگوئیم پیشگامان (در بستر استراتژی آگاهیبخش و دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای یا اجتماعی کردن سه مؤلفه قدرت سیاسی و قدرت اقتصادی و قدرت معرفتی جنبش پیشگامان مستضعفین ایران) نباید «با رفر میست خواندن جوهر جنبشهای مطالباتی خودجوش (سه مؤلفهای صنفی و مدنی و اجتماعی) خودشان را در برابر این جنبشهای امروز جامعه بزرگ ایران بیوظیفه بدانند». البته باید به عکس این مهم هم توجه بشود؛ یعنی پیشگامان (در بستر استراتژی آگاهیبخش جنبش پیشگامان مستضعفین ایران) نباید در راستای راهبری (نه رهبری) جنبشهای مطالباتی (سه مؤلفهای صنفی و مدنی و اجتماعی جامعه بزرگ ایران) خارج از افق و استراتژی دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای (اجتماعی کرد سه مؤلفه قدرت سیاسی و قدرت اقتصادی و قدرت معرفتی) «با برخوردهای افراطی یا تفریطی آنچنان خود را با رویکرد انطباقی (نه رویکرد تطبیقی) در پراکسیس صنفی و مدنی و اجتماعی این جنبشهای مطالباتی حل کنند که استراتژی خودشان را در پای تاکتیکها ذبح نمایند». لازم است که یادآوری کنیم که در بستر پراکسیس اجتماعی – سیاسی پیشگامان (و در عرصه استراتژی آگاهیبخش جنبش پیشگامان مستضعفین ایران) یکی از آفاتی که ممکن است گرفتار پیشگامان بشود، «آفت مطلق کردن تاکتیک یا آفت مطلق کردن استراتژی میباشد» زیرا در تحلیل نهائی، «تاکتیکگرائی (مطلق کردن تاکتیک) باعث فراموشی استراتژی در عرصه پراکسیس سیاسی - اجتماعی میشود». آنچنانکه «مطلق کردن استراتژی (استراتژیگرائی) در بستر پراکسیس سیاسی – اجتماعی باعث نادیده گرفته جایگاه مشخص تاکتیک و یا تاکتیکها میشود» بنابراین، «در حرکت آگاهیبخش و یا راهبری (نه رهبری) پیشگامان هر دو مطلق کردن تاکتیک و یا استراتژی خطرناک است.»
هفت - آنچنانکه جامعه بزرگ ایران در فرایند پسا 17 شهریور سال 57 تجربه کرده است، «تنها در دوره انقلابی است که هر گونه طرح مطالبات دیگر بیمعنا میباشد» و دلیل این امر همان است که در «دوره انقلابی شعار سرنگونی حاکمیت مورد تائید تمامی گروههای اجتماعی قرار میگیرد» و مهمتر از همه اینکه «در دوره انقلابی، جنبش اعتصابی به صورت سراسری و فراگیر (در ادامه جنبشهای آکسیونی و خیابانی) در جامعه مادیت پیدا میکنند و بسترساز آن میگردد که توازن قوا به سود جنبشهای اجتماعی تغییر بکند و امکان سرکوب جنبشهای اجتماعی توسط دستگاههای سرکوبگر حاکمیت وجود نداشته باشد» و بدین ترتیب است که «در دوره انقلابی طرح مطالبات توسط جنبشهای اجتماعی دیگر امر بیمعنائی میشود». همچنین در این رابطه باید عنایت داشته باشیم که گرچه اوضاع امروز جامعه ایران (به علت حاکمیت ابر بحرانهای مرکب اقتصادی و سیاسی و اجتماعی و زیست محیطی و غیره و ناتوانی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در حل این بحرانها) «صورت انفجاری» پیدا کرده است، ولی در این رابطه «باید بین وضعیت انفجاری و وضعیت انقلابی تفاوت قائل بشویم». چرا که منهای اینکه «در وضعیت انفجاری (در عرصه میدانی) برعکس وضعیت انقلابی، توازن قوا به سود حاکمیت میباشد» و منهای اینکه «در وضعیت انفجاری برعکس وضعیت انقلابی، دستگاههای سرکوبگر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم توان سرکوب جنبشها و خیزشهای خودجوش (و خودسازمانده و خودرهبری تکوین یافته از پائین) را دارند» از همه مهمتر اینکه «در وضعیت انفجاری برعکس وضعیت انقلابی، جنبشهای اجتماعی (اعم از جنبشهای برابریطلب اردوگاه کار و زحمت و جنبشهای آزادیخواهانه طبقه متوسط شهری) در فرایند اولیه حرکت خود به سر میبرند و هنوز وارد فرایند سرنگونطلبانه با حاکمیت نشدهاند» و همچنین جنبشهای خودجوش (و خودسازمانده و خودرهبر تکوین یافته از پائین) هنوز «فراگیر و همگانی نشدهاند و سازماندهی و تشکل فراگیر ندارند و از پتانسیل برای مبارزه درازمدت با حاکمیت برخوردار نیستند، بدین دلیل همین عدم پیوستگی عمودی و افقی جنبشهای خودجوش در مرحله انفجاری، باعث ناتوانی آنها در تغییر توازن قوا به نفع خود نیز میشود» ماحصل اینکه «طرح شعارهای مرحله انقلابی در فرایند انفجاری جامعه توسط پیشگامان (در بستر استراتژی آگاهیبخش جنبش پیشگامان مستضعفین ایران) امری چپروانه میباشد که باعث سکتاریست پیشگامان (جنبش پیشگامان مستضعفین ایران) میشود.»
هشت - پیشگامان (در بستر استراتژی آگاهیبخش و دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای یا اجتماعی کردن سه مؤلفه قدرت سیاسی و قدرت اجتماعی و قدرت معرفتی جنبش پیشگامان مستضعفین ایران) نباید در این شرایط انفجاری جامعه ایران «با نفی جنبشهای مطالباتی (سه مؤلفهای صنفی و مدنی و اجتماعی) نمایندگی جنبشهای مطالباتی ایران را دو دستی تحویل گرایشهای راست رفرمیستی و لیبرالی داخل و خارج از کشور بدهند». همچنین در همین رابطه پیشگامان نباید در این شرایط انفجاری «از جوهر مطالباتی (جنبشهای مطالباتی سه مؤلفهای) درکی متافیزیکی و انتزاعی داشته باشند». باز در همین رابطه است که باید بگوئیم که پیشگامان نباید در این شرایط انفجاری جامعه بزرگ ایران «به جای درگیر شدن با مسائل جنبشهای مطالباتی (خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر تکوین یافته از پائین) با راهکارهای پاسیفیستی دیوار شیشهای دور خود بکشند و جنبشهای مطالباتی را به حال خود رها کنند» و باز در همین رابطه است که پیشگامان باید با «شرکت فعال در جنبشهای مطالباتی، سمومات راهکارهای راست لیبرالی و رفرمیستی را از این جنبشها دفع بکنند.»
نه - بر خلاف تصور شایع در میان بعضی از جریانهای اپوزیسیون خارجنشین، «خصلت مطالباتی جنبشهای اجتماعی (در این شرایط که هنوز توازن قوا در عرصه میدانی به سود حاکمیت میباشد و دستگاههای سرکوبگر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم توان سرکوب این جنبشها را دارند) نقطه قوت این جنبشها میباشد، نه نقطه ضعف آنها» زیرا همین خصلت مطالباتی جنبشهای اجتماعی در این شرایط «باعث کاهش هزینه مشارکت برای کنشگران این جنبشها میشود» و البته همین «کاهش هزینه مبارزه برای کنشگران جنبشهای اجتماعی شرایط برای سازمانیابی آگاهانه و پایدار کنشگران این جنبشهای اجتماعی فراهم میکند». لازم است که یادآوری کنیم که «تنها مکتب و مدرسه آموزش کنشگران جنبشهای اجتماعی خود پراکسیس مطالباتی – سیاسی میباشد» و «هر چه هزینه مبارزه برای کنشگران جنبشهای خودجوش سه مؤلفهای کاهش پیدا کنند، شرایط برای پیوستن گسترده نیروهای اجتماعی به این جنبشها بیشتر فراهم میشود». یادمان باشد که «هر چه به لحاظ کمی سطح و تعداد کنشگران جنبشهای مطالباتی و سیاسی بیشتر بشوند، سرکوب این جنبشها توسط دستگاههای چند لایهای سرکوبگر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم سختتر میگردد». چرا که آنچنانکه گاندی میگفت: «همه مردم را که نمیتوان کُشت و همه هم نمیتوان به زندان انداخت.»
ده - باید عنایت داشته باشیم که برای تحول ساختاری (سیاسی و اقتصادی و اجتماعی) در جامعه امروز ایران آنچنانکه فوقا هم اشاره کردیم این «تحول ساختاری سیاسی و اقتصادی و اجتماعی باید توسط جنبشهای خودجوش و خودسازمانده و خودرهبری تکوین یافته از پائین صورت بگیرد» حال سؤال مهمی که در این رابطه قابل طرح میباشد اینکه آیا جامعه بزرگ ایران در این شرایط آمادگی انجام چنین کار سترگی را دارد؟
در پاسخ به این سؤال باید بگوئیم که «اگرچه در درازمدت انجام این امر سترگ برای جنبشهای اجتماعی خودجوش و خودسازمانده و خودرهبری تکوین یافته از پائین ممکن میباشد، اما در کوتاهمدت ممکن نیست» زیرا:
الف – «هزینه مشارکت مردم ایران در جنبشهای خودجوش اجتماعی مطالباتی با هزینه مشارکت مردم ایران در جنبشهای خودجوش سیاسی متفاوت میباشد». فراموش نکنیم که «شرکت در جنبشهای سیاسی در این شرایط که توازن قوا به سود رژیم مطلقه فقاهتی میباشد، به معنای آمادگی برای دست شستن از جانشان میباشد.»
ب – جنبشهای خودجوش مطالباتی برعکس جنبشهای خودجوش سیاسی در شرایط انفجاری امروز جامعه بزرگ ایران «از آنچنان پتانسیلی برخوردار هستند که میتوانند به سرعت گسترش پیدا کنند» و دلیل آن هم «فراهم بودن شرایط عینی از فقر و بیکاری و تورم و رکود گرفته تا ناتوانی حاکمیت در مدیریت کرد ن مهار کرونا و بحرانهای زیست محیطی و خشکسالی و تهیه برق و آب مردم میباشد.»
ج - اعتراضات مطالباتی جنبشهای خودجوش و خودسازمانده و خودرهبری تکوین یافته از پائین چه در شکل آکسیونی آن و چه در صورت اعتصابی شدن آن جنبشهای مطالباتی در تحلیل نهائی «زمینهساز رویاروئیهای عریان و گسترده بین کنشگران این جنبشها با رژیم مطلقه فقاهتی حاکم میگردد که خود این امر در عرصه پروسه درازمدت بسترساز آمادگی اکثریت عظیم مردم ایران برای مشارکت در جنبشهای فراگیر و گسترده مطالباتی و سیاسی در آینده میگردد» بنابراین در این رابطه است که میتوانیم داوری کنیم که بزرگترین رسالت پیشگامان (در بستر استراتژی آگاهیبخش و دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای یا اجتماعی کردن سه مؤلفه قدرت سیاسی و قدرت اجتماعی و قدرت معرفتی جنبش پیشگامان مستضعفین ایران) طرح موضوع چگونگی شکلگیری «اراده تودهای – تاریخی» برای جامعه بزرگ ایران میباشد. در این رابطه پیشگامان باید عنایت داشته باشند که «گروههای اجتماعی مختلف ایران (جنبشهای متفاوت سیاسی و مطالباتی سه مؤلفهای) به صورت یکسان و در شکل واحد به اراده جمعی دست پیدا نمیکنند و صد در صد در نظامهای دیکتاتوری و رژیمهای توتالیتری این اراده جمعی با پشت سر گذاشتن دشواریها و حرکت از مسیر جنبشهای مطالباتی صورت میگیرد». لذا هرگز «هیچ جامعهای به صورت بالبداهه و تصادفی به اراده جمعی سیاسی جهت انجام تحولهای بزرگ ساختاری سیاسی و اقتصادی و اجتماعی در جامعه دست پیدا نمیکنند.»
د - مهمترین موضوعی که پیشگامان (در بستر استراتژی آگاهیبخش و دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای یا اجتماعی کردن سه مؤلفه قدرت سیاسی و قدرت اقتصادی و قدرت معرفتی، جنبش پیشگامان مستضعفین ایران) در این رابطه باید به آن عنایت داشته باشند اینکه «تنها با سرنگونی حاکمیت و جایگزینی یک حکومت لیبرال – سکولار و جدائی دین و حکومت نمیتوان در جامعه ایران به دموکراسی مشارکتی دست پیدا کرد» زیرا آنچنانکه قبلاً هم اشاره کردهایم، «دموکراسی مشارکتی تنها توسط تکوین جامعه مدنی جنبشی فراگیر خودجوش و خودسازمانده و خودرهبری تکوین یافته از پائین در دو جبهه برابریخواهانه اردوگاه کار و زحمت و آزادیخواهانه طبقه متوسط شهری ممکن میباشد» و تا زمانیکه در جامعه بزرگ ایران «جامعه مدنی جنبشی فراگیر تکوین پیدا نکند، امکان دستیابی به دموکراسی مشارکتی وجود ندارد». در این رابطه همچنین باید عنایت داشته باشیم که آنچنانکه معلم کبیرمان شریعتی به ما آموخته است باید «بین لیبرال دموکراسی سرمایهداری با دموکراسی مشارکتی تفاوت قائل بشویم» زیرا اساساً «لیبرالیسم و دموکراسی دو چیز کاملاً متفاوت میباشند». همچنین «لیبرالیسم و دموکراسی دو سنت فکری هستند که همیشه با هم در جدال تمام عیار بودهاند» و «لیبرالها همیشه از دموکراسی وحشت داشتهاند.»
در این رابطه کافی است که مثلاً نوشتههای متفکران معرفی مانند آلکسی دو توکویل و جرمی بنتام و جان استوارت میل و آیزایا برلین را بخوانیم تا نگرانی آنها را از حکومت مردم (=دموکراسی) دریابیم. «لیبرالیسم نه تنها طرفدار دموکراسی تمام مردم نبوده و نیست، بلکه همیشه در جهت طبقاتی کردن دموکراسی بوده است» و کوشیدهاند «طبقات پائین را از امکان اعمال اراده جمعی محروم کنند و قدرت سیاسی را از زیر نفوذ آنها خارج سازند». لذا حتی لیبرالی مانند جان استوارت میل که ظاهراً از نوعی سوسیالیسم هم دفاع میکرده، با حق رأی عمومی مخالفت میکند و برهان قاطعاش هم این است که اگر کارگران به حق رأی دست بیابند، سعی خواهند کرد حداقلی برای دستمزد خود تعیین کنند. یا آیزایا برلین میکوشد با دفاع از آزادیهای منفی (= آزادی از دیگران) مداخله مردم را در قدرت خطرناک قلمداد کند و آزادیهای مثبت (= آزادی با دیگران) مانند حق تصمیم مردم در اداره جامعه را منشأ توتالیتاریسم بداند. بدین خاطر فراموش نباید بکنیم «لیبرالها همیشه سعی کردهاند حوزههای حساس تصمیم گیریهای سیاسی را از دسترس مردم دور بکنند». جرمی بنتام که ضمناً مرشد جان استوارت میل هم بوده است «حکومت نمایندگی را وسیلهای میدید برای کم کردن خطر نفوذ طبقات پائین.»
ه – در یک داوری کلی میتوانیم بگوئیم که جنبشهای خودجوش و خودسازمانده و خودرهبری تکوین یافته از پائین تنها در زمانی میتوانند در جامعه بزرگ ایران اقدام به تحولات ساختاری سیاسی و اقتصادی و معرفتی از پائین بکنند که «کنشگران این جنبشها به این باور رسیده باشند که برای بر ساختن ساختاری اجتماعی و اقتصادی و سیاسی (که ما در کشور ایران به دنبال آن هستیم) در آن جامعه ایدهآل شکوفایی آزاد هر فرد شرط شکوفایی آزاد همگان میباشد». بدون تردید تکوین این رویکرد در چارچوب جببشهای خودجوش و خودسازمانده و خودرهبری تکوین یافته از پائین تنها «توسط مسئولیت انسانی و اجتماعی محصول آگاهی انسانی و اجتماعی در جامعه بزرگ ایران تکوین پیدا میکند». به بیان دیگر تا زمانیکه پروسه آگاهیبخش جنبشها به صورت مستمر انجام نگیرد، هرگز مسئولیت انسانی – اجتماعی متقابل در جنبشهای خودجوش و خودسازمانده و خودرهبری (که هستههای اولیه جامعه مدنی جنبشی تکوین یافته از پائین در دو جبهه آزادیخواهانه و برابریطلبانه از طبقه متوسط شهری تا اردوگاه کار و زحمت میباشند) حاصل نمیشوند.
و - برای فهم پتانسیل بین جنبشهای خودجوش و خودسازمانده و خودرهبری تکوین یافته از پائین در مقابله با تحول ساختاری اقتصادی و سیاسی و اجتماعی در جامعه بزرگ ایران و همچنین برای فهم جوهر همگانی جنبشهای مطالباتی سه مؤلفهای صنفی و مدنی و اجتماعی در جامعه امروز ایران باید نخست «به شکافهای مختلف اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی و سیاسی که بین گروههای مختلف اجتماعی امروز جامعه بزرگ ایران وجود دارند، آگاهی پیدا کنیم» و قطعاً تا زمانیکه که نسبت به شکافهای موجود آگاهی و تحلیل مشخص پیدا نکنیم، هرگز نخواهیم توانست به داوری نهائی در خصوص پتانسیل جنبشهای مطالباتی نسبت به تحول ساختاری اقتصادی و سیاسی و اجتماعی در جامعه بزرگ ایران دست پیدا کنیم. در این رابطه است که باید بگوئیم که گسلهای زلزلهخیز امروز جامعه ایران عبارتند از: «شکاف طبقاتی، شکاف جنسیتی، شکاف قومیتی یا ملی، شکاف فرهنگی و مذهبی، شکاف سنت و مدرنیته، شکاف نسلی و غیره.»
ز - در عرصه آفتشناسی حرکت جنبشهای خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر تکوین یافته از پائین جامعه بزرگ ایران در طول چهار دهه گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی، یکی از آفتهائی که در این رابطه پیوسته دامنگیر این جنبشها شده است «سرگردانی آنها در عرصه دو قطبی کاذب اقتصاد بازار و اقتصاد دولتی است» که برای فهم جایگاه این آفت (در بستر جنبشهای خودجوش جامعه بزرگ ایران) تنها کافی است که «به مبارزه مشترک همه گروههای اردوگاه کار و زحمت جامعه بزرگ ایران با پروژه خصوصیسازیها (به بیان دیگر خصولتیسازیها) چهار دهه گذشته رژیم مطلقه فقاهتی حاکم توجه بکنیم». بدون تردید تمامی این جریانهای اردوگاه کار و زحمت ایران در مبارزه با پروژه خصوصیسازی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم، پیوسته به دنبال آن بودهاند و به دنبال آن هستند که «توسط دولتی کردن سرمایههای واگذاری شده به بخش خصوصی (در جامعه سرمایهداری تحت مدیریت رژیم مطلقه فقاهتی حاکم) به تحول ساختاری اقتصادی در جامعه ایران دست پیدا کنند» که به صورت مصداقی در این رابطه میتوانیم به مبارزه جنبش کارگران نیشکر هفت تپه اشاره کنیم که از سر سلسله جنبان جنبش کارگری جامعه ایران میباشند. فراموش نکردهایم که از آغاز الی الان «کنشگران جنبش کارگران مجتمع نیشکر هفت تپه در راستای به چالش کشیدن پروژه خصوصیسازی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم، به جای تکیه بر رویکرد تحول ساختاری مناسبات سرمایهداری حاکم، تمامی خواسته آنها در این رابطه، تنها در راستای تحول سرمایهداری بازار رژیم به سرمایه داری دولتی توسط همین رژیم میباشد» که البته معنای آن نواختن شیپور از دهان گشادش میباشد.
ح – بدون تردید مسئولیت محوری پیشگامان (در بستر استراتژی آگاهیبخش جنبش پیشگامان مستضعفین ایران) در شرایط تندپیچ امروز حرکت جامعه مدنی جنبشی (خودجوش و خودسازمانده و خودرهبری تکوین یافته از پائین در دو جبهه آزادیخواهانه طبقه متوسط شهری و برابریطلبانه اردوگاه کار و زحمت ایران) در راستای توانمند ساختن این جنبشها برای انجام تحول ساختاری اقتصادی و اجتماعی و سیاسی از پائین در جامعه بزرگ ایران، «سازمانیابی آگاهانه و ایجاد همبستگی عمودی و افقی بین کنشگران جنبشهای سه مؤلفهای صنفی و مدنی و اجتماعی میباشد» و همچنین «بسترسازی نظری و ذهنی در میان این کنشگران در راستای عمیقتر کردن و گسترش دادن یا سراسری کردن آن جنبشها است.»
ط - خطر بزرگی که امروز جامعه مدنی جنبشی یا جنبشهای خودجوش و خودسازمانده و خودرهبری تکوین یافته از پائین جامعه بزرگ ایران را در راستای تحول ساختاری و اقتصادی و اجتماعی تهدید مینماید، «موضوع هم پوشانی جریانهای راست لیبرال خارجنشین و جریانهای اصلاحطلبان حکومتی و یا اصلاحطلبان مجرد میباشد» که همه اینها با «حمایت صوری و تبلیغاتی از حرکت جنبشهای خودجوش و خودسازمانده و خودرهبری و تکوین یافته از پائین مطالباتی به دنبال مصادره به مطلوب کردن پتانسیل عظیم این جنبشها در راستای ایده کسب قدرت سیاسی خود و یارگیری در این رابطه از این جنبشها جهت تغییر توازن قوا بین خودشان با جناحهای درون حکومت یا اصلاً با خود رژیم مطلقه فقاهتی حاکم میباشد» و یا به قول خودشان جهت «فشار آوردن از پائین بر حزب پادگانی خامنهای جهت بالا بردن قدرت چانه در عرصه سفره تقسیم باز تقسیم بین خودشان میباشد.»
ی - تهدید دیگر جامعه مدنی جنبشی تکوین یافته از پائین در این شرایط «بازتولید هیولای پوپولیسم (مانند سال 84 تا 88) در جامعه ایران میباشد» چراکه حزب پادگانی خامنهای در عرصه نمایش انتخاباتی بیش از دو دهه گذشته رژیم مطلقه فقاهتی حاکم نشان داده است که جهت بالا بردن سطح مشارکت مردم ایران (به عرصه انتخابات مهندسی شده رژیم مطلقه فقاهتی حاکم) و در راستای تمویه و عوامفریبی مردم ایران مجبورند «بر دو مؤلفه جناحبندی درون حکومتی (توسط معامله با اصلاحطلبان حکومتی) و یا طرفداران رویکرد پوپولیستی تکیه نمایند». بدون تردید از انتخابات مجلس یازدهم و دولت سیزدهم در اسفند 98 و خرداد 1400 از آنجائیکه حزب پادگانی خامنهای بر پروژه یک دست کردن حکومت درید قدرت خودش توسط جناح راست ذوب شده در ولایت تکیه کرده است و به دلیل اینکه در این دو انتخابات مهندسی شده و دستساز حزب پادگانی خامنهای حتی طبق آمار خود رژیم مطلقه فقاهتی حاکم «به علت اوجگیری جنبش نافرمانی مدنی جامعه بزرگ ایران سطح مشارکت مردم ایران به کمتر از 36% مشمولین حق رأی مردم ایران رسید» و همین احساس خطر حزب پادگانی خامنهای (نسبت به عدم مشارکت مردم ایران و اوجگیری جنبش نافرمانی مدنی ایران) بدون تردید در انتخابات آینده جهت بازار گرمی و داغ کردن کوره انتخابات «به جای تکیه بر جناح اصلاحطلبان حکومتی (مانند دو دهه گذشته) پیشبینی میشود که دوباره مانند سالهای 84 - 88 بر حامیان رویکرد پوپولیسم (غیر از جناح محمود احمدینژاد) تکیه نمایند.»
در نتیجه همین امر باعث میشود که «خطری که آینده جنبشهای خودجوش و خودسازمانده مطالباتی جامعه بزرگ ایران را تهدید میکند، تهدید پوپولیسم میباشد» و دلیل این امر همان است که «پوپولیسم برعکس رویکرد لیبرالیسم به دنبال استحاله باورهای نظری و ذهنی کنشگران جنبشهای خودجوش در عرصه تحول ساختاری است» و همچنین پوپولیسم به دنبال آن هستند تا «شکل مار را به جای کلمه مار در عرصه تمویه تودهها بر مردم ایران تزریق نمایند.»
ک - از آنجائیکه رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در این شرایط با مجموعهٔ تناقضات بیپایان خود در ابر بحرانهای تو در تویی گیر کرده است که عملاً توانائی بیرون آمدن از آن را ندارد و به آسانی نمیتواند شرایط معیشت و حقوق مدنی و اجتماعی اکثریت عظیم جامعه بزرگ ایران (که کنشگران جنبشهای خودجوش و خودسازمانده و خودرهبری تکوین یافته از پائین مطالباتی سه مؤلفه صنفی و مدنی و اجتماعی ایران را میباشند) پاسخگو بشوند، بدون تردید همین امر باعث میشود که آینده حرکت تمامی این جنبشهای سه مؤلفهای مطالباتی (خودجوش و خودسازمانده و خودرهبری تکوین یافته از پائین) به سمت استحاله به جنبشهای سیاسی باشد.
باری، بدون شک این استحاله قریب الوقوع مسئولیت پیشگامان (در بستر استراتژی آگاهیبخش جنبش پیشگامان مستضعفین ایران) را سنگینتر میکند زیرا:
اولاً پیشگامان باید با شرکت فعال (جهت راهبری نه جهت رهبری و کسب قدرت و نه جهت انکار و نه غرق شدن) در جنبشهای مطالباتی (خودجوش و خودرهبر و خودسازمانده و تکوین یافته از پائین) سه مؤلفهای صنفی و مدنی و اجتماعی «در عرصههایی که به نان و زندگی و معیشت و حق و حقوق انسانی و اجتماعی و ملی آنها مربوط میشود، راه رسیدن ریشهای (نه سطحی و روبنائی) به آنها آموزش بدهند و مقبولیت و برتری راهکار دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای (اجتماعی کردن سه مؤلفه قدرت سیاسی و اقتصادی و معرفتی) نسبت به راهکارهای رفرمیستی لیبرال دموکراسی سرمایهداری برای کنشگران جنبشهای خودجوش روشن کنند.»
ثانیاً پیشگامان (در بستر استراتژی آگاهیبخش جنبش پیشگامان مستضعفین ایران) باید عنایت داشته باشند که طرح گزینه دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای (اجتماعی کردن سه مؤلفه قدرت سیاسی و اقتصادی و معرفتی) در این شرایط «همزمان دو فونکسیون مثبت برای حرکت آنها دارا میباشد» چراکه هم «ضمانت در نغلطیدن آنها در جنبشهای مطالباتی میشود و هم عامل واکسینه کردن کنشگران جنبشهای خودجوش جهت در نغلطیدن به رفرمیسم میباشد.»
ثالثاً با عنایت به اینکه در چهار دهه گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم، این رژیم نشان داده است که حتی در برابر مطالبات حداقلی جنبشهای مطالباتی سه مؤلفهای صنفی و مدنی و اجتماعی حاضر به عقبنشینی نیست و هر گونه عقبنشینی در برابر این جنبشهای مطالباتی را به معنای سرنگونی خودشان تعریف میکنند، لذا همین امر باعث میگردد که در جامعه امروز ایران هر گونه جنبش مطالباتی چه صنفی باشد و چه مدنی و اجتماعی همراه با همگانی و سراسری و اردوگاهی شدن آن در حداقل زمان ممکن «به صورت یک جنبش سیاسی مادیت پیدا کنند و به صورت جدال بین دو جبهه مردم از یکطرف و حاکمیت مطلقه فقاهتی از طرف دیگر درآیند» و تازه اگر مانند جنبش کامیونداران در سالهای 96 و 97 و 98 «رژیم هم در برابر مطالبات آنها مجبور به عقبنشینی بشود باز جوهر سیاسی این جنبشهای مطالباتی فراموش نمیشود.»
رابعاً نظر به اینکه در طول چهار دهه گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم مطالبات پاسخ داده نشده جنبشهای سه مؤلفهای مطالباتی «صورت اولیه خودش را حفظ کرده است» و اعتلائی در بستر مطالبات وجود نداشته است و هنوز مطالبات مانند گذشته همان افزایش حقوق یا پرداخت حقوق معوقه و یا نفی قراردادهای موقت و سفید امضاء و غیره میباشد، سوالی که در اینجا قابل طرح است اینکه پیشگامان (در بستر استراتژی آگاهیبخش و دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای جنبش پیشگامان مستضعفین ایران) در برابر این مطالبات حداقلی خود چه برخوردی باید بکنند؟ آیا اصلاً این مطالبات حداقلی چهار دهه گذشته جنبشهای مطالباتی را نفی بکنند و بر پایه برنامه خود به تعریف مجدد مطالبات بپردازد؟
بدون تردید با نفی کردن مطالبات حداقلی اعلام شده جنبشهای مطالباتی توسط پیشگامان، این امر باعث «سکتاریسم پیشگامان در رابطه با کنشگران جنبشهای مطالباتی میشود». راه دوم اینکه پیشگامان با «مطلق کردن این مطالبات حداقلی جنبشهای مطالباتی، وظیفه دیگری برای خود تعریف نکنند» بدون شک این رویکرد هم (برعکس رویکرد سکتاریستی راه اول) باعث در غلطیدن پیشگامان به ورطه پراگماتیست و رفرمیسم میگردد. راه سوم اینکه پیشگامان با «شرکت فعال در این جنبشها و با تعریف مسئولیت راهبری (نه رهبری) برای خود (در بستر استراتژی آگاهیبخش) شرایط برای اعتلای مطالباتی کنشگران جنبشهای مطالباتی خودجوش را فراهم نمایند». قطعاً و یقیناً تنها توسط «اعتلای مطالباتی کنشگران است که پیشگامان میتوانند از همین مطالبات حداقلی کنشگران جنبشهای مطالباتی سکوی پرش به سوی مطالبات بالاتر تا مرحله سیاسی فراهم بکنند.»
پایان