آغاز «چهل و یکمین» سال حیات سیاسی، اجتماعی «آرمان مستضعفین» همراه با آغاز «نهمین» سال حیات سیاسی و اجتماعی «نشر مستضعفین»، ارگان عقیدتی – سیاسی «جنبش پیشگامان مستضعفین ایران» را گرامی می‌داریم.

نگاهی واکاوانه به «دیدگاه‌های نظری و عملی» چهل سال «آرمان مستضعفین» و هشت سال «نشر مستضعفین» - قسمت هفتم

 

 نکته‌ای که شریعتی در این رابطه به صورت خاموش از کنار آن عبور می‌کرد، این بود که «عنایت نداشت که آن خودآگاهی که باعث حرکت جامعه ایران و جوامع دیگر در عرصه استراتژی اقدام عملی سازمان‌گرایانه و تحزب‌گرایانه جنبشی تکوین یافته از پائین و در راستای دستیابی به جامعه مدنی جنبشی تکوین یافته از پائین می‌شود، آن خودآگاهی یک خودآگاهی صرف نظری و مجرد و فرازمانی و فرامکانی نیست، بلکه برعکس آن خودآگاهی که موتور دینامیسم جامعه مدنی جنبشی می‌باشد، یک خودآگاهی مشخص و کنکریت و زمان‌بند و مکان‌بند است، که جنبش پیشگامان مستضعفین ایران باید برای اعتلای جنبش مدنی و جنبش اجتماعی و جنبش سوسیالیستی، برحسب شرایط مختلف زمانی و مکانی، این خودآگاهی مشخص را بازتعریف مجدد کند

برای مثال آن «خودآگاهی که می‌تواند طبقه کارگر ایران را به حرکت درآورد، با آن خودآگاهی که می‌تواند طبقه متوسط ایران را به حرکت درآورد متفاوت می‌باشد». یعنی خودآگاهی برای اعتلای جنبش زنان ایران، با خودآگاهی برای اعتلای جنبش دانشجویان ایران و با خودآگاهی برای اعتلای جنبش اقلیت‌های قومی و مذهبی و با خودآگاهی برای اعتلای جنبش حاشیه‌نشینان و قس علیهذا، متفاوت است و اصلاً و ابداً امکان این وجود ندارد که آنچنانکه شریعتی فکر می‌کرد، «ما بتوانیم توسط یک خودآگاهی مجرد فرازمانی و فرامکانی تحت عنوان مثلاً خودآگاهی مذهبی جنبش‌های متکثر و متعدد جامعه مسلمان ایران را به حرکت درآوریم

 البته هزینه‌ای که شریعتی برای این اشتباه استراتژیک خود پرداخت کرد، علاوه بر شکست پروژه دستیابی به مدیریت و رهبری جمعی و شکست پروژه پرورش کادرهای همه جانبه، مهم‌تر از همه این بود که فونکسیون نهائی عملی حرکت شریعتی آزاد کردن نیرو در خدمت همه آن جریان‌هائی بود که توان تشکیلاتی جذب آنها را داشتند (یعنی از تشکیلات سه مؤلفه استراتژی پیشاهنگی چریکی و حزبی و ارتش خلقی در شکل مذهبی و غیر مذهبی آن گرفته تا حزب جمهوری اسلامی رژیم مطلقه فقاهتی که بنابه گفته میرحسین موسوی بیش از 80% نیروهای جذب شده به حزب جمهوری اسلامی رژیم مطلقه فقاهتی در سال‌های 58 تا 60 همان نیروهای آزاد شده جنبش ارشاد شریعتی بودند»، بنابراین اشتباه شریعتی در این رابطه این بود که فکر می‌کرد که در عرصه استراتژی نجات اسلام قبل از مسلمین خود:

اولاً این دو مؤلفه نجات‌بخش، از هم جدا هستند.

ثانیاً توسط نجات اسلام به صورت نظری و مجرد، می‌توان به یک خودآگاهی مجرد فرازمانی و فرامکانی دست پیدا کرد که آن خودآگاهی مجرد (که شریعتی تحت عنوان خودآگاهی مذهبی و دینی از آن یاد می‌کرد)، توان آن را دارد که به صورت فراطبقاتی و فراصنفی و فرامکانی و فرازمانی، مانند یک آتش جامعه مسلمین را به حرکت درآورد.

ثالثاً همین تکیه نظری و مجرد شریعتی بر خودآگاهی مجرد، به عنوان موتور حرکت جامعه ایران باعث گردید تا شریعتی در عرصه استراتژی اقدام عملی سازمان‌گرایانه و تحزب‌گرایانه جنبشی خود، بر جنبش دانشجوئی ایران که یک بیشتر یک جنبش نواندیش و روشنفکر و ذهنی می‌باشند، تکیه استراتژیک بکند و این جنبش را به عنوان آلترناتیو روحانیت، جهت سرپل اتصال با توده‌ها و سرپل انتقال خودآگاهی مجرد خود به توده‌ها تعریف نماید، که صد البته در این رابطه شریعتی به صورت صد در صد شکست خورد.

رابعاً تکیه نظری صرف و مکانیکی شریعتی بر پروژه بازسازی اسلام (برعکس اقبال) باعث گردید تا شریعتی در کنار جنبش دانشجوئی ایران نتواند از جنبش‌های دیگر جامعه ایران، اعم از جنبش کارگران و جنبش زنان و جنبش‌های دیگر، در عرصه استراتژی جنبشی خود تعریفی مشخص نماید.

خامسا رویکرد نظری صرف شریعتی به پروژه نجات اسلام باعث گردید تا شریعتی به این باور برسد که تنها توسط پرورش نظری افراد می‌تواند به کادر همه جانبه دست پیدا کند و لذا در این چارچوب بود که از بهار 50 تا آبان 51 او تمام هم و غم خود را مصروف پرورش کادر، جهت نجات مدیریت فردی جنبش خود کرد و تنها می‌خواست توسط تعلیم و آموزش نظری از کلاس‌های درس اسلام شناسی خودش گرفته تا کلاس‌های جامعه‌شناسی دکتر توسلی و کلاس‌های عربی و انگلیسی و حتی کلاس نقاشی میرحسین موسوی کادرسازی کند، که البته به بن‌بست رسید.

بی‌شک اگر شریعتی در آن زمان از «خودآگاهی مورد نظر خود خارج از آن مفهوم مجرد، یک تعریف مشخص و کنکریت بکند و برای خودآگاهی، جدای از خودآگاهی مجرد مذهبی، معتقد به خودآگاهی‌های مختلف و متعدد و مشخص در چارچوب زندگی گروه‌های مختلف اجتماعی می‌شد و زندگی گروه‌های اجتماعی سرپل انتقال خودآگاهی، از زندگی آنها به وجدان و احساس آنها تعریف می‌کرد و انواع خودآگاهی اعم از خودآگاهی مذهبی و خودآگاهی طبقاتی و خودآگاهی اجتماعی و خودآگاهی سیاسی و خودآگاهی صنفی و خودآگاهی ملی و خودآگاهی انسانی و غیره می‌توانست به صورت زمان‌مند و مکان‌مند و کنکریت و مشخص تعریف کند، بی‌شک برای شریعتی راهی جز این باقی نمی‌ماند که در کنار تکیه نظری در چارچوب پروژه بازسازی اسلام، بر مؤلفه عملی به صورت مشخص تکیه نماید». یعنی برای واقعیت‌های جامعه و گروه‌های مختلف اجتماعی ایران، همان اندازه ارزش قائل می‌شد که برای مؤلفه نظری قائل بود، دیگر شریعتی برای تعریف پروسس کادرسازی بر مؤلفه نظری صرف (آنچنانکه در سال‌های 50 تا 51 معتقد بود) تکیه نمی‌کرد.

سادساً در آرایش هیرارشیک چهار پاشنه آشیل حرکت شریعتی، یعنی:

1 - رهبری فردی به جای رهبری جمعی.

2 - حرکت توده‌وار محفلی به جای حرکت سازمان‌گرایانه تشکیلاتی.

3 - تکیه نظری مجرد به عنوان پروسس کادرسازی به جای تکیه عملی و عینی جهت کادرسازی.

4 - تکیه مکانیکی در رابطه با نجات اسلام قبل از مسلمین توسط جداسازی این دو مؤلفه که عامل جدای بازسازی نظری از بازسازی عملی در تمامی رویکرد شریعتی شده است، بی‌شک برای آرایش و تنظیم این چهار پاشنه آشیل در رویکرد شریعتی، آن آفتی که کلیدواژه سه آفت دیگر در رویکرد شریعتی می‌باشد، همان «آفت تفکیک نظر و عمل در اندیشه شریعتی می‌باشد»، چراکه در چارچوب تفکیک نظر و عمل در رویکرد شریعتی است که برای مثال «کادرسازی غیر ممکن می‌گردد»، زیرا هر چند برای کادرسازی، پرورش نظری لازم است، اما نباید فراموش کنیم که:

الف – آنچنانکه امام علی در نهج البلاغه می‌فرماید: «حَمَلُوا عقولهم عَلَی أَسْیافِهمْ» آموزش نظری در کادرسازی باید در پیوند دیالکتیکی با عمل اجتماعی و عمل سیاسی و عمل صنفی کادر تکوین پیدا کند، نه به شکل مجرد و در یک چارچوب اسکولاستیکی.

ب - آنچنانکه در متد کادرسازی پیامبر اسلام در مکه و مدینه انجام گرفت، هرگز نباید برای کادر ساختن از جنده بن جناده، او را از زندگی روزمره‌اش که قبیله غفار بود، جدا کنیم، بلکه برعکس آنچنانکه دیدیم، پیامبر جهت پرورش کادرها به جای اینکه مانند افلاطون بر سر در معبد خود بنویسد «که کسی که هندسه نمی‌داند، وارد نشود» او بر سر در معبد خود نوشته بود که «إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِی خُسْرٍ - إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ...»، ایمان با عمل معنی می‌شود آنچنانکه عمل با ایمان و به همین دلیل بود که در عصر پیامبر اسلام، مسلمانان وقتی که به هم می‌رسیدند، به جای سلام و تعارف، آیه «...وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ» قرائت می‌کردند، که دلالت بر همان پیوند ایمان و عمل جهت کادرسازی در دیسکورس پیامبر اسلام داشت.

باز در این رابطه بود که با اینکه با سوادترین کادر پیامبر اسلام، به لحاظ ذهنی و عملی امام علی بود (که نهج البلاغه آئینه تمام نمای شخصیت و کاراکتر وجودی او می‌باشد)، با همه این احوال هیچ سندی نداریم که غیر از قرآن که خود نمایش پراتیک اجتماعی پیامبر اسلام بود، پیامبر برای او کلاس آموزشی دیگری گذاشته باشد، بلکه برعکس تمام کلاس‌های آموزشی امام علی، «پراتیک عملی مبارزات جامعه‌سازانه پیامبر اسلام بود.»

ج – همین رویکرد نظری شریعتی به کادرسازی بود که در سال‌های 58 تا 60 که حرکت آرمان مستضعفین برونی گردید، وقتی این رویکرد نظری شریعتی به کادرسازی در تشکیلات آرمان مستضعفین منتقل گردید، برای یک آرمان مستضعفینی «داوری ارزشی در باب سنجش افراد تنها در چارچوب محتوای ذهنی افراد تعریف می‌شد، نه در پتانسیل و توان مدیریتی آن افراد در عرصه سازماندهی حرکت تشکیلاتی و حرکت صنفی و حرکت اجتماعی و غیره»، چراکه یک آرمان مستضعفینی ناب برای تعریف بستر کادرسازی و رشد افراد تشکیلاتی، «جایگاهی برای عمل اجتماعی» قائل نبود.

بنابراین اگر آرمان مستضعفین برای کادرسازی و رشد افراد در تشکیلات، در برابر یک خروار ارزش نظری به اندازه یک جو هم به عمل ارزش می‌داد، ما در سال‌های 58 تا 60 در حرکت آرمان مستضعفین، گرفتار قحط الرجال تشکیلاتی جهت مدیریت بحران نمی‌شدیم. همین الان اگر از یک نشر مستضعفینی بپرسید که بزرگترین شاخص یک کادر در تشکیلات عمودی و افقی نشر مستضعفین چیست؟ او به جای اینکه بر شاخص مدیریت تشکیلاتی و مدیریت عملی در عرصه سازماندهی اجتماعی و سیاسی و صنفی گروه‌های مختلف اجتماعی جامعه ایران تکیه کند و مثلاً به تولید اخبار صنفی گروه‌های اجتماعی جهت تولید خودآگاهی کنکریت بها بدهد، باز هم شاخص داوری ارزشی او نوشتن مقاله مجرد و ذهنی می‌باشد. چراکه باور او بر این امر قرار دارد که تنها توسط آموزش و پرورش نظری، می‌توان در حرکت جمعی و تشکیلاتی رشد کرد.

البته اینها همه میوه آن شجره‌ای است که شریعتی در سال‌های 50 و 51 در حسینیه ارشاد غرس کرد و به همین دلیل است که امروز و فردا و پس فردا مشکل اصلی و اولیه همه جریان‌هائی که می‌خواهند در چارچوب اندیشه شریعتی کار تشکیلاتی و حزبی و جنبشی و غیره بکنند، همین مشکل کادرسازی و ضعف و فقدان پروسس کادرسازی می‌باشد. چراکه باور همه اینها بر این امر قرار دارد که کادر تنها در پروسس نظری کادر می‌شود، نه در عرصه مدیریت عملی، اگر به جای این باور آنها اعتقاد پیدا می‌کردند که تنها پروسسی که می‌تواند فرد را پرورش تشکیلاتی بدهد، پروسس عملی و اجرائی است و تنها تعریفی که می‌توان برای کادر کرد، توان مدیریت تشکیلاتی و سازماندهی کادر است، دیگر این افراد برای پرورش کادر، به جای عمل اجتماعی و عمل تشکیلاتی و عمل سیاسی دنبال ذهن پروری نمی‌رفتند و دیگر مشکل جریان‌های طرفدار حرکت شریعتی قحط رجال تشکیلاتی نمی‌شد.

پایان