اگر «امام حسین قیام نمی‌کرد؟» و اگر «عاشورای 61» اتفاق نمی‌افتاد؟ - قسمت دوم

 

ج- قیام امام حسین در چارچوب نبرد دو رویکرد «اسلام فقاهتی خوارج» با «اسلام عدالت‌خواهانه و رهائی‌بخش امام علی»:

وجه مشترک سه فرایند مختلف مدنی و مکی و عاشورائی حرکت و قیام امام حسین «همان بیعت نکردن و مخالفت با حکومت بنی‌امیه و یزید بود» علی هذا، هرگز نباید بیعت نکردن امام حسین با خلافت یزید را در چارچوب معیارهای دموکراسی قرن بیستم و بیست و یکم تحلیل کنیم، یعنی برای فهم جایگاه بیعت نکردن امام حسین آنچنانکه پرفسور برگ می‌گوید «باید در ظرف تاریخی خود مورد داوری قرار گیرد.» در نتیجه بیعت نکردن امام حسین در چارچوب اسلام فقاهتی به معنای نفی حاکمیت و حکومت و خلافت امام المسلمین یعنی یزید می‌باشد که عقبوتش همان ارتداد و باغی بودن و مرگ خواهد بود، همان کاری که ابوبکر در جنگ رده با مسلمانان کرد.

به عبارت دیگر «جزای بیعت نکردن امام حسین با یزید، در چارچوب اسلام فقاهتی مرگ و اعدام بود» لذا نباید تعجب کنیم که چرا شریح قاضی حکم قتل امام حسین در چارچوب فقه و فقاهت صادر کرد و در قرن پنجم یعنی بیش از 400 سال بعد از قیام امام حسین، امام محمد غزالی در چارچوب همین فقه اسلام فقاهتی که او مخالف آن بود «عدم بیعت امام حسین با یزید را رد می‌کند» و در قرن هشتم یعنی بیش از 700 سال بعد از فرایند عاشورائی امام حسین، عبدالرحمن بن خلدون تونسی که خود مخالف اسلام فقاهتی بود هم «عدم بیعت امام حسین با یزید و بنی‌امیه را به نقد می‌کشد و قیام امام حسین را محکوم می‌کند.»

ماحصل اینکه، برای فهم پروسس قیام امام حسین در سه فرایند مختلف مدنی و مکی و عاشورائی‌اش، «باید قبل از هر چیز به فهم فرایند مدنی حرکت امام حسین دست پیدا کنیم»؛ و شاید بهتر این باشد که اینچنین بگوئیم که «تا زمانی که به فهم فرایند مدنی حرکت امام حسین دست پیدا نکنیم، نمی‌توانیم در باب پروسس قیام امام حسین به داوری بنشینیم؛ و پر پیداست که کلید رمز فهم فرایند مدنی پروسس قیام امام حسین، در فهم جایگاه بیعت نکردن امام حسین در اسلام فقاهتی می‌باشد»، چرا که بزرگترین آفتی که اسلام خوارج که از سال 38 هجری که در جنگ صفین تکوین یافت و در جنگ نهروان معتقدین به این اسلام به‌صورت فیزیکی سرکوب گردیدند، اما با سرکوب نظامی آنها که در جنگ نهروان انجام گرفت و بر امام علی تحمیل شد، رویکرد اسلام‌شناسی خوارج از بین نرفت، چراکه رویکرد اسلام‌شناسی خوارج همان رویکرد فقاهتی به اسلام بود.

در چارچوب این رویکرد فقاهتی به اسلام بود که خوارج در قضیه توطئه معاویه و عمروعاص در جنگ صفین، اصل حکمیت را فقط مختص به خداوند می‌دانستند و قبول حکمیت در جنگ صفین توسط امام علی، (که از جانب خود همین خوارج بر امام علی تحمیل گردید) شرک فقهی می‌دانستند و امام علی را مشرک فقهی و کافر فقهی می‌خواندند و از او می‌خواستند تا توبه فقهی کند و چون امام علی حاضر به توبه نشد، در دادگاه فقهی خود، حکم مرگ و اعدام برای امام علی صادر کردند و در اجرای این حکم فقهی بود که در شب 19 رمضان، این حکم فقهی را در باره امام علی به اجرا گذاشتند و امام علی را در سجده عبادت شهید کردند؛ و آنچنان سرسختانه این حکم فقهی خود را در باب امام علی دنبال می‌کردند که حتی تلاش می‌کردند تا قبر امام علی را پیدا کنند و با نبش قبر آن حضرت، حتی جنازه امام علی را به آتش بکشند و به همین دلیل تا زمان امام صادق که خوارج حیات فیزیکی داشتند، (یعنی بیش از صد سال بعد از شهادت امام علی) قبر امام علی مخفی بود و جز اولاد و یاران نزدیک امام علی، کسی آگاه به آدرس قبر امام علی نبود.

این خوارج همان گروهی قشری و پزیتویستی و دگماتیستی بودند که از بس پیش خداوند سجده کرده بودند، ابن عباس در گزارشی که قبل از جنگ نهروان به امام علی می‌دهد، می‌گوید: «پیشانی و زانوی آنها به علت سجده‌های طولانی در برابر خداوند مانند زانوهای شتر پینه بسته بود.» علی‌ای حال، حکومت فقاهتی و فقه سیاسی، دستاوردی بود که خوارج برای جامعه مسلمین به بار آوردند و جنگ علی با خوارج تنها محدود به جنگ نظامی نهروان نمی‌شد، چراکه جنگ علی با خوارج برعکس جنگ علی با معاویه و جنگ جمل، «جنگ دو رویکرد اسلامی بود، جنگ دو نوع اسلام‌شناسی بود، یکی رویکرد اسلام فقاهتی خوارج و دیگری رویکرد اسلام اجتماعی و عدالت‌خواهانه و رهائی‌بخش امام علی بود

به همین دلیل امام علی در جنگ صفین بزرگترین قضاوت تاریخی خودش را در برابر اسلام فقاهتی عرضه می‌کند و آن زمانی بود که امام علی پس از اینکه قرآن‌ها توسط دسیسه عمروعاص و معاویه، جهت تهییج مسلمانان فقهی و قشری سپاه علی، بر سرنیزه‌ها کردند، امام علی دستور داد تا قرآن‌ها را به زمین بشکند و در آنجا بود که فریاد زد«ان قرآن ناطق - من قرآن ناطق هستم.» فراموش نکنیم که هم معاویه و هم عمروعاص که معماران تاریخی تکوین خوارج و اسلام فقاهتی هستند به تمامی زوایای روانشناسی و جامعه‌شناسی سپاه و جامعه امام علی آگاه بودند؛ و خوب می‌دانستند که پاشنه آشیل و چشم اسفندیار حرکت امام علی همین طرفداران اسلام فقاهتی و اسلام دگماتیسم و اسلام قشری‌گری هستند.

لذا معتقد بودند که برای شکست امام علی، باید قبل از شکست نظامی او در جبهه‌های جنگ، اسلام اجتماعی و اسلام عدالت‌خواهانه و اسلام رهائی‌بخش امام علی را شکست بدهیم و در راستای شکست همین اسلام عدالت‌خواهانه و اسلام اجتماعی و اسلام رهائی‌بخش امام علی بود که آنها توسط تکوین پروژه خوارج کوشیدند، اسلام فقاهتی که همان اسلام حکومتی می‌باشد در برابر اسلام عدالت‌خواهانه و اسلام اجتماعی و اسلام رهائی‌بخش امام علی قرار دهند. چراکه معاویه و عمروعاص می‌دانستند که خوارج همان بخش متعصب و قشری و متعبد سپاه و جامعه علی هستند و این از خودویژگی‌های روانشناسی افراد قشری و عامی جامعه است که اعتقاد تکلیفی و تعبدی و تقلیدی، تنها راه هدایت خود تشخیص می‌دهند. بدین ترتیب بود که این گروه اجتماعی قشری‌گرا و متعصب و ظاهربین جامعه و سپاه علی، بهترین خواستگاهی شدند تا در جنگ صفین توسط دسیسه معاویه و عمروعاص، به تکوین اسلام فقاهتی در برابر اسلام عدالت‌خواهانه و اجتماعی و رهائی‌بخش امام علی بپردازند.

بنابراین به موازات بر سرنیزه کردن قرآن‌ها در جنگ صفین توسط معاویه و عمروعاص، هسته سخت اسلام فقاهتی به‌صورت نظری و عملی در تاریخ اسلام توسط خوارج تکوین پیدا کرد؛ و هر چند امام علی به لحاظ عملی و نظامی توانست بر هسته سخت خوارج و اسلام فقاهتی پیروز بشود، اما به علت محدودیت عمر امام علی، بعد از صفین و تکوین خوارج نتوانست بر هسته سخت نظری اسلام فقاهتی و رویکرد خوارج پیروز گردد که صد البته شهادت خود امام علی به دست خوارج در شب قدر، نخستین میوه اسلام فقاهتی بود که مقلدین و متعصبین و قشری‌گرایان خوارج انجام دادند.

علیهذا، اسلام فقاهتی که همان اسلام حکومتی می‌باشد و آلترناتیو اسلام اجتماعی و عدالت‌خواهانه و رهائی‌بخش امام علی بود دستاورد نظری خوارج در تاریخ اسلام و مسلمانی می‌باشد که البته با شهادت امام علی، به دست خوارج و سلطه سیاسی و نظامی بنی‌امیه و معاویه بر جهان اسلام به خصوص از بعد از شکست امام حسن و صلح‌نامه تحمیلی او با معاویه جنگ اسلام عدالت‌خواهانه و اسلام اجتماعی و اسلام رهائی‌بخش امام علی با اسلام فقاهتی و اسلام حکومتی و اسلام تقلیدی و اسلام تعصبی و اسلام قشری‌گری و اسلام تعبدی و اسلام دگماتیسم خوارج تعطیل شد؛ و شاید بهتر باشد که اینچنین داوری کنیم که با شهادت امام علی و شهادت امام حسن، اسلام فقاهتی خوارج هم به لحاظ نظری و هم به لحاظ عملی بر مسلمانان حاکم گردید؛ که خود حکومت یزید هر چند توسط نقض صلح‌نامه امام حسن به‌وسیله معاویه به‌صورت غیر شرعی و غیر فقهی مادام العمر و ارثی گردید؛ اما فراموش نکنیم که تمام داوری‌های معاویه و یزید و سرانگشتان فقهی و اجرائی و سیاسی آنها در چارچوب اسلام فقاهتی بود. حتی خونخواهی عثمان توسط معاویه بر علیه امام علی توسط آیات قرآن و اسلام فقاهتی تعریف و تبیین می‌شد.

بنابراین بزرگترین فاجعه تکوین خوارج توسط پروژه معاویه – عمروعاص در جنگ صفین، تکوین اسلام فقاهتی و اسلام دگماتیسم و اسلام تقلیدی و اسلام تعبدی و اسلام تعصبی و اسلام قشری‌گری بود که در زمان امام حسین بخصوص از بعد از شهادت امام حسن، حاکمیت اسلام فقاهتی یا اسلام خوارج یا اسلام دگماتیسم یا اسلام تقلیدی یا اسلام تعبدی یا اسلام قشری‌گری به‌عنوان مشکل عمده جامعه اسلام و مسلمانی در آمده بود. لذا در این رابطه بود که امام حسین در سه فرایند مدنی و مکی و عاشورائی حرکت خود در هر مقطعی تلاش می‌کرد تا حرکت خود را در ادامه حرکت امام علی و پیامبر اسلام اعلام کند و حتی خطبه‌های که در مسیر دو هزار کیلومتری بین مکه تا کوفه می‌خواند و شعارهائی که حتی در روز عاشورا می‌داد یا عیناً همان خطبه‌ها (مثل خطبه 28 نهج البلاغه که امام حسین پس از شنیدن خبر شهادت مسلم بن عقیل در مسیر حرکت به‌طرف کوفه در فرایند سوم ایراد فرمود که عیناً بدون تغییر همان خطبه 28 نهج البلاغه امام علی می‌باشد) و شعارهای حماسی امام علی بود و یا با کمی تغییر برگرفته از شعارهای حماسی پدرش امام علی بود.

به طوری که به ضرس قاطع می‌تواند گفت که از 16 رجب سال 60 تا عاشورای محرم سال 61 که کل پروسس قیام امام حسین می‌باشد، امام حسین حتی برای یک مرتبه هم از صلح‌نامه تحمیلی معاویه بر امام حسن سخنی به میان نیاورد. چرا که آگاهانه نمی‌خواست فلسفه و انگیزه قیام و حرکتش به صلح‌نامه تحمیلی یا نقض مفاد آن صلح‌نامه توسط معاویه با ارثی کردن خلافت و ادامه دادن به لعن علی حتی در نمازها و غیره مربوط نماید، به عبارت دیگر «امام حسین نمی‌خواست، فلسفه حرکت و قیامش محدود به مسائل صرف سیاسی و نظامی بین امام حسن و معاویه بشود

د - «بیعت نکردن امام حسین با یزید» یک «شعار استراتژیک از قبل برنامه‌ریزی شده توسط امام حسین بود، نه یک انتخاب تاکتیکی تحمیلی از جانب یزید»:

در طول پنج ماه 12 روز پروسس قیام امام حسین در سه فرایند مدنی و مکی و عاشورائی حرکتش، تمام تلاش امام حسین در جهت تبیین فلسفه قیام و حرکتشان بود تا علت قیامش به‌صورت فراقومی و فراقبیله‌ای و فراسیاسی، تبیین و تعریف و تحلیل نماید. برعکس یزید که حتی بعد از شهادت امام حسین و عاشورا در برابر اسرای کربلا و زینب کبری، در شعری که می‌خواند، بر انتقام بدر و احد توسط عاشورا و کربلا در تضاد دو قبیله بنی‌هاشم و بنی‌امیه تکیه می‌کرد؛ و پیوسته تلاش می‌کرد تا قیام حسین را به‌صورت جنگ بین دو قبیله بنی‌هاشم و بنی‌امیه محدود کند؛ و شاید بزرگترین ضربه‌ای که قیام مختار بن ابی عبیده ثقفی، پس از عاشورا بر قیام حسین وارد کرد همین انتقام گیری کورکورانه مختار بود که می‌رفت تا در زمان و عصر خود، قیام امام حسین را آنچنانکه یزید می‌پسندید محدود به قوم و قبیله و انتقام گیریهای هیستریک گذشته بکند.

علی ایحال، آنچه می‌توان در باب تبیین و تحلیل فرایند اول پروسس حرکت امام حسین که همان فرایند مدنی قیام او می‌باشد مطرح کرد، اینکه امام حسین در سال 60 و در فرایند شروع حرکتش «مشکل عمده اسلام و مسلمین را حاکمیت اسلام فقاهتی و اسلام حکومتی و اسلام تقلیدی و اسلام دگماتیسم می‌دانست»؛ و در همین رابطه بود که وظیفه و رسالت خودش در آن شرایط تبلیغ و ترویج اسلام اجتماعی و اسلام عدالت‌خواهانه و اسلام رهائی‌بخش امام علی می‌دانست.

لذا در این رابطه بود که با «عدم قبول بیعت با یزید، مبارزه با اسلام فقاهتی و حکومتی حاکم را استارت زد» در نتیجه می‌توان چنین داوری کرد که «عدم قبول بیعت با یزید توسط امام حسین، در فرایند مدنی حرکتش خود یک شعار استراتژیک بود نه یک انتخاب فردی» چراکه امام حسین شاگرد مکتب علی و پیامبر اسلام به نیکی آگاه بود که هزینه عدم بیعت با یزید در اسلام فقاهتی حاکم، حداقلش مرگ خواهد بود. او آگاهانه شعار استراتژیک «عدم بیعت با یزید»، به‌عنوان شعار کل حرکتش در سه فرایند مدنی و مکی و عاشورائی انتخاب می‌نماید تا با این شعار استراتژیک «هم پایان عمر صلح‌نامه تحمیلی بر امام حسن را اعلام کند و هم مشروعیت فقهی حکومت یزید را به چالش بکشد و هم تحریفات تاریخی معاویه، توسط انتخاب ارثی جانشین خود یزید را نفی کند و از همه مهمتر اسلام فقاهتی و اسلام حکومتی و اسلام خلافتی و اسلام هویتی، توسط آلترناتیو اسلام اجتماعی و اسلام عدالت‌خواهانه و اسلام رهائی‌بخش امام علی به چالش بکشد

لذا در همین رابطه بود که امام حسین از بعد از اعلام عدم بیعت با یزید و قبل از حرکتش به‌طرف مکه در وصیت‌نامه‌اش که به برادرش محمد بن حنفیه در مدینه می‌نویسد، فلسفه قیامش بر علیه دستگاه یزید اینچنین تبیین می‌نماید:

«انی لم اخرج اشرا و لا بطرا و لا مفسدا و لا ظالما، انما خرجت لطلب الاصلاح فی امه جدی، ارید آن امر بالمعروف و انهی عن المنکر و اسیر به سیره جدی و ابی» (مقتل خوارزمی - ج 1 - ص 188).

در این وصیت‌نامه امام حسین که منشور حرکت امام حسین و تبیین کننده تمامی فلسفه قیام امام حسین در سه فرایند مدنی و مکی و عاشورائی او می‌باشد، امام حسین - برعکس آنچه که طرفداران اسلام دگماتیسم می‌گویند -، قبل از حرکتش به‌طرف مکه در 27 رجب سال 60 در مدینه این منشور و وصیت‌نامه (برای برادرش محمد بن حنفیه که در آن زمان در مدینه زندگی می‌کرد و به علت صدمات جنگ صفین به لحاظ فیزیکی توان همراهی با امام حسین را نداشت) می‌نویسد، در این منشور او به‌عنوان افشاگری و پاتک در برابر تبلیغات آینده دستگاه خلافت و اسلام حکومتی و اسلام فقاهتی حاکم، «فلسفه عدم قبول بیعت خود با یزید» را اینچنین تبیین و تعریف می‌کند (بر خلاف آنچه که در آینده اسلام فقاهتی در باب حرکت عدم قبول بیعت من حکم خواهند کرد).

عدم قبول بیعت با یزید که همان خروج من بر علیه حکومت یزید و بنی‌امیه و اسلام فقاهتی و اسلام حکومتی و اسلام دگماتیسم می‌باشد، فقط در راستای امر به معروف و نهی از منکر جهت تبلیغ و ترویج دین جدم پیامبر اسلام می‌باشد. مهم‌ترین نکته‌ای که در این منشور حرکت امام حسین وجود دارد اینکه، عدم قبول بیعت با یزید، خروج بر حکومت یزید و بنی‌امیه تعریف می‌کند؛ و در این منشور امام حسین تلاش می‌کند تا این خروج خود را در چارچوب ترم «امر به معروف و نهی از منکر» جهت دستیابی به اهداف عملی و نظری سیره پیامبر اسلام تعریف کند؛ به عبارت دیگر در این منشور از نگاه امام حسین عدم قبول بیعت با یزید در چارچوب اصل امر به معرف و نهی از منکر دین پیامبر اسلام صورت گرفته است؛ و شاید بهتر این باشد که اینچنین بگوئیم که در ایمان و اسلام و اعتقاد و دیسکورس امام حسین «امر به معروف و نهی از منکر فقط در چارچوب نقد عملی و نظری حکومت‌های فاسد و توتالیتری که به نام اسلام فقاهتی حاکمیت می‌رانند، قابل تعریف می‌باشد

علی ایحال امام حسین در 12 روز فرایند مدنی حرکت خود در مدینه، از بعد از اعلام خبر مرگ معاویه و درخواست یزید توسط والی مدینه از او جهت بیعت با یزید، پس از اینکه از قبول بیعت با یزید سرباز زد و با اعلام عدم بیعت با یزید و حکومت بنی‌امیه «سرفصلی نو در مبارزه اسلام اجتماعی و عدالت‌خواهانه و رهائی‌بخش پیامبر اسلام و امام علی با اسلام حکومتی و فقاهتی و تقلیدی و تکلیفی و تعبدی و دگماتیسم حاکم ایجاد کرد» و از عمل امتناع بیعت با یزید «یک شعار استراتژیک بنا نمود که در سه فرایند مدنی و مکی و عاشورائی او حاکم بود» و در آخرین منشور خود به محمد بن حنفیه این عدم بیعت خود را با یزید را تحت عنوان «امر به معروف و نهی از منکر یاد کرد» برخلاف عبدالله بن زبیر که شبانه و تنها و از طریق بیراهه پس از عدم قبول بیعت جهت حفظ جان خود از مدینه خارج شد و در مکه شهر امن پناه گرفت.

امام حسین در روز 28 رجب سال 60 به‌صورت علنی همراه با خانواده و یاران خود و از طریق جاده رسمی، تحت عنوان اعتراض به حکومت و خلافت یزید، مدینه النبی که شهر و محل حیات و تولد او بود رها می‌کند و در راستای خودآگاهی دادن به مسلمین و «اجتماعی و تاریخی کردن شعار عدم بیعت کردن با یزید در فرایند مدنی حرکت خویش که شعار استراتژیک کل حرکتش و قیامش در سه فرایند مدنی و مکی و عاشورائی‌اش بود، مدینه را به‌سوی مکه ترک کرد.» چراکه بزرگترین دغدغه امام حسین (برعکس دغدغه عبدالله بن زبیر که حفظ جانش بود) فردی تلقی کردن عدم بیعت او با یزید بود که دستگاه تبلیغاتی یزید بر طبلان می‌کوبید و تلاش می‌کرد تا عدم بیعت امام حسین مانند عدم بیعت عبدالله بن زبیر و چند صحابه دیگر در راستای قدرت‌طلبی و تضاد قومی و قبائلی تعریف نماید.

لذا در این رابطه بود که امام حسین بزرگترین رسالتش از هجرت از مدینه به مکه، «اجتماعی و تاریخی کردن موضوع انتخاب فردی عدم بیعت‌اش با یزید بود و این کاملاً عکس سیکل حرکت پیامبر اسلام از هجرت از مکه به مدینه بود، چراکه پیامبر اسلام هدفش از هجرت از مکه به مدینه این بود تا اسلام را از صورت فردی به فرایند اجتماعی و تاریخی سوق دهد؛ اما هدف امام حسین از هجرت از مدینه به مکه در روز 28 ذی الحجه سال 60، اجتماعی کردن انتخاب فردی عدم بیعت با یزید بود» چراکه امام حسین به نیکی می‌دانست که اقامت در مدینه از بعد عدم بیعت با یزید،

اولاً شرایط برای کشتن فردی او در چارچوب فتوای اسلام فقاهتی آماده می‌کند.

ثانیاً با کشته شدن او به‌صورت فردی «شرایط جهت تبلیغات بعدی دستگاه یزید برای معرفی قدرت‌طلبانه و قبیلگی کردن انتخاب عدم بیعت امام حسین فراهم می‌کند

ادامه دارد

  • آگاهی
  • آزادی
  • برابری