کدامین عاشورا؟
«عاشورای گفتمانی؟» یا «عاشورای جهادی؟» یا «عاشورای حکومتی؟» یا «عاشورای سیاسی؟» یا «عاشورای تصوفی؟» - قسمت دوم
برای پاسخ به سؤالهای فوق باید عنایت داشته باشیم که بر عکس امام حسین، امام علی در دوران نزدیک به 5 سال خلافتش (از سال 36 تا سال 41) توسط خطبهها و نامهها و حکمتهای خود (که یک سوم آنها در قرن چهارم توسط سید رضی در زمان آل بویه بهصورت گزینشی در نهجالبلاغه موجود جمعآوری گردیده است) تلاش کرده است تا با تبیین تئوریک حرکت نظری و عملی خودش در جامعه آن روز مسلمانان «حرکت عدالتخواهانه» خود را بهصورت یک «گفتمان مسلط» درآورد. اما امام حسین هر چند در طول نزدیک به 6 ماه حرکت خود (از رجب سال 60 که معاویه مرد، تا عاشورای سال 61) از مدینه تا مکه و از مکه تا کربلا تلاش میکرد تا با اطلاع رسانی مسلمین در باب «جوهر قیام خودش» مبنای تئوریک و نظری به حرکت و قیام خود بدهد، بهصورت مشخص هرگز نتوانست مانند امام علی (در 5 سال خلافتش) به تئوریزه کردن حرکت و قیام خود دست پیدا کند و به همین دلیل چه قبل از شروع و چه در مدت شش ماه قیامش (یعنی تا عاشورای 61) کل سخنان و کارهای تئوریک امام حسین در یک جزوه چند برگی قابل جمعآوری میباشد. در این رابطه میتوانیم داوری بکنیم که امام علی برعکس امام حسین هرگز توسط عقبه کار تئوریک خود نبود که توانست عاشورای 61 را بدل به «گفتمان ظلمستیز و استبدادستیز» در عرصه اسلام تاریخی بکند.
حال سوالی که باز در اینجا قابل طرح است اینکه؛ امام حسین با چه مدلی از حرکت توانست قیام خودش را بهعنوان گفتمان مسلط در عرصه اسلام تاریخی در آورد؟ به عبارت دیگر امام حسین با کدامین بنبستهای سیاسی یا اجتماعی یا استراتژی یا ایدئولوژیک توانست توسط قیام خود حل کند یا بشکند تا توسط آن قیام خود را بدل به گفتمان مسلط در جوامع مسلمانان از نیمه دوم قرن اول هجری بکند؟
پاسخ به این سؤال آخر میتواند شروع خوبی در این درس گفتار برای پاسخ به تمامی سوالهای فوق باشد. بهطور خلاصه و کپسولی و مجمل باید مطرح کنیم که بنبستهایی که امام حسین توانست توسط قیام خود به چالش بکشد عبارتند از:
الف - بنبست «ناتوانی مبارزاتی مردم با رژیم توتالیتر و مستبد بنیامیه» که از بعد از شکست امام حسن و تحمیل صلح آنچنانی بر امام حسن و تثبیت امپراطوری معاویه بر جهان مسلمانان این ناتوانی مبارزاتی در تودههای مسلمان «بدل به عقیده و ایمان» شده بود.
ب - بنبست «شیوه مبارزاتی پیشگامان مسلمان» (به خصوص از بعد قتل عام و سرکوب قیام حجر بن عدی در مرج العذرا) با امپراطوری مستبد و توتالیتر بنیامیه بود.
قابل ذکر است که در رابطه با این دو مؤلفه باید نخست توجه داشته باشیم که معاویه به خصوص از بعد از شکست دادن نظامی امام حسن و از بعد از صلح تحمیلی به امام حسن، از آنجائیکه توسط این صلح تحمیلی توانسته بود حاکمیت امپراطوری مطلق خودش را بر تمام جهان مسلمین تثبیت کند، همین امر باعث شده بود تا شرایط برای سرکوب مطلق تودههای مسلمان و پیشگامان مبارزاتی آنها فراهم گردد. در نتیجه در این رابطه بود که امپراطوری توتالیتر و مستبد معاویه به خصوص از بعد از صلح تحمیلی امام حسن از تودههای مسلمان و پیشگامان مبارزاتی آنها آنچنان نسخ کشیده بود و آنچنان تمامی افراد و جریانهایی که بر علیه او قیام کرده بودند قلع و قمع کرده بود که دیگر «تمامی جوامع مسلمان اعم از تودهها و پیشگامان در برابر دو مطلق ناتوانی (ناتوانی تودهها در مبارزه و ناتوانی پیشگامان در شیوه مبارزه) با حاکمیت قرار گرفته بودند.»
باری نخستین «فونکسیون قیام امام حسین در جریان عاشورا و کربلای سال 61 هجری شکستن این دو مطلق (مطلق عدم توانائی تودههای مسلمان در مبارزه با حاکمیت و مطلق عدم شیوه مبارزاتی با حاکمیت در پیشگامان جوامع مسلمان) بود»، چراکه پژواک و بازتاب و انعکاس فوری عاشورا در جوامع مسلمین از همان روز عاشورای 61 قبل از شروع نبرد نظامی حق با باطل با بازتولید جنبش اعتراضی حر بن یزید ریاحی و همراهانش به نمایش درآمد و نشان داد که «عاشورای گفتمانی» امام حسین توانسته است این دو مطلق ناتوانی را در جوامع مسلمین به چالش بکشد که البته با شروع «قیام توابین» از فردای عاشورای 61 «عاشورای گفتمانی» امام حسین به انحراف کشیده شد و بدل به «عاشورای جهادی» گردید که مختار ثقفی سرسلسله جنبان این انحراف بود، ولی حتی فونکسیون عاشورای جهادی در جوامع مسلمین باعث گردید تا تودههای مسلمان دریابند و به این خودآگاهی برسند که آنچنانکه قبلاً تصور میکردند امپراطوری توتالیتر و مطلق العنان بنیامیه شکستناپذیر نیست. لذا به علت این فونکسیون مثبت دو گانه «عاشورای گفتمانی» در مطلق شکنی بود که عاشورای 61 از همان روز عاشورا با قیام حر بن یزید ریاحی بدل به «عاشورای گفتمانی» برای تودهها و پیشگامان جوامع مسلمان گردید.
پر پیداست که جوهر این «عاشورای گفتمانی» همان «ظلمستیزی و استبدادستیزی و به چالش کشیدن قدرت سه مؤلفهای حاکمیت غاصب بر تودهها میباشد». اما سوالی که باز در همین جا قابل طرح است اینکه چرا گفتمان عدالتخواهانه امام علی با آن همه عقبه تئوریکی که داشت، نتوانست مانند گفتمان استبدادستیز و ظلمستیز و قدرتستیز سه مؤلفهای حاکمیت عاشورا 61 امام حسین با آن سرعت و فراگیری در عرصه اسلام تاریخی بدل به گفتمان مسلط بشود؟
برای پاسخ به این سؤال باید عنایت داشته باشیم که از فردای تثبیت حاکمیت بنیامیه به علت شکست امام حسن و به علت صلح تحمیلی بر امام حسن تاکنون، این استبداد سیاسی و قدرت سه مؤلفهای غاصبانه حاکمیتهای جوامع مسلمان بوده است که بهعنوان مشکل عمده و اساسی و فوری جوامع مسلمان شده است و باز در برابر این مشکل فلج کننده جوامع مسلمین بوده است که پیوسته در زیر چتر غصب قدرت سه مؤلفهای حاکمان غاصب و ظالم جوامع مسلمین در عرصه اسلام تاریخی در آتش بیعدالتی و نابرابری سوختهاند و نتوانستهاند تا در برابر فشار استبداد سیاسی حاکم و آتش بیعدالتی و نابرابریها بهصورت فوری و مستقیم به چالش بکشند. البته از همان آغاز تودهها دریافته بودند که خود بیعدالتی و نابرابری توسط طبقه حاکم تا زمانیکه با حمایت سرنیزه حاکمیت سیاسی غاصب حمایت نشوند، نمیتوانند در جوامع تثبیت شوند. لذا به همین دلیل از آنجائیکه «عاشورای گفتمانی» در نگاه تودهها و پیشگامان مبارزاتی آنها دارای جوهر ظلمستیزی و استبدادستیزی و به چالش کشیدن قدرت سه مؤلفهای حاکمیت غاصب بود، توانست از فردای عاشورای 61 الی الان بهعنوان «گفتمان مسلط» در تاریخ اسلام درآید.
این در شرایطی بود که در 25 سال بعد از وفات پیامبر اسلام (که در سال 11 هجری اتفاق افتاد) خلفای سه گانه به علت پسلرزههای جامعه مدینهالنبی پیامبر اسلام (حتی تا زمان عثمان که تمامی فریادها را توسط سرنیزه جهت حمایت از طبقه غارتگر حاکمه سرکوب میکرد) نتوانستند مانند زمان بنیامیه اختناق و سرکوب بهصورت مطلق بر جوامع مسلمین تحمیل و تزریق نمایند و به همین دلیل در زمان خلافت پنج ساله امام علی ظلمستیزی و استبدادستیزی نمیتوانست مانند زمان امام حسین بدل به گفتمان مسلط بشود.
در همین رابطه بود که در طول 25 سال بعد از وفات پیامبر اسلام به خصوص در دهه خلافت عثمان آنچه که بیش از استبداد حاکمیت، جامعه اسلامی را بیمار و زمینگیر ساخته بود «نا برابریها و بیعدالتیهای اقتصادی و غارتگری طبقه جدید حاکمه بود» که باعث شده بود تا از فردای به خلافت رسیدن امام علی او با شعار «عدالت» ادعای پس گرفتن اموال به غارت رفته تودههای مظلوم (حتی اگر آن اموال در مهریه زنان طبقه حاکمه هم رفته باشد) بکند. در رویکرد او فلسفه قبول خلافت بر مسلمین نه به خاطر امامت و مشروعیت آسمانی بوده و نه در ادامه ولایت نبوی پیامبر اسلام بوده و نه به خاطر سفارش پیامبر در واقعه غدیر خم بوده است، بلکه برعکس آنچنانکه خود او با صراحت اعلام میکند فقط به خاطر مسئولیت پیشگام (در چارچوب آگاهی اجتماعی خود) برای عصیان در برابر سیری ظالم و گرسنگی مظلوم بوده است.
«أَمَا وَ الَّذِی فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ لَوْ لَا حُضُورُ الْحَاضِرِ وَ قِیامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ وَ مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَی الْعُلَمَاءِ أَلَّا یقَارُّوا عَلَی کظَّةِ ظَالِمٍ وَ لَا سَغَبِ مَظْلُومٍ لَأَلْقَیتُ حَبْلَهَا عَلَی غَارِبِهَا وَ لَسَقَیتُ آخِرَهَا بِکأْسِ أَوَّلِهَا وَ لَأَلْفَیتُمْ دُنْیاکمْ هَذِهِ أَزْهَدَ عِنْدِی مِنْ عَفْطَةِ عَنْزٍ - سوگند به خدا که دانه را شکافت و حیات را آفرید اگر قیام مردم که در حمایت من (بر علیه عثمان) نبود و توسط این قیام مردم حجت بر من تمام نمیشد و اگر میثاق خداوند با پیشگامان و آگاهان جامعه نبود که آنها نباید در برای سیری طبقه حاکم و گرسنگی طبقه محکوم ساکت و بیتفاوت باشند مهار شتر خلافت را بر کوهانش رها میکردم و مانند آغاز آن (25 سال پیش در زمان وفات پیامبر اسلام) عمل میکردم تا آنگاه شما باورم کنید که این قدرتهای فریبنده حکومت در نزد من از آب بینی یک بز زکامی بیارزشتر است» (نهجالبلاغه صبحی الصالح – خطبه سوم – ص 50 – س 2).
و باز در همین رابطه بود که او در نخستین خطبه پس از قبول خلافت بهعنوان بیانیه شماره یک سیاسی خود در برنامه حکومتی خودش اینچنین مطرح میکند:
«أَلَا وَ إِنَّ بَلِیتَکمْ قَدْ عَادَتْ کهَیئَتِهَا یوْمَ بَعَثَ اللَّهُ نَبِیهُ (صلی الله علیه وآله) وَ الَّذِی بَعَثَهُ بِالْحَقِّ لَتُبَلْبَلُنَّ بَلْبَلَةً وَ لَتُغَرْبَلُنَّ غَرْبَلَةً وَ لَتُسَاطُنَّ سَوْطَ الْقِدْرِ حَتَّی یعُودَ أَسْفَلُکمْ أَعْلَاکمْ وَ أَعْلَاکمْ أَسْفَلَکمْ وَ لَیسْبِقَنَّ سَابِقُونَ کانُوا قَصَّرُوا وَ لَیقَصِّرَنَّ سَبَّاقُونَ کانُوا سَبَقُوا - آگاه باشید که جامعه و گرفتاریهای شما بازگشت به دوران جاهلیت (و زمانیکه پیامبر بر علیه آن جاهلیت مبعوث گردید) پیدا کرده است. آگاه باشید در دوران خلافت من دوباره مانند زمان پیامبر به امتحان کشیده میشوید و جامعه آفتزده شما را در دیگ حوادث گرفتار میسازم تا پایئنیهای جامعه بالا بیایند و بالائیهای جامعه پائین بروند و پیشی گرفتههای 25 سال گذشته به عقب برگردند و عقب افتادهها سبقت بگیرند» (نهجالبلاغه صبحی الصالح - خطبه 16 – ص 57 – س 5).
و باز در همین رابطه بود که او در بیانیه شماره 2 خود در سرآغاز قبول خلافت مطرح کرد که:
«وَ اللَّهِ لَوْ وَجَدْتُهُ قَدْ تُزُوِّجَ بِهِ النِّسَاءُ وَ مُلِک بِهِ الْإِمَاءُ لَرَدَدْتُهُ فَإِنَّ فِی الْعَدْلِ سَعَةً وَ مَنْ ضَاقَ عَلَیهِ الْعَدْلُ فَالْجَوْرُ عَلَیهِ أَضْیقُ - به خدا سوگند اموال به غارت رفته مردم در 25 سال گذشته بعد از وفات پیامبر اسلام به بیتالمال مردم برمیگردانم، اگرچه این اموال در مهریه زنانشان رفته باشد، چراکه در اجرای عدالت برای جامعه وسعت و گشایشی است و کسی که برای او عدالت سخت باشد جور و نابرابری برایش تنگتر خواهد بود» (نهجالبلاغه صبحی الصالح – خطبه 15 - ص 67 – س 1).
اما بر عکس امام علی، امام حسین در شش ماه حرکتش (از رجب سال 60 تا عاشورای 61) تمام تلاشش در این بود تا فلسفه قیام خودش را در مبارزه با ظلم سیاسی حاکم بر تودهها که همان استبداد حاکمیت بنیامیه بود، اعلام نماید:
«إِنِّیْ لا أَرَیَ الْمَوْتَ إِلَّا سَعَادَةً وَالحَیاةَ مَعَ الظّالِمِینَ إِلّا بَرَما - زندگی با ظالمان برای من خستگیآور است لذا در مبارزه با آنها مرگ در نظر من جز سعادت چیزی نیست» (تحف العقول - ص 176).
«إِنّی لَمْ أَخْرُجْ أَشِرًا وَلا بَطَرًا وَلا مُفْسِدًا وَلا ظالِمًا وَإِنَّما خَرَجْتُ لِطَلَبِ الاِْصْلاحِ فی أُمَّةِ جَدّی، أُریدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَأَنْهی عَنِ الْمُنْکرِ وَأَسیرَ بِسیرَةِجَدّی وَأَبی - قیام من بر علیه بنیامیه برای کسب قدرت سیاسی و جاهطلبی نیست بلکه قیام کردهام تا مفاسد حاکم بر جامعه جدم اصلاح نمایم»، آنچنانکه پیامبر اسلام در این رابطه فرموده بود که: «الملک یبقی مع الکفر و لایبقی مع الظلم - حکومت بر کفر میتواند دوام پیدا کند اما بر ظلم نمیتواند ادامه داشته باشد» (مقتل الحسین خوارزمی – ج 1 – ص 188).
به عبارت دیگر در رویکرد پیامبر اسلام جهت داوری در باب ماهیت حکومتها معیار داوری ما باید ظلم و عدل باشد نه دین و بیدینی. باز در همین رابطه بود که پیامبر اسلام میفرماید:
«أفضل الأعمال (یا: أَفْضَلُ الْجِهَادِ) کَلِمَةُ عَدْلٍ عِنْدَ إِمَامٍ جَائِرٍ - بالاترین اعمال و بالاترین جهادها مبارزه با مستبدین حاکم بر تودهها توسط عدالت است.»
یادمان باشد که امام حسین درس شناخت ماهیت بنیامیه قبل از عاشورا از پدر بزرگوارش امام علی آموخته بود، آنجا که میفرماید:
«أَلَا وَ إِنَّ أَخْوَفَ الْفِتَنِ عِنْدِی عَلَیکمْ فِتْنَةُ بَنِی أُمَیةَ فَإِنَّهَا فِتْنَةٌ عَمْیاءُ مُظْلِمَةٌ عَمَّتْ خُطَّتُهَا وَ خَصَّتْ بَلِیتُهَا وَ أَصَابَ الْبَلَاءُ مَنْ أَبْصَرَ فِیهَا وَ أَخْطَأَ الْبَلَاءُ مَنْ عَمِی عَنْهَا وَ ایمُ اللَّهِ لَتَجِدُنَّ بَنِی أُمَیةَ لَکمْ أَرْبَابَ سُوءٍ بَعْدِی کالنَّابِ الضَّرُوسِ تَعْذِمُ بِفِیهَا وَ تَخْبِطُ بِیدِهَا وَ تَزْبِنُ بِرِجْلِهَا وَ تَمْنَعُ دَرَّهَا لَا یزَالُونَ بِکمْ حَتَّی لَا یتْرُکوا مِنْکمْ إِلَّا نَافِعاً لَهُمْ أَوْ غَیرَ ضَائِرٍ بِهِمْ وَ لَا یزَالُ بَلَاؤُهُمْ عَنْکمْ حَتَّی لَا یکونَ انْتِصَارُ أَحَدِکمْ مِنْهُمْ إِلَّا کانْتِصَارِ الْعَبْدِ مِنْ رَبِّهِ وَ الصَّاحِبِ مِنْ مُسْتَصْحِبِهِ - آگاه باشید که بیمناکترین فتنهها بر شما از نظر من فتنه بنیامیه است زیرا آن فتنه کور و تاریکی است که دامنه آن فراگیر و همگانی و گرفتاری آن ویژه افراد خاصی است. بلای آن به کسی رسد که بینا و آگاه باشد و به هر که کور و بیتفاوت باشد راه پیدا نکند. به خدا سو گند پس از من بنیامیه را زمامداران بدی خواهید یافت مانند شتر پیر و چموشی که با دهانش گاز گیرد و با دستش بکوبد و با پایش لگد زند و از دوشیدن شیرش جلوگیری کند و اینان پیوسته به دنبال شما باشند تا جایی که کسی از شما را باقی نگذارند مگر آنکه به حال آنان سودمند است یا برایشان زیانی ندارد و پیوسته گرفتاری آنان بر شما باقی است تا آنجا که دادخواهی شما از آنها نیست مگر مانند دادخواهی بنده از ارباب خودش و تابعی بر متبوعش» (نهجالبلاغه صبحی الصالح – خطبه 93 - ص 137 – س 14).
ادامه دارد