«عاشورا» نماد «جنبش حق‌طلبانه» حسین در ادامه «جنبش رهائی‌بخش» پیامبر اسلام و «جنبش عدالت‌خواهانه» امام علی

«قاعده» یا «استثناء»؟ - قسمت چهارم

بنابراین با عنایت به موارد فوق می‌توان داوری کرد که:

اولاً امام حسین از قبل بر پایه تحلیل مشخصی که از شرایط مشخص دوران خلافت معاویه داشت، معتقد بوده است که تا زمانیکه معاویه زنده است و حکومت می‌کند شرایط برای حرکت او آماده نمی‌باشد. برای فهم این مهم تنها کافی است که جنبش حق‌طلبانه ضد خلافت یزید توسط امام حسین با جنبش ظلم‌ستیزانه ضد معاویه حجربن عدی مقایسه کنیم. بدون تردید هر دو این جنبش از جوهر واحد حق‌طلبانه برخوردار بودند و رهبری هر دو جنبش از پتانسیل لازم جهت مدیریت آن دو جنبش حق‌طلبانه برخوردار بودند و هم حجربن عدی و هم امام حسین از شاگردان بزرگ مکتب امام علی بودند؛ و البته هم جنبش حق‌طلبانه حجر بن عدی در مرج العذراء و جنبش امام حسین در کربلا به صورت ظاهر شکست خوردند؛ و به لحاظ نظامی معاویه در مرج العذراء و یزید در کربلا پیروز شدند به لحاظ قساوت و جنایت هم معاویه در مرج العذراء و یزید و اعوان و انصارش در کربلا سنگ تمام گذاشتند و اوج جنایت به نمایش گذاشتند اما نکته‌ای که در این رابطه قابل توجه می‌باشد، اینکه چرا کربلا در عرصه تاریخ نسبت به مرج لعذراء توانست از جایگاه مشعشع‌تری برخوردار بشود؟

در پاسخ به این سؤال باید بگوئیم که تنها تفاوت این دو جنبش حق‌طلبانه در معماری زمان و مکان آن نهفته می‌باشد، به عبارت دیگر بدون تردید اگر امام حسین مانند حجر بن عدی در دوران معاویه جنبش حق‌طلبانه خودش را آغاز می‌کرد، دستگاه شانتاژ و سرکوب معاویه – عمرو بن عاص توان آن را داشتند تا مانند جنگ صفین و بر سر نیزه کردن قرآن‌ها و جریان حکمیت و طغیان خوارج، حرکت را به سود خود تغییر دهند. پر واضح است که در این رابطه امام حسین در چارچوب تحلیل مشخص از شرایط مشخص زمان معاویه که داشت برای شروع جنبش حق‌طلبانه خود منتظر مرگ معاویه بود؛ و لذا در 25 رجب سال 60 به موازات شنیدن خبر مرگ معاویه توسط امتناع از بیعت با یزید جنبش خود را آغاز کرد.

ثانیاً امام حسین جنبش حق‌طلبانه خودش را با یزید به صورت فرایندی به انجام رسانید. به این ترتیب که تا 27 رجب سال 60 که او در مدینه بود او استارت جنبش حق‌طلبانه خودش را توسط «امتناع از بیعت با یزید» زد و از آنجائیکه برای امام حسین مسجل شده بود که دستگاه امنیتی و سرکوب‌گر یزید در فرایند پسا امتناع بیعت او در مدینه جنبش حق‌طلبانه او را در نطفه خفه خواهند کرد، لذا به همین دلیل بود که در فرایند دوم حرکت خودش جهت بسترسازی اعتلای جنبش حق‌طلبانه‌اش، تصمیم به هجرت از مدینه به مکه گرفت و بدین خاطر در این رابطه است که بر خلاف رویکرد شریعتی، ما بر این باور هستیم که هجرت امام حسین از مدینه به مکه در 27 رجب سال 60 اصلاً و ابداً در راستای کربلا و عاشورا و شهید شدن نبوده است بلکه برعکس هجرت امام حسین از مدینه به مکه تنها در راستای بسترسازی برای اعتلای جنبش روشنگری امام حسین بوده است تا توسط تبلیغ و ترویج و تهییج جوامع مسلمین و استفاده کردن از تریبون تبلیغاتی مکه برای فراگیر کردن زمینه ذهنی و نظری حرکتش و همچنین جمع‌آوری اخبار از وضعیت سیاسی اجتماعی جوامع مسلمین و شهر امن بودن مکه او بتواند استراتژی حرکتش را به صورت آگاهانه انتخاب نماید.

باید توجه داشته باشیم که شهر مکه در آن شرایط از تمامی این خودویژگی‌ها برای امام حسین برخوردار بود به عبارت دیگر امام حسین با هجرت از مدینه به مکه هم می‌توانست در مکه با تمامی جوامع مسلمین که برای حج عمره و تمتع آمد و رفت می‌کردند در تماس باشد و اخبار و وضعیت آن جوامع را فهمم نماید و به تحلیل مشخص از شرایط مشخص در آن شرایط دست پیدا کند و هم می‌توانست از شهر مکه به عنوان تریبون تبلیغی و تهییجی و ترویجی جنبش حق‌طلبانه خودش استفاده نماید و هم به لحاظ شهر امن بودن مکه شرایط برای سرکوب حرکت امام حسین توسط دستگاه‌های سرکوب‌گر یزید فراهم نبود، لذا به همین دلیل این عوامل باعث گردید تا در 27 رجب سال 60 امام حسین (برعکس عبدالله بن زبیر که به صورت مخفیانه در شب و از بیراهه‌ها از مدینه به مکه کوچ کرد) در روز روشن و در مسیر معمولی و زیر نگاه دستگاه‌های امنیتی یزید به همراه خانواده و حواریون خاص خودش از مدینه به مکه هجرت کند.

پر ییداست که «شعارهای مرگ‌اندیشانه» امام حسین در هنگام هجرت (که شریعتی در این رابطه بر آن تکیه کرده است و از این شعارهای مرگ‌اندیشانه امام حسین در هنگام خروج از مدینه مثل شعار «خُطَّ الْمَوْتُ عَلَی وُلْدِ آدَمَ...» او برداشت حرکت شهادت‌طلبانه از هجرت امام حسین از مدینه کرده است) به تاسی از پدرش امام علی بوده است که آنچنانکه در خطبه‌های 5 و 28 و غیره مشهود است، امام علی جهت به نمایش گذاشتن ایمان خودش و برای اینکه مخاطبین او با رویکرد قدرت‌طلبانه و دنیاطلبانه حرکت امام علی را تحلیل نکنند، امام علی توسط طرح بی‌مقداری دنیا برای خودش و رویکرد مرگ‌اندیشانه در تلاش بوده است تا ایمان و اعتقاد به راهش به مخاطبین تسری بدهد، بنابراین طرح شعارهای مرگ‌اندیشانه امام حسین در مسیر حرکت از مدینه به مکه تنها باید در چارچوب همان رویکرد امام علی مورد مطالعه قرار بدهیم نه اینکه آنچنانکه شریعتی در «شهادت» و «پس از شهادت» مطرح می‌کند، طرح شعارهای مرگ‌اندیشانه امام حسین را به صورت یک استراتژی برای امام حسین درآوریم و در چارچوب پیشگوئی امام حسین نسبت به کربلا و شهادت و عاشورا تحلیل و تبیین نمائیم.

ثالثاً باور ما بر این امر قرار دارد که تا زمانیکه در مسیر حرکت امام حسین به طرف کوفه، او خبر شهادت مسلم بن عقیل (که فرستاده او به کوفه بود) دریافت نکرده بود، امام حسین هرگز به عاشورا و کربلا فکر نمی‌کرد و تمامی تصمیم و اندیشه و هدفش رسیدن به کوفه و مدیریت کردن جنبش عدالت‌طلبانه رو به اعتلای مردم کوفه بود.

رابعاً تصمیم امام حسین جهت هجرت از مکه به کوفه در مدت 125 روز اقامت در مکه گرفته شد چراکه امام حسین حتی در روز سوم شعبان سال 60 که وارد مکه شد، اصلاً و ابداً تصمیم به رفتن به کوفه نگرفته بود؛ و اصلاً تا 15 رمضان سال 60 دعوتی از مردم کوفه به امام حسین نرسیده بود؛ و بدون تردید اولین دعوت مردم کوفه از امام حسین در 15 رمضان سال 60 به دست امام حسین رسید و تا زه در 15 رمضان سال 60 امام حسین دعوت مردم کوفه را تنها به عنوان یکی از گزینه‌های پیش روی خود در نظر داشت نه همه گزینه‌ها.

خامسا امام حسین در 125 روز اقامت خود در مکه (از سوم شعبان تا هشتم ذی الحجه سال 60) در کنار تمامی صاحب‌نظران بزرگ اپوزیسیون که در مکه بودند از عبدالله بن عمر تا عبدالله بن زبیر و تا عبدالله بن عباس و غیره در کنار جمع‌آوری اخبار و اطلاعات از تمامی جوامع مسلمین به صورت تمام وقت در باب تعیین استراتژی حرکتش در حال دیالوگ و گفتگو بود. بطوریکه برای مثال هم عبدالله بن عمر و هم عبدالله بن عباس با رفتن امام حسین به کوفه مخالف بودند و عبدالله بن عباس که از شاگردان برجسته امام علی بود و از استراتژهای قابل توجه اپوزیسیون بود رفتن به یمن و جنگ چریکی به امام حسین پیشنهاد می‌کرد.

بدین ترتیب از نیمه دوم ذی القعده سال 60 بود که امام حسین «استراتژی جنبشی» رفتن به کوفه را انتخاب کرد و در ادامه آن مسلم بن عقیل را به آنجا فرستاد و البته از بعد از پیام اولیه مثبت مسلم بن عقیل به امام حسین بود که او تصمیم نهائی برای رفتن به کوفه گرفت. یادمان باشد که کوفه پایتخت امام علی در دوران چهار سال و هفت ماهه خلافتش یعنی از سال 35 تا 41 بود؛ و فراموش نکنیم که 20 سال قبل از این مردم شهر کوفه برای مدت نزدیک به 5 سال عدالت علی را در عرصه نظر و عمل تجربه کرده بودند و گرچه معاویه بزرگان مردم کوفه اعم از حجر بن عدی‌ها و عمر و بن حمق خزاعی‌ها و رشید هجری‌ها و میثم تمارها را از بین برده بود، ولی هنوز تعلیمات نظری و عملی امام علی در حافظه تاریخی مردم کوفه وجود داشت به عبارت دیگر در میان جوامع رنگین کمان اسلامی مردم کوفه تنها جامعه‌ای از جوامع مسلمان بودند که عدالت علی را در عرصه نظر و عمل به صورت مستقیم و بلافصل تجربه کرده بودند.

یادمان باشد که کوفه اصلاً اردوگاه نظامی بود که از اول هم به عنوان یک اردوگاه نظامی تأسیس شده بود و این شهر در زمان خلیفه دوم عمر بن الخطاب ساخته شد و قبلاً حیره بود، این شهر را سعد وقاص به دستور عمر بن الخطاب ساخت همان مسلمانانی که سرباز بودند در کوفه در اردوگاه ساکن گردیدند تا به صورت مستمر آماده حمله باشند، بنابراین کوفه مرکز جدید الحداثی بود که در زمان عمر برای نیروی‌های نظامی و ماموران دولت که در مسیر ایران و حجاز در حال رفت بودند ساخته شده بود و لذا هنوز بافت قومی و قبیلگی در آن نهادینه نشده بود؛ و در چارچوب این مؤلفه‌های بود که امام حسین در جمعبندی‌های خودش در 125 روز اقامت در مکه بر آن تکیه می‌کرد.

سادساً آنچنانکه در رویکرد امام علی در نهج‌البلاغه و در دوران پسا وفات پیامبر اسلام شاهد بوده‌ایم امام علی اصلاً و ابداً رویکرد کسب قدرت سیاسی نداشته است و چه در سال 11 هجری که پیامبر اسلام وفات کرد و ابوسفیان پیشنهاد کسب قدرت سیاسی به او داد و امام علی آنچنانکه در خطبه شماره 5 نهج‌البلاغه در این رابطه فرموده است «دست رد به سینه ابوسفیان می‌زند و به ابوسفیان می‌گوید قدرت سیاسی برای من امروز مثل یک میوه نارس می‌باشد و لقمه‌ای گلوگیر است» و در شورای عمر هم در برابر درخواست عبدالرحمان بن عوف که حق وتو از طرف عمر داشت نسبت به اجرای رویه شیخین جواب رد داد و حاضر به قبول خلافت و کسب قدرت سیاسی نشد و در سال 25 هجری هم در جریان تقاضای قبول خلافت از طرف جنبش عدالت‌خواهانه مردم مصر و مدینه آنچنانکه در خطبه 93 نهج‌البلاغه به صراحت آمده است، امام از قبول خلافت و قدرت سیاسی امتناع می‌کرد و آنچنانکه خود امام در خطبه 3 نهج‌البلاغه مطرح می‌کند بالاخره آن جنبش بزرگ قبول خلافت را بر او تحمیل کردند.

شعار امام علی در برابر فشار قبول خلافت از طرف آنها این بود که آنچنانکه در خطبه 93 نهج‌البلاغه مطرح شده است امام علی به مردم می‌گفت «من مشاور شما باشم بهتر است تا امیر بر شما بشوم». پر واضح است که خود امام علی نسبت به کسب قدرت سیاسی بی‌میل بوده است و کسب قدرت سیاسی را در راستای حرکت و هدف خود نمی‌دیده است و البته تکوین شیعه از زمان امام علی (نباید به عنوان یک فرقه مذهبی که امروز شاهدیم و از زمان آل بویه در قرن چهارم هجری و صفویه در قرن دهم هجری تشکیل شده است در نظر بگیریم بلکه بالعکس شیعه) صورت حزب اقلیت اپوزیسیون داشته است که در راستای اعتلای جنبش رهائی‌بخش پیامبر اسلام و جنبش عدالت‌خواهانه امام علی در فرایند پسا وفات او مبارزه می‌کرده‌اند و این مبارزه قطعاً تا زمان امام حسین ادامه داشته است و بدون تردید امام حسین هم مانند پدرش امام علی نسبت به کسب قدرت سیاسی و تلاش در جهت کسب قدرت سیاسی مقابله می‌کرده است و لذا در همین رابطه است که برعکس داوری صالحی نجف‌آبادی (در کتاب «شهید جاوید» خود که تلاش می‌کند تا حرکت امام حسین از مدینه و مکه به سمت کوفه برای کسب قدرت سیاسی تعریف کند) داوری ما (هر چند که داوری شهادت‌طلبانه شریعتی نسبت به حرکت امام حسین نقد می‌کنیم) بر این امر قرار دارد که حرکت امام حسین از مکه به کوفه در راستای اعتلابخشی به جنبش حق‌طلبانه خودش و جنبش عدالت‌خواهانه پدرش و جنبش رهائی‌بخش پیامبر اسلام بوده است نه تلاش برای کسب قدرت سیاسی که اصلاً جائی در دیسکورس امام علی و امام حسین نداشته است.

سابعاً امام حسین در هشتم ذی الحخه در همان جوش و خروشی که حجاج جهت رفتن به منی و عرفات داشتند، پشت به مکه کرد و از مکه خارج شد و مسیر کوفه را در پیش گرفت و منز ل منزل آمد تا به نزدیک سرحد عراق رسید و البته این درست در زمانی بود که جنبش عدالت‌خواهانه مردم کوفه توسط سپاه عبیدالله بن زیاد سرکوب شده بود؛ و حواریون اصلی امام حسین در کوفه یعنی مسلم و هانی شهید شده بودند و عبیدالله زیاد برای ترساندن مردم ریسمان به جنازه‌های مسلم و هانی بسته بود و در کوچه و بازارهای کوفه می‌کشیدند و البته در سرحد عراق که هنوز چند روز راه تا کوفه باقی مانده بود خبر به امام حسین رسید و از آنجا بود که امام حسین با تلاوت آیه 23 احزاب فصلی نو در فرایند حرکتش ایجاد کرده بود.

«مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیهِ ۖ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَیٰ نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ ینْتَظِرُ ۖ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِیلًا - بعضی از مؤمنین به پیمان خودشان با خدا وفا کردند و در راه حق شهید شدند و بعضی دیگر انتظار می‌کشند که کی نوبت آنها می‌رسد» (سوره احزاب – آیه 23).

از اینجا بود که آن دسته از همراهان امام حسین که برای کوفه او را همراهی می‌کردند و حاضر نبودند در کربلا با او باشند امام حسین را رها کردند و رفتند و تنها کسانی باقی ماندند که: «لم یبق معه الا اهل بیته و صفوته - فقط خاندان و نیکان اصحابش باقی ماندند» که تقریباً جمع این اصحاب به 40 نفر می‌رسید و در اینجاست که امام حسین همین 40 نفر زن و بچه و اصحاب خاص خودش را در یک خیمه جمع می‌کند و پس از خواندن خطبه 28 نهج‌البلاغه: «...فَإِنَّ الدُّنْیا قَدْ أَدْبَرَتْ وَ آذَنَتْ بِوَدَاعٍ...» (صبحی الصالح – ص 71 – سطر 4 به بعد) اولین شعار عاشورائی خودش را که دلالت بر «حق‌طلبانه بودن» جوهر جنبش او می‌کرد با صدای بلند اعلام می‌کند.

«اَلا تَرَوْنَ اِلَی الْحَقِّ لا یعْمَلُ بِهِ، وَ اِلَی الْباطِلِ لا یتَناهی عَنْهُ، لِیرْغَبَ الْمُؤْمِنُ فی لِقاءِ اللَّهِ مُحِقّاً - آیا نمی‌بینید به حق عمل نمی‌شود؟ آیا نمی‌بیند جلو باطل‌ها را نمی‌گیرند در چنین شرایطی است که مؤمن باید از جان خود بگذرد و لقاء پروردگارش را در نظر بگیرد» (بحارالانوار – ج 44 – ص 381).

ادامه دارد

  • آگاهی
  • آزادی
  • برابری