«عاشورا» نماد «جنبش حقطلبانه» حسین در ادامه «جنبش رهائیبخش» پیامبر اسلام و «جنبش عدالتخواهانه» امام علی
«قاعده» یا «استثناء»؟ - قسمت ششم
به همین دلیل است که ما جنبش 165 روزه امام حسین جدای از جنبش حقطلبانه، جنبش روشنگری نیز تعریف میکنیم. البته آنچه در این رابطه قابل توجه است اختلاف پتانسیل عمیق سطح آگاهی و خودآگاهی بین جایگاه امام حسین و حواریون او با جوامع مسلمین در آن شرایط تندپیچ تاریخ اسلام و مسلمانان بوده است و لذا به این ترتیب است که آنچنانکه در جریان سرکوب جنبش مردم کوفه (قبل از رسیدن امام حسین به کوفه یعنی در دورانی که مسلم بن عقیل و هانی رهبری جنبش مردم کوفه را در دست داشتند) شاهد بودیم، از آنجائیکه جنبش عدالتخواهانه مردم کوفه در چارچوب فرهنگ و خودآگاهی نهادینه و پایدار نشده بود و تنها موتور آن جنبش، احساس عدالتطلبانه و سمپاتی بود که مردم در دوران حکومت 5 ساله امام علی در کوفه داشتند، لذا به همین دلیل همین امر باعث گردید تا سرکوب عبیدالله زیاد باعث گردد تا مردم کوفه استحاله ارتجاعی به طرف اصحاب قدرت حاکم پیدا کنند آنچنانکه در این رابطه امام باقر میفرماید: «سی هزار نفر در کربلا جمع شدند «وَ کلٌّ یَتَقَرَّبونَ اِلَی اللّهِ بِدَمِهِ - به قصد قربت امام حسین و یارانش را بکشند» و در این رابطه بود که عمر بن سعد در عصر تاسوعا وقتی میخواست شعار بدهد و مردم را بر علیه حسین به حرکت درآورد میگفت: «ا خَیْلَ اللّهِ ارْکبی وَ بِالْجَنَّةِ اَبْشِری - لشکر خدا بر علیه حسین و اصحاب او قیام کنید تا بشارت دهم شما را به بهشت.»
باز در این رابطه بود که امام حسین روز عاشورا خطاب به سیاه یزید و عبید الله زیاد فرمود: «تبا لکم ایتها الجماعة و ترحا و حششتم علینا نارا اقتد حناها علی عدونا و عدوکم - شما ما را دعوت کردید ما آمدیم، جنبشی که ما آن را برای دشمنان ما و شما افروختیم شما آن جنبش را علیه خود ما به کار بردید یعنی آن شمشیری که ما به دست شما دادیم با همان شمشیر خود ما امروز میخواهید ما را بکشید و میخواهید با شمشیر اسلام ما را بکشید» (اللهوف - ص 41)
لذا به همین دلیل بود که امام حسین در لحظات آخر حیات خود وقتی که در آن گودی قتلگاه افتاده بود و دیگر نه قدرت حرکت کردن داشت و نه قدرت جنگیدن با دشمن داشت و نه قدرت ایستادن داشت، آخرین سخنی که خطاب به لشکر عبیدالله زیاد و یزید و با تاریخ فردا مطرح کرد این بود:
«ویلکم یا شیعه آل ابی سفیان، ان لم یکن لکم دین و لا تخافون المعاد فکونوا احرارا فی دنیاکم - ای پیروان آل ابوسفیان اگر دین ندارید و اگر از معاد هم نمیترسید حریت و آزادگی داشته باشید» (اللهوف - ص 50).
باری بدین ترتیب است که در اینجا و در این رابطه میتوانیم داوری کنیم که نمایشگاه عاشورا حسین آنچنانکه نمایش دهنده صف ایمان بود، خود نمایش دهنده صف کفر و شرک نیز بود چراکه نباید فراموش کرد که اکثریت قریب به اتفاق سی هزار نیروی حاضر در نمایشگاه عاشورا که در صف مخالفین حسین بودند از همان مردم کوفه بودند که از 15 رمضان سال 60 تا پایان ذی القعده سال 60 یعنی 40 روز قبل از عاشورا نامههای دعوت برای امام حسین میفرستادند و حسین در پاسخ به دعوت آنها بود که مسلم را جهت ارزیابی شرایط به آنجا فرستاد. پر پیداست که این امور برای ما واقعیت بزرگی روشن میسازد و آن اینکه امام حسین در طول 165 روز حرکت از مدینه تا کربلا نه غیبگو بود و نه نابغه، بلکه تنها بر پایه تحلیل مشخص از شرایط مشخص، برخورد مشخص میکرد و توسط همین برخوردهای مشخص بود که عاشورا را معماری تاریخی میکرد.
مبانی متافیزیک امام حسین مانند مبانی متافیزیک امام علی و پیامبر اسلام بر محور «الله» استوار بود و لذا در این رابطه بود که امام حسین در روز عاشورا نقطه بلندی را انتخاب کرده بود و به موازات هر گونه حرکت میدانی خودش به آن نقطه باز میگشت و با صدای بلند میفرمود: «لا حول ولا قوة إلا بالله العلی العظیم» بدون تردید طرح شعار «لا حول...» امام حسین و تکرار مرتب آن و همچنین اعلام آن با صدای بلند توسط امام حسین دلالت بر تاکید و تکیه امام حسین بر محور متافیزیک عاشورا میکرد. بطوریکه در این رابطه میتوانیم به ضرس قاطع داوری کنیم که آنچنانکه بدون «الله» (محور متافیزیک پیامبر اسلام) بزرگترین پروژه پیامبر اسلام یعنی «حج» قابل فهم نیست، بدون «الله» (محور متافیزیک امام حسین) فلسفه عاشورا هم قابل فهم نمیباشد.
بنابراین در این رابطه است که باز ما میتوانیم داوری کنیم که کلید رمز فهم فلسفه عاشورا (در رویکرد امام حسین) در گرو فهم «خدای امام حسین» یا «الله» میباشد؛ یعنی برای فهم فلسفه و جوهر جنبش حقطلبانه عاشورا آنچنانکه بر سر در معبد افلاطون نوشته شده بود که «کسی که هندسه نمیداند وارد این آکادمی نشود» بر سر در معبد عاشورا نوشته شده است «کسی که به الله یا خدای امام حسین باور و شناخت نداشته باشد، وارد نشود.»
برای فهم عظمت «الله» در رویکرد امام حسین تنها کافی است که بدانید که آنچنانکه در انجیل آمده است عیسی پس از به صلیب کشانیدنش فرمود: «خدایا چرا مرا رها کردهای»، اما م حسین برعکس در اوج فاجعه عاشورا توسط دشمن فرمود: «إلهِی رِضًی بِقَضائِکَ تَسلِیمًا لأمْرِکَ لا مَعبودَ سِواکَ یا غِیاثَ المُستَغیثینَ» (مقتل الحسین مقرم – ص 357).
باری، اگر بر این باور باشیم که عاشورا و حسین یک حادثه تصادفی و مکانیکی و تحمیلی نبوده است، بلکه حاصل و سنتز و میوه یک جنبش روشنگری، جنبش حق و باطل و جنبش اجتماعی و سیاسی (در چارچوب امر به معروف و نهی از منکر، حداقل در 165 روزه از 27 رجب سال 60 که امام حسین رسماً و آشکارا هجرت از مدینه به مکه را آغاز کرد و حرکت خود را شروع کرد تا 10 محرم سال 61 و عاشورا، هر چند که در فرایند پسا عاشورا تا به مدت 50 روز یعنی تا آخر صفر سال 61 این جنبش تحت هدایتگری امام سجاد و زینب کبری ادامه داشت) بوده است و آنچنانکه امام حسین در سرآغاز شروع این جنبش، در روز 27 رجب سال 60 در وصیتنامهاش به برادرش محمد بن حنفیه نوشت:
«إِنّی لَمْ أَخْرُجْ أَشِرًا وَلا بَطَرًا ، وَلا مُفْسِدًا وَلا ظالِمًا ، وَإِنَّما خَرَجْتُ لِطَلَبِ الإصْلاحِ فی أُمَّةِ جَدّی ، أُریدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَأَنْهی عَنِ الْمُنْکرِ وَأَسیرَ بِسیرَةِ جَدّی وَأَبی - من یک آدم قدرتطلب و جاهطلب و اخلالگر و مفسد و ظالم نیستم، جنبش من در راستای اصلاح اجتماعی جامعه پیامبر اسلام میباشد و من این جنبش را در چارچوب امر به معروف و نهی از منکر بر مسیر سیره پیامبر اسلام و امام علی پیش میبرم» (مقتل الحسین خوارزمی – ج 1 – ص 156).
آنچه در باب فلسفه جنبش حقطلبانه امام حسین قابل فهم است اینکه:
اولاً جنبش عاشورای امام حسین در راستای اصلاح جامعه پیامبر اسلام بوده است.
ثانیاً جنبش عاشورای امام حسین در راستای کسب قدرت سیاسی و یا مشارکت در قدرت سیاسی با حاکمیت نظام اموی و یزید نبوده است.
ثالثاً موتور جنبش عاشورای امام حسین بر پایه جنبش روشنگری یا به اصطلاح قرآن امر به معروف و نهی از منکر استوار بوده است نه جنبش نظامیگری در بستر تضادهای قومی و قبیلهای قبلی.
رابعاً رویکرد عاشورای حسین یک رویکرد ابتر و بالبداهه اجتماعی و سیاسی نبوده است بلکه برعکس آنچنانکه امام حسین به صراحت در وصیتنامه خودش به محمد حنفیه مینویسد جنبش اصلاحگرایانه اجتماعی او در ادامه جنبش رهائیبخش پیامبر اسلام و جنبش عدالتطلبانه امام علی بوده است.
لذا در این رابطه است که آنچنانکه به صراحت امام حسین در وصیتنامه خودش اعلام میکند ما میتوانیم با تعریف جنبش عاشورای حسین در کنار دو جنبش عدالتخواهانه امام علی در سالهای 35 - 40 هجری و جنبش رهائیبخش پیامبر اسلام در 23 ساله دوران مکی و مدنیاش به سه گفتمان در نیم قرن اول اسلام تاریخی دست پیدا کنیم. فراموش نکنیم کهترم سیره که امام حسین در وصیتنامه فوق در رابطه با پیوند جنبش عاشورای خودش با امام علی و پیامبر اسلام مطرح میکند همان ترمی است که امام علی در شورای تعیین جانشینی عمر در پاسخ به بیعت عبدالرحمان بن عوف مطرح مینماید، چرا که امام علی در شورای از پیش تعیین شده عمر برای تعیین جانشینی او هنگامی که عبدالرحمان بن عوف (که از قبل توسط عمر در این شورا حق وتو پیدا کرده بود) دست خود را جهت بیعت با امام علی (با شرط ادامه سیره شیخین) دراز کرد، امام علی در پاسخ به او گفت «لا» و در ادامه دلیل آن «لا» بود که امام علی فرمود «من خود دارای سیره مشخصی جدای از سیره قبلی شیخین میباشم.»
لذا در این رابطه است که امام حسین در وصیتنامه فوق خود به محمد بن حنفیه (که تعیین کننده منشور جنبش حقطلبانه عاشورای حسین میباشد) از همان ترم سیره امام علی در شورای تعیین خلیفه جانشین عمر استفاده مینماید، پر پیداست که میتوانیم در چارچوب دیسکورس امام حسین سیره را با همان اصطلاح گفتمان امروزی خودمان ترجمه نمائیم و لذا در همین رابطه است که میتوانیم در بستر 60 سال اول حیات اسلام تاریخی، گفتمانهای مسلط بر اسلام تاریخی و جوامع مسلمان در آن 60 سال اول حیات تاریخی به سه گفتمان تقسیم نمائیم.
گفتمان اول، گفتمان رهائیبخش خود پیامبر اسلام میباشد که در طول 23 ساله فرایند مکی و مدنی خودش تلاش کرد تا در چارچوب گفتمان توحیدی و شعار: «لا إلهَ إلاَّ اللَّه» جنبش رهائیبخش انسانی و اجتماعی و تاریخی خودش را شکل بدهد. قابل ذکر است که پیامبر اسلام در چارچوب گفتمان رهائیبخش توحیدی خودش جهت اعتلای جنبش رهائیبخش انسانی و اجتماعی و تاریخی بر این باور بوده است که از کانال گفتمان توحیدی او میتواند گفتمان عدالت و گفتمان رهائی و آزادی انسانی را هم به انجام برساند.
«المُلک یبقی مع الکفر ولا یبقی مع الظلم»
«لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ» (سوره حدید – آیه 25).
«...وَیضَعُ عَنهُم إِصرَهُم وَالأَغلالَ الَّتی کانَت عَلَیهِم...» (سوره اعراف – آیه 157).
آنچنانکه امام علی در دوران چهار سال 9 ماهه خلافتش در چارچوب گفتمان عدالتطلبانه تلاش میکرد تا گفتمان توحید و رهائی و آزادی انسان هم به انجام برساند.
«...وَ لَا تَکنْ عَبْدَ غَیرِک وَ قَدْ جَعَلَک اللَّهُ حُرّاً...فَأَحْبِبْ لِغَیرِک مَا تُحِبُّ لِنَفْسِک وَ اکرَهْ لَهُ مَا تَکرَهُ...» (نهجالبلاغه – نامه 31).
«فَإِنِّی سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ یقُولُ فِی غَیرِ مَوْطِنٍ: لَنْ تُقَدَّسَ أُمَّةٌ لَا یؤْخَذُ لِلضَّعِیفِ فیها حَقُّهُ مِنَ الْقَوِی غَیرَ مُتَتَعْتِعٍ...» (نهجالبلاغه - نامه 53).
در ادامه در همین رابطه است که امام حسین در بستر جنبش حقطلبانه عاشورا تلاش میکرد تا در چارچوب گفتمان رهائی و آزادی انسان گفتمان توحید و گفتمان عدالت را هم به انجام برساند.
«أَ لاَ تَرَوْنَ إِلَی اَلْحَقِّ لاَ یعْمَلُ بِهِ وَ إِلَی اَلْبَاطِلِ لاَ یتَنَاهَی عَنْهُ لِیرْغَبِ اَلْمُؤْمِنُ فِی لِقَاءِ اَللَّهِ مُحِقّاً» (بحارالانوار – ج 44 – ص 381).
«فَإنی لا أَرَی المَوتَ إلَّا السَّعادَةَ وَ الحَیاة مَعَ الظّالِمینَ إلّا بَرما» (بحارالانوار – ج 45 – ص 50).
«ایها النّاس من رأی سلطانا جائرا مستحلّا لحرماللَّه، ناکثا لعهداللَّه، مستاثرا لفیء الله معتد یا لحدود الله، فلم یغیّر علیه بفعل و لا قول کانحقاّ علی اللهان یدخله مدخله، الا وان هولاء القوم قد احلوا حرام الله و حرموا حلاله و استاثروا فیء الله» (تاریخ طبری – ج 4 – ص 304).
باری، آنچه بیش از هر امری در رابطه با فلسفه عاشورای حسین در رویکرد خود امام حسین و در گفتار خود او در مقایسه با فلسفه قبول خلافت توسط امام علی قابل توجه است اینکه هم امام علی و هم امام حسین فلسفه جنبش از بالا (امام علی) و جنبش از پائین (امام حسین) خود را در چارچوب رویکرد اصلاحگرایانه خود تعریف میکردند.
ادامه دارد