«عاشورا» نماد «جنبش حق طالبانه» حسین در ادامه «جنبش رهائی‌بخش» پیامبر اسلام و «جنبش عدالت‌خواهانه» امام علی

«قاعده» یا «استثناء»؟ - قسمت اول

«السَّلامُ عَلَیک یا وَارِثَ آدَمَ صَفْوَةِ اللَّهِ / السَّلامُ عَلَیک یا وَارِثَ نُوحٍ نَبِی اللَّهِ / السَّلامُ عَلَیک یا وَارِثَ إِبْرَاهِیمَ خَلِیلِ اللَّهِ / السَّلامُ عَلَیک یا وَارِثَ مُوسَی کلِیمِ اللَّهِ / السَّلامُ عَلَیک یا وَارِثَ عِیسَی رُوحِ اللَّهِ / السَّلامُ عَلَیک یا وَارِثَ مُحَمَّدٍ حَبِیبِ اللَّهِ / السَّلامُ عَلَیک یا وَارِثَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام - سلام بر تو (حسین) ای وارث آدم برگزیده خدا - سلام بر تو (حسین) ای وارث نوح پیامبر خدا - سلام بر تو (حسین) ای وارث ابراهیم، دوست خدا - سلام بر تو (حسین) ای وارث موسی، هم سخن خدا - سلام بر تو (حسین) ای وارث عیسی، روح الله - سلام بر تو (حسین) ای وارث محمد، محبوب خدا - سلام بر تو (حسین) ای وارث علی، ولی خدا» (زیارت وارث).

 

خودویژگی جنبش حق‌طلبانه حسین از نگاه حضرت مولانا علامه محمد اقبال لاهوری

1 - «حسین و عاشورا» (جنبش حق‌طلبانه حسین) نماد حریت و آزادگی به عنوان «سنتز جدید» جنبش رهائی‌بخش محمد و جنبش عدالت‌خواهانه علی در نیم قرن بعد از وفات پیامبر اسلام.

آن امام عاشقان پور بتول / سرو آزادی زبستان رسول

الله الله بای بسم اله پدر / معنی ذبح عظیم آمد پسر

در نوای زندگی سوز از حسین / اهل حق حریت آموز از حسین

(رمز بیخودی – ص 74 – سطر 15 به بعد)

2 - «حسین و عاشورا» (جنبش حق‌طلبانه حسین) نمایشگاه بزرگ نبرد همیشگی «عشق و عقل» در انسان می‌باشد، همان نبرد تاریخی که حسین و عاشورا تجلی برتری «عشق بر عقل» می‌باشد:

آن شنیدستی که هنگام نبرد / عشق با عقل هوس‌پرور چه کرد

هر که پیمان با هو الموجود بست / گردنش از بند هر معبود رست

مؤمن از عشق است و عشق از مومنست / عشق را ناممکن ما ممکن است

عقل در پیچاک اسباب و علل / عشق چوگان‌باز میدان عمل

عقل را سرمایه از بیم و شک است / عشق را عزم و یقین لاینفک است

آن کند تعمیر تا ویران کند / این کند ویران که آبادان کند

عقل چون باد است ارزان در جهان / عشق کمیاب و بهای او گران

عقل محکم از اساس چون و چند / عشق عریان از لباس چون چند

عقل می‌گوید که خود را پیش کن /عشق گوید امتحان خویش کن

عقل با غیر آشنا از اکتساب / عشق از فضل است و با خود در حساب

عقل گوید شاد شو آباد شو / عشق گوید بنده شو آزاد شو

عشق را آرام جان حریت است / ناقه‌اش را ساربان حریت است

بهر آن شه زدهٔ خیر الملل / دوش ختم المرسلین نعم الجمل

سرخ‌رو عشق غیور از خون او / شوخی این مصرع از مضمون او

یادمان باشد که در بین راه مکه و کربلا امام حسین در پاسخ به کسانی که او را نصیحت می‌کردند که به کوفه نرو زیرا خطر دارد، این ابیات را می‌خواند:

«سَأَمْضِی‌وَمَا بِالْمَوْتِ عَارٌ عَلَی‌ الْفَتَی - إذَا مَا نَوَی‌ حَقًّا وَجَاهَدَ مُسْلِمَا - وَ وَاسَی‌ الرِّجَالَ الصَّالِحِینَ بِنَفْسِهِ - وَ فَارَقَ مَثْبُورًا وَخَالَفَ مُجْرِمَا -  اقدم نفسی لا ارید بقائها - لتلقی خمیسا فی الهیاج عرمرما - فَإنْ عِشْتُ لَمْ أَنْدَمْ وَإنْ مِتُّ لَمْ أُلَمْ - کَفَی‌ بِکَ ذُلاًّ أَنْ تَعِیشَ وَتُرْغَمَا - به من می‌گویید نرو، ولی خواهم رفت، می‌گویند کشته می‌شوم، مگر مردن برای جوانمرد ننگ است؟ مردن آن وقت ننگ است که هدف انسان پست باشد و بخواهد برای آقایی و ریاست کشته بشود، می‌گویند به هدفش نرسید، اما برای آن کسی که برای اعلای کلمه حق کشته می‌شود که ننگ نیست چراکه در راهی قدم بر می‌دارم که صالحین و شایستگان بندگان خدا قدم برداشته‌اند، پس چون در راهی قدم برمی‌دارم که با ظالم مخافت می‌کنم، بگذار کشته بشوم، شما می‌گویید کشته می‌شوم، یکی از این دو بیشتر نیست؟ یا زنده می‌مانم و یا کشته می‌شوم - «فان عشت لم اندم» اگر زنده ماندم کسی نمی‌گوید تو چرا زنده ماندی؟ «و ان مت لم الم» و اگر در این راه کشته بشوم احدی در دنیا مرا ملامت نخواهد کرد اگر بدانند که من در چه راهی رفتم «کفی بک ذلا آن تعیش و تر غما» همینقدر برای ذلت تو کافی است که زندگی بکنی، اما دماغت را به خاک بمالند» (ج 3 – ص 97).

و در ادامه این اشعار است که امام حسین در مسیر حرکت از مکه به کوفه و کربلا می‌فرماید:

«اَلا تَرَوْنَ اِلَي الْحَقِّ لا يُعْمَلُ بِهِ، وَ اِلَي الْباطِلِ لا يُتَناهي عَنْهُ، لِيَرْغَبَ الْمُؤْمِنُ في لِقاءِ رَبِّهِ حَقّاً حَقّاً، فَاِنّي لا اَرَي الْمَوتَ اِلَّا سَعادَةً، وَالْحَياةَ مَعَ الظَّالِمينَ اِلَّا بَرَماً - آیا نمی‌بیند که در جامعه به حق عمل نمی‌شود و از باطل روی گردان نیستند، بدون تردید در چنین جامعه‌ای مؤمن باید لقاء پروردگارش را بر چنین زندگی‌ای ترجیح بدهد، چرا که مرگ از زندگی ننگین بهتر است و من مردن برای خودم سعادت و زندگی با ستمگران ملامت می‌دانم»

3 - «حسین و عاشورا» (جنبش حق‌طلبانه حسین) نمایش عصاره دینامیزم قرآن و تاریخ بشر می‌باشد، نه تجلی کینه‌های قومی و قبیلگی در عرصه تقسیم باز تقسیم قدرت سیاسی و قدرت اقتصادی بین خودشان:

در میان امت کیوان جناب / همچو حرف قل هو اله در کتاب

موسی و فرعون و شبیر و یزید / این دو قوت از حیات آید پدید

زنده حق از قوت شبیری است / باطل آخر داغ حسرت میری است

چون خلافت رشته از قرآن گسیخت / حریت را زهر اندر کام ریخت

سر ابراهیم و اسمعیل بود / یعنی آن اجمال را تفصیل بود

عزم او چون کوهساران استوار / پایدار و تند سیر و کامکار

تیغ لا چون از میان بیرون کشید / از رگ ارباب باطل خون کشید

نقش الا الله بر صحرا نوشت / سطر عنوان نجات ما نوشت

فراموش نکنیم که خود امام حسین در تبیین جایگاه حرکتش برای بشریت در اشعاری این چنین می‌گوید:

«سَبَقْت العَالمينَ إلي المَعَالي - بِحُسن خَليقَة و علو هِمّه - و لاح بحکمتی نور الهدی فی - دیاجی من لیالی مد لهمه - یرید الجاحدون لیطفؤن - و یابی الله الا ان یتمه – از همه جهانیان به مقامات بلندی دست پیدا کرده‌ام، اخلاق و همت بلند موتور اعتلای من در این مسیر بوده است. البته منکران حقیقت می‌خواهند نور مرا برای آینده تاریخ و بشریت خاموش کنند، ولی خداوند این را نمی‌خواهد و این نور را برای آیندگان تمام و کامل خواهد کرد» (بحارالانوار – ج 44 - ص 194).

 

و در ادامه همین اشعار است که امام حسین آن سخن تاریخی خود (و یا به عبارت دیگران سخن تاریخ‌ساز خود) را برای آینده بشریت مطرح می‌نماید که:

«و یلکم یا شیعه آل ابی سفیان آن لم یکن لکم دین و لا تخافون المعاد فکو نوا احرارا فی دینایکم - ای شیعه ابوسفیان، وای بر شما اگر دین ندارید، آزاده باشید» و البته این شعار تاریخ‌ساز امام حسین تاسی یافته از رویکرد پدرش امام علی به انسان و انسانیت می‌باشد، چرا که در این رابطه است که امام علی در وصیت نامه‌اش به امام حسن می‌فرماید:

«و لا تکن عبد غیرک و قد جعلک الله حرا - بنده دیگران مباش، چرا که خداوند تو را آزاد آفریده است» (نهج البلاغه صبحی الصالح - نامه 31 – ص 401 – سطر 12).

البته در این رابطه است که خود علامه محمد اقبال لاهوری در تبیین حرکت خودش با تاسی از کلام فوق امام حسین می‌گوید:

دم مرا صفت باد فروردین کردند / گیاه را زسر شکم چو یاسمین کردند

نمود لالهٔ صحرانشین زخونابم / چنانکه باده لعلی بسا تگین کردند

بلند بال چنانم که بر سپهر برین / هزار بار مرا نوریان کمین کردند

فروغ آدم خاکی زتازه کاری‌هاست / مه و ستاره کنند آنچه پیش ازین کردند

چراغ خویش بر افروختم که دست کلیم / درین زمانه نهان زیر آستین کردند

درآ به سجده و یاری زخسروان مطلب / که روز فقر نیاکان ما چنین کردند

دیوان اقبال لاهوری – زبور عجم – ص 154 – سطر 11 به بعد

(قابل ذکر است که این اشعاری که محمد اقبال لاهوری به تاسی از سخنان امام حسین در تبیین حرکت خود سروده است بر روی سنگ قبر او هم نوشته شده است).

ادامه دارد

  • آگاهی
  • آزادی
  • برابری