سنگ‌هائی از فلاخن - سلسله بحث‌های تئوریک در باب «دموکراسی و آزادی» - چهل و نه

بدون «اندیشه و تئوری دموکراتیک» رویکرد «دموکراسی سه مؤلفه‌ای سیاسی و اقتصادی و معرفتی» یا «دموکراسی سوسیالیستی» مورد اعتقاد ما، نمی‌تواند نظریات ما را توضیح بدهد

 

4 - موانع ساختن دموکراسی در طول 150 سال گذشته عمر حرکت تحول‌خواهانه جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران عبارت بوده‌اند از:

الف - «اقتصاد نفتی» و قرار داشتن سرمایه‌های نفتی در دست حکومت‌های توتالیتر از قاجار تا پهلوی و از پهلوی تا رژیم مطلقه فقاهتی حاکم و بی‌نیازی این حکومت‌های مستبد و توتالیتر از مالیات مردم که در صد سال گذشته این امر باعث گردیده است تا توازن قوا در عرصه قدرت اقتصادی و قدرت سیاسی و قدرت معرفتی پیوسته به سود حکومت‌ها باشد و حکومت‌های مستبد و توتالیتر از قاجار تا پهلوی و از پهلوی تا رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در طول 150 سال گذشته عمر حرکت تحول‌خواهانه جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران هرگز و هرگز خود را خدمتگزار مردم نگون‌بخت ایران ندانند و بر مردم نگون‌بخت ایران همزمان، «هم ولایت سیاسی داشته باشند و هم ولایت آسمانی و هم ولایت اقتصادی» و به جای اینکه با تکیه بر «اراده عمومی مردم ایران» مشروعیت خود را به صورت زمینی تعریف نمایند، به صورت عوام‌فریبانه جهت خارج کردند اراده عمومی مردم ایران مشروعیت ناداشته خود را در آسمان‌ها و به دست خدا و پیامبر و امام زمان و غیره تعریف کنند.

ب – «فقه‌زدگی» جامعه ایران که مولود و سنتز حاکمیت اسلام فقاهتی، «حق‌ستیز» و «تکلیف‌مدار» و «مقلدساز» (هزار ساله حوزه‌های فقهی) بر فرهنگ و اذهان عمومی جامعه ایران می‌باشد، در طول هزار سال گذشته از آنجائیکه بن مایه اسلام فقاهتی بر پایه تعبد و تکلیف و تقلید استوار بوده است، فونکسیون تاریخی این رویکرد ضد دموکراتیک اسلام فقاهتی حوزه‌های فقهی بر جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران باعث گردیده است که چه در عرصه سیاسی و چه در عرصه تعیین قراردادهای اجتماعی و تعیین سرنوشت و حقوق برابر شهروندی، اراده عمومی جامعه بزرگ ایران را به حساب نیاورند؛ و با آسمانی کردن مشروعیت فقه دگماتیست هزار ساله حوزه‌های فقهی و جایگزین کردن آن به جای قراردادهای اجتماعی و قائل شدن حق حکومت و ولایت برای روحانیت حوزه‌های فقهی همه و همه باعث گردیده است که در طول هزار ساله گذشته به خصوص در 150 سال گذشته عمر حرکت تحول‌خواهانه جامعه ایران، «شرایط فرهنگی برای ساختن دموکراسی در جامعه ایران فراهم نشود» و اسلام فقاهتی دگماتیستی حوزه‌های فقهی «به عنوان مانع اصلی فرهنگی دموکراسی‌سازی در جامعه ایران بشود». قابل ذکر است که:

اولاً مبنای نهادهای دموکراتیک و مسیر ساختن دموکراسی در هر جامعه‌ای تنها و تنها از «طریق فرهنگی» (تحول فرهنگی تکوین یافته از پائین که بسترساز تحول اجتماعی و تحول سیاسی و تحول اقتصادی است) ممکن می‌باشد، نه از «طریق تک مؤلفه‌ای سیاسی» (تزریق شده از بالا) و بدون تکوین فرهنگ دموکراتیک از پائین در یک جامعه «امکان ساختن دموکراسی وجود ندارد»؛ بنابراین تا زمانیکه بنیاد فرهنگ دموکراتیک از پائین در جامعه ایران ایجاد نشود امکان تحول اجتماعی و تحول سیاسی و تحول اقتصادی تکوین یافته از پائین به صورت دینامیک و ساختن دموکراسی در جامعه ایران وجود ندارد.

ثانیاً باید عنایت داشته باشیم که قبل از ساختن «ساختار سیاسی» باید توسط «فرهنگ سیاسی» در جامعه بزرگ ایران بسترسازی ضروری و لازم صورت بگیرد؛ بنابراین بدون «فرهنگ سیاسی» در جامعه فقه‌زده و تصوف‌زده و استبدادزده و استحمارزده و سنت‌زده ایران نمی‌توانیم اقدام به «ساختار سیاسی دموکراتیک» بکنیم؛ که البته خود این امر نشان دهنده آن می‌باشد که «تنها از طریق مسیر صرف تک مؤلفه‌ای سیاسی نمی‌توانیم در جامعه امروز ایران به نهادهای دموکراتیک دست پیدا کنیم.»

ثالثاً باید توجه داشته باشیم که تنها راه نجات جامعه ایران در شرایط تندپیچ تاریخی امروز خودش جز از مسیر «تحول فرهنگی» (جهت نهادینه کردن نهادهای دموکراتیک در جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران) عبور نمی‌کند. لذا در همین رابطه بوده است که جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در 40 سال گذشته عمر حر کت برونی خود (در دو فاز آرمان مستضعفین و نشر مستضعفین) پیوسته بر این باور بوده است که برای دستیابی به تحول اقتصادی و تحول اجتماعی و تحول سیاسی (در جامعه فقه‌زده و استبدادزده و تصوف‌زده و استحمارزده و استثمارزده و استعبادزده و سنت‌زده ایران) باید از «تحول فرهنگی» آغاز بکنیم و بدون دستیابی به «تحول فرهنگی» امکان دستیابی به «تحول سیاسی» و «تحول اجتماعی» و «تحول اقتصادی» به صورت دینامیک و تکوین یافته از پائین در جامعه ایران وجود ندارد.

رابعاً «دموکراسی» که پدیده‌ای فرایندی بوده است (نه فراورده‌ای) از آغاز دستیابی بشر به آن تا به امروز چه در عرصه مفهوم‌سازی و نظری آن و چه در عرصه عملی و ساختاری آن، محصول و سنتز دستاوردهای فرهنگی بشر بوده است نه یک امر سیاسی و نه مختص به مغرب زمین و در نتیجه انسان امروز با تکیه بر «دموکراسی» به عنوان «دستاورد فرهنگی بشر از آغاز تاکنون» تلاش می‌کند تا توسط آن به «بنیادهای مدنی و حق و حقوق ملت‌ها و حقوق شهروندی در چارچوب برابری و آزادی دست پیدا کند»؛ و لذا به همین دلیل است که باید داوری کنیم که از طریق تک مؤلفه‌ای و صرف سیاسی، بدون فرهنگ‌سازی دموکراتیک نمی‌توانیم در جامعه بزرگ و رنگین امروز ایران اقدام به دموکراسی سازی بکنیم؛ و بدون تردید علت شکست جنبش‌های دموکراسی‌خواهانه (پیشرو جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران در 150 سال گذشته عمر حرکت تحول‌خواهانه خود) این بوده است که جنبش‌های پیشرو یا جریان‌های سیاسی و یا روشنفکران و نظریه‌پردازان ایرانی در راستای دستیابی به دموکراسی در جامعه ایران، علاوه بر اینکه به جای «برخورد تطبیقی» جهت «بومی کردن دموکراسی در جامعه ایران» توسط تکیه انطباقی به صورت وارداتی تلاش کرده‌اند تا طابق النعل بالنعل از دموکراسی کشورهای متروپل سرمایه‌داری «کپی – پیست» نمایند، مهم‌تر از همه اینکه، همه این جنبش‌ها و جریان‌های سیاسی و روشنفکران و نظریه‌پردازان ایرانی در 150 سال گذشته «بدون فرهنگ‌سازی دموکراسی» در جامعه ایران تلاش می‌کردند تا از «طریق و مسیر تکه مؤلفه‌ای صرف سیاسی تکوین یافته از بالا توسط کسب یا مشارکت در قدرت سیاسی حاکم به نهادهای دموکراتیک و دموکراسی‌سازی در جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران دست پیدا کنند»؛ که البته توسط نواختن سورنا از دهان گشادش نتوانستند به «دموکراسی انطباقی تکوین یافته از بالا توسط حرکت صرف سیاسی دست پیدا کنند.»

پر واضح است که اگر صد سال دیگر با صد انقلاب دیگر از طریق تک مؤلفه‌ای صرف سیاسی (بدون تحول فرهنگی تکوین یافتن از پائین و یا بدون فرهنگ‌سازی دموکراسی در جامعه فقه‌زده و تصوف‌زده و سنت‌زده و استبدادزده ایران) این جنبش‌ها و این جریان‌های سیاسی و این روشنفکران و نظریه‌پردازان فردی و جمعی ایرانی بخواهند به ساختن دموکراسی در جامعه ایران دست پیدا کنند، قطعاً و جزما تیرشان به سنگ خواهد خورد، چراکه هرگز و هرگز مشکلات اجتماعی و تاریخی و سیاسی جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران جز از طریق تحول فرهنگی بسترساز تحول اجتماعی و تحول سیاسی و تحول اقتصادی حل نمی‌شود؛ و علت و دلیل «شکست حرکت احزاب و رویکردهای حزبی» در 150 سال گذشته در جامعه ایران (برعکس مغرب زمین) در این بوده است که نظریه‌پردازان این احزاب در 150 سال گذشته عمر حرکت تحول‌خواهانه جامعه ایران می‌خواسته‌اند بدون «فرهنگ‌سازی حزبی» در جامعه ایران اقدام به برپایی حرکت حزبی بکنند.

فراموش نکنیم که جامعه ایران در طول هزاران سال گذشته به علت هجوم قبائل وحشی که در رأس آنها مغول‌ها قرار داشتند و به علت حاکمیت قبائلی بر دستگاه حکومتی و قدرت سیاسی و به علت حاکمیت اسلام فقاهتی تکلیفی و تعبدی و تقلیدی بر اراده و اذهان اجتماعی جامعه ایران و به علت رشد و گسترش رویکرد تصوف‌گرایانه دنیاگریز و اجتماع‌ستیز و فردگرا در جامعه ایران، این همه باعث گردیده است تا (برعکس جوامع مغرب زمین) در جامعه ایران روحیه فردی رشد و گسترش پیدا کند، در نتیجه همین حاکمیت رویکرد فردگرایانه بر جامعه ایران در طول بیش از هزار سال گذشته بسترساز تشکل‌گریزی و عدم نهادینه شدن احزاب استخوان‌دار در جامعه ایران شده است. بدون تردید تا زمانیکه توسط فرهنگ‌سازی در جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران با این اپیدمی فردگرایانه در جامعه ایران برخورد نشود، امکان شکل‌گیری حرکت جمعی و حزبی و سازماندهی فراگیر کشوری و دستیابی به جامعه مدنی جنبشی تکوین یافته از پائین وجود نخواهد داشت.

خامسا اگر بپذیریم که «مسیر تک مؤلفه‌ای صرف سیاسی و سیاست پاسخگوئی به مشکلات اجتماعی و تاریخی در این شرایط تندپیچ امروز جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران نیست.»

اگر بپذیریم که «راه نجات ملت ایران در این شرایط حاکمیت فرابحران‌ها، تنها از طریق تحول فرهنگی استارت‌زده می‌شود و بدون تحول فرهنگی در جامعه بزرگ ایران امکان تحول اجتماعی و تحول اقتصادی و تحول سیاسی وجود ندارد» و به عبارت دیگر هر گونه مسیر تحول سیاسی و تحول اقتصادی و تحول اجتماعی بدون بن مایه تحول فرهنگی در جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران سترون و عقیم و محتوم به شکست می‌باشد.

اگر بپذیریم که بدون فهم تاریخی و اجتماعی جامعه ایران، امکان اقدام جهت تحول فرهنگی تکوین یافته از پائین وجود ندارد.

اگر بپذیریم که حرکت گذشته روشنفکران و نواندیشان و نظریه‌پردازان فردی و جمعی ایرانی در انقلاب اول مشروطیت که (برعکس انقلاب دوم مشروطیت که سیاسی بوده است) یک انقلاب فرهنگی بوده است، در راستای تحول فرهنگی در جامعه ایران در چارچوب رویکرد انطباقی و وارداتی و «کپی – پیست» شده از جوامع غربی بوده است (و به همین دلیل هم شکست خوردند).

اگر بپذیریم که در «جامعه دینی ایران» دین بخش بزرگی از فرهنگ جامعه ایران می‌باشد که بدون تحول و بازسازی این دین در جامعه ایران امکان تحول فرهنگی وجود ندارد.

اگر بپذیریم که دموکراسی در جامعه ایران باید به صورت دینامیک ساخته شود، نه اینکه از خارج مانند یک کالا وارد کشور بکنیم.

اگر بپذیریم که «بدون تحول فرهنگی و فرهنگ‌سازی دموکراتیک» دموکراسی در جامعه سنت‌زده و فقه‌زده و استبدادزده و استحمارزده و استثمارزده و تصوف‌زده ایران امکان ساختن پیدا نمی‌کند و نهادهای دموکراتیک تنها از طریق فرهنگ‌سازی رویش می‌کنند و نهادینه می‌شوند.

اگر بپذیریم که برای ساختن دموکراسی به صورت تطبیقی (نه انطباقی و نه دگماتیست) در جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران باید از تحول فرهنگی شروع بکنیم (نه مانند گذشته از مسیر سیاسی).

اگر بپذیریم که تنها پاسخ برای سؤال اینکه «امروز از کجا باید آغاز کنیم؟» شروع و استارت از تحول فرهنگی می‌باشد.

اگر بپذیریم که هر گونه حرکت تغییرخواهانه‌ای که از بن مایه تحول فرهنگی برخوردار نباشد، مجبور به تکیه تک مؤلفه‌ای کردن بر مؤلفه سیاسی کاری و کسب قدرت سیاست و دولت محوری و استراژی کسب قدرت سیاسی می‌باشد.

اگر بپذیریم که مشکل امروز جامعه ایران از مسیر تک مؤلفه‌ای سیاسی و دولت محوری و براندازی حاکمیت مطلقه فقاهتی توسط قدرت‌های امپریالیستی و رژیم چنج ترامپ حل نمی‌شود.

اگر بپذیریم که هر گونه تحول دینامیک اجتماعی و سیاسی و اقتصادی تکوین یافته از پائین در جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران در گرو تحول فرهنگی می‌باشد.

اگر بپذیریم که تمامی جریان‌های سیاسی راست و چپ داخل و خارج از کشور که در چارچوب «رویکرد تک مؤلفه‌ای سیاسی» بخواهند در جامعه ایران ایجاد حرکت و تغییر بکنند، راهی جز تکیه کردن بر استراتژی رژیم چنج امپریالیستی و دفاع از تحریم‌های استخوان‌سوز اقتصادی امپریالیستی ندارند.

اگر بپذیریم که تحول فرهنگی در جامعه ایران توسط حکومت‌ها و قدرت‌های حاکم ممکن شدنی نیست و تنها توسط «تولید فکر» اندیشمندان و نظریه‌پردازان می‌توان به تحول فرهنگی در جامعه بزرگ ایران دست پیدا کرد.

اگر بپذیریم که بدون «کار فرهنگی» در جامعه ایران «کار سیاسی» نمی‌تواند سرنوشت‌ساز بشود.

ادامه دارد

  • آگاهی
  • آزادی
  • برابری