سنگ‌هائی از فلاخن - سلسله بحث‌های تئوریک در باب «دموکراسی و آزادی» - قسمت پنجاه و دو

بدون «اندیشه و تئوری دموکراتیک» رویکرد «دموکراسی سه مؤلفه‌ای سیاسی و اقتصادی و معرفتی» یا «دموکراسی سوسیالیستی» مورد اعتقاد ما، نمی‌تواند نظریات ما را توضیح بدهد

 

یادمان باشد که در تحلیل نهائی «دموکراسی پذیرفتن اراده مردم است» باری در صورتی که دموکراسی به عنوان یک فرهنگ بتواند در جامعه ایران خود را تثبیت نماید (فراموش نکنیم که تا زمانیکه دموکراسی به عنوان یک فرهنگ در جامعه امروز ایران نهادینه نشود، هرگز و هرگز به صورت سیاسی آنچنانکه تمامی جریان‌های خارج‌نشین بر طبل آن می‌کوبند، نمی‌توان دموکراسی سه مؤلفه‌ای را به عنوان اراده عمومی در تعیین سرنوشت سیاسی و اجتماعی و اقتصادی مردم ایران نهادینه کرد) در جامعه فقه‌زده و استبدادزده و استثمارزده سرمایه‌داری امروز ایران، به موازات نهادینه شدن دموکراسی (به عنوان یک فرهنگ) «سکولاریسم حکومتی» (نه سکولاریسم سیاسی و نه سکولاریسم اجتماعی و نه سکولاریسم کلامی و فلسفی و اخلاقی) و «پلورالیزم اجتماعی و پلورالیزم سیاسی» نهادینه فرهنگی می‌شوند به عبارت دیگر جامعه تنها با فرهنگ شدن دموکراسی و پلورالیسم و سکولاریسم حکومتی است که می‌تواند به درک دموکراسی و درک سکولاریسم و درک پلورالیسم و نهادینه کردن آنها دست پیدا کند.

پر واضح است که تا زمانیکه «خود جامعه و خود مردم به عنوان کنش‌گران اصلی مبارزه دموکراسی‌طلبانه سه مؤلفه‌ای اقتصادی و سیاسی و مذهبی یا معرفتی، نتوانند توسط فرهنگی شدن به باور دموکراسی و پلورالیسم و سکولاریسم حکومتی (نه سکولاریسم سیاسی و سکولاریسم اجتماعی و سکولاریسم فلسفی و کلامی و اخلاقی) دست پیدا کنند هرگز نمی‌توانند به عنوان کنش‌گران اصلی معمار ساختن دموکراسی سه مؤلفه‌ای در جامعه خود باشند.»

7 - در تحلیل نهائی دموکراسی سه مؤلفه‌ای اقتصادی و اجتماعی و معرفتی (توسط اجتماعی کردن اقتصاد و سیاست و معرفت) تلاشی است «برای کنترل قدرت سه مؤلفه‌ای سیاسی و اقتصادی و معرفتی از پائین توسط مردم» لذا در این رابطه اگر دموکراسی به عنوان امری فرایندی و ذومراتب نگاه بکنیم، تنها با «روش دموکراتیک» است که می‌توانیم به ساختن دموکراسی در یک جامعه دست پیدا کنیم. طبیعی است که با «روش انقلابی‌گری» و «روش اصلاح‌طلبی» تکوین یافته از بالا و یا با روش سیاسی به جای روش فرهنگ‌سازی هرگز و هرگز نمی‌توانیم به ساختن دموکراسی در یک جامعه دست پیدا کنیم.

«آزادی فردی و آزادی اجتماعی» تنها در چارچوب دموکراسی سه مؤلفه‌ای اقتصادی و اجتماعی و سیاسی می‌تواند به عنوان یک شاخص دموکراتیک برای تبیین و تعریف جوهر دموکراسی سوسیالیستی یا جوهر دموکراسی سه مؤلفه‌ای تعریف بشود. لذا در همین رابطه است که می‌توانیم داوری کنیم که بحران فراگیر امروز جوامع متروپل سرمایه‌داری فقط بحران اقتصادی و بحران اجتماعی نیست، بلکه مهمتر از بحران اقتصادی و بحران اجتماعی، آنچه امروز جوامع کشورهای متروپل سرمایه‌داری را تهدید می‌کند، «بحران در دموکراسی است» و فونکسیون همین بحران در لیبرال دموکراسی سرمایه‌داری و یا نئولیبرالیسم سرمایه‌داری است که امروز باعث گردیده است تا تمامی کشورهای متروپل سرمایه‌داری گرفتار هیولای پوپولیسم و نژادپرستی و مهاجرستیزی بشوند.

بدین ترتیب همین امر باعث گردیده است تا ما در تعریف خود از «دموکراسی سوسیالیستی» به جای اینکه «دموکراسی سه مؤلفه‌ای» را مانند لیبرال دموکراسی سرمایه‌داری یا نئولیبرالیسم سرمایه‌داری، شکل حکومت تعریف نمائیم، دموکراسی را به عنوان «نظام اجتماعی» می‌شناسیم و مبانی «دموکراسی سوسیالیستی» را «برابری و آزادی شهروندی تعریف نمائیم» و مشخصه اصلی دموکراسی سوسیالیستی (نه سوسیال دموکراسی سرمایه‌داری یا دولت رفاه برنشتاینی و انترناسیونال دوم) مورد اعتقاد خود را «مشارکت اجتماعی و سیاسی و تکثر اجتماعی و سیاسی تعریف کنیم» و شرط لازم و بسترساز دموکراسی سوسیالیستی (نه سوسیال دموکراسی سرمایه‌داری برنشتاینی) مورد اعتقاد خود را «آزادی‌های دموکراتیک در چارچوب برابری آزادی برای همه افراد جامعه به صورت علی السویه» (مثل عرصه‌های فعالیت مستقل سندیکائی و اتحادیه‌ای و شورائی و آزادی احزاب و آزادی بیان و قلم و مطبوعات و ایجاد توازن قوا بین پائینی‌های جامعه با بالائی‌های قدرت) تعریف نمائیم.

همچنین دموکراسی سوسیالیستی (نه سوسیال دموکراسی سرمایه‌داری برنشتاینی) مورد اعتقاد خود را «امری ذومراتب» بدانیم و به عنوان یک پروسه تعریف کنیم که به تدریج حاصل می‌شود و شرایط برای «حاکمیت اکثریت عظیم بر اکثریت عظیم» فراهم می‌کند، دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفه‌ای مورد اعتقاد ما امری فرایندی می‌شود و همین دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفه‌ای مورد اعتقاد ما سنتز و مولود دموکراتیک کردن جامعه و استحاله جامعه به عنوان کنش‌گران اصلی دموکراسی سوسیالیستی می‌شود و باعث دموکراتیک کردن جامعه در چارچوب حرکت تحول‌خواهانه (نه حرکت انقلابی‌گری ونه حرکت اصلاح‌طلبانه) و جامعه‌سالارانه (نه حرکت دولت‌محوری یا دولت‌گرایانه) می‌شود که دستیابی به این پروسس دموکراسی سوسیالیستی، تنها از طریق جنبش‌های خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر دینامیک تکوین یافته از پائین در دو جبهه بزرگ آزادی‌خواهانه و برابری‌طلبانه در چارچوب مطالبات دموکراتیک و نهادهای دموکراتیک و اهداف دموکراتیک و فرهنگ دموکراتیک حاصل می‌شود.

شاید بتوان موارد فوق را اینچنین فرموله کرد که دموکراسی سوسیالیستی مورد اعتقاد جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در 40 سال گذشته در دو فرایند آرمان مستضعفین و نشر مستضعفین مولود و سنتز «روش‌های دموکراتیک» می‌باشد و با روش‌های غیر دموکراتیک هرگز نمی‌توان به دموکراسی سوسیالیستی دست پیدا کرد به عبارت دیگر برای دستیابی به «دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفه‌ای» مورد اعتقاد جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در 40 سال گذشته باید از مسیر «دموکراتیزه کردن دموکراسی حرکت کرد.»

اما سوالی که فوراً در این رابطه و در همین جا قابل طرح است اینکه چگونه می‌توان به دموکراتیزه کردن دموکراسی جهت دستیابی به دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفه‌ای در عرصه اجتماعی کردن قدرت سیاسی و اجتماعی کردن قدرت اقتصادی و اجتماعی کردن قدرت معرفتی دست پیدا کرد؟

برای پاسخ به این سؤال کلیدی باید عنایت داشته باشیم که دموکراتیزه کردن دموکراسی:

اولاً در گرو پیوند سه مؤلفه نظری و عملی و سلبی و ایجابی حرکت دموکراسی‌خواهانه سیاسی و اقتصادی و معرفتی می‌باشد.

ثانیاً توسط تکیه بر حرکت دینامیک جنبشی خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر تکوین یافته از پائین حاصل می‌شود، آنچنانکه در این رابطه می‌توان به ضرس قاطع داوری کرد که بدون جامعه مدنی جنبشی خودجوش و خودسازمانده دینامیک و مستقل تکوین یافته از پائین نمی‌توان به دموکراتیزه کردن دموکراسی دست پیدا کرد.

ثالثاً برای دموکراتیزه کردن دموکراسی و دستیابی به دموکراسی سه مؤلفه‌ای سیاسی و اقتصادی و معرفتی، باید بر این رویکرد نظری و عملی تکیه کنیم که سوسیالیسم (اجتماعی کردن تولید و توزیع و مصرف) در جوامع تحت سلطه شیوه تولید سرمایه‌داری (آنچنانکه روزا لوگزامبورگ هم معتقد بود) تنها از طریق «تعمیق عمودی و افقی دموکراسی» حاصل می‌شود، نه آنچنانکه لنین در مرحله پسا انقلاب اکتبر 1917 روسیه توسط نفی مجلس موسسان با شعار «تعلیق دموکراسی» می‌خواست به سوسیالیسم دست پیدا کند؛ که البته شکست سوسیالیسم حزب - دولت لنین در قرن بیستم در تمامی جنبش‌های رهائی‌بخش قرن بیستم همراه با فروپاشی شوروی و بلوک شرق نشان داد که رویکرد «تعلیق دموکراسی» برعکس رویکرد «تعمیق دموکراسی» (روزا لوگزامبورگ) محکوم به شکست سوسیالیسم دولتی یا سوسیالیسم حزب دولت شد.

نکته‌ای که در همین رابطه و در همین جا لازم است که به آن عنایت ویژه‌ای بشود اینکه «تعمیق دموکراسی» تنها با طرح موضوعات نظری مثل تعریف سوسیالیسم، یا تعریف دموکراسی و یا طرح این موضوع نظری که حصول سوسیالیسم جز از مسیر دموکراسی سه مؤلفه اجتماعی کردن قدرت سیاسی و قدرت اقتصادی و قدرت معرفتی و غیره امکان‌پذیر نیست، حاصل نمی‌شود، چراکه تجربه قرن بیستم نشان داد سوسیال دموکراسی برنشتاینی جهت دستیابی به سوسیالیسم از طریق دموکراسی بدون بازسازی تئوریک، راهی جز فرموله کردن خود توسط سرمایه‌داری کینزی پیدا نکرد. لذا در این رابطه است که جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در 40 سال گذشته حرکت برونی خود در دو فرایند آرمان مستضعفین و نشر مستضعفین پیو سته بر این باور تئوریک بوده است که تنها مسیر تعمیق دموکراسی و تنها مسیر دستیابی به شعار «آزادی و برابری و برادری» در جامعه حاکمیت منوپل شیوه تولید سرمایه‌داری تکیه محوری کردن بر دموکراسی سوسیالیستی (نه سوسیال دموکراسی سرمایه‌داری کینزی و نه لیبرال دموکراسی و نه نئولیبرالیسم تاچری و نه لیبرالیسم ستیزه‌گر قرن نوزدهمی) است؛ که معلم کبیرمان شریعتی در راستای تبیین وجه ایجابی شعار نفی‌ایی «زر و زور و تزویر» خود در کنفرانس «قاسطین و مارقین و ناکثین» که در واپسین روزهای کار حسینیه ارشاد در آبان‌ماه سال 51 مطرح کرد، مبانی تئوری دموکراسی سوسیالیستی خود را بر سه مؤلفه دموکراسی سیاسی و دموکراسی اقتصادی و دموکراسی معرفتی در چارچوب شعار: «آگاهی، آزادی و برابری» مطرح کرد؛ که مطابق این رویکرد شریعتی، «تعمیق دموکراسی» تنها از طریق مرزبندی بین دموکراسی سه مؤلفه‌ای (اقتصادی و سیاسی و معرفتی یا اجتماعی کردن قدرت سه مؤلفه‌ای سیاسی و اقتصادی و معرفتی) با «دموکراسی تک مؤلفه‌ای سیاسی» حاصل می‌شود.

یادمان باشد که بزرگترین علت و دلیل انحراف لنین از دموکراسی در روسیه در مرحله پسا انقلاب اکتبر (توسط حکم به لغو مجلس موسسان که نماینده اراده عمومی جامعه روسیه یا شوروی در آن زمان بود) این بود که علاوه بر اینکه لنین به سوسیالیسم حزبی و سوسیالیسم از بالا معتقد بود و علاوه بر اینکه لنین در چارچوب اعتقاد به رویکرد انحرافی دیکتاتوری انقلابی پرولتاریای کارل مارکس به عنوان «شکل دولت» در «نقد برنامه گوتا» حرکت می‌کرد و علاوه بر اینکه لنین معتقد به رویکرد انحرافی «کسب قدرت سیاسی» به عنوان کلید استراتژی انقلاب سوسیالیستی بود و علاوه بر اینکه لنین رویکرد انحرافی «حزب – دولت» به عنوان استراتژی، جایگزین رویکرد جامعه مدنی جنبشی خودجوش و خودسازمانده مستقل و دینامیک تکوین یافته از پائین در دو جبهه بزرگ برابری‌طلبانه یا سوسیالیستی و آزادی‌خواهانه یا دموکراسی‌خواهانه می‌کرد، انحراف اصلی لنین در عرصه نظری و عملی و برنامه این بود که لنین در چارچوب رویکرد تئوریک سوسیالیست‌های کلاسیک نیمه دوم قرن نوزدهم، «هم دموکراسی و هم سوسیالیسم به صورت تک مؤلفه‌ای در نظر می‌گرفت و بین دموکراسی و سوسیالیسم مورد اعتقاد خودش دیوار چین ایجاد می‌کرد.»

لذا همین انحراف لنین در عرصه نظری باعث گردید که لنین در تحلیل نهائی بین دموکراسی و سوسیالیسم مورد اعتقاد خودش خندقی پر نشدنی بیابد که خروجی نهائی این رویکرد این بود که او تنها راه برای پر کردن این خندق در ذبح کردن دموکراسی در پای سوسیالیسم حزب – دولت خود تعریف کرد. لذا در همین رابطه است که هانا آرنت فیلسوف آلمانی هنگامیکه که خودش را در برابر نزاع بین روزا لوگزامبورگ با لنین، بر سر رابطه دموکراسی با سوسیالیسم قرار می‌دهد، از آنجائیکه روزا لوگزامبورگ برعکس لنین معتقد بود که «فقدان دموکراسی و آزادی» در پروسه تکوین سوسیالیسم باعث «انحراف و نابودی سوسیالیسم» می‌شود، در نتیجه او معتقد بود که «طبقه کارگر ابتدا باید در نبرد با دموکراسی پیروز بشود تا سپس به سوسیالیسم برسد» و معتقد بود که «ابتدا باید از دموکراسی شروع بکنیم، بعد به سوسیالیسم برسیم نه اینکه از سوسیالیسم شروع بکنیم تا به دموکراسی برسیم» و معتقد بود که «حتی آزادی بورژوائی هم برای سوسیالیسم ضروری است.»

ادامه دارد

 

  • آگاهی
  • آزادی
  • برابری