سلسله بحثهای تئوریک در باب آزادی و دموکراسی - قسمت 24
راه رسیدن، «به آزادی» در ایران! از کدامین مسیر؟
دموکراسی، «با رویکرد فرهنگی»؟ یا دموکراسی، «با رویکرد نهادی»؟
در بیش از 150 سالی که از عمر «جنبش آزادیخواهانه و تحولگرایانه و دموکراسیطلبانه» مردم ایران میگذرد، بزرگترین و اصلیترین عامل بحران جنبش آزادیخواهانه مردم ایران، «بحران استراتژی یا ساز و کار یا روش و راه دستیابی به آزادی میباشد.» شکی در این موضوع نیست که اصلاً، موضوع آزادی به عنوان یک مقوله اجتماعی و سیاسی، برای بشریت دستاورد انقلاب کبیر فرانسه میباشد و تا قبل از انقلاب کبیر فرانسه، هر چند، خود موضوع آزادی به عنوان یک مقوله «فردی و باطنی» مورد توجه خبرگان و فرهیختگان جوامع بشری بوده است.
چون به آزادی نبوت هادی است / مومنان را زانبیاء آزادی است
زین سبب پیغمبر با اجتهاد / نام خود و آن علی مولا نهاد
گفت هر کاو را منم مولا و دوست /ابن اعم من علی مولای اوست
کیست مولا آن که آزادت کند / بند رقیت زپایت بر کند
مولوی – مثنوی – دفتر ششم – ص 419 – س 24
اما «آزادی» به معنای، «یک موضوع اجتماعی» در راستای «تقسیم قدرت سیاسی بین جامعه» مقولهای است که از بعد از انقلاب کبیر فرانسه وارد دیسکورس بشریت شده است. البته هر چند «رنسانس» و پیامدهای آن به ویژه «انقلاب صنعتی اروپا» باعث گردید تا همه باورها و ساختار افسانهای جهان در پنداره غربیان به زیر سؤال ببرد، ولی نیاز بورژوازی به امنیت سرمایه و امنیت تجارت و امنیت رقابت در بازار، باعث طرح محوری موضوع آزادی در چارچوب لیبرالیستی آن برای مغرب زمین گردید. چراکه، انقلاب کبیر فرانسه، انقلاب طبقه بورژوازی اروپا و در رأس آنها فرانسه بر طبقه فئودالیسم اروپا و اسکولاستیک قرون وسطائی یا کلیسای حامی مناسبات فئودالیسم اروپا بود؛ و از آنجائیکه در نظام زمینداری و فئودالیسم نیازی به رقابت بازار و تولید مازاد بر نیاز جامعه و دست اندازی به بازارهای جوامع دیگر جهت کسب بازار فروش و عرصه تجارت آزاد و کسب مواد اولیه ارزان خام و دستیابی به نیروی کار ارزان نبود، در نتیجه، نیازی هم به آزادی فردی و آزادی رقابت در بازار و آزادی در کسب سود هر چه بیشتر و آزادی و امنیت تجارت آزاد و آزادی در سرمایه و انباشت و سرمایهگذاری نداشتند؛ و همین امر باعث گردید تا بورژوازی اروپا به موازات تکوین و رشد خود، (از آنجائیکه پروسه تکوین این بورژوازی از فرایند بورژوازی تجاری همراه با تکوین پدیده استعمار برای دست اندازی طبقه بورژوازی تجاری غرب، به جوامع دیگر که خود بسترساز کشف قاره جدید آمریکا و توسعه دریانوردی جهت دست اندازی به شبه قاره هند و قاره آمریکا و غیره شد) به موضوع آزادیهای فردی به عنوان یک مقوله سیاسی و اجتماعی به صورت حیاتی وابسته بشود.
لذا در این رابطه بود که در انقلاب کبیر فرانسه که شعارش «آزادی – برابری و انسانیت» بود، خود مقوله «آزادی» به عنوان یک مقوله اجتماعی و سیاسی و اقتصادی عمده بشود؛ و در رابطه با دستیابی به دو مؤلفه دیگر یعنی «برابری و انسانیت» شکست بخورد. البته در این رابطه هم بورژوازی مغرب زمین فقط در عرصه دستیابی به آزادیهای فردی (جهت پیشبرد اهداف اقتصادی و سیاسی خود در کانتکس لیبرالیسم اقتصادی) موفق شد و در همین رابطه بود که از آنجائیکه بورژوازی تازه به دوران رسیده اروپا در انقلاب کبیر فرانسه در راستای توسعه بازار رقابت خود، این آزادی منهای کشورهای متروپل برای کشورهای پیرامونی هم نیازمند بود، لذا در نوک پیکان خواستههای طبقه بورژوازی حاکم معلول انقلاب کبیر فرانسه در مغرب زمین، گسترش عینی و ذهنی شعار لیبرالیسم اقتصادی و سیاسی و اخلاقی در کشورهای پیرامونی قرار گرفت.
از اینجا بود که با توجه به خودویژگیهای تاریخی و فرهنگی و اقتصادی و اجتماعی جامعه ایران در قرن نوزدهم، در میان کشورهای پیرامونی، کشور ما جزء پیشقراولان تحولخواهانه سیاسی و اقتصادی و اجتماعی جوامع پیرامونی قرار گرفت که نهضت تحولخواهانه فرهنگی قرن نوزدهم جامعه ایران به خصوص از بعد از شکست جنگهای ایران و روس، در این رابطه تکوین پیدا کرد. البته بزرگترین آفت پیشقراولان این نهضت چه در شاخه مذهبی آن و چه در شاخه لائیک آن، «تأثیرپذیری این نهضتها به صورت انطباقی از دستاورد فرهنگی و سیاسی انقلاب کبیر فرانسه بود که از جمله آنها موضوع آزادی و دموکراسی میباشد.»
علی ایحال، از آنجائیکه از همان آغاز به علت اینکه جامعه ایران، تحت تأثیر:
1 - رژیمهای مستبد سیاسی حاکم.
2 - سنتهای ستبر تاریخی و اجتماعی و مذهبی.
3 - سلطه اسلام فقاهتی (که در چارچوب تکلیف و تقلید و تعبد عمل مینماید).
4 - ضعف ساختاری مناسبات سرمایهداری و ضعف در تکوین و قدرت مستقل طبقه بورژوازی چه در عرصه تجاری و چه در عرصه تولیدی، قرار داشت.
این همه باعث گردید تا این چهار مؤلفه عاملی شوند تا برعکس جوامع مغرب زمین، در جامعه ایران، جامعه مدنی در قرن نوزده و بیستم نتواند مقدم بر تکوین و رشد نهضت تحولخواهانه و دموکراسیطلبانه مردم ایران تکوین پیدا کند و به علت همین تکوین نهضت آزادیخواهانه و دموکراسیطلبانه در غیبت جامعه مدنی در ایران بود که باعث گردید تا ورود دموکراسی به جامعه ایران از همان قرن نوزده به جای اینکه، دموکراسی به عنوان یک «فرهنگ یا رویکرد فرهنگی» در جامعه ایران تکوین پیدا کند، دموکراسی با «رویکرد انطباقی یا رویکرد نهادی» وارد جامعه ایران بشود.
در نتیجه، همین «رویکرد نهادی دموکراسی و آزادی» به جای «رویکرد فرهنگی به دموکراسی» است که باعث شده تا در طول بیش از 150 سال گذشته، نهضت دموکراسیطلبانه یا آزادیخواهانه مردم ایران دارای بن مایه تکوینی آفتزایی بشود. آنچنانکه همین قابلیت آفتزایی باعث شده است تا در بیش از 150 سال گذشته الی زماننا هذا، جنبش آزادیخواهانه و دموکراسیطلبانه مردم ایران عقیم و سترون بشود و به همین دلیل تمامی پیشقراولان نهضت آزادیخواهانه و دموکراسیطلبانه جامعه ایران در طول 150 سال گذشته الی زماننا هذا، (منهای معلم کبیرمان شریعتی) کوشیدهاند تا توسط «تکیه نهادی به دموکراسی و آزادی» در راستای اعتلای این نهضت در جامعه ایران تلاش کنند.
البته آنچنانکه که مطرح شد، تنها یک استثناء در این عرصه وجود دارد و آن هم تلاش 3 ساله معلم کبیرمان شریعتی در ارشاد (48 تا 51) است که کوشید به جای تکیه با «رویکرد نهادی بر آزادی و دموکراسی» با «رویکرد فرهنگی به آزادی و دموکراسی» استراتژی خود را تدوین و تبیین نماید. در نتیجه در این رابطه بود که او با تاسی از شعار لوتر و روسو اعلام کرد، «تا زمانیکه جامعه به تفکر کردن عادت نکند امکان تکوین آزادی و دموکراسی به عنوان یک فرهنگ در جامعه ایران وجود ندارد» و به همین دلیل است که او معتقد است که:
«زندگی چیست؟ نان، آزادی، فرهنگ، ایمان و دوست داشتن» (م. آ - ج 1 - ص 150) و باز در همین رابطه او میگوید:
«تا مردم به آگاهی نرسند و خود صاحب شخصیت انسانی و تشخیص طبقاتی و اجتماعی روشنی نشوند و از مرحله تقلید و تبعیت از شخصیتهای مذهبی خود که جنبه تکلیفی و فتوائی و مقتدایی دارد به مرحلهای از رشد سیاسی و اجتماعی ارتقا نیابند نمیتوانند به مرحلهای که روسو میگوید: که به مردم راه نشان ندهید فقط به انها بینایی ببخشید خود راهها را به درستی خواهند یافت دست پیدا کنند» (م. آ - ج 4 - ص 94).
علیهذا، در این رابطه است که شریعتی کوشید تا بر خلاف آب شنا کند و با «رویکرد فرهنگی به دموکراسی و آزادی» نگاه کند نه با «رویکرد نهادی» یعنی در راستای تکوین و ایجاد بسترهای فرهنگی دموکراسی و آزادی بود که او بر شعار، «ایجاد خودآگاهی اعتقادی و خودآگاهی طبقاتی و خود آگاهی سیاسی و اجتماعی در جامعه ایران» تکیه کرد. اینکه تا چه اندازه شریعتی توانست تا دموکراسی و آزادی به عنوان فرهنگی نه به عنوان نهادی وارد جامعه ایران بکند، موضوع دیگری است که باید به صورت مستقل به آن پرداخته شود. ولی آنچه مهمتر از این موضوع میباشد، اینکه پروژه شریعتی، در راستای ایجاد و اعتلای نهضت آزادیخواهانه در جامعه ایران در چارچوب «رویکرد فرهنگی به آزادی و دموکراسی» بوده نه «رویکرد نهادی» (البته باز هم تاکید میکنیم که غیر از شریعتی در 150 سال گذشته تمامی رویکردهای نظریهپردازان ایرانی به آزادی و دموکراسی گوهر نهادی داشته است نه گوهر فرهنگی).
همین موضوع عامل شکست 150 سال گذشته نهضت آزادیخواهانه و دموکراسیطلبانه مردم ایران میباشد به عبارت دیگر، همین «تکیه نهادی بر آزادی و دموکراسی» منهای آفت فوق بسترساز یک آفت دیگر هم در 150 سال گذشته عمر جنبش دموکراسیخواهانه مردم ایران شده است و آن اینکه مسیر یا استراتژی یا ساز و کاری که این پیشقراولان در 150 سال گذشته جهت دستیابی به آزادی و دموکراسی در جامعه ایران انتخاب کردهاند، در چارچوب ایجاد یا استفاده از همین نهادها بوده است.
برای نمونه جریانی مثل مصدق و نهضت مقاومت ملی او، از آنجائیکه در تبیین استراتژی دستیابی به آزادی و دموکراسی، با همان رویکرد نهادی، مؤلفه پارلمان و پارلمانتاریست را عمده میکرد و در تکوین آزادی و دموکراسی در جامعه ایران برای این استراتژی خود نقش محوری قائل بود و استراتژی و ساز و کار و مسیر مبارزه خود را در این چارچوب تعریف میکرد و مبارزه پارلمانتاریستی را بهترین استراتژی جهت دستیابی به دموکراسی و آزادی در جامعه ایران تعریف میکردند، برعکس جریانهایی که استراتژی صندوقهای را به عنوان ساز و کار و راه رسیدن به دموکراسی و آزادی در جامعه ایران میدانست، در این رابطه بوجود آمده بودند.
باز در همین رابطه در طول 150 سال گذشته و به خصوص در 36 سالی که از عمر رژیم مطلقه فقاهتی میگذرد باز مشاهده میکنیم که این رویکرد نهادی به دموکراسی تلاش کردهاند تا با:
1 - تکیه بر تضادهای درونی حاکمیت.
2 – اصلاحپذیر دانستن رژیمهای حاکم.
3 - مشارکت در قدرت حاکم.
4 - اعتقاد به انتخاب میان بد و بدتر.
5 - اعتقاد به سر عقل آمدن سردمداران حکومتها از طریق مشارکت در قدرت و صندوقهای رأی، استراتژی استحاله رژیمهای توتالیتر از طریق صندوقهای رأی در دستور کار خود قرار دهند.
علیهذا در این چارچوب است که در طول 150 سال گذشته عمر، جنبشهای آزادیخواهانه و دموکراسیطلبانه و تحولخواهانه جامعه ایران، به علت «تکیه نهادی نظریهپردازان و پیشقراولان آزادی و دموکراسی در ایران بر استراتژی کسب آزادی و دموکراسی و اعتقاد داشتن به اینکه بدون نهادینه شدن فرهنگی آزادی و دموکراسی در جامعه ایران»، دست یافت نشدنی میباشد و همین امر باعث شده تا اصول مشترک و عام این جریانها در طول 150 سال گذشته عمر جنبش آزادیخواهانه و دموکراسیطلبانه ایران عبارت باشند از:
الف – امکان توزیع قدرت و مشارکت در قدرت از طریق دموکراسی نهادی.
ب – تعریف دموکراسی نهادی در چارچوب:
1 – انتخابات.
2 - تفکیک قوا.
3 – پارلمان.
4 - تعدد احزاب.
ج – جایگزین کردن فرمول: انتخابات – مشارکت در قدرت (توسط نهادهایهای دموکراسی که همان دستیابی به آزادی و دموکراسی از بالا میباشد)، به جای فرمول جامعه مدنی – دموکراسی از پائین، توسط آگاهی – خودآگاهی و سازماندهی جنبشهای مطالباتی.
و - ایجاد جامعه مدنی.
د - دستیابی به دموکراسی و آزادی در جامعه ایران، از طریق نهادهای حاکم قدرت به جای دستیابی به انسان مسئول و متعهد و خوداندیش و خودسامانده که بن مایه و اس اساس تکوین جامعه مدنی میباشند و در بستر آزادی به عنوان فرهنگ و خودآگاهی اعتقادی و خودآگاهی سیاسی و خودآگاهی طبقاتی و خودآگاهی اجتماعی و مشارکت در جنبشهای مطالباتی وابسته به خود و سازماندهی در عرصه این جنبشهای مطالباتی حاصل میشوند.
ه – اولویت یافتن استراتژی یا ساز و کار دموکراتیزه کردن مناسبات درون قدرت از طریق دموکراسی نهادی به جای اولویت در توانمندی و سازمان یافتگی جامعه مدنی در چارچوب رویکرد به دموکراسی به عنوان یک فرهنگ.
ز – ایجاد خندق بین دموکراسی و عدالت اجتماعی توسط برخورد ثنوی و آنتولوژیک بین دو اصل عدالت و آزادی که در یک رویکرد آزادی و دموکراسی مطلق میشود و عدالت در سایه قرار میگیرد.
ادامه دارد