سنگ‌هائی از فلاخن - سلسله بحث‌های تئوریک در باب «دموکراسی و آزادی» - پنجاه

بدون «اندیشه و تئوری دموکراتیک» رویکرد «دموکراسی سه مؤلفه‌ای سیاسی و اقتصادی و معرفتی» یا «دموکراسی سوسیالیستی» مورد اعتقاد ما، نمی‌تواند نظریات ما را توضیح بدهد

 

اگر بپذیریم که وظیفه محوری ما در این شرایط ساختن بنیادهای فرهنگ دموکراتیک در جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران می‌باشد.

اگر بپذیریم که با «کار سیاسی» تک مؤلفه‌ای در جامعه امروز ایران (آن هم به کمک بوق‌های امپریالیسم خبری اروپا و آمریکا) هیچ مشکل تاریخی و اجتماعی جامعه بزرگ ایران قابل حل نیستند.

اگر بپذیریم که تا زمانیکه بنیادهای فرهنگ دموکراتیک در جامعه ایران نهادینه نشوند، امکان دستیابی و ساختن دموکراسی و جامعه مدنی جنبشی تکوین یافته از پائین در دو جبهه بزرگ آزادی‌خواهانه و برابری‌طلبانه و دینامیک وجود ندارد.

اگر بپذیریم که علت و دلیل اینکه تمامی جریان‌های سیاسی و روشنفکران مذهبی و غیر مذهبی و جنبش‌های پیشرو و پیشاهنگ در سال 57 به دنبال خمینی راه افتادند و عکس خمینی را به ماه بردند و هژمونی خمینی را بر گرده تازیانه خورده خود پذیرفتند و سراسیمه به دنباله‌روی از روحانیت طرفدار خمینی پرداختند، خلاء برنامه آلترناتیوی ایجابی در برابر سرنگونی رژیم کودتائی و توتالیتر پهلوی بوده است.

اگر بپذیریم که بدون «پرسش‌انگیزی» در جامعه فقه‌زده و استبدادزده و تصوف زده و سنت‌زده ایران امکان تحول فرهنگی وجود ندارد.

اگر بپذیریم که تا زمانیکه جامعه ایران وارد «فرایند پرسش‌انگیزی» نشوند، تحول فرهنگی در جامعه ایران غیر ممکن می‌باشد؛ و اگر بپذیریم که «تقلیل دادن مفاهیم جهت بومی‌سازی آن مفاهیم» یک مسیر خطرناکی می‌باشد که روشنفکران و نظریه‌پردازان ایرانی از گذشته به دنبال آن بوده‌اند.

اگر بپذیریم که حتی «تغییر ساختار سیاسی» در گرو فرهنگ‌سازی سیاسی قبلی آن می‌باشد.

همه اینها در گرو انجام جنبش فرهنگی و یا تحول فرهنگی مقدم بر جنبش‌های سیاسی و اقتصادی و اجتماعی می‌باشد.

سادساً برای تحول فرهنگی و برای بومی‌سازی دموکراسی در جامعه فقه‌زده و استبدادزده و نفت‌زده و سنت‌زده و تصوف‌زده ایران هرگز نباید مبانی و اصول محوری دموکراسی را گرفتار تقلیل مفاهیم بکنیم و مانند سید محمد خاتمی بگوئیم «مقصود از جامعه مدنی در دموکراسی همان مدینه النبی پیامبر است.»

ج – خلاء «جامعه مدنی» در 150 سال گذشته حرکت تحول‌خواهانه جامعه ایران که معلول فقدان سازماندهی فراگیر صنفی و مدنی و سیاسی و سندیکائی و شورائی مستقل گروه‌های اجتماعی جامعه ایران در دو جبهه بزرگ آزادی‌خواهانه و برابری‌طلبانه و معلول استبداد و اختناق و سرکوب پلیسی و نظامی رژیم‌های توتالیتر حاکم بر جامعه ایران، از قاجار تا پهلوی و از پهلوی الی الان و معلول حاکمیت نظام‌های قبائلی و حاکمیت اسلام فقاهتی تقلیدمدار و تکلیف‌مدار و تصوف اختیارستیز و دنیاگریزو اجتماع‌ستیز در بیش از هزار سال گذشته می‌باشد.

د – سنت تمرکز هزاران ساله قدرت سه مؤلفه‌ای یا قدرت سیاست و قدرت اقتصاد و قدرت مذهب و معرفت در سلطان یا مقام عظمای ولایت در سه شکل ولایت سلطانی و ولایت اقتصادی و ولایت آسمانی یا ولایت فقیه.

ه – رویکرد «دولت‌محوری» جریان‌های سیاسی و روشنفکران فردی و نظریه‌پردازان سیاسی و اجتماعی جامعه ایران در 150 سال گذشته عمر حرکت تحول‌خواهانه که مطابق آن تمامی طرفداران رویکرد «دولت‌محوری» تنها مسیر رهائی و نجات جامعه ایران در چارچوب کسب قدرت سیاسی توسط خود این جریان‌ها و حاکم شدن خود این جریان‌های و از کانال اصلاح دولت بدون تحول فرهنگی و تحول اجتماعی و تحول سیاسی تعریف می‌نمایند.

و – جایگزین شدن توسعه سرمایه‌داری توسط سرمایه‌های نفتی و رانتی از طریق دولت‌های اقتدارگرا و در راستای منافع سرمایه‌داری جهانی و تحمیل سیاست‌های امپریالیستی به جای توسعه سرمایه‌داری و از طریق مبارزه طبقاتی بین مناسبات زمین‌داری پیشین و سرمایه‌داری جدید.

5 - هدف دموکراسی سه مؤلفه‌ای اقتصادی و اجتماعی و سیاسی در چارچوب اجتماعی کردن سه مؤلفه قدرت، «رهائی انسان از زنجیرهای استثمار» (فرد از فرد، طبقه از طبقه و ملت از ملت) و استحمار (نو و کهنه) و استبداد (سیاسی و مذهبی) می‌باشد به عبارت دیگر «رهائی برای انسان حاصل نمی‌شود مگر اینکه قدرت سه مؤلفه‌ای سیاسی و اقتصادی و مذهبی و یا معرفتی از بالائی‌های قدرت به پائین‌های قدرت منتقل بشود»؛ و لذا به همین دلیل است که برعکس لیبرالیسم «دموکراسی سوسیالیستی» (نه سوسیال دموکراسی دولت رفاه سرمایه‌داری برنشتاینی) «یک ایدئولوژی نیست» بلکه برعکس «دموکراسی سه مؤلفه‌ای یک مبارزه مردمی و اجتماعی برای رهائی است.»

به همین دلیل است که مبارزه برای دموکراسی سه مؤلفه‌ای سیاسی و اقتصادی و معرفتی همان مبارزه برای رهائی انسان می‌باشد؛ و باز در همین رابطه است که می‌توانیم «دموکراسی سوسیالیستی» (نه لیبرال دموکراسی سرمایه‌داری) را به سیستمی برای کنترل قدرت سه مؤلفه‌ای سیاسی و اقتصادی و معرفتی از پائین تعریف نمائیم. یادمان باشد که جامعه از طریق کتاب و کلاس و مکتب و مدرسه به بلوغ سیاسی و اجتماعی و تشکیلاتی نمی‌رسد، بلکه برعکس تنها از طریق مبارزه دموکراتیک و دموکراسی‌خواهانه سه مؤلفه‌ای و پراکسیس سه مؤلفه‌ای صنفی و مدنی و سیاسی است که می‌تواند به این بلوغ سیاسی و معرفتی و اجتماعی دست پیدا کند، به عبارت دیگر آگاهی سیاسی و اجتماعی و طبقاتی از طریق کتاب وارد واقعیت و وجدان اجتماعی نمی‌شود، بلکه برعکس از طریق واقعیت است که آگاهی وارد کتاب می‌گردد؛ بنابراین دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفه‌ای در اشکال مختلف آن و به صورت فرایندی و جوهر سه مؤلفه‌ای اقتصادی و سیاسی و معرفتی آن هرگز و هرگز «شرکت بیمه نیست» و همواره تمامی دموکراسی‌ها بر لبه پرتگاه دیکتاتوری و پوپولیسم و فاشیسم قرار دارند.

هیولای فاشیسم و دیکتاتورهای جوامع متروپل سرمایه‌داری در قرن بیستم (که تنها دو جنگ اول و دوم بین‌الملل مولود ظهور فاشیسم قرن بیستم اروپا به اندازه تمام تاریخ بشر برای ملت اروپا کشتار و جنایت ویرانی به بار آورد) و هیولای پوپولیسم و نژادپرستی که امروز تمامی جوامع متروپل سرمایه‌داری از برگزیت انگلستان تا ترامپیسم آمریکا در برگرفته است، همه و همه از دل لیبرال دموکراسی مغرب زمین به عنوان یک سنتز جدید ظهور کرده است که البته مولود و سنتز همین بحران دموکراسی می‌باشد. لذا پیوسته باید عنایت داشته باشیم که یکی از خودویژگی‌های دموکراسی نامطمئن بودند آن می‌باشد. بدون تردید برای مبارزه با این آفت دموکراسی، تنها راهی که وجود دارد اینکه توسط آسیب‌شناسی مستمر دموکراسی‌ها، پیوسته در راستای بازتولید مستمر آن به نهادینه کردند دموکراسی (نه به عنوان یک نظام سیاسی تک مؤلفه‌ای صرف بلکه دموکراسی به صورت یک نظام اجتماعی) بپردازیم.

بنابراین برای انجام این مهم است که برعکس لیبرالیسم که توسط نخبگان از بالا در جامعه تکوین و تزریق پیدا می‌کنند، لازمه ساختن دموکراسی (به عنوان یک نظام اجتماعی سه مؤلفه‌ای در عرصه تقسیم قدرت سه مؤلفه‌ای اقتصادی و سیاسی و معرفتی) این است که:

اولاً دموکراسی به صورت فرایندی در جامعه ساخته شود.

ثانیاً دموکراسی در چارچوب جامعه مدنی جنبشی خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر و مستقل و دینامیک تکوین یافته از پائین حاصل بشود.

ثالثاً دموکراسی در چارچوب پیوند دو شاخص آزادی و عدالت در بستر دستیابی به حقوق شهروندی به عنوان مجموعه‌ای حقوق دموکراتیک حاصل بشود.

ثالثاً برای ساختن دموکراسی در جامعه باید بین پروسس دموکراسی به عنوان یک فرایند با نتیجه و میوه دموکراسی در جامعه تفاوت قائل بشویم، چراکه هر گز بدون پروسس دموکراتیک در یک جامعه نمی‌توان به نتیجه و میوه دموکراسی در یک جامعه دست پیدا کرد.

رابعاً در ساختن دموکراسی در هر جامعه‌ای باید توجه داشته باشیم که بزرگترین عامل نابود کننده و انحراف دموکراسی چرخش دموکراسی از صورت جامعه سالارانه به سوی دموکراسی دولت سالارانه می‌باشد. فراموش نکنیم که بزرگترین عاملی که باعث شکست مارکسیسم در تمامی اشکال کلاسیک و دولتی آن در قرن بیستم گردید، به این خاطر بود که هسته اولیه نظری و عملی مارکسیسم (در چارچوب تئوری «دیکتاتوری پرولتاریا» به عنوان شکل دولت و رویکرد حزب – دولت لنینیستی و سیستم تک حزبی و تکیه بر حزب تراز نوین) مبتنی بر دولت سالاری (و کسب قدرت سیاسی از طریق سرنگون کردن دولت سرمایه‌داری و انجام تمام اصلاحات انقلابی از کانال دولت) بود و بدون تردید تا زمانیکه مارکسیسم در رویکردهای مختلف آن بر طبل «دولت سالاری» به جای «جامعه سالاری» می‌کوبد، نه تنها نمی‌تواند به دموکراسی سوسیالیستی در جوامع بشری دست پیدا کند، بلکه مهمتر از آن اینکه در ساختن همان سوسیالیسم مورد ادعای خود هم شکست می‌خورد.

بنابراین برای ساختن دموکراسی در هر جامعه‌ای باید بیش از هر امری بر موضوع «جامعه سالاری دموکراسی» تکیه نمائیم. بطوریکه در این رابطه می‌توانیم به ضرس قاطع داوری نمائیم که «اگر دموکراسی به عنوان سیستم کنترل قدرت سه مؤلفه‌ای از پائین تعریف نمائیم» شرط ضروری دستیابی به ساختن چنین سیستم و نظام اجتماعی برپائی دموکراسی بر اساس جامعه سالاری و تکیه بر کنش‌گری جامعه به عنوان کنش‌گر اصلی پروسس دموکراتیزه کردن جامعه می‌باشد. ظهور هیولای فاشیسم و پوپولیسم در قرن بیستم و بیست و یکم در کشورهای متروپل سرمایه‌داری مولود همین انحراف «دموکراسی جامعه سالارانه به دموکراسی دولت سالارانه بوده است». پر واضح است که برای ساختن دموکراسی جامعه سالارانه در یک جامعه ابتدا باید آن جامعه دموکراتیزه بشود و لذا تا زمانیکه جامعه دموکراتیزه نشود امکان دستیابی به دموکراسی جامعه سالارانه وجود ندارد.

خامسا برای ساختن «نظام دموکراتیک سکولار» در جامعه امروز ایران باید به این مبانی نظری عنایت ویژه بشود:

اول – اینکه دموکراسی به عنوان یک پروسه (سیستم کنترل از پائین قدرت سه مؤلفه‌ای سیاسی و اقتصادی و مذهبی در جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران) زمانی می‌تواند نتیجه و میوه نظام دموکراتیک سکولار بدهد که این پروسس دموکراسی در راستای دموکراتیزه کردن جامعه بزرگ ایران و استحاله کردن جامعه بزرگ ایران به کنشگران اصلی مبارزه دموکراسی‌خواهانه بتواند همزمان سه ولایت سیاسی و ولایت اقتصادی سرمایه‌داری و ولایت مذهبی فقاهتی به چالش بکشد.

دوم – باید توجه داشته باشیم که رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در طول 40 سال گذشته یک رژیم مصلحت‌گرا بوده است نه بنیادگرا و در چارچوب همین رویکرد مصلحت‌گرائی رژیم مطلقه فقاهتی بود که خمینی علاوه بر «حکم اوجب الواجبات حفظ نظام فقاهتی حاکم» است در نامه خود به خامنه‌ای در تشریح حد قدرت رژیم مطلقه فقاهتی اعلام کرد که «مقام عظمای ولایت در رژیم مطلقه فقاهتی حاکم می‌تواند حتی حکم به تعطیلی نماز و روزه و حج و عبادات مسلمانان ایران هم صادر کند»؛ که همین خودویژگی رژیم مطلقه فقاهتی باعث گردیده است که اصلاً و ابداً این رژیم یک رژیم بنیادگرا نباشد، چراکه لازمه بنیادگرا بودن یا اصول‌گرا بودن یک جریان و یا یک رژیم آن است که آن متون و احکام اولیه مرجع باور و داوری آنها باشد.

ادامه دارد

  • آگاهی
  • آزادی
  • برابری