سلسله بحث‌های تئوریک در باب دموکراسی و آزادی - قسمت بیست و هفتم

مبانی فلسفی و کلامی «آزادی و عدالت» در منظومه معرفتی اقبال

اگر به آزادی و عدالت با «رویکرد ذات‌گرایانه» نگاه کنیم، آزادی و عدالت به صورت یک جامه از پیش بافته شده در می‌آید که در هر شرایط تاریخی می‌توانیم بر تن جامعه بشری بکنیم. با چنین رویکردی به دموکراسی و عدالت، دیگر برای ما فرق نمی‌کند، که این آزادی و عدالت (یا این جامه از پیش آماده شده) برای جامعه قرن هفتم میلادی، آن هم در جغرافیای بادیه‌نشین و قبیله‌ای عربستان می‌خواهیم، یا برای جامعه امروز جهان سرمایه‌داری در قرن بیست و یکم. همچنین تفاوتی نمی‌کند که ما می‌خواهیم این جامعه را بر تن روابط تولیدی زمین‌داری و برده‌داری بکنیم، یا در مناسبات سرمایه‌داری جهانی صنعتی قرن بیست و یکم پیاده کنیم؛ و قس علیهذا.

آنچنانکه در خصوص موضوع «فقه و فقاهت» هم مدت 37 سال است که رژیم مطلقه فقاهتی به خاطر اینکه «فقه و فقاهت» را با رویکرد ذات‌گرایانه تعریف می‌کند، پیوسته در طول 37 سال گذشته، تلاش کرده است، تا در چارچوب دستاورد هزار ساله فقه و فقاهت سنتی حوزه‌های فقاهتی، از این فقه و فقاهت هزار ساله سنتی، یک جامعه از پیش بافته بسازد، و آن را به صورت یکطرفه و مکانیکی بر تن جامعه ایران بکند. بدون اینکه اصلا برای رژیم مطلقه فقاهتی در طول 37 سال گذشته، مهم باشد که این مردم و این جامعه ایران قرن بیست و یکم، با جامعه قرن هفتم و جغرافیای بادیه نشین عربستان متفاوت می‌باشد؛ و یا اینکه اصلا به این بیندیشند که مناسبات حاکم امروز بر جهان مناسبات سرمایه‌داری است نه مناسبات برده‌داری و زمین‌داری و فئودالیته.

لذا برای رژیم مطلقه فقاهتی در طول 37 سال گذشته، آنچنانکه خمینی می‌گفت: «مردم ایران انقلاب کرده‌اند، تا احکام فقهی پیاده شود»؛ و بدین دلیل است که واقعا «سردمداران فقاهتی رژیم مطلقه فقاهتی در طول 37 گذشته بر این باورند، که با سنگسار کردن زنان یا با قطع کردن دست دزدان یا با شلاق زدن مجرم و یا با تحمیل حجاب اجباری بر سر زنان و غیره، می‌توانند یک جامعه اسلامی و انسانی و اخلاقی دست اول بسازند. آنچنانکه تمام مشکلات اخلاقی و سیاسی و اجتماعی و اقتصادی در این جامعه حل بشود و گرگ و میش بتوانند در کنار هم به صورت برادرانه از یک چشمه آب بخورند

لذا به همین دلیل بود، که خمینی می‌گفت: «اقتصاد مال خرها است»؛ و باز در همین چارچوب بود که در سال 59 زمانیکه جبهه ملی لایحه قصاص رژیم مطلقه فقاهتی را نقد کرد، خمینی اعلام کرد که «جبهه ملی مرتد است»؛ و حتی مهندس مهدی بازرگان را به رادیو تلویزیون کشانید تا با برائت از نقد جبهه ملی، حمایت خود را در این رابطه از رژیم مطلقه فقاهتی اعلام نماید.

علی ایحال، علت اینکه رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بر ایران در طول 37 سال گذشته تلاش می‌کند، «تا تمام اسلام را در فقه اسلام که کمتر از 5% کل قرآن می‌باشد خلاصه نماید؛ و مدت 37 سال است که با تیغ و داغ و درفش تلاش می‌کند تا با همین فقه حوزه‌های فقاهتی، جامعه گل و بلبل برای مردم ایران بسازد، و در چارچوب این فقه سخن از ولایت فقیه می‌کند و از علوم اسلامی و اقتصاد اسلامی و اخلاق اسلامی و حکومت اسلامی دم می‌زند و 37 سال است که بر طبل این فقه و فقاهت می‌کوبد و با آن حتی مصدق را کافر اعلام می‌کند، همان رویکرد ذات‌گرایانه هزار ساله حوزه‌های فقاهتی به فقه و فقاهت می‌باشد

لذا فونکسیون 37 ساله این فقه فقاهت در جامعه ایران این بوده که گرچه این رژیم در 37 سال گذشته توانسته است بر سر زنان ایران حجاب اجباری بکند و حکم رجم و ارتداد و مباهته اجرا نماید، اما فساد و طلاق و بیکاری و اعتیاد و ریا و دروغ و عوام‌فریبی به صورت یک بحران چند لایه‌ای جامعه ایران را فرا گرفته است. نه دزدی کم شده نه تن فروشی در جامعه امروز ایران کمتر از فاسدترین کشورهای جهان می‌باشد نه ربا و رشوه و فسادهای مالی چند لایه‌ای و سیستماتیک کمتر از فاسدترین کشورهای جهان می‌باشد و نه استبداد و اختناق و اعدام و کشت و کشتار و شکنجه و ریا و غیره از فاسدترین حکومت‌های تاریخ، در 37 سال گذشته کمتر بوده است.

«راستی علت اصلی این همه انحراف چیست؟ در یک کلام رویکرد و نگاه ذات‌گرایانه سردمداران رژیم مطلقه فقاهتی و حوزه‌های هزار ساله فقاهتی به موضوع فقه فقاهت می‌باشد.» آنچنانکه در این رابطه بارها خمینی اعلام می‌کرد که «فقه ما همان فقه صاحب جواهر می‌باشد»، لذا در این رابطه بود که حتی منتظری و مطهری هم در چارچوب همین فقه فقاهت معتقد بودند که تنها با تکیه بر اجتهاد فقاهتی توسط همین فقه سنتی حوزه‌های فقاهتی، نه تنها امروز می‌توانیم تمام مشکلات بشریت را حل کنیم، حتی تا پایان تاریخ این فقه توان آن را دارد که تمام مشکلات بشریت را حل نماید.

بنابراین «تا زمانی که ما با رویکرد ذات‌گرایانه به فقه و فقاهت نگاه کنیم، آش همین آش است و کاسه همین کاسه، دیگر فرق نمی‌کند، که معمم‌ها، مجری این فقه باشند، یا مکلاها در ایران پیاده بشود، یا در عراق و غیره در قرن بیست و یکم به اجرا گذشته شود یا در زمان مشروطیت، شیخ فضل الله نوری از آن حمایت نماید، یا محمد حسین نائینی و حسینعلی منتظری و خمینی و مطهری، داعش و بوکو حرام و القاعده بخواهد آن را پیاده کند یا رژیم مطلقه فقاهتی و سید قطب.» چراکه همه «این‌ها با رویکرد ذات‌گرایانه به فقه و فقاهت می‌خواهند از فقه و فقاهت قرن هفتم یک جامعه از پیش بافته شده ببافند و در هر شرایط زمانی و زمینی بر تن جامعه مسلمین بکنند

علیهذا تا زمانی که رویکرد آنها به این فقه و فقاهت عوض نشود، یعنی رویکرد تاریخ‌مندانه به جای رویکرد ذات‌گرایانه خود نکنند هیچ تغییر اساسی در این رابطه حاصل نخواهد شد؛ و حاصل نهائی همه کشت آن‌ها در این رابطه، همین داعش‌گرائی می‌شود، که امروز جامعه بشری را داغ کرده است. البته در این چارچوب تفاوت در نوع داعش‌گرائی‌ها وجود دارد چراکه، یکی با تیغ و داغ و درفش و شکنجه عمل می‌کند، دیگری با اختناق و سرکوب و شکنجه و زندان و فتوا و سرنیزه کار خود را پیش می‌برد. بنابراین اگر در این رابطه بخواهد یک تغییر اساسی روی دهد و اسلام فقاهتی داعشی در عرصه شیعه و سنی تعطیل بشود، و بشریت در قرن بیست و یکم دوباره روی آرامش به خود بگیرد و جوی خون شیعه‌کشی و سنی‌کشی از شمال و غرب آفریقا تا آسیای جنوب شرقی تعطیل بشود، «باید عالمین به فقه و فقاهت در تشیع و تسنن به این حقیفت دست پیدا کنند، که فقه و فقاهت یک امر تاریخ‌مند می‌باشد نه یک امر ذاتی و فرازمانی و فرامکانی

به عبارت دیگر باید رویکرد تاریخی به فقه و فقاهت جایگزین رویکرد ذات‌گرایانه هزار ساله گذشته به فقه و فقاهت بشود. راهی که هر چند (آنچنانکه حضرت مولانا علامه محمد اقبال لاهوری می‌گوید)، «سرسلسله جنبان آن شاه ولی دهلوی، متکلم و مفسر و عارف و فقیه بزرگ قرن هیجدهم هند بوده است»، اما بدون هیچ تردیدی مشعل‌دار آن در قرن بیستم علامه محمد اقبال لاهوری می‌باشد که در مانیفست نظری پروژه بازسازی خود یعنی کتاب بازسازی فکر دینی، این مشعل فروزان گردید. آنچنانکه در این رابطه خود او می‌گوید:

«سوال مهمی پیش می‌آید و آن اینکه این دسته از احادیث تا چه اندازه مشتمل بر آداب و رسوم پیش از اسلام عربستان است؟ که در بعضی از حالات پیغمبر اسلام آن‌ها را دست نخورده باقی گذاشته است، و در بعضی از حالات دیگر پیغمبر اسلام آن‌ها را تغییر داده است. کشف این مطلب دشوار است، چه نویسندگان قدیم ما به آداب و رسوم پیش از اسلام اشاره نکرده‌اند؛ و نیز کشف این مطلب ممکن نیست که آیا در مورد آن آداب و رسومی که پیغمبر به صورت صریح یا تلویحی در آن‌ها تغییری نداده، غرض کلیت استعمال آن‌ها بوده است یا نه. شاه ولی الله دهلوی تحقیقی در این باره دارد که مطلب را روشن می‌کند، و من در اینجا روح نظر او را بیان می‌کنم. به عقیده شاه ولی الله روش آموزش پیغمبرانه، عبارت از این است که، به صورت کلی در شریعتی که به وسیله پیغمبری وضع می‌شود، توجه خاصی به عادات و آداب و خصوصیات مردمی که آن پیغمبر بر آنان مبعوث شده است دیده می‌شود. ولی پیغمبری که برای آوردن اصول کلی و جهانگیر فرستاده شده، نه می‌تواند اصول گوناگون برای ملت‌های گوناگون وضع کند، و نه می‌تواند، مردمان را واگذارد که خود برای خود قواعد رفتار و کردار تعیین کنند. .روش وی آن است که قوم خاصی را تربیت کند و تعلیم دهد، و آن قوم را همچون هسته‌ای برای بنای یک شریعت کلی قرار دهد. با این عمل وی اصولی را که شالوده زندگی اجتماعی را تشکیل می‌دهند برجسته می‌سازد و آن‌ها را، با در نظر گرفتن رسم و عادات خاص قومی که بلافاصله در برابر وی قرار دارند، در حالات خاص مورد استعمال قرار می‌دهد. احکام دینی که از این راه فراهم می‌شود (مثلا حدود شرعی که در مقابل جرایم معین می‌شود) از لحاظی مخصوص آن قوم است، و چون مراعات آنها به خودی خود هدفی نیست، نباید منحصرا همان‌ها را عینا در نسل‌های آینده مورد عمل قرار دهند» (کتاب بازسازی فکر دینی در اسلام – فصل ششم – اصل حرکت در ساختمان اسلام - ص 195 - 196 – س 17).

آنچه که از تقریر فوق علامه محمد اقبال لاهوری قابل فهم است اینکه:

الف – «فقه و فقاهت و شریعت، اموری تاریخ‌مند هستند نه اموری ذاتی» لذا آنچنانکه شاه ولی الله دهلوی در «حجه الله البالغه» می‌گوید ما نباید با رویکرد ذات‌گرایانه با آن‌ها برخورد کنیم و تکیه‌ای فرازمانی و فرازمینی بر آن‌ها داشته باشیم. برای اقبال بسیار دشوار است که در جامعه مسلمین به خاطر برخورد ذاتی با فقه و فقاهت، زنی ستمدیده که به وسیله این فقه و فقاهت محروم از حق طلاق می‌باشد، برای رهائی از دست همسر ناسازگارش تن به ارتداد بدهد تا بتواند از ترس تب دست به خودکشی بزند او می‌گوید:

«در پنجاب همانگونه که هر کس می‌داند مواردی بوده است که اگر زنی می‌خواسته است از شوهر نامطلوب خود جدا بشود، ناچار بوده است که به کفر و ارتداد توسل جوید. چنین وضعی با یک دین عالمگیر سازگاری ندارد» (بازسازی فکر دینی – فصل ششم – اصل حرکت در ساختمان اسلام – ص 193 – س 4).

ب – تمام درد محمد اقبال لاهوری در این رابطه آن است که، «اسلام فقاهتی، تمام فکر دینی و تمام اسلام را در فقه و اصول خلاصه کرده است، در صورتی که از نظر اقبال فکر دینی و اسلام، آن عالی‌ترین آگاهی است، که آدمی روابط چند جانبه خود را با خدا و جهان و خودش فهم می‌کند» لذا در این رابطه است که «اقبال معتقد است که اگر به فکر دینی در این چارچوب و با این رویکرد نگاه کنیم دیگر این اسلام و فکر دینی نه تیول فقها است و نه تیول عرفا و تیول فلاسفه و غیره

ج – درد اقبال این است که، «ما با محدود کرد 95% از کل آیات قرآن در 5% آیات فقهی و با غیر تاریخ‌مند کردن آیات فقهی توسط قطع دست دزدان یا ارتداد یا رجم و غیره بخواهیم به هدف فکر دینی که همانا عالتیرین آگاهی می‌باشد که به تبیین رابطه انسان با جهان و جامعه و خدا و خودش است، دست پیدا کنیم

د – درد اقبال «بد فهمیدن قرآن و اسلام و فکر دینی به علت انحطاط فقهی و انحطاط کلامی و انحطاط فلسفی و انحطاط عرفانی و انحطاط تمدنی و انحطاط سیاسی مسلمین می‌باشد و به همین دلیل اقبال معتقد است که در عرصه بازسازی فکر دینی در قرن بیستم ما مجبوریم که چشم‌های خود را بشوئیم و جور دیگر اسلام و قرآن و دین مطالعه کنیم» لذا در این رابطه است که او می‌گوید:

«وظیفه‌ای که مسلمانان این زمان در پیش دارند، بسیار سنگین است. باید بی‌آنکه کاملا رشته ارتباط خود را با گذشته قطع کنند، از نو در کل دستگاه مسلمانی بیندیشند. شاید نخستین مسلمانی که ضرورت دمیدن چنین روحی را در اسلام احساس کرده، شاه ولی الله دهلوی بوده است. ولی، آنکس که کاملا به اهمیت و عظمت این وظیفه متوجه شده، و بصیرت عمیق در تاریخ اندیشه و حیات اسلامی همراه با وسعت نظر حاصل از تجربه وسیع در مردم و اخلاق و آداب ایشان، او را حلقه اتصال زنده‌ای میان گذشته و آینده ساخته، سیدجمال الدین اسدآبادی بوده است. اگر نیروی خستگی‌ناپذیر وی تجزیه نمی‌شد و خود را تنها وقف تحقیق در باره اسلام به عنوان دستگاه اعتقادی و اخلاقی می‌کرد، امروز جهان اسلام از لحاظ عقلی بر پایه محکم‌تری قرار می‌داشت. تنها راهی که برای ما باز است، این است که به علم جدید با وضعی احترام آمیز ولی مستقل نزدیک شویم، و تعلیمات اسلام را در روشنی این علم ارزشیابی کنیم، حتی اگر این کار سبب آن شود که با کسانی که پیش از ما بوده‌اند اختلاف پیدا کنیم» (بازسازی فکر دینی – فصل چهارم – آزادی و جاودانی من بشری – ص 112 - 113 – س 21 به بعد).

ه – درد اقبال لاهوری «چگونه فهمیدن قرآن و فقه و اصول و فلسفه و کلام و عرفان در چارچوب پروژه بازسازی فکر دینی به عنوان مقوله‌های تاریخ‌مند و زمان‌مند و کنکریت و متشخص می‌باشد» اگر اقبال در سر آغاز قرن بیستم فریاد بر می‌آورد، که کل دستگاه مسلمانی ویران شده است و باید به بازسازی (نه احیاء، آنچنانکه غزالی معتقد بود) دوباره فهم ما از اسلام و قرآن و فقه و کلام و دین و خدا و انسان و اجتماع و جهان و تاریخ بپردازیم، برای آن است که اقبال در پروژه بازسازی فکر دینی خود می‌خواهد دین تاریخ‌مند، فقه تاریخ‌مند، اسلام تاریخ‌مند، قرآن تاریخ‌مند، فلسفه تاریخ‌مند، کلام تاریخ‌مند و عرفان تاریخ‌مند جایگزین فهم غیر تاریخ‌مند و ذات‌گرایانه و فرازمانی و فرازمینی، اسلام‌شناسی و فقه‌شناسی و قرآن‌شناسی و خداشناسی و فلسفه‌شناسی و عرفان‌شناسی بکند.

ادامه دارد

  • آگاهی
  • آزادی
  • برابری