سلسله بحث‌های تئوریک در باب «آزادی» و «دموکراسی»

پیوند تنگاتنگ استراتژی اقدام عملی سازمان‌گرایانه جنبشی با دو مؤلفه:

«دموکراسی» و «سوسیالیسم» - قسمت سی و نهم

 

5 - آزادی در چارچوب نظام سرمایه‌داری و لیبرال دموکراسی چه در شکل لیبرالیسم وحشی گذشته و چه در صورت لیبرالیسم کینزی و یا نئولیبرالیسم تاچری و ریگانی آن «برابری انسان‌های نابرابر است». اما آزادی در چارچوب دموکراسی - سوسیالیستی شریعتی «برابری انسان‌های برابر می‌باشد». بنابراین در این رابطه است که اصل بنیادین و زیرساختی دموکراسی - سوسیالیستی شریعتی «پیوند بین دو اصل برابری و آزادی است» و لذا در این رابطه است که شریعتی هر گونه دستاورد «آزادی و برابری» یا «دموکراسی و سوسیالیست» که به صورت منفک از هم چه در عرصه نظر و چه در عرصه عمل حاصل شود، فریب بزرگ می‌داند؛ و تنها محک شریعتی برای ارزیابی برابری در یک جامعه پیوند دیالکتیکی آن با آزادی و دموکراسی می‌باشد. آنچنانکه برعکس، تنها محک شریعتی برای ارزیابی آزادی در یک جامعه، پیوند دیالکتیکی آن با برابری و عدالت می‌باشد. «شریعتی به دموکراسی به عنوان نظام سیاسی نگاه می‌کند» آنچنانکه او به «سوسیالیسم به عنوان نظام اقتصادی نگاه می‌کند»؛ و به همین دلیل او «هرگز آزادی و برابری را به صورت مجرد تعریف نمی‌کند

6 - مبانی تئوریک دموکراسی – سوسیالیستی شریعتی بر سه اصل «آزادی – برابری و انسان» استوار می‌باشد. در صورتی که مبانی دموکراسی سوسیالیستی اقبال بر سه اصل «آزادی – مساوات و مسئولیت مشترک اجتماعی» استوار است.

«جوهر توحید به اعتبار اندیشه‌ای که کارآمد است، مساوات و مسئولیت مشترک و آزادی است. حکومت و دولت از لحاظ اسلام کوششی است برای آنکه این اصول سه گانه مثالی به صورت نیروی‌های زمانی – مکانی درآید و در یک سازمان معین بشری متحقق شود تنها به این معنی است که حکومت در اسلام حکومت الهی می‌شود و حکومت الهی در اسلام به این معنی نیست که (آنچنانکه 39 سال است که در ایران شاهد آن می‌باشیم) ریاست آن با نماینده‌ای از خدا بر روی زمین باشد تا پیوسته (آنچنانکه 39 است که در رژیم مطلقه فقاهتی شاهد آن می‌باشیم) بتواند اراده استبدادی خود را در پشت نقاب منزه بودن از عیب و خطا مخفی نگاه دارد» (کتاب بازسازی فکر دینی در اسلام – فصل ششم – اصل حرکت در ساختمان اسلام – ص 177 – س 3) (خمینی پیوسته اعلام می‌کرد: «اگر 40 میلیون نفر مردم ایران بگویند آری، اما اسلام {مقصود خودش بود} بگوید نه، آن نه باید اجرا شود، نه آن آری 40 میلیون نفر ایرانی»).

7 - برعکس رویکرد سوسیالیسم کلاسیک نیمه دوم قرن نوزدهم اروپا و سوسیالیسم دولتی قرن بیستم، دموکراسی- سوسیالیستی برای شریعتی و اقبال «یک انتخاب است نه جبر رشد ابزار تولید». لذا در این رابطه است که هم اقبال و هم شریعتی در راستای دستیابی به دموکراسی - سوسیالیستی به عنوان یک انتخاب (نه جبر ابزار تولید) بر «آگاهی» تکیه می‌کنند و در راستای دستیابی به این «آگاهی» است که هم اقبال و هم شریعتی:

اولاً هر گونه «تحول سیاسی» در راستای تحقق دموکراسی - سوسیالیستی را در گرو «تحول اجتماعی» می‌دانند.

ثانیاً هر گونه «تحول اجتماعی» در یک جامعه دینی مثل جامعه ایران، در گرو «اصلاح دینی» آن هم توسط پروژه «بازسازی در اصول و فروع کل ساختار اسلام» تعریف می‌کنند.

ثالثاً هم اقبال و هم شریعتی معتقدند که در «جامعه دینی»، «بدون پلورالیزم دینی، پلورالیزم اجتماعی و در ادامه آن پلورالیزم سیاسی و باز در ادامه آن تحقق دموکراسی – سوسیالیستی غیر ممکن می‌باشد.»

رابعاً هم شریعتی و هم اقبال در راستای دستیابی به دموکراسی – سوسیالیستی به عنوان یک انتخاب (نه جبر ابزار تولید) معتقدند که «پروسس اصلاح دینی بسترساز اصلاح اجتماعی و اصلاح اجتماعی بسترساز اصلاح سیاسی در جامعه دینی مثل ایران می‌باشد». همچنین در این رویکرد باید علاوه بر اینکه این «اصلاحات» به صورت «درازمدت» انجام گیرد و علاوه بر اینکه این «اصلاحات» باید چه در عرصه نظری و چه در عرصه عملی صورت «ساختاری» داشته باشد (نه روبنائی) و علاوه بر این که این «اصلاحات» باید همزمان در دو عرصه نظری و عملی انجام گیرد و علاوه بر اینکه مکانیزم این «اصلاحات نظری و عملی» باید صورت «تطبیقی» داشته باشد (نه انطباقی)، «خود اصلاحات در عرصه عملی و اجتماعی – سیاسی باید از پائین به بالا و به عبارت دیگر از قاعده جامعه به طرف رأس هرم اجتماعی توسط مکانیزم سه مؤلفه‌ای شوراها و جامعه مدنی جنبشی تکوین یافته از پائین و خود جنبش‌های مستقل اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران به انجام برسد.»

8 - در مدل دموکراسی - سوسیالیستی اقبال و شریعتی، هم «دموکراسی» به عنوان نظام سیاسی و هم «سوسیالیسم» به عنوان نظام اقتصادی به صورت «دموکراسی و سوسیالیسم مستقیم و مشارکتی و شورائی» می‌باشد نه «دموکراسی و سوسیالیسم نمایندگی»، چراکه هم اقبال و هم شریعتی بر این باورند که اعتقاد به «دموکراسی و سوسیالیسم نمایندگی» آنچنانکه در پروژه حزب تراز نوین لنین در شوروی سابق تجربه گردید «بالاخره سر از سوسیالیسم و دموکراسی حکومتی درمی‌آورد؛ که فرم جدیدی از حزب‌سالاری و حاکمیت طبقه جدید بر توده‌ها و زحمتکشان می‌باشد». لذا در این رابطه است که مکانیزم «دموکراسی و سوسیالیسم مستقیم یا دموکراسی – سوسیالیستی مشارکتی» شریعتی و اقبال بر سه ستون «شوراها و جامعه مدنی و جنبش‌های تکوین یافته از پائین» استوار می‌باشند.

9 - هم در رویکرد اقبال و هم در رویکرد شریعتی، دموکراسی - سوسیالیستی به عنوان «یک فرایند می‌باشند نه یک فراورده». لذا در این رابطه است که نه اقبال و نه شریعتی به دموکراسی - سوسیالیستی به عنوان یک «پروژه» نگاه نمی‌کنند. در نتیجه «پروسس» دموکراسی – سوسیالیستی در رویکرد آنها از دو مؤلفه:

الف - ساختار دموکراسی – سوسیالیستی.

ب - پروسس تحقق دموکراسی - سوسیالیستی، تشکیل می‌گردد.

به عبارت دیگر «در رویکرد اقبال و شریعتی در رابطه با دموکراسی - سوسیالیستی، موضوع سیاست‌گزاری از موضوع برنامه منفک می‌باشد»؛ و «در عرصه برنامه دموکراسی - سوسیالیستی است که شریعتی دموکراسی – سوسیالیستی را به اجتماعی کردن قدرت سه مؤلفه‌ای سیاسی و اقتصادی و معرفتی تعریف می‌نماید». آنچنانکه هم اقبال و هم شریعتی در عرصه «سیاست‌گزاری» دموکراسی - سوسیالیستی بر «پروسس اصلاحات» در مؤلفه‌های مختلف «نظری و عملی و اصلاحات دینی و اصلاحات اجتماعی و اصلاحات سیاسی» تکیه می‌کنند.

10 - در رویکرد شریعتی «پروسس تحقق دموکراسی - سوسیالیستی در یک جامعه با انقلاب دموکراسی - سوسیالیستی متفاوت می‌باشد»؛ و لذا علاوه بر اینکه شریعتی «انقلاب دموکراسی - سوسیالیستی متلاشی شدن ماشین حکومت و دولت جهت انتقال قدرت تعریف نمی‌کند» و علاوه بر اینکه «پروسس تحقق دموکراسی - سوسیالیستی مؤخر بر انقلاب دموکراسی - سوسیالیستی نمی‌داند»، معتقد است که «دموکراسی - سوسیالیستی سنتز و محصول پروسس دموکراسی سوسیالیستی می‌باشد که قبل از انقلاب دموکراسی - سوسیالیستی می‌بایست توسط اصلاحات نظری و عملی و اصلاحات دینی و اصلاحات اجتماعی به انجام برسد

11 - از نظر اقبال و شریعتی، به لحاظ «ساختاری و فرایندی پروسس تحقق دموکراسی – سوسیالیستی در گرو تکوین دو مؤلفه آگاهی اجتماعی و هستی اجتماعی می‌باشد و تا زمانیکه این دو مؤلفه در پیوند دیالکتیکی با هم تکوین پیدا نکنند امکان دستیابی به دموکراسی - سوسیالیستی در جامعه وجود ندارد». «آگاهی اجتماعی» در عرصه پروسس تحقق دموکراسی - سوسیالیستی «مشمول تمامی تحولات نظری و ذهنی می‌شود که در نهایت توسط انتقال این آگاهی‌های اجتماعی به وجدان جامعه و گروه‌های مختلف اجتماعی بدل به خودآگاهی و یا استحاله آگاهی به خودآگاهی در وجدان اجتماعی حرکت و پروسس دموکراسی - سوسیالیستی در جامعه را باعث می‌گردد». «هستی اجتماعی» در عرصه پروسس تحقق دموکراسی - سوسیالیستی «دلالت بر تمامی نهادهای اجتماعی می‌کند که توده‌ها توسط این نهادها به صورت روزمره و دموکراتیک تجربه دموکراسی و سوسیالیستی می‌نمایند

12 - مبنای «ساختاری» دموکراسی – سوسیالیستی شریعتی برعکس مبنای «ساختاری» سوسیالیسم دولتی قرن بیستم که می‌کوشیدند توسط: الف - محدودیت بازار، ب - محدودیت پول، به سوسیالیسم دست پیداکنند، در رویکرد شریعتی تنها توسط «اجتماعی کردن سه مؤلفه قدرت سیاسی و اقتصادی و معرفتی، ممکن می‌باشد.»

13 - بنابراین برعکس سوسیالیست‌های کلاسیک نیمه دوم قرن نوزدهم اروپا، نبرد برای دستیابی به دموکراسی - سوسیالیستی شریعتی «از طریق کسب قدرت سیاسی حاصل نمی‌شود»، بلکه برعکس از طریق تکیه بر «پروسس تحقق دموکراسی - سوسیالیستی در چارچوب دو مؤلفه خودآگاهی اجتماعی و هستی سازمان‌گرایانه مستقل تکوین یافته از پائین اجتماعی» شکل می‌گیرد.

14 - شریعتی برعکس سوسیالیست‌های کلاسیک نیمه دوم قرن نوزدهم اروپا و سوسیالیست‌های دولتی قرن بیستم، دموکراسی - سوسیالیستی را به صورت «ساختارگرایانه» تبیین و تعریف نمی‌کند، بلکه برعکس او دموکراسی - سوسیالیستی را با رویکرد «پویش‌گرا» تبیین و مطالعه می‌کند؛ و به همین دلیل برعکس رویکرد لنین که یک رویکرد «ساختارگرا» به حزب تراز نوین کارگری به عنوان اهرمی جهت کسب قدرت سیاسی و متلاشی کردن ماشین حکومت سرمایه‌داری بود، شریعتی با تکیه بر «مستضعفین» به عنوان موتور محرکه اجتماعی و تاریخ و تعریف او از «مستضعفین» (که عبارتند از تمامی نیروهائی که در جامعه سرمایه‌داری جهت امرار معیشت مجبور به فروش نیروی کار ذهنی و یدی خود می‌باشند) معتقد است که تنها این «اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران» هستند که لیاقت و استعداد دستیابی و استقرار نظام دموکراسی - سوسیالیستی در جامعه ایران دارا می‌باشند.

15 – «دموکراسی - سوسیالیستی مانند سوسیالیسم دولتی یک مرحله نیست که با کسب قدرت سیاسی توسط پیشاهنگان سه مؤلفه‌ای تحقق پیدا کند، بلکه برعکس دموکراسی - سوسیالیستی شریعتی یک فرایند و پویش مداوم است که در درازمدت با پراکسیس کردن توده‌ها به صورت نسبی مادیت اجتماعی پیدا می‌کند»؛ و هرگز این پروسس متوقف نمی‌گردد و به صورت مداوم روندی رو به تکامل و رو به جلو و رو به آینده دارد.

16 - مهم‌ترین موضع مداوم دموکراسی - سوسیالیستی شریعتی و اقبال با سرمایه‌داری، «مبارزه با کالا کردن و کالا شدن همه چیز می‌باشد که در نظام سرمایه‌داری باعث الیناسیون انسان می‌گردد.»

17 - از آنجائیکه شریعتی در عرصه پروسس تحقق دموکراسی - سوسیالیستی معتقد به «خودآگاهی اجتماعی و خودآگاهی سیاسی و خودآگاهی طبقاتی اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران می‌باشند و مادیت و هستی اجتماعی خودآگاهی در اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران در سازماندهی و تشکل مستقل آنها تعریف می‌نماید و تا قبل از دستیابی به خودآگاهی اجتماعی و خودآگاهی سیاسی و خودآگاهی طبقاتی و هستی اجتماعی مادیت یافته این خودآگاهی‌ها که همان سازمان‌گری و تشکل‌های مستقل در اردوگاه بزرگ مستضعفین می‌باشد و هر گونه تحرک جمعی جهت تحقق دموکراسی - سوسیالیستی بیراهه می‌داند». بنابراین می‌توانیم رویکرد شریعتی به انقلاب دموکراسی - سوسیالیستی، برعکس رویکرد لنین به انقلاب، «انقلاب آرام» تعریف نمائیم.

18 - از آنجائیکه «شریعتی نظام سرمایه‌داری را به عنوان دشمن مشترک همه بشریت در این عصر تعریف می‌کند، او بر دموکراسی - سوسیالیستی به عنوان یک تکیه آلترناتیوی در برابر سرمایه‌داری تکیه می‌کند، بنابراین در رویکرد شریعتی عبور از سرمایه‌داری یک ضرورت می‌باشد نه اخلاق

19 - برعکس رویکرد برنشتاینی به سوسیال – دموکراسی که به «نفی مبارزه طبقاتی» جهت دستیابی به سوسیال - دموکراسی تکیه می‌کند، شریعتی «در عرصه پروسس دموکراسی - سوسیالیستی نه تنها بر مبارزه طبقاتی به صورت تاریخی و اجتماعی و سیاسی تکیه می‌نماید، بلکه مهمتر از آن، مبارزه رهائی‌بخش هم در چارچوب مبارزه طبقاتی تبیین و تحلیل می‌نماید». بنابراین نادیده گرفتن «جایگاه مبارزه طبقاتی» در رویکرد شریعتی، به معنای «نفی زیرساخت پروسس دموکراسی – سوسیالیستی» می‌باشد.

20 - برعکس «لیبرالیسم» که فرد را به مثابه همه افراد انسانی می‌داند و در نتیجه توان تبیین نظری «برابری و آزادی» ندارد و «آزادی فردی» سنگ زیربنای لیبرالیسم می‌داند، در دموکراسی - سوسیالیستی شریعتی «انسان به مثابه همه افراد جامعه می‌باشد.»

21 - در دموکراسی - سوسیالیستی شریعتی تضاد «کار – سرمایه» در مناسبات سرمایه‌داری مبنای «تحلیل طبقاتی» می‌باشد. شریعتی بر عکس کارل مارکس «طبقه را به صورت ذات‌گرایانه تعریف نمی‌کند، بلکه او طبقه را تنها به صورت یک رابطه تبیین می‌نماید.»

22 - مهم‌ترین تفاوت شریعتی و اقبال در عرصه ساختار دموکراسی - سوسیالیستی در رابطه با جوامع مسلمین است، به این ترتیب که شریعتی «جنبش‌های استقلال‌طلبانه» و «دولت – ملت»ها را به صورت مثبت تحلیل می‌کند، در صورتی که محمد اقبال (هر چند به صورت تاکتیکی از بعد از الغای خلافت عثمانی در سال 1914) از پروژه «دولت – ملت» و «جنبش‌های استقلال‌طلبانه» کشورهای مسلمان حمایت می‌کرد، اما برعکس شریعتی «تنها به صورت دوران‌گذار و سرپل انتقال» نگاه می‌کرد و معتقد به «بازگشت وحدت مسلمین» بود و تکیه درازمدت بر «جنبش استقلال‌طلبانه» و «دولت – ملت» باعث تفرقه مسلمین می‌دانست.

قابل ذکر است که در آغاز قرن بیستم همین تفاوت در رویکرد لنین و روزا لوکزامبورگ هم وجود داشت، چرا که در برابر لنین که معتقد به تکیه بر «جنبش‌های استقلال‌طلبانه» و «خودمختاری» و «حق تعیین سرنوشت» و سیاست «دولت – ملت» بود، روزا لوکزامبورگ «جنبش‌های استقلال‌طلبانه» را مثبت نمی‌دانست و فکر می‌کرد می‌تواند از روی «دولت – ملت»ها عبور نماید.

پایان

  • آگاهی
  • آزادی
  • برابری