سنگهائی از فلاخن - سلسله بحثهای تئوریک در باب دموکراسی و آزادی – قسمت پنجاه و نه
دموکراسی سه مؤلفهای سوسیالیستی «جنبش اجتماعی است» برای نجات جامعه ایران از «استثمار انسان از انسان» و «استبداد سیاسی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم» و «استحمارزدائی حافظه فرهنگی جامعه متکثر و رنگین کمان ایران»
باری، به همین دلیل است که در جامعه امروز ایران نه تنها این جنبش سوسیالیستی یا جنبش دموکراسیخواهانه سه مؤلفهای اقتصادی و سیاسی و معرفتی میتواند، باعث پیوند دو جنبش آزادیخواهانه طبقه متوسط شهری و جنبش برابریطلبانه طبقه کار و زحمت بشود، مهمتر از آن اینکه تنها جنبش سوسیالیستی یا جنبش دموکراسی سه مؤلفهای سیاسی و اقتصادی و معرفتی است که میتواند در جامعه امروز ایران «جنبش کارگری را به صورت طبقه و تمام قد تحت رهبری جنبش کارگران صنعت نفت ایران به عرصه مبارزه اعتراضی و اعتصابی و خیابانی و یا آکسیونی و یا به عرصه میدانی مبارزه طبقاتی و مبارزه مطالباتی جنبشهای خودبنیاد بکشاند» و یا در واقع جنبشهای مطالباتی و طبقاتی امروز جامعه ایران را دارای جوهر ضد سرمایهداری بکند و در تحلیل نهائی به صورت همه جانبه مناسبات سرمایهداری رانتی و نفتی و غارتگرایانه حاکم را به چالش بکشد، بنابراین با ورود جنبش کارگری به عنوان یک طبقه، تحت رهبری جنبش کارگران صنعت نفت ایران است که در این شرایط جامعه متکثر ایران میتواند:
اولاً استراتژی دموکراسی سه مؤلفهای سیاسی و اقتصادی و معرفتی را استارت بزند.
ثانیاً استراتژی تحقق سوسیالیسم از مسیر دموکراسی سه مؤلفهای را برای اولین بار در جامعه امروز ایران مادیت بخشد.
ثالثاً مسیر دموکراسی جامعهمحور و انسانمحور (نه طبقهمحور) شریعتی را برای اولین بار در جامعه بزرگ ایران مادیت بخشد.
رابعاً تکوین جامعه مدنی جنبشی تکوین یافته از پائین (که از پیوند دو جبهه بزرگ جنبش آزادیخواهانه طبقه متوسط شهری و جنبش برابریطلبانه طبقه کار و زحمت) که یک جامعه مدنی جنبشی خودبنیاد و خودسازمانده و خودرهبر و دینامیک و مستقل از جریانهای سیاسی خارجنشین و بیگانه با آلترناتیوهای راست و چپ جامعه سیاسی خارجنشین و مخالف با استراتژی رژیم چنجها و سرنگونطلبهای (با تکیه بر منابع قدرت خارجی) و مدیریت مسیر گذار (تحت رویکردهای لیبرال دموکرات سرمایهداری و حمایت قدرتهای خارجی) میباشند، برای اولین بار در جامعه ایران تکوین پیدا کند.
خامسا شرایط برای پیوند جنبشهای خیابانی و یا آکسیونی (طبقه متوسط شهری) با جنبش اعتصابی (طبقه کار و زحمت) فراهم میگردد.
سادساً شرایط برای تغییر توازن قوا در عرصه میدانی به سود جنبشهای مطالباتی و طبقاتی و سیاسی و مدنی فراهم میشود.
سابعاً شرایط برای ظهور جنبش کارگری ایران به عنوان یک طبقه متشکل به میدان مبارزه طبقاتی و مبارزه مطالباتی و مدنی و سیاسی فراهم میشود.
ثامناً شرایط برای خودآگاهی طبقاتی طبقه کار و زحمت جامعه رنگین کمان و متکثر ایران جهت استحاله مبارزه صنفی کارگاهی فعلی آنها به مبارزه طبقهای آنها فراهم میشود.
یادمان باشد که «تا زمانیکه اردوگاه کار و زحمت جامعه ایران نتوانند به خودآگاهی طبقاتی دست پیدا کنند، هرگز و هرگز نمیتوانند در قامت اردوگاه وارد عرصه میدانی بشوند» به عبارت دیگر هرگز با آگاهی صنفی و کارگاهی و آگاهی صرف سیاسی و آگاهی صرف مدنی اردوگاه کار و زحمت نمیتوانند در قامت اردوگاهی در پراکسیس سیاسی – اجتماعی و طبقاتی ظاهر بشوند و لذا در این رابطه است که در عرصه «سازمانیابی اردوگاه کار و زحمت، میبایست بر دو نوع مکانیزم سازمانیابی حزبی و طبقهای و یا اردو گاهی تکیه بشود» چراکه «سازمانیابی حزبی (برعکس سازمانیابی طبقهای و اردوگاهی کار و زحمت) جوهر سیال و مکانیکی و تزریق شده از بیرون طبقه دارد» در صورتی که «سازمانیابی اردوگاهی و طبقهای از جوهر خودبنیاد و خودرهبر و خودسازمانده دموکراتیک و دینامیک تکوین یافته از پائین برخوردار میباشد» و البته علت این امر همان است که «سازمانیابی اردوگاهی و طبقهای از درون و به صورت دینامیک و دموکراتیک شکل میگیرد» در صورتی که «سازمانیابی حزبی از برون توسط جریانهای سیاسی خارج از طبقه به انجام میرسد.»
پاشنه آشیل و چشم اسفندیار حزب توده در دهه 20 و جریانهای سیاسی چریکگرای مذهبی و غیر مذهبی در دهه 40 و 50 در عرصه سازمانیابی عمودی طبقه کار و زحمت، «همین رویکرد برونگرا و مکانیکی در عرصه سازمانیابی بود» چرا که رویکرد حزب توده و سازمانهای چریکی در عرصه سازماندهی طبقه کارگر این بود که با غربال کردن نیرویهای درون کارخانهها، بهترین کارگرانسازمانده و اکتیو از کارخانهها را بیرون میکشیدند و آنها را به داخل هستههای حزبی و خانههای تیمی میآوردند و به آنها آموزش تئوری برون طبقهای در چارچوب مانیفست و گفتمان حزبی و سازمانی خود میدادند؛ و بدین ترتیب است که داوری نهائی ما در این رابطه بر این امر قرار دارد که در طول 78 سال گذشته (از شهریور 20 الی الان) علت شکست تمامی مبارزه طبقاتی طبقه کارگر ایران (و به خصوص در دوران اعتلای حزب توده در دهه 20 که حزب توده نسبت به جمعیت ایران آن روز بزرگترین حزب کمونیست قاره آسیا و منطقه خاورمیانه بود) این بوده است که «سازماندهی طبقه کارگر ایران با مکانیزم حزبی و سازمانی و عمودی و برون از طبقه و مکانیکی، توسط جریانهای برون از طبقه کارگر انجام گرفته است نه از طریق سازماندهی افقی و جنبشی و اردوگاهی و طبقهای بر پایه خودآگاهی طبقاتی جامعه کارگران ایران.»
باری بدین ترتیب است که باید بگوئیم تا زمانیکه «سازمانیابی طبقه کارگر ایران» در چارچوب «خودآگاهی طبقاتی» از درون به صورت افقی و دینامیک و دموکراتیک و علنی و طبقهای و اردوگاهی به انجام نرسد، سازمانیابی طبقه کارگر ایران صورت خودبنیاد و درونجوش پیدا نمیکند؛ و در نتیجه اردوگاه کار و زحمت نمیتواند به صورت یک اردوگاه و به صورت یک طبقه در عرصه مبارزه اجتماعی دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای خود ظاهر بشود؛ و البته عدم ظهور جنبش کارگری به صورت «اردوگاهی» و یا حداقل به صورت «طبقهای» قبل از همه شرایط برای «چند دستگی و پراکندگی در عرصه مبارزه مطالباتی و طبقاتی اردوگاه کار و زحمت فراهم میکند» همان آفتی که باعث گردیده است که در طول 41 سال گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم، حتی برای «یک بار هم اردوگاه کار و زحمت جامعه بزرگ ایران نتوانند تمام قد در بستر مبارزه مطالباتی و یا مبارزه طبقاتی وارد عرصه میدان بشوند.»
یادمان باشد که آخرین مرحلهای که اردوگاه کار و زحمت در جامعه بزرگ ایران توانسته است به صورت تمام قد وارد پراکسیس سیاسی اجتماعی جامعه ایران بشوند، فرایند پسا 17 شهریور 57 بوده است و بعد از آن در طول 41 سال گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم، «حتی برای یکبار هم اردوگاه کار و زحمت نتوانسته است به صورت تمام قد وارد پراکسیس سیاسی اجتماعی جامعه ایران بشوند». غیبت اردوگاه کار و زحمت در جنبش سبز سال 88 و در خیزشهای دیماه 96 و آبانماه 98 علت اصلی سرکوب و شکست آنها توسط حزب پادگانی خامنهای بوده است. اضافه کنیم که اولین فونکسیون ظهور میدانی اردوگاه کار زحمت ایران «تغییر توازن قوا به سود کنشگران عرصه مبارزه مطالباتی و مبارزه طبقاتی میباشد.»
6 - از آنجائیکه در این شرایط جامعه متکثر و رنگین کمان ایران، «بحران آلترناتیو وجه مشترک جریانهای جامعه سیاسی ایرانیان داخل و خارج از کشور میباشد» با عنایت به اینکه «بحران آلترناتیوی مولود و سنتز بحران گفتمانها میباشد» و از آنجائیکه در تحلیل نهائی میتوان گفتمانهای مسلط جامعه سیاسی داخل و خارج از کشور به مؤلفههای:
الف - گفتمان ایدئولوژیک.
ب - گفتمان برنامهای، تقسیم کرد، میتوان نتیجه گرفت که محوریترین وظیفه جنبش پیشگامان مستضعفین ایران و ارگان عقیدتی سیاسی این جنبش یعنی نشر مستضعفین در این شرایط تندپیچ تاریخ حرکت تحولخواهانه جامعه متکثر و رنگین کمان ایران «گفتمانسازی» است که البته این مهم توسط نشر مستضعفین (به عنوان ارگان عقیدتی سیاسی جنبش پیشگامان مستضعفین ایران) باید در راستای «جایگزین کردن گفتمان برنامهای به جای گفتمان ایدئولوژیک در اشکال مختلف مذهبی و غیر مذهبی صورت بگیرد» زیرا:
اولاً در شرایط حاضر به خصوص از فرایند پسادیماه 96 که در واپسین روزهای خیزش دیماه 98 با ورود جنبش دانشجوئی تهران به این خیزش با شعار: «اصلاحطلب، اصولگرا - دیگه تمامه ماجرا» منهای اینکه خیزش بیسر و اتمیزه و بیگفتمان دیماه 96 «توسط این شعار محوری جنبش دانشجوئی ایران صاحب گفتمان عبور از اصلاحطلبان درون بلوک قدرت شد» جنبش دانشجوئی تهران با این شعار «پایان دوران گفتمان به اصطلاح اصلاحطلبانه درون بلوک قدرت را (که از دوم خرداد 76 با ورود سید محمد خاتمی و گفتمان اصلاحطلبی او در چارچوب تغییر از بالا و از طریق جناحهای درونی قدرت در عرصه پروژه متوالی و متناوب تقسیم باز تقسیم قدرت بین خودشان و توسط صندوقهای رأی مهندسی شده رژیم مطلقه فقاهتی و حزب پادگانی خامنهای تا سال 96 به مدت دو دهه، این گفتمان به صورت گفتمان مسلط بر جامعه متکثر و رنگین کمان قومی و فرهنگی و سیاسی و مذهبی جامعه بزرگ ایران درآمده بود) اعلام کردند.»
نکتهای که در این رابطه قابل توجه است اینکه گرچه شعار محوری: «اصلاحطلب، اصول گرا - دیگه تمامه ماجرا» جنبش دانشجوئی تهران در سال 96 (و در واپسین روزهای خیزش دیماه 96) توانست به دوران حاکمیت گفتمان اصلاحطلبی (از بالا و از طریق صندوقهای رأی مهندسی شده حزب پادگانی خامنهای و توسط جناحهای درونی قدرت) پایان بدهد؛ اما از آنجائیکه پایان دوران حاکمیت گفتمان اصلاحطلبی فوق همراه با جایگزینی گفتمان آلترناتیوی به صورت مسلط نشد، همین امر باعث گردید تا در طول دو سال اخیر (دیماه 96 الی الان) «بحران گفتمانسازی در داخل و خارج از کشور جهت پر کردن خلاء آلترناتیوی فوق بر تمامی جنبشهای دموکراتیک و سوسیالیستی و لیبرال دموکراسی سرمایهداری و ناسیونالیستی و غیره در داخل و خارج از کشور حاکم بشود» و از آنجائیکه هیچکدام از این گفتمانها نه در داخل و نه در خارج از کشور نتوانستهاند (مانند گفتمان به اصطلاح اصلاحطلبی درون حکومتی) به عنوان گفتمان مسلط (بر دیگر گفتمانهای موجود در داخل و خارج از کشور، در طول دو دهه از 76 تا 97) درآیند، همین امر باعث شده است تا در فرایند پساخیزش دیماه 96 الی الان «بحران گفتمانی به صورت یک چتر فراگیر بر جریانهای سیاسی داخل و خارج از کشور حاکم بشود» و طبعاً تا زمانیکه یکی از این «گفتمانهای موجود به صورت دموکراتیک نتوانند به عنوان گفتمان مسلط جایگزین گفتمان مسلط دو دهه گذشته در صورت ایجابی (نه سلبی) بشوند، بحران گفتمانهای موجود به بحران آلترناتیوسازی در داخل و خارج از کشور سرریز میشود.»
ثانیاً باید عنایت داشته باشیم که همین بحران گفتمانها به خصوص در طول دو سال پساخیزش بیسر و بیبرنامه و اتمیزه و بیگفتمان دیماه 96 تا خیزش بیسر و بیبرنامه و بیهدف و بیگفتمان و اتمیزه آبانماه 98 باعث گردیده است که نه تنها خیزشهای معیشتی جامعه ایران نتوانند حداقل دارای گفتمان مشترکی بشوند و نه تنها حرکت جنبشها مطالباتی سه مؤلفهای سیاسی و صنفی و مدنی نتوانند در راستای همبستگی و پیوستگی بین خود دارای گفتمان مشترکی بشوند، از همه مهمتر اینکه حتی «مبارزه طبقاتی و جنبش طبقه کارگر ایران هم نتوانسته است به گفتمان مشترکی جهت وحدت درون طبقهای خود در راستای استحاله مبارزه صنفی کارگاهی کارگران ایران به مبارزه طبقهای ضد سرمایهداری در جامعه ایران دست پیدا کنند». به همین دلیل است که در این شرایط وظیفه محوری جنبش پیشگامان مستضعفین ایران (و ارگان عقیدتی سیاسی این جنبش یعنی نشر مستضعفین) «گفتمانسازی در چارچوب گفتمان دموکراسی سه مؤلفهای سیاسی و اقتصادی و معرفتی میباشد» به عبارت دیگر منظور ما از گفتمانسازی به عنوان «وظیفه حداقلی» (جنبش پیشگامان مستضعفین ایران و نشر مستضعفین ارگان عقیدتی سیاسی این جنبش) در این شرایط تندپیچ حرکت تحولخواهانه جامعه ایران «همان تلاش تبلیغی و ترویجی و تهییجی جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در راستای بدل کردن گفتمان سه مؤلفهای دموکراسی سوسیالیستی سیاسی و اقتصادی و معرفتی سلبی و ایجابی (توسط اجتماعی قدرت سه مؤلفهای) به عنوان گفتمان مسلط میباشد.»
ادامه دارد