سنگ‌هائی از فلاخن - سلسله بحث‌های تئوریک در باب آزادی و دموکراسی – قسمت شصت و چهار

«رابطهٔ دیالکتیکی میان دموکراسی و سوسیالیسم» با سه رویکرد مختلف «انطباقی، تطبیقی و دگماتیستی» در بستر سه مدل مختلف «سوسیالیسم مارکسی»، «سوسیال، دموکراسی برنشتاینی» و «دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفه‌ای جنبش پیشگامان مستضعفین ایران»

 

1 - مدل سوسیال دموکراسی انطباقی برنشتاینی، پس از تشکیک در نظریهٔ مارکسیستی «دولت و انقلاب و اعتقاد به فوق طبقاتی بودن دولت و امکان گذار مسالمت‌آمیز و تدریجی، سوسیالیسم در چارچوب دولت موجود و تغییرات اجتماعی از طریق اصلاح‌طلبی (نه از طریق قهر انقلابی) توسط ادوارد برنشتاین فرموله گردید و در بین‌الملل دوم رسمیت پیدا کرد؛ و لذا به همین دلیل بین‌الملل دوم را بین‌الملل سوسیالیست‌ها (در برابر بین‌الملل سوم که بین‌الملل کمونیستی می‌باشند) یا همان سوسیال دموکرات‌ها نامیده شد.»

2 - پس از فروپاشی سوسیالیسم حزب – دولت با مرکزیت اتحاد جماهیر شوری در سال‌های 1989 - 1991 و در فرایند پسا شکست «مدل دگماتیستی سوسیالیسم مارکسیستی قرن بیستم در جهان» بسیاری از احزاب مارکسیستی با رویکرد حزب – دولت قرن بیستم، پس از بازنگری در تئوری‌های خود (با انصراف از نام کمونیست برای خود) به دنبال «سوسیالیستی با صفت دموکراتیک می‌باشند» که آنچنانکه فوقا مطرح کردیم، این رویکرد اکنون در بحران تئوریک گرفتار شده است، به بیان دیگر «رویکرد دگماتیستی در عرصه نظری در واقعیت بخشیدن به رابطه دیالکتیکی میان دموکراسی و سوسیالیسم در شرایط پسا فروپاشی بلوک شرق گرفتار بحران تئوریک می‌باشد.»

3 - مبنای اولیه نظری «مدل انطباقی دموکراسی سوسیالیستی برنشتاینی» الهام از این نظر انگلس بوده است که گفته: «عمل سیاسی انقلابی برای پیشبرد مبارزه طبقه کارگر با تکیه به حق رأی و پارلمان احتمال موفقیت بیشتری دارد تا اتکا به روش انقلابی» بدین خاطر در رویکرد انطباقی سوسیال دموکراسی برنشتاینی «حوزه عمومی نسبت به حوزه خصوصی در اولویت قرار می‌دهند» اما برعکس در رویکرد دگماتیستی سوسیالیسم حزب - دولت لنینیستی، «کلاً حوزه خصوصی و حوزه عمومی در عرصه مطلق کردن حوزه دولت نادیده گرفته می‌شود» بدین دلیل در این رابطه بوده است که رویکرد انطباقی سوسیالیستی رویکرد دگماتیستی سوسیالیستی در قرن بیستم فاصله گرفته‌اند و در نیمه اول قرن بیستم (پس از تشکیل بین‌الملل سوم) رویکرد دگماتیستی سوسیالیسم حزب – دولت قاطعانه راه خودرا از رویکرد انطباقی سوسیالیستی جدا کردند. چراکه «طرفداران رویکرد انطباقی سوسیالیستی برنشتاینی بر این باور بودند که پرولتاریا به عنوان یک طبقه با روش‌هایی همچون حق رأی همگانی، دموکراسی پارلمانی و کنترل شاخه‌های اجرایی حکومت می‌توانند قدرت سیاسی و اقتصادی را در دست بگیرند؛ و وقتی که پرولتاریا به قدرت برسند، ملی‌سازی و برنامه‌ریزی موجب حذف چرخه‌های تجاری، لغو جنگ و خاتمه استعماری می‌شود.»

4 - در سوسیال دموکراسی مدل انطباقی برنشتاینی، آن‌ها بر «موازنه اقتصاد و سیاست در چارچوب بازار دو گانه تاکید می‌ورزند.»

5 - برنشتاین به عنوان اولین نظریه‌پرداز سوسیال دموکراسی با مدل انطباقی بر این باور بود که توسعه سرمایه‌داری ضرورت ارزیابی دوباره نظریه مارکس را در باره:

الف - بحران‌های اقتصادی.

ب - قطبی شدن طبقات.

ج - شدت تضادهای طبقاتی.

د – رشد طبقات متوسط.

ه – ارتقای عمومی سطح زندگی را، ضروری می‌سازد.

6 - نظریه‌پردازان سوسیال دموکراسی با مدل انطباقی معتقد بودند که «سوسیالیسم از دموکراسی تفکیک‌پذیر نیست و سوسیالیسم فقط از طریق فرایند تغییر دموکراتیک و تدریجی می‌تواند حاصل بشود». فرایندی که از نظر آنها در آن «تشکیل دولت رفاه نشان دهنده مرحله تازه‌ای در گسترش طیف وسیعی از حقوق اجتماعی برای همه شهروندان می‌باشد.»

7 - سقوط رژیم‌های بلشویکی در 1990 به بعد، شکلی از اندیشه و عمل سوسیالیستی را از نقشه سیاسی و فکری پاک کرده است که به مدت 70 سال شکاف عمیقی در جنبش سوسیالیستی ایجاد کرده بود که از دید اکثر سوسیالیست‌ها، بسیاری از اندیشه‌های بنیادی سوسیالیسم را فراتر از حد تصرف تحریف کرده بودند چون «حکومت‌های بلشویکی با مالکیت وسیع دولتی و برنامه‌ریزی مرکزی اداره می‌شدند که حکومت‌های جانشین آنها در قرن بیست و یکم از شوروی تا چین و غیره آن را رها کردند و به اقتصاد سرمایه‌داری روی آورده‌اند.»

8 - در قرن بیست یکم «تفکر سوسیالیستی (بر سنت گذشته قرن نوزدهم و بیستم) دچار شک و تردیدهای زیادی برای بشر امروز شده است». بطوریکه از نظر بعضی متفکران امروز «تصورات سوسیالیستی پیشین درباره جامعه برابری که با برنامه‌ریزی جمعی و خویش‌فرمایی اداره بشود، آرمان شهر غیر ممکنی شده است» که در آن محدودیت‌ها و نواقص سرشت بشر و واقعیت‌هایی همچون بوروکراسی، قدرت‌طلبی و فساد را نادیده گرفته می‌شود. بدین خاطر در این رابطه است که «برای این‌ها امکان واقعی تکوین سوسیالیسم بدل به ایجاد نوع پیشرفته‌تری از دولت رفاه در اقتصادهای اساساً سرمایه‌داری شده است» زیرا طرفداران مدل سوسیالیستی با رویکرد انطباقی معتقدند که:

الف - رشد اقتصادی پس از جنگ بین‌الملل دوم در کشورهای سرمایه‌داری باعث «پیدایش جوامع مرفه‌تر با مصرف توده‌ای شده است.»

ب – ساخت طبقاتی جدیدی در این جوامع سرمایه‌داری به وجود آمده است که باعث گردیده تا «تضادهای طبقاتی پیشین تا حد زیادی از بین بروند». باری، آنچه که می‌توان در پاسخ به نظریه‌های مدل سوسیال دمکراسی با رویکرد انطباقی مطرح کرد اینکه:

اولاً مسائل و کاستی‌های بنیادی سرمایه‌داری ماهیت چرخه‌ای توسعه اقتصادی در شرایط پسا بحران جهانی 2008 «جای خودرا به رکود و بیکاری گسترده‌ای داده است.»

ثانیاً «نابرابری‌های عظیم ثروت و درآمد و بی‌ثباتی و عدم قطعیت عمومی در قرن بیست یکم به شدت ادامه پیدا کرده است.»

ثالثاً بشریت در قرن بیست یکم و به خصوص در شرایط فرابحرانی امروز جهان کرونائی «به دنبال انگاره‌های نظم اجتماعی و اقتصادی بدیل سرمایه‌داری می‌باشند»، بنابراین، از اینجا است که می‌توانیم نتیجه‌گیری کنیم که «تلاش ناکارآمد نظریه‌پردازان کلاسیک غربی از قرن نوزدهم تا به امروز برای ایجاد جامعه سوسیالیستی و جامعه دموکراسی جدای از هم باعث گردیده است که در تحلیل نهائی هر دو رویکرد به سرمایه‌داری ختم بشود». بدون تردید سنتز جدیدی که در قرن بیست و یکم از دل بن‌بست دو مدل انطباقی و دگماتیسم سوسیالیسم حاصل شده است، عبارتند از:

«ظهور مدل دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفه‌ای (معلمان کبیرمان محمد اقبال و شریعتی، یا اجتماعی کردن سه قدرت حاکم زر و زور و تزویر) با رویکرد تطبیقی بر پایه جامعه مدنی جنبشی افقی (نه عمودی) و شوراهای تکوین یافته از پائین خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر (هم در جبهه بزرگ آزادی‌خواهانه طبقه متوسط شهری و هم در جبهه برابری‌طلبانه اردوگاه بزرگ کار و زحمت) جامعه می‌باشد؛ که بدون تردید این مدل تطبیقی از دموکراسی و سوسیالیسم با مدل‌های به بن‌رسیده فوق در عرصه دستیابی به سوسیالیسم و دموکراسی در مغرب زمین (از قرن نوزدهم الی الآن) از فرش تا عرش متفاوت می‌باشد»؛ که برای فهم این فهم نیازمند به طرح چند نکته در این رابطه می‌باشد.

اول – اینکه در مدل دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفه‌ای با رویکرد تطبیقی، برعکس مدل سوسیال دموکراسی برنشتاینی با رویکرد انطباقی، «دموکراسی و آزادی نه تنها از دل سرمایه‌داری حاصل نمی‌شود بلکه برعکس دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفه‌ای به عنوان آلترناتیوی در برابر مناسبات سرمایه‌داری حاکم (که با اجتماعی کردن قدرت سه مؤلفه‌ای زر و زور و تزویر توسط جامعه مدنی جنبشی و شوراهای تکوین یافته از پائین به صورت خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر) می‌تواند با نابرابری عظیم ثروت و قدرت و معرفت در جوامع سرمایه‌داری موجود بشر برخورد سلبی و ایجابی نماید و به دیلی کارآمدی در برابر سرمایه‌داری بشود.»

دوم - اینکه از آنجائیکه در مدل دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفه‌ای با رویکرد تطبیقی «سوسیالیسم عبارت است از تعمیق دموکراسی سه مؤلفه‌ای اجتماعی کردن قدرت سیاسی، قدرت اقتصادی و قدرت معرفتی در جامعه می‌باشد». در نتیجه برعکس سوسیالیسم مارکسی و سوسیالیسم دگماتیست بلشویکی قرن نوزدهم و بیستم دیگر «سوسیالیسم در مدل تطبیقی بدل به کنترل دولتی اقتدارگرایانه دموکراسی توسط حزب – دولت و یا دیکتاتوری طبقه‌ای پرولتاریا از بالا نمی‌شود.»

سوم – اینکه باید عنایت داشته باشیم که در این شرایط فرابحرانی مناسب آن سرمایه‌داری جهانی و در فرایند پسا فروپاشی سوسیالیسم دگماتیست بلشویکی و حزب دولتی در جهان و در مرحله‌ای که ابر بحران کرونائی حتی موجودیت بشر در جهان را به چالش کشیده است، تجسم و ایجاد دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفه‌ای که همان سوسیالیسم واقعاً دموکراتیک و همان دموکراسی واقعاً سوسیالیستی می‌باشد به لحاظ نظری و عملی پروژه‌ای واقعاً مردافکن و بی‌نهایت دشوار می‌باشد که دشواری آن باری است که باید پیشگامان در عرصه استراتژی آگاهی‌بخش ترویجی و تبلیغی در این شرایط تندپیچ جهانی و کشوری بر دوش بکشند.

چهارم – از آنجائیکه در منظومه معرفتی معلمان کبیرمان محمد اقبال و شریعتی، «تئوری منسجم در باب دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفه‌ای یا اجتماعی کردن سه مؤلفه قدرت زر و زور و تزویر حاکم توسط جامعه مدنی جنبشی افقی (خود بنیاد تکوین یافته از پائین به صورت خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر) وجود ندارد، بدون تردید در طول 44 سال گذشته (از 55 الی الآن) حیات برونی جنبش پیشگامان مستضعفین ایران چه در فاز عمودی یا سازمانی آرمان مستضعفین و چه در فاز افقی یا جنبشی نشر مستضعفین ایران، پیوسته کنکاش منابع نظری که مسیر ساخت و پرداخت تئوریک دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفه‌ای با رویکرد تطبیقی را در زمانه ما فراهم می‌آورد، جزء اولویت‌های ما بوده است». اضافه کنیم که دستیابی به تئوری منسجم در باب دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفه‌ای مورد اعتقاد معلمان کبیرمان اقبال و شریعتی «باید به صورت یک پروسه دنبال بشود، نه یک پروژه مقطعی» چراکه تنها با رویکرد پروسه‌ای به کار تئوریک در عرصه دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفه‌ای به عنوان یک جنبش است که می‌تواند این رویکرد را به صورت تطبیقی (در برابر رویکردهای سوسیالیسم و دموکراسی انطباقی و دگماتیسم) درآورد. یادآوری می‌کنیم که برای فهم جوهر رویکرد دموکراسی سوسیالیستی در اندیشه شریعتی و اقبال باید منهای تکیه آنها بر اهداف اجتماعی تاریخی‌شان، «مبانی تئوری دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفه‌ای در اندیشه‌های آنها را هم دنبال نمائیم.»

«جوهر توحید به اعتبار اندیشه‌ای که کارآمد است، مساوات و مسئولیت مشترک و آزادی است. دولت از لحاظ اسلام کوششی است برای آنکه این اصول آرمانی را به صورت نیروهای زمانی – مکانی درآورد و در یک سازمان معین بشری متحقق سازد، تنها به این معنی است که حکومت در اسلام حکومت الاهی است، نه به این معنی که ریاست آن با نماینده‌ای از خدا بر روی زمین است که پیوسته می‌تواند اراده استبدادی خود را در پشت نقاب منزه بودن از عیب و خطا مخفی نگاه دارد» (بازسازی فکر دینی در اسلام – فصل ششم اصل حرکت در ساختمان اسلام – ص 163 – س 11).

ادامه دارد

  • آگاهی
  • آزادی
  • برابری