سنگهائی از فلاخن - سلسله بحثهای تئوریک در باب دموکراسی و آزادی – قسمت شصت
دموکراسی سه مؤلفهای سوسیالیستی «جنبش اجتماعی است» برای نجات جامعه ایران از «استثمار انسان از انسان» و «استبداد سیاسی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم» و «استحمارزدائی حافظه فرهنگی جامعه متکثر و رنگین کمان ایران»
یادمان باشد تا زمانیکه که «یک گفتمان نتواند خودش را به عنوان یک گفتمان مسلط درآورد، آن گفتمان نخواهد توانست فونکسیون نظری و عملی در عرصه اجتماعی و جامعه سیاسی داشته باشد» بنابراین در این رابطه است که «تلاش تبلیغی و ترویجی و تهییجی در راستای مسلط کردن یک گفتمان بخش محوری گفتمانسازی میباشد» چراکه «همیشه پروسس گفتمانسازی در عرصه پراتیک نظری و عملی اجتماعی معنی پیدا میکند» به عبارت دیگر «گفتمانسازی مجرد و انتزاع از جامعه و پراکسیس سیا سی اجتماعی امری روشنفکرانه میباشد» که از فرایند پسادهه 60 (به علت تار و مار کردن پراتیک اجتماعی جریانهای سیاسی توسط خمینی در دهه 60 و به علت مهاجرت اجباری جریانهای سیاسی جامعه سیاسی ایران در فرایند پساسرکوب خمینی در دهه 60 به کشورهای دیگر و جدائی آن جریانهای سیاسی از متن جامعه) باعث شده است تا گفتمانسازی در دیسکورس جریانهای سیاسی خارجنشین در طول 40 سال گذشته به صورت «جریانسازی» در راستای «کسب قدرت سیاسی» در شکلهای مختلف «سر نگونسازی» و «رژیم چنج» و «مدیریت مسیر گذار» و غیره و در اشکال «نرم و سخت» درآید که البته همه اینها سورنا از دهان گشادش نواختن میباشد نه چیزی بیشتر از آن، چراکه با نگاهی هر چند گذرا به گفتمانهای موجود جریانهای سیاسی خارجنشین در طول 40 سال گذشته میتوان این گفتمانها را به پنج دسته تقسیم کرد که عبارتند از:
الف - گفتمان رادیکال چپ.
ب – گفتمان سلطنتطلبان و پادشاهیخواهان.
ج - گفتمان مجاهدین خلق.
د – گفتمان اصلاحطلبان.
ه – گفتمان جمهوریخواهان یا طرفداران لیبرال دموکراسی سرمایهداریو
در نگاهی هر چند کپسولی و اجمالی به این پنج نوع گفتمان (موجود جریانهای سیاسی ایرانی خارجنشین) میتوان نتیجه گرفت که:
اولاً این تکثر گفتمانی خود نشان دهنده آن است که دیگر الگوی انقلاب بهمن 57 که بر پایه «یک ملت و یک رهبر استوار بود» قابل تکرار نمیباشد، چراکه الگوی «یک رهبر و یک ملت انقلاب 57» مولود «تک گفتمان بودن شرایط جامعه ایران در آن زمان بوده است». فراموش نکنیم که از زمانی که توسط کشتار میدان ژاله در 17 شهریور 57 توسط دستگاه سرکوبگر رژیم کودتائی و توتالیتر پهلوی «جامعه ایران از فضای انقلابی وارد موقعیت انقلابی شد» تنها گفتمانی که بدون بدیل وجود داشت همان «گفتمان فقاهتی خمینی با شعار شاه باید برود» بود. در نتیجه همین تک واحدی بودن «گفتمان فقاهتی خمینی» باعث گردید تا در شرایط «موقعیت انقلابی پسا 17 شهریور 57» عکس خمینی در کره ماه قرار بگیرد و «هژمونی خمینی بر جنبش ضد استبدادی سال 57 جامعه ایران تثبیت بشود» و «الگوی یک ملت و یک رهبر مادیت پیدا کند» که البته سنتز نهائی همین تک گفتمانی و رهبری واحد و ملت واحد و شعار «همه با هم» (بخوانید همه با من) خمینی بود که باعث گردید تا «انقلاب ضد استبدادی 57 مرده به دنیا بیاید» و ظهور هیولای 41 ساله گذشته رژیم مطلقه فقاهتی حاکم سنتز همان کودک مرده به دنیا آمده انقلاب ضد استبدادی 57 بوده است.
ثانیاً وجه مشترک پنج گفتمان فوق اعتقاد به «کسب قدرت سیاسی یا مشارکت در قدرت سیاسی حاکم جهت تحول و تغییر در جامعه بزرگ ایران میباشد» به عبارت دیگر در پنج گفتمان فوق «کسب قدرت سیاسی» مسیر هر گونه تحول و تغییر در جامعه ایران میباشد؛ و البته در همین رابطه است که در پنج گفتمان فوق «عامل تمام بدبختیهای امروز جامعه ایران فقط و فقط حاکمیت میدانند» و در رویکرد همه اینها با تغییر حاکمیت همه بدبختیهای امروز جامعه ایران بر طرف میشود و مملکت ایران گل و بلبل میگردد. در رویکرد همه اینها تنها کافی است که مجاهدین خلق و یا سلطنتطلبان (مانند 50 سال دوران رژیم کودتائی و توتالیتر پهلوی دوباره بازتولید شوند) و یا جریان جمهوریخواهان و طرفداران مدیریت گذار به قدرت برسند، با سرنگون شدن رژیم مطلقه فقاهتی و جایگزین شدن یکی از این جریانهای خارجنشین تمامی مشکلات جامعه ایران بر طرف میشود. آنچنانکه یادمان هست که خمینی در سال 57 در چارچوب شعار «شاه باید برود» خود میگفت: «اگر به جای این شاه شمر و عبیدالله زیاد هم بیاید بهتر شاه هستند». البته دیدیم که با آمدن شمر و عبیدالله زیاد، نه تنها مشکلات مردم ایران در طول 41 سال گذشته صد چندان شد، بلکه مهمتر از آن اینکه مردم ایران دستاورد یک انقلاب ضد استبدادی با آن همه هزینه هم از دست دادند. لذا بدین ترتیب است که همه طرفداران این گفتمانها در مقایسه خود با چهار گفتمان دیگر بر این باورند که «من مصیبم و خصمم مخطی» و طرفداران هر کدام از این گفتمانها بر این باورند که تنها با کسب قدرت سیاسی توسط جریان خاص آنهاست که همه چیز گل و بلبل میشود و باز در این رابطه است که هر کدام از این جریانهای خارجنشین چتری در دست گرفتهاند و بر این باورند که دیگران برای پیروزی باید به زیر چتر آنها بیایند.
ثالثاً وجه مشترک هواداران پنج گفتمان فوق این است که همه آنها بر این باورند که «تحول در جامعه ایران در گرو حرکت از بالا توسط نخبگان میباشد» و هیچکدام از این پنج گفتمان جهت تحول و تغییر در جامعه ایران بر «منابع قدرت جنبشهای دموکراتیک و سوسیالیستی درونی تکیه نمیکنند» و به رهبری درونجوش و خودبنیاد و خودسازماندهی جنبشهای پائینی جامعه ایران اعتقادی ندارند، لذا از اینجا است که در طول 41 سال گذشته جریانهای سیاسی خارجنشین در عرصه گفتمانسازی نتوانستهاند حداقلی فونکسیونی «در راستای اعتلای جنبشهای مطالباتی (سه مؤلفهای سیاسی و صنفی و مدنی) و خیزشهای معیشتی و جنبشهای طبقاتی داشته باشند» و تمامی گفتمانسازی آنها تنها در چارچوب چگونه سرنگون کردن حاکمیت فعلی و جایگزین شدن جریان خاص خودشان در عرصه انتقال قدرت توسط منابع قدرت خارجی و حمایت بوقهای تبلیغاتی امپریالیسم خبری بوده است؛ و البته همین امر باعث گردیده است تا اکثریت قریب به اتفاق این جریانهای سیاسی خارجنشین در طول 40 سال گذشته «شکل هیئتی» داشته باشند، به عبارت دیگر در فرایند پسااستحاله شکل سازماندهی چریکی دهه 40 و 50 این جریانها هنوز نتوانستهاند «هیچگونه سازماندهی و حرکت نوینی ایجاد کنند تا توسط آن بتوانند با انتقال آن ازماندهی نوین به سازماندهی جنبشهای مطالباتی و جنبشهای طبقاتی و خیزشهای اتمیزه معیشتی در عرصه سازمانیابی جهت تغییر توازن قوای میدانی کمک نمایند.»
یادمان باشد که مبارزه چه در شکل مطالباتی آن و چه در شکل طبقاتی آن همیشه وسیلهای است برای رسیدن به اهداف سیاسی است که البته این گذار در هر جامعهای اگر به صورت دموکراتیک و دینامیک صورت بگیرد، همیشه از دل توازن قوا در عرصه میدانی حاصل میشود و «توازن قوا مولود فرمولهای نوین و مدرن جهت تغییر دموکراتیک و دینامیک اجتماعی میباشد نه تکیه کردن بر منابع قدرت خارجی مثل تحریمهای اقتصادی استخوانسوز و یا حمله نظامی ترامپ فاشیست و مهاجرستیز و دموکراسیستیز و زنستیز و ضد اخلاق محیط زیست و نماینده جناح هار امپریالیسم آمریکا.»
7 - در فرایند پسافروپاشی شوروی و بلوک شرق، امپریالیسم جهانی و سرمایهداری کشورهای پیرامونی و امپریالیسم چین و امپریالیسم روسیه آنچنان در عرصه استثمار انسان از انسان و طبقه از طبقه و کشور از کشور وحشی شدهاند که نه تنها آنچنانکه فوکو یاما اعلام کرد، «لبیرال دموکراسی سرمایهداری پایان تاریخ میدانند» و نه تنها آنچنانکه مارگرت تاچر (نخست وزیر اسبق انگلستان) میگفت: «جامعه معنی ندارد و تنها فرد واقعیت دارد» بلکه مهمتر از همه اینکه ظهور هیولای «ناسیونالیسم پوپولیستی» از دل سرمایهداری وحشی فوق از ترامپ تا اروپا و تا آمریکای لاتین همه و همه باعث گردیده است تا بدون گفتمان به چالش کشید ن نئولیبرالیسم سرمایهداری در این شرایط توسط جنبش سوسیالیستی امکان تحول همه جانبه در هیچ جامعهای ممکن نباشد، بنابراین در این رابطه است که در رویکرد گفتمان تحولخواهانه جنبش پیشگامان مستضعفین ایران (و نشر مستضعفین به عنوان ارگان عقیدتی سیاسی این جنبش) «دموکراسی در چارچوب سه مؤلفه دموکراسی سیاسی و دموکراسی اقتصادی و دموکراسی اجتماعی تنها در چارچوب دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای معنی پیدا میکند، نه لیبرال دموکراسی سرمایهداری» چراکه تجربه «لیبرال دموکراسی سرمایهداری» در جوامع متروپل بخصوص در طول دو قرن اخیر این حقیقت را برای بشریت آفتابی کرده است که در «لیبرال دموکراسی سرمایه داری، در تحلیل نهائی آزادی در خدمت سرمایهداری وحشی جهت هر چه بیشتر استثمار و غارت کردن جوامع میباشد.»
8 - آنچه که میتواند «بین پائینیهای جامعه با بالائیهای قدرت توازن قوا ایجاد کند، سازماندهی و تشکل تودهها است» و لذا در این رابطه است که «جامعه مدنی جنبشی خودبنیاد مستقل و دینامیک تکوین یافته از پائین تنها سنگر تودهها جهت ایجاد توازن قوا با بالائیها قدرت میباشد». پر واضح است که تا زمانی که تودهها به صورت تودهوار و بیشکل و اتمیزه و بیسر حرکت نمایند، هر چند که خیزش آنها فراگیر هم باشد، «هرگز و هرگز خیزش آنها نمیتواند باعث تغییر توازن قوا در عرصه میدانی بشود» و البته تا زمانیکه «توازن قوا در جامعه شکل نگیرد، امکان ساختن دموکراسی در جامعه از پائین به صورت دموکراسی سه مؤلفهای اقتصادی و سیاسی و معرفتی وجود ندارد.»
نکتهای که در رابطه با سازماندهی تودهها باید به آن عنایت ویژه بشود، اینکه آنچنانکه در جنبش کامیونداران در سال 96 - 97 شاهد بودیم، «ارتباط پائینیهای جامعه ایران در این شرایط توسط شبکههای اجتماعی و فضای مجازی و تلفن همراه آنچنان قوی میباشد که جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در راستای سازماندهی تودهای میتواند به عنوان یک فاکتور مهم بر آن تکیه نماید» و البته رژیم مطلقه فقاهتی و دستگاه چند لایهای سرکوبگر حزب پادگانی خامنهای بر اساس تجربه میدانی خود به این مهم آگاهی پیدا کرده است؛ و در نتیجه در این رابطه است که آنچنانکه در جریان خیزش آبانماه 98 شاهد بودیم، رژیم مطلقه فقاهتی «قبل از سرکوب توسط قطع اینترنت خانگی و تلفنهای همراه این ارتباط بین کنشگران جنبشها با یکدیگر و با جنبش پیشگامان قطع مینماید تا امکان سازماندهی تودهها در عرصه میدانی به صورت خودبنیاد غیر ممکن بشود.»
فراموش نکنیم که «مکانیزم سازماندهی عمودی با مکانیزم سازماندهی افقی متفاوت میباشد». در عرصه «سازماندهی عمودی، سازماندهی به صورت پیوند برون با درون جنبش توسط کادرهای پرورش یافته عمودی صورت میگیرد» در صورتی که «در سازماندهی افقی، سازماندهی در عرصه زندگی روزمره جنبشهای دموکراتیک و سوسیالیستی به صورت علنی و در چارچوب ارتباط پائینیهای جامعه به انجام میرسد و مبارزه و تشکل از مسیر زندگی عادی آنها عبور میکند نه در اشکال مخفی و خانههای تیمی و هستههای حزبی» و لذا در این رابطه است که در عرصه «سازماندهی عمودی تنها با زدن کادرهای سازمانده، رهبری و راهبری و هژمونی عمودی دچار ضربه میشود» در صورتی که «در سازماندهی افقی، تنها با قطع ارتباط بین کنشگران عرصه مبارزه طبقاتی و یا مطالباتی (مدنی و صنفی و سیاسی) بند تسبیح سازماندهی افقی تودهها به چالش کشیده میشود» و لذا در این رابطه است که در عرصه «سازماندهی جنبشهای دموکراسیخواهانه سوسیالیستی سه مؤلفهای، (جنبشهای مطالباتی و طبقاتی) در آینده، آنچه بیش از همه حائز اهمیت میباشد، حفظ ارتباط کنشگران جنبشهای اردوگاه بزرگ کار و زحمت در دو جبهه بزرگ آزادیخواهانه طبقه متوسط شهری و برابریطلبان میباشد.»
«بدون حفظ ارتباط بین کنشگران هرگز و هرگز امکان سازماندهی خودبنیاد وجود ندارد». مضافاً اینکه ورود بوقهای امپریالیست خبری به این حفرههای ارتباطاتی کنشگران جنبشهای مطالباتی و طبقاتی اردوگاه بزرگ کار و زحمت ایران و خطدهی به این جنبشها در چارچوب سیاستهای امپریالیستی و تزریق رهبری جریانهای سیاسی برانداز و رژیم چنج و مدیریت مسیر گذار و غیره به اردوگاه کار و زحمت خود بسترساز ظهور بحرانهای درون اردوگاهی در راستای اعتلای حرکت خودبنیاد و خودسازمانده و خودرهبری میگردد. بر این مطلب بیافزائیم که «شکل سازماندهی آکسیونی و خیابانی صورت شبکهای دارند» برعکس «شکل سازماندهی کارخانهای طبقه کار و زحمت که صورت کارخانهای و کارگاهی ندارد» در نتیجه همین «شکل سازماندهی شبکهای جنبش خیابانی و آکسیونی، بسترساز آن میباشد تا ارتباطات کنشگران اردوگاه کار و زحمت توسط شبکههای اجتماعی و فضای مجازی و اینترنت و تلفن همراه نقش محوری پیدا کند» و قطع این ارتباطات (توسط حزب پادگانی خامنهای) بین کنشگران اردوگاه کارو زحمت در دو جبهه آزادیخواهانه طبقه متوسط شهری و برابریطلبانه پائینیهای جامعه بزرگ و متکثر و رنگین کمان ایران، امکان سازماندهی افقی خودبنیاد جنبشهای آکسیونی و خیابانی و مطالباتی (سه مؤلفهای صنفی و مدنی و سیاسی) و طبقاتی شهر و روستا غیر ممکن میسازد.
ادامه دارد