سنگهائی از فلاخن - سلسله بحثهای تئوریک در باب «دموکراسی و آزادی» - قسمت پنجاه و چهار
بدون «اندیشه و تئوری دموکراتیک» رویکرد «دموکراسی سه مؤلفهای سیاسی و اقتصادی و معرفتی» یا «دموکراسی سوسیالیستی» مورد اعتقاد ما، نمیتواند نظریات ما را توضیح بدهد
10 - نئولیبرالیسم (که از بعد از جنگ بینالملل دوم به عنوان یک رویکرد مسلط سرمایهداری جهانی درآمد) در عرصه «پیوند بین بازار و دولت» حرکت نظری و عملی خود را در ادامه رویکرد لیبرالیسم وحشی سه قرن پیشینی گذشته عمر سرمایهداری شکل داد. قابل ذکر است که در فرایند اولیه لیبرالیسم، تمام تلاش نظریهپردازان لیبرالیستی بر «جدائی دولت از بازار» استوار بود که البته فرایند اولیه نئولیبرالیسم با کینز آغاز شد؛ که محصول اولیه آن «دولت رفاه» بود. هر چند که طرفداران سوسیال دموکراسی (انترناسیونال دوم برنشتاینی) دولت رفاه را نمایش سوسیال دموکراسی مورد اعتقاد خود تعریف میکردند، اما در حقیقت دولت رفاه نمایش همان سرمایهداری کینزی میباشد که از بعد از جنگ بینالملل دوم به علت عقبنشینی سرمایهداری و برخورد رفرمی کردن با مطالبات جنبش کارگری شکل گرفتند.
البته از بحران اقتصادی 2008 جهان سرمایهداری، طبقه بورژوازی کشورهای متروپل جهت مهار کردن این بحران فراگیر و جهت مقابله با نئولیبرالیسم تاچری (که حتی موجودیت جامعه انسانی را هم نفی میکرد) دوباره بر نئولیبرالیسم کینزی روی آوردند؛ و فونکسیون دولت در چارچوب مکانیزمهای سرمایهداری مهار بحران 2008 تعریف نمودند که در رأس این کشورهای متروپل سرمایهداری میتوانیم به کشور امپریالیسم آمریکا اشاره کنیم. فراموش نکنیم که مهمترین فونکسیون بحران مالی 2008 برای جهان سرمایهداری، چند قطبی کردن جهان سرمایهداری بود که از بعد از فروپاشی شوروی و بلوک شرق در دهه آخر قرن بیستم، هژمونی جهان سرمایهداری در عرصه اقتصادی و سیاسی و نظامی، به صورت منوپل در اختیار امپریالیسم آمریکا قرار گرفته بود، همچنین منهای چند قطبی شدن جهان سرمایهداری توسط فونکسیون بحران 2008 میتوان از تاثیرات دیگر آن بحران، به گرایش کنسروالیسم بورژوازی هار جهانی اشاره کرد که برای فهم جایگاه بورژوازی هار جهانی تحت هژمونی امپریالیسم آمریکا، در فرایند پیشا بحران 2008 کافی است که عنایت داشته باشیم که این بورژوازی هار جهانی، تحت هژمونی امپریالیسم آمریکا، از آنجائیکه دو حمله نظامی امپریالیسم، به دو کشور افغانستان و عراق صد در صد در دست بخش خصوصی و بورژوازی هار جهانی قرار داشت، بدین خاطر امپریالیسم آمریکا با صرف هزینه 5 تریلیون دلار به این دو کشور حمله و اشغال نظامی کرد و با نابود کردن تمامی زیرساختهای اقتصادی این دو کشور و بدل کردن این دو کشور (مانند کشور لیبی) به بیابانهای سوخته، منهای هزینه 5 تریلیون دلاری (که از مالیات مردم آمریکا تأمین میشد) در چارچوب بازسازی اقتصاد بیابان شده این دو کشور، بازار سرمایهگذاری و غارتگری برای بورژوازی هار جهانی فراهم گردید.
11 - حل «مساله ملی» در جامعه بزرگ و رنگین کمان (فرهنگی و قومیتی و مذهبی و غیره) ایران، تنها در چارچوب دموکراسی سه مؤلفهای اقتصادی و سیاسی و معرفتی ممکن میباشد، چراکه در عرصه دموکراسی سه مؤلفهای اجتماعی کردن قدرت سیاسی و قدرت اقتصادی و قدرت معرفتی، «مساله ملی غیر از مساله ناسیونالیسم میباشد» و به همین دلیل است که مساله ملی اگر در چارچوب فدرالیسم کشوری (نه فدرالیسم منطقهای) تعریف نمائیم، در جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران فدرالیسم کشوری (نه فدرالیسم منطقهای) تنها در چارچوب نظام دموکراتیک دست یافتنی میباشد؛ و لذا در این رابطه است که تا زمانیکه سیستمهای سیاسی و اقتصادی و معرفتی جامعه ایران دموکراتیزه نشوند، «مساله ملی به صورت فدرالیسم کشوری قابل تحقق نمیباشند»، هر چند که حل مساله ملی در جوامع فدراتیو تا کنون به دو شکل دینامیکی و مکانیکی صورت گرفته است که شکلبندی مکانیکی فدرالیسم چه به صورت فدرالیسم کشوری و چه به صورت فدرالیسم منطقهای، شکل تزریقی و تحمیلی و از بالا و از طریق قدرتهای داخلی و خارجی و به صورت غیر دینامیک صورت گرفته است آنچنانکه در جریان فدرالیسم کردستان عراق شاهد بودیم که از بعد حمله اول نظامی امپریالیسم آمریکا به کشور عراق، این فدرالیسم به صورت مکانیکی بر مردم کردستان عراق تزریق شد و همین جوهر مکانیکی فدرالیسم باعث گردید که مسعود بارزانی در راستای جاهطلبی سیاسی خود در انتخابات سال گذشته نابود کند؛ اما در فدرالیسم دینامیک، توسط جایگزین کردن پروژه دموکراتیک به جای پروژه ناسیونالیسم بورژوائی قرن نوزدهمی، با تکیه بر اصل «حق تعیین سرنوشت اقلیتهای قومی تا مرز جدائی» امکان دستیابی به حل دموکراتیک مساله ملی فراهم میگردد.
بر این مطلب بیافزائیم که از آنجائیکه در شکل دینامیک «فدرالیسم کشوری در چارچوب دموکراتیزه کردن جامعه از پائین حاصل میشود» همین خودویژگی (فدرالیسم کشوری به صورت دموکراتیک) باعث میگردد تا در جامعه بزرگ و رنگین کمان (قومیتی و فرهنگی و مذهبی و غیره) ایران، خود دستیابی به «فدرالیسم کشوری و حل مساله ملی» در راستای کسب «دموکراسی» جدای از حل «مساله زنان» و حل «مساله طبقاتی» و حل «مساله آزادی» و غیره امکانپذیر نباشد، به عبارت دیگر تنها با گفتمان دموکراتیک است که در جامعه امروز ایران میتوان به «وحدت دینامیک» تکوین یافته از پائین در چارچوب جامعه مدنی جنبشی خودجوش و خودسازمانده و مستقل دو جبهه بزرگ آزادیخواهانه و برابریطلبانه دست پیدا کرد؛ و پروژه فدرالیسم کشوری (نه فدرالیسم منطقهای) تنها در چارچوب نظام دموکراتیک میتواند باعث حل مساله ملی در جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران بشود.
12 - اگر مانند ابراهام لینکن دموکراسی سیاسی (نه دموکراسی سه مؤلفهای اقتصادی و سیاسی و معرفتی) «حکمرانی بر مردم توسط مردم تعریف نمائیم» حتی برای دستیابی به این دموکراسی سیاسی مجبوریم که:
اولاً بر دو مشخصه اصلی دموکراسی یعنی مشارکت سیاسی و تکثر اجتماعی و سیاسی و فرهنگی تکیه کنیم.
ثانیاً انواع مختلف سه گانه «آزادی فردی و آزادی اجتماعی و آزادی سیاسی در پیوند با یکدیگر تعریف نمائیم» و هرگز مانند لیبرالیسم با مطلق کردن آزادی فردی، دو مؤلفه آزادی اجتماعی و آزادی سیاسی را در پای آزادی فردی ذبح نکنیم.
ثالثاً توجه داشته باشیم که «دموکراسی یک پروژه تمام شده نیست» بلکه برعکس «دموکراسی یک پروسس است که به تدریج در عرصه عمل و نظر حاصل میشود» به عبارت دیگر «حرکت برای دموکراتیک کردن جامعه باید صورت فرایندی داشته باشد، نه دفعی و مکانیکی» و قطعاً به صورت دفعی نمیتوانیم به دموکراتیک کردن دموکراسی از پائین به صورت دینامیک دست پیدا کنیم.
رابعاً باید عنایت داشته باشیم که «مبانی دموکراسی سیاسی عبارتند از برابری و آزادی شهروندی است» لذا تا زمانیکه که نتوانیم به این مبانی دست پیدا کنیم، هرگز امکان دستیابی به دموکراسی سیاسی با تعریف ابراهام لینکنی یعنی حکمرانی بر مردم توسط مردم و برای مردم وجود ندارد.
باری، در این رابطه است که میتوانیم به دو نوع از دموکراسی یعنی دموکراسی افقی (دموکراسی تکوین یافته از پائین به بالا) و دموکراسی عمودی (دموکراسی تزریق شده از بالا مانند دوران مصدق) اشاره داشته باشیم.
خامسا لازمه بسترسازی جهت دستیابی به دموکراسی در چارچوب تعریف ابراهام لینکنی عبارتند از:
الف – مطالبات دموکراتیک.
ب - نهادهای دموکراتیک.
ج – اهداف دموکراتیک که البته دستیابی به این همه ممکن نیست مگر اینکه توسط تحول فرهنگی به صوررت دموکراتیک در جامعه استبدادزده و فقهزده تکلیفگرا و تقلیدگرا و تعبدگرای ایران بتوانیم به جامعه مدنی جنبشی خودجوش و خودسازمانده و مستقل دو جبهه بزرگ آزادیخواهانه و برابریطلبانه دست پیدا کنیم.
سادساً لازمه دستیابی به دموکراسی سیاسی با تعریف ابراهام لینکن، دستیابی به همزیستی مسالمتآمیز به صورت دینامیک در داخل کشور و منطقه و بینالمللی میباشد.
سابعاً آزادی و دموکراسی در این چارچوب در گرو تحقق سه مؤلفه:
الف – پلورالیسم سیاسی و فرهنگی و مذهبی و اجتماعی.
ب – سکولاریسم حکومتی (نه سکولاریسم سیاسی و سکولاریسم اجتماعی و سکولاریسم کلامی).
ج – دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفهای یا اجتماعی کردن مؤلفههای قدرت سیاسی و اقتصادی و معرفتی میباشد.
پایان