سنگ‌هائی از فلاخن - سلسله بحث‌های تئوریک در باب دموکراسی و آزادی – قسمت پنجاه و شش

دموکراسی سه مؤلفه‌ای سوسیالیستی «جنبش اجتماعی است» برای نجات جامعه ایران از «استثمار انسان از انسان» و «استبداد سیاسی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم» و «استحمارزدائی حافظه فرهنگی جامعه متکثر و رنگین کمان ایران»

 

سادساً در رویکرد جنبش پیشگامان مستضعفین ایران «مبارزه سوسیالیستی فقط محدود به مبارزه طبقاتی نمی‌شود و تمامی مبارزات رهائی‌بخش اجتماعی و سیاسی و مدنی و صنفی گروه‌های مختلف اجتماعی جزء مبارزه سوسیالیستی و برابری‌طلبانه می‌باشند.»

برای مثال مبارزه جنبش امروز زنان ایران که در راستای عدالت جنسیتی و برابری کامل زن و مرد در همه عرصه‌های سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و حقوقی مبارزه می‌کنند جزء مبارزه سوسیالیستی می‌باشد. همچنین جنبش آزادی‌خواهانه طبقه متوسط شهری ایران و در رأس آنها جنبش دانشجوئی که برای برابری کامل حقوقی همه شهروندان جامعه بزرگ ایران و برای دموکراسی تکوین یافته از پائین در چارچوب جامعه مدنی و برای آزادی بیان و آزادی تشکیلات مستقل و نفی سانسور و آزادی قلم و آزادی مطبوعات و غیره مبارزه می‌کنند، در رویکرد ما جنبش آنها دارای جوهر سوسیالیستی می‌باشد.

فراموش نکنیم که جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در طول 42 سال گذشته (چه در فرایند عمودی آرمان مستضعفین و چه در فرایند افقی نشر مستضعفین) پیوسته بر این باور بوده است که «عامل و قدرت تحول و تغییر رو به جلو در جامعه ایران تنها و تنها جنبش‌های اجتماعی بالنده خودبنیاد تکوین یافته از پائین می‌باشد نه قدرت‌های سیاسی سرمایه‌داری جهانی و یا کشورهای ارتجاعی منطقه» بنابراین در رویکرد جنبش پیشگامان مستضعفین ایران (در 42 سال گذشته) تنها از طریق جنبش‌های افقی مطالباتی و طبقاتی خودبنیاد تکوین یافته از پائین است که می‌توان سوسیالیسم را به عرصه‌های اجتماعی و سیاسی و اقتصادی از پائین هدایت کرد.

سابعاً از آنجائیکه در رویکرد جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در طول 42 سال گذشته هر نوع دشمنی با آمریکا مبارزه با امپریالیسم آمریکا نمی‌باشد، لذا تنها مبارزه ضد امپریالیستی از کانال مبارزه مدنی و صنفی و سیاسی و طبقاتی با سرمایه‌داری حاکم بر جامعه ایران می‌تواند دارای جوهر ضد امپریالیستی باشد.

ثامناً در رویکرد جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در طول 42 سال گذشته پیوسته بر این باور بوده‌ایم که «دموکراسی برای جامعه ایران یک انتخاب است آنچنانکه سوسیالیسم برای جامعه ایران یک انتخاب می‌باشد» و به عبارت دیگر «نه سوسیالیسم و نه دموکراسی امری جبری نیستند تا آنچنانکه در رویکرد مارکسیسم کلاسیک شاهد هستیم به صورت جبری در چارچوب مناسبات تولیدی حاصل بشوند» بنابراین در این رابطه است که ما در طول 42 سال گذشته پیوسته بر این باور بوده‌ایم که برای ما دستیابی به دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفه‌ای در جامعه متکثر و رنگین کمان امروز ایران یک انتخاب می‌باشد که باید در جامعه امروز ایران آن را به صورت تطبیقی (نه انطباقی و تقلیدی) بسازیم و برای ساختن دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفه‌ای باید پیش‌زمینه‌هائی در جامعه بزرگ ایران وجود داشته باشد که این پیش‌زمینه‌ها عبارتند از:

الف - ایجاد توازن قوا بین بالائی‌های سوار بر قدرت با پائینی‌های جامعه که بدون تردید برای ایجاد این توازن قوا بین بالائی‌ها و پائینی‌ها (از آنجائیکه بالایی‌ها سوار بر قدرت از سازماندهی نظامی و سیاسی و اداری و مالی و غیره برخوردار می‌باشند و رمز برتری آنها بر پائینی‌های قدرت همان تشکل و سازماندهی و نهادینه کردن قدرت خود بر جامعه می‌باشد) پائینی‌های جامعه ایران تنها در زمانی می‌توانند به توازن قوا با بالائی‌های قدرت دست پیدا کنند که «توان سازمان‌یابی و تشکل و نهادینه کردن قدرت خود را پیدا کنند» که البته این مهم تنها در عرصه جامعه مدنی جنبشی تکوین یافته از پائین حاصل می‌شود، بنابراین می‌توان نتیجه‌گیری کرد که «تا زمانیکه توده‌ها به سازماندهی مستقل از حکومت در عرصه مبارزه مطالباتی سه مؤلفه‌ای صنفی و سیاسی و مدنی و مبارزه طبقاتی دست پیدا نکنند، هرگز نمی‌توانند به توازن قوا با بالائی‌های قدرت دست پیدا کنند». (چاره رنجبران وحدت و تشکیلات است – ابوالقاسم لاهوتی) همچنین «تا زمانیکه به توازن قوا با بالائی‌های قدرت دست پیدا نکنند، هرگز و هرگز شرایط برای سازندگی دموکراسی سه مؤلفه‌ای در جامعه استبدادزده و فقه‌زده و تصوف‌زده ایران فراهم نمی‌گردد.»

ب – دومین پیش‌زمینه ساختن دموکراسی سه مؤلفه‌ای در جامعه بزرگ ایران «اعتلاء و همبستگی و پیوستگی جنبش‌های اجتماعی در اشکال مختلف صنفی و سیاسی و مدنی از جنبش طبقه کارگری گرفته تا جنبش زنان و جنبش دانشجویان و جنبش معلمان و جنبش بازنشستگان و دیگر شاخه‌های جنبش‌های اجتماعی می‌باشد». پر واضح است که اعتلاء و همبستگی و پیوستگی شاخه‌های مختلف جنبش‌های اجتماعی تنها در چارچوب تکوین جامعه مدنی جنبشی خودبنیاد و خودرهبر و خودسازمانده مستقل از حاکمیت و تکوین یافته از پائین ممکن می‌باشد، بنابراین در این رابطه است که می‌توان نتیجه گرفت که خیزش‌های اتمیزه و بی‌برنامه و بی‌سر و بی‌هدف و بی‌گفتمان مانند خیزش‌های دی‌ماه 96 و آبان‌ماه 98 تا زمانیکه به جنبش‌های خودبنیاد و خودسازمانده مطالباتی و طبقاتی جامعه ایران پیوند پیدا نکنند، نه تنها بسترساز سازندگی دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفه‌ای در جامعه ایران نمی‌باشند بلکه برعکس (به خاطر شکل اتمیزه و توده بی‌شکل و بی‌هدف و بی‌برنامه و بی‌گفتمان آن‌ها) از آنجائیکه این خیزش توده وار بی‌شکل به سرعت به خشونت روی می‌آورند و به سرعت توسط دستگاه‌های چند لایه سرکوب‌گر حاکمیت سرکوب می‌شوند و با سرکوب شدن آنها فضای جامعه امنیتی می‌شود و همین امنیتی شدن فضای جامعه ایران، باعث بالا بردن هزینه مبارزه و افت و رکود جنبش‌های اجتماعی خودبنیاد می‌گردد، در نتیجه این همه باعث می‌شود تا «در تحلیل نهائی اعتلای این خیزش‌های اتمیزه و توده‌وار و بی‌شکل و بی‌هدف و بی‌برنامه و کور و بی‌گفتمان مانند خیزش‌های دی‌ماه 96 و آبان‌ماه 98 نتوانند بسترساز سازندگی دموکراسی سه مؤلفه‌ای سوسیالیستی در جامعه ایران بشوند.»

ج – سومین پیش‌زمینه ساختن دموکراسی سه مؤلفه‌ای در جامعه بزرگ ایران «قوی شدن طبقه متوسط شهری و طبقه کار و زحمت در جامعه بزرگ و متکثر و رنگین کمان ایران است». یادمان باشد که آنچنانکه «طبقه کار و زحمت موتور سوسیالیسم و مبارزه عدالت‌خواهانه در جامعه ایران می‌باشند، طبقه متوسط شهری موتور دموکراسی یا مبارزه آزادی‌خواهانه در جامعه بزرگ و متکثر ایران هستند» بنابراین در این رابطه است که برای بسترسازی جهت ساختن دموکراسی سه مؤلفه‌ای اجتماعی کردن قدرت سیاسی و قدرت اقتصادی و قدرت معرفتی در جامعه بزرگ ایران لازم است که منهای اینکه دو طبقه کار و زحمت و متوسط شهری در پیوند و همبستگی و پیوستگی عمودی و افقی با هم قرار گیرند، هر دو طبقه فوق از پتانسیل حداکثری برخوردار باشند، به عبارت دیگر «لازمه ساختن دموکراسی سه مؤلفه سوسیالیستی در جامعه ایران قوی شدن این جامعه توسط افزایش پتانسیل دو طبقه کار و زحمت و متوسط شهری می‌باشد.»

پر پیداست که عدم همبستگی این دو طبقه (آنچنانکه در جنبش سبز سال 88 شاهد بودیم) خود «عامل مهم ضعیف شدن جامعه مدنی جنبشی خودبنیاد ایران می‌گردد» که در تحلیل نهائی حاصل آن ضعیف شدن جامعه مدنی جنبشی تکوین یافته از پائین، باعث سترون شدن پیش‌زمینه سازندگی دموکراسی سه مؤلفه در جامعه ایران می‌شود. بر این مطلب بیافزائیم که تحمیل دو عامل تحریم‌های اقتصادی و میلیتاریزه شدن منطقه توسط جناح هار امپریالیسم آمریکا و ارتجاع منطقه در این شرایط باعث ضعیف شدن جامعه مدنی جنبشی ایران و ضعیف شدن طبقه کار و زحمت و متوسط شهری و به موازات آن ضعیف شدن پیش‌زمینه سازندگی دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفه‌ای در جامعه ایران شده است، چراکه بدون تردید در تحلیل نهائی حاصل فشار حداکثری و تحریم‌های همه جانبه اقتصادی (دولت پوپولیسم و فاشیست و نژادپرست و دموکراسی‌ستیز و مهاجرستیز و زن‌ستیز و ضد اخلاق محیط زیست ترامپ نماینده جناح هار امپریالیسم آمریکا) نه تنها باعث سرنگونی (و انجام رویکرد رژیم چنج) رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بر ایران نمی‌شود، بلکه برعکس مانع انجام این مقصود جناح هار امپریالیسم آمریکا تحت نمایندگی دولت ترامپ (و دولت نژادپرست و دموکراسی‌ستیز و اشغال‌گر و کودک‌کش و صهیونیستی اسرائیل و رژیم ارتجاعی عربستان سعودی و جریان‌های برانداز از همرنگ خارج‌نشین از مجاهدین خلق تا سلطنت‌طلبان و تجزیه‌طلبان قومی) می‌شود.

دلیل این امر همان است که نخستین فونکسیون تحریم‌های اقتصادی امپریالیسم آمریکا بر جامعه ایران، فقیرتر شدن جامعه بزرگ ایران در طول دو سال گذشته است که برای فهم این مهم تنها کافی است که بدانیم طبق آمار خود دولت روحانی در طول دو سال گذشته تعداد جمعیت زیر خط فقر جامعه ایران از 30 میلیون نفر گذشته، «امروز به 60 میلیون نفر رسیده است» که این 60 میلیون نفر در جامعه امروز ایران تنها توسط کمک‌های صدقه‌ای رژیم مطلقه فقاهتی توان زندگی حداقلی بخور و نمیر دارند. طبعاً فونکسیون کمک‌های صدقه‌ای رژیم مطلقه فقاهتی به این 60 میلیون نفر زیر خط فقر امروز جامعه بزرگ ایران «حداقل عدم مبارزه برای تغییر حاکمیت و یا بی‌تفاوتی نسبت به جنبش‌های سه مؤلفه‌ای مطالباتی سیاسی و صنفی و مدنی امروز جامعه بزرگ ایران می‌باشد» بنابراین همین تأثیر پاسیف کردن 60 میلیون نفر از جمعیت جامعه بزرگ ایران بدون تردید بسترساز افول جنبش‌ها و خیزش‌های تغییرساز در جامعه بزرگ ایران می‌شود.

یادمان باشد که جمعیت ایران حدود 82 میلیون نفر می‌باشد که پاسیف شدن 60 میلیون نفر از جمعیت 82 میلیون نفری جمعیت ایران به معنای بی‌تفاوتی دو سوم از جمعیت ایران (که تقریباً تمامی جمعیت پائینی‌های جامعه ایران می‌باشد) است از طرف دیگر فونکسیون فشار حداکثری و تحریم‌های اقتصادی تحمیلی جناح هار امپریالیسم آمریکا و نماینده این جناح یعنی دولت فاشیست ترامپ بر طبقه متوسط شهری، ریزش و متلاشی کردن طبقه متوسط شهری ایران به عنوان متولی مبارزه آزادی‌خواهانه جامعه ایران می‌باشد.

فراموش نکنیم که وقتی طبق آمار اعلام شده دولت روحانی و رژیم مطلقه فقاهتی در طول دو سال گذشته جمعیت زیر خط فقر و خط فلاکت ایران از 30 میلیون نفر به 60 میلیون نفر رسیده است. این افزایش نجومی جمعیت زیر خط فقر و فلاکت بدون تردید مولود و سنتز سونامی ریزش طبقه متوسط شهری به پائینی‌های جامعه ایران می‌باشد؛ که رشد جمعیت 19 میلیون نفری حاشیه‌نشینان کلان‌شهرهای ایران یکی از سنتزهای ریزش طبقه متوسط شهری به عنوان موتور حرکت دموکراسی‌خواهانه جامعه بزرگ ایران می‌باشد.

یادمان باشد که در فرایند پساانقلاب 57 و در طول 42 سال عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم پس از طبقه کار و زحمت، طبقه متوسط شهری گرفتار بحران و ریزش حداکثری شده‌اند؛ که در این رابطه تنها کافی است که عنایت داشته باشیم که «در طول 40 سال گذشته بیش از 8 میلیون نفر از این طبقه آواره و مهاجر کشورهای خارجی شده‌اند». طبیعی است که تحریم‌های اقتصادی جناح هار امپریالیسم آمریکا و دولت ترامپ در این شرایط باعث گردیده است که حداکثر هزینه طبقه متوسط شهری پرداخت نماید. بر این مطلب بیافزائیم که تحریم‌های اقتصادی امپریالیستی بر کشورهای پیرامونی هرگز در گذشته نتوانسته است در آن کشورها بسترساز تغییر رژیم‌های حاکم بشود. به عنوان نمونه برای مدت بیش از نیم قرن در کوبا و همچنین در عراق دوران صدام حسین و ونزوئلا هرگز این تحریم‌های اقتصادی نتوانسته به تغییر رژیم بیانجامد؛ و بدون تردید می‌توان داوری کرد که در تمامی این کشورها تحریم‌های اقتصادی امپریالیستی تأثیر منفی بر جنبش‌های مطالباتی و جنبش‌های طبقاتی داشته است؛ و در هیچکدام از این کشورها تحریم‌های اقتصادی نتوانسته است به تغییر حاکمیت در این کشورها بیانجامد.

بدین خاطر ریزش طبقه متوسط شهری حداقل فونکسیونی که برای جامعه ایران به ارمغان آورده است «تشدید بحران ساختاری و بحران طبقاتی می‌باشد» که در ادامه این بحران ساختاری و بحران طبقاتی به گروه‌های دیگر اجتماعی از جمله طبقه کارگر جاری و ساری کرده است. همچنین اضافه کنیم که بر خلاف آنچه که کارل مارکس می‌گوید، «هرگز فقر و گرسنگی در یک جامعه بسترساز تحول و تغییر و انقلاب نمی‌شود» بلکه برعکس آنچنانکه ارسطو می‌گوید، «فقر و گرسنگی تأثیر منفی در اعتلای حرکت‌های اجتماعی دارد؛ و عاملی وابستگی (نه پیوستگی) جامعه گرسنه و فقیر به حاکمیت و کمک‌های صدقه‌ای بالائی‌های قدرت می‌شود.»

ادامه دارد