سنگهائی از فلاخن - سلسله بحثهای تئوریک در باب دموکراسی و آزادی – قسمت پنجاه و پنج
دموکراسی سه مؤلفهای سوسیالیستی «جنبش اجتماعی است» برای نجات جامعه ایران از «استثمار انسان از انسان» و «استبداد سیاسی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم» و «استحمارزدائی حافظه فرهنگی جامعه متکثر و رنگین کمان ایران»
هر چند به لحظ نظری و عملی سابقه طرح دموکراسی در جامعه بشری بر میگردد به 25 قرن قبل یعنی دوران سقراط و دولت شهرهای یونان که سقراط تلاش میکرد تا دموکراسی مورد اعتقاد خود را در آن دولت شهرها بر پا کند و البته پس از شکست در این رابطه بود که او مجبور شد تا در عرصه پرداخت اولین هزینه دموکراسی در تاریخ بشر، او جام شوکران را بنوشد و علت و دلیل شکست سقراط این بود که نظام بردهداری حاکم بر آتن و یونان نمیتوانست «حاکمیت سیاسی و اقتصادی و اجتماعی خودش را در چارچوب دموکراسی مورد نظر سقراط تعریف نماید». در این رابطه بود که نظام بردهداری حاکم با حذف فیزیکی سقراط توسط جام شوکران پایان پروژه دموکراسیخواهانه سقراط را اعلام کردند؛ و البته بعد از سقراط شاگرد او افلاطون، توسط تکیه بر حکومت فلاسفه و نخبگان (که همان الگوی اولیه «ولایت» فلاسفه و نخبگان بر جامعه بود) به جای «دموکراسی» تلاش کرد تا آخرین میخ بر تابوت دموکراسی شکستخورده سقراط بزند.
اما با ظهور ارسطو شاگرد افلاطون و تلاش ارسطو در راستای بازتولید نظری و عملی دموکراسی سقراطی باعث گردید تا تلاش افلاطون در یونان باستان جهت جایگزین کردن نظام اریستوکراسی، به جای دموکراسی طبقه متوسط شهری سقراط سترون و عقیم بماند، هر چند که بعداً از قرن نهم میلادی با ترجمه آثار سیاسی افلاطون (بدون ترجمه آثار سیاسی و دموکراسیخواهانه ارسطو) توسط مأمون عباسی در جهان اسلام، نظام اریستوکراسی فلاسفه در اشکال مختلف فقهی و عرفانی و فلسفی و سیاسی در چارچوب دیسکورس مسلمانان بازتولید گردید؛ که رژیم مطلقه فقاهتی حاکم مصداق و الگوی همان رویکرد اریستوکراسی فقاهتی افلاطونی میباشد که خمینی در سال 46 با تلفیق تز جمهوریت افلاطون و کلام شیعی (قرن چهارم آل بویه شیخ کلینی و شیخ طوسی و شیخ مفید و شیخ صدوق و فقه حکومتی دوران صفوی و قاجاریه) در چارچوب نظریه ولایت فقیه خود آن را تئوریزه کرد؛ و البته همین نظریه ولایت فقیه خمینی در فرایند پساانقلاب 57 در سال 58 توسط حسینعلی منتظری و حسن آیت و محمد حسین بهشتی در خبرگان قانون اساسی به صورت قانون اساسی رژیم مطلقه فقاهتی، نهادینه حقوقی شد.
بدین ترتیب بود که نظریه دموکراسی در جامعه بشری سابقه 2500 ساله پیدا کرد که خود این امر نشان دهنده آن است که دموکراسی از 2500 سال پیش دغدغه بشری بوده است و از 2500 سال پیش بشر به دنبال آن بوده است که نظام سیاسی خود را از پائین انتخاب و نظارت نماید؛ که البته از آنجائیکه لازمه دستیابی به دموکراسی شهرنشینی و تکوین طبقه متوسط شهری میباشد و آنچنانکه ارسطو هم میگفت، بدون طبقه متوسط شهری امکان مادیت بخشیدن دموکراسی در جامعه نمیباشد، لذا به همین دلیل است که خود دموکراسی در گهواره جامعه انسانی به عنوان یک پدیده تاریخی درآمد که با ظهور سرمایهداری و تکوین تولید اجتماعی و ایجاد شهرنشینی فراگیر و طبقه متوسط توانمند شهری، «دموکراسی توسط انقلاب کبیر فرانسه و انقلاب صنعتی انگلستان و انقلاب اجتماعی – سیاسی آمریکا وارد فرایند نوین تاریخی خود شد» که آن فرایند نوین دموکراسی در بستر تکوین پروسس مناسبات سرمایهداری، همان دموکراسی بورژوائی میباشد که چهار مشخصه محوری دارد که عبارتند از:
الف – حق رأی عمومی.
ب – آزادیهای سیاسی.
ج – حاکمیت قانون.
د – رقابت سیاسی.
البته از آنجائیکه تمامی مبانی دموکراسی در فرایند دموکراسی بورژوائی بر پایه حقوق فرد و در چارچوب مناسبات سرمایهداری (هار مبتنی بر سود هر چه بیشتر و رقابت بازار و ارزش اضافی و استثمار فرد از فرد و طبقه از طبقه و ملت از ملت) استوار بوده است، در نتیجه همین امر باعث گردید تا از قرن هیجدهم لیبرالیسم فردمحور جایگزین دموکراسی جامعهمحور گردد چراکه در دموکراسی (به جای فرد) جامعه باید به آزادیهای سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و معرفتی دست پیدا کند؛ که البته لازمه این امر جایگزین شدن «جامعهمحوری» به جای «دولتمحوری» و «فردمحوری» در عرصه سیاست و اقتصاد و معرفت نیز میباشد. بدین خاطر از اینجاست که «دموکراسی به سه مؤلفه دموکراسی سیاسی، دموکراسی اقتصادی و دموکراسی معرفتی قابل تقسیم میباشد.»
پر واضح است که اگر «جنبش سوسیالیستی، برابری برای همه انسانها فارغ از جنسیت و قومیت و نژاد و مذهب و غیره تعریف نمائیم» (و برعکس رویکرد «دولتمحوری» مارکسیستی که در چارچوب تکیه بر کسب قدرت سیاسی و حرکت از بالا، سوسیالیسم را محدود به طبقه خاص و حزب طراز نوین نخبگان میکند) بدون تردید تفکیک بین دموکراسی و سوسیالیست امکانپذیر نمیباشد و سوسیالیسم با جوهر انسانی تنها از کانال دموکراسی سه مؤلفهای سیاسی و اقتصادی و معرفتی (که همان اجتماعی شدن قدرت سیاسی، قدرت اقتصادی و قدرت اجتماعی میباشد) قابل تعریف است، بنابراین بدین ترتیب است که میتوان داوری کرد که نه تنها بین دموکراسی و سوسیالیسم دیوار چین وجود ندارد، بلکه مهمتر از آن اینکه مشخصه دموکراسی سه مؤلفهای سوسیالیستی مورد اعتقاد ما عبارتند از:
الف – سوسیالیسم یا اجتماعی کردن اقتصاد در عرصه تولید و توزیع و خدمات از کانال دموکراسی سه مؤلفهای اقتصادی و سیاسی و معرفتی یا اجتماعی کرد ن سه مؤلفهای قدرت اقتصادی و قدرت سیاسی و قدرت معرفتی قابل ساختن در جامعه ایران میباشد نه بالعکس.
ب – دموکراسی سه مؤلفهای جامعهمحور است نه دولتمحور، به عبارت دیگر در چارچوب رویکرد دموکراسی سه مؤلفهای جنبش پیشگامان مستضعفین ایران (و نشر مستضعفین به عنوان ارگان عقیدتی سیاسی جنبش پیشگامان مستضعفین ایران) «سوسیالیسم از جنبشهای اجتماعی» شروع میشود (برعکس رویکرد مارکسیستی که سوسیالیسم از حاکمیت سیاسی جنبش کارگری و برعکس رویکرد لنینیستی که سوسیالیسم از حاکمیت حزب طراز نوین نخبگان شروع میگردد) در نتیجه در چارچوب این رویکرد جنبش پیشگامان مستضعفین ایران است که «مبارزه سه مؤلفهای مطالباتی، صنفی و سیاسی و مدنی جنبشهای اجتماعی اعم از جنبش کارگران و جنبش معلمان و جنبش دانشجویان و جنبش بازنشستگان و غیره جزء جدائیناپذیر جنبش سوسیالیستی و یا جنبش دموکراسیخواهانه سه مؤلفه اجتماعی شدن قدرت سه مؤلفهای سیاسی و اقتصادی و معرفتی میباشد» و برعکس رویکرد مارکسیستی به مبارزه سوسیالیستی که مبارزه فقط محدود به مبارزه طبقاتی جنبش کارگری بر علیه نظام سرمایهداری میکنند، در رویکرد دموکراسی سه مؤلفهای سوسیالیستی مبارزه طبقاتی جنبش کارگری یا طبقه کارگر ایران تنها بخشی از مبارزه سوسیالیستی در جامعه امروز ایران میباشد نه همه مبارزه سوسیالیستی، چراکه آنچنانکه فوقا هم مطرح کردیم، در رویکرد جنبش پیشگامان مستضعفین ایران (نشر مستضعفین به عنوان ارگان عقیدتی سیاسی این جنبش) «جوهر جنبش سوسیالیستی برابری برای همه انسانها و برابری همه گروههای اجتماعی جامعه متکثر و رنگین کمان ایران فارغ از جنسیت و قومیت و اعتقادات و غیره میباشد»، بنابراین بدین ترتیب است که «در رویکرد جنبش پیشگامان مستضعفین ایران تمامی جنبشهایی که برای برابری و آزادی و کرامت انسانی مبارزه میکنند، خواه مبارزه آنها صورت مطالباتی داشته باشد و خواه مبارزه آنها صورت طبقاتی داشته باشد، (و یا به عبارت دیگر چه مبارزه آنها مبارزه برابریطلبانه باشد و چه مبارزه آنها آزادیخواهانه باشد) مبارزه دموکراسیخواهانه یا مبارزه سوسیالیستی میباشند»؛ و ضرورتاً صورت و جوهر سوسیالیستی و دموکراسیطلبانه سه مؤلفهای دارند.
یادمان باشد که در رویکرد جنبش پیشگامان مستضعفین ایران (و نشر مستضعفین به عنوان ارگان عقیدتی سیاسی این جنبش) از آنجائیکه جنبشهای هرمی و عمودی تنها در بستر جنبشهای افقی معنی پیدا میکنند و جریانها و احزاب سیاسی عمو دی تنها در بستر جنبشهای افقی مطالباتی و طبقاتی میتوانند هویت وجودی کسب نمایند؛ و بدین ترتیب هر گونه هویت هرمی و عمودی جدا از جنبشهای افقی و مطالباتی در رویکرد جنبش پیشگامان مستضعفین ایران حرکتی انتزاعی و مجرد و کاذب میباشد. لذا در این رابطه است که در رویکرد ما پیشگام و پیشگامان و جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در بستر جنبشهای مطالباتی و طبقاتی تکوین یافته از پائین (که همان جنبشهای دموکراسی سه مؤلفهای سوسیالیستی میباشند) مادیت پیدا میکنند؛ بنابراین ظهور و تکوین پیشگام یا پیشگامان خارج از بستر جنبشهای افقی مطالباتی و طبقاتی در چارچوب تشکیلات عمودی و هرمی امری انتزاعی و میرا میباشد؛ و شاید بهتر باشد که موضوع را اینچنین مطرح کنیم که پیشگام یا پیشگامان یا جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در شرایطی که در چارچوب حرکت هرمی و عمودی و جدای از حر کت افقی جنبشهای اجتماعی بخواهند دارای حرکت سیاسی و اجتماعی بشوند، اولین ورطه هولناکی که در این رابطه در برابر آنها قرار میگیرد «ورطه فردگرایانه روشنفکری است» که باعث میگردد تا پیشگام به صورت فردی جدای از پراکسیس اجتماعی در برج عاج اندیشههای انتزاعی و مجرد خود بنشیند و برای جنبشهای افقی جامعه به صورت یکطرفه و مکانیکی و تزریقی از بالا تشکیلات و برنامه و تاکتیک و استراتژی تعیین نماید؛ که البته محتوم به شکست خواهد بود.
باری، در این رابطه است که نخستین الفبای محوری جنبش پیشگامان مستضعفین ایران عبارت است از اینکه «پیشگام و پیشگامان و جنبش پیشگامان مستضعفین ایران راهبر جنبشهای افقی در عرصه مشارکت همه جانبه پراکسیس سیاسی اجتماعی آن جنبشها میباشد، نه رهبری جنبشهای مطالباتی سه مؤلفهای صنفی و سیاسی و مدنی و یا جنبشهای طبقاتی طبقه کارگر ایران». پر پیداست که بین رهبری با راهبری از فرش تا عرش فاصله وجود دارد. مع الوصف، معنای دیگر این حرف آن است که از زمانیکه پیشگام یا پیشگامان و یا جنبش پیشگامان مستضعفین ایران وظیفه حداقلی و حداکثری خودش را در چارچوب رهبری جنبشهای افقی تعریف نماید، «آن جنبش پیشگامان مرده به دنیا آمده است» چرا که در رویکرد جنبش پیشگامان مستضعفین ایران (و نشر مستضعفین به عنوان ارگان عقیدتی و سیاسی این جنبش):
اولاً مبارزه طبقاتی طبقه کارگر منفک از جنبشهای مطالباتی سه مؤلفهای افقی صنفی و سیاسی و مدنی جنبشهای افقی، ضرورتاً به سوسیالیسم و دموکراسی در جامعه ایران نمیرسد.
ثانیاً تمامی جنبشهای افقی و خودبنیاد تکوین یافته از پائین در جامعه ایران چه جنبشهای سه مؤلفهای مطالباتی باشند و چه جنبشهای طبقاتی، جزء جنبش دموکراسیخواهانه سه مؤلفهای (در دو جبهه بزرگ آزادیخواهانه طبقه متوسط شهری و برابریطلبانه طبقه کار و زحمت) هستند.
ثالثاً در رویکرد جنبش پیشگامان مستضعفین ایران، بین جنبشهای مطالبهگرایانه سه مؤلفهای صنفی و مدنی و سیاسی با جنبشهای طبقاتی ضد سرمایهداری (در جامعه امروز ایران) دیوار چین وجود ندارد.
رابعاً در رویکرد جنبش پیشگامان مستضعفین ایران، رهبری جنبشهای خودبنیاد طبقاتی و مطالباتی در عرصه مبارزه افقی با نوشتن و سخنرانی پیشگامان به انجام نمیرسد بلکه به صورت دینامیک و خودبنیاد از پائین مادیت پیدا میکند، لذا در این رابطه است که طبقه کارگر هر زمانی که پا را از کارخانه بیرون بگذارد و به صورت مکانیکی به جنبشهای مطالباتی خیابانی بپیوندد، نابود میشود. «سنگر طبقه کارگر کارخانه است» لذا طبقه کارگر زمانی میتواند به جنبشهای آکسیونی و خیابانی بپیوندد که سنگر کارخانه را تسخیر کرده باشد.
خامسا در رویکرد جنبش پیشگامان مستضعفین ایران اگر چه «بین جنبش کارگری و جنبش سوسیالیستی مرزبندی وجود دارد» و برعکس رویکرد مارکسیستی به جنبش کارگری به عنوان تمامیت جنبش سوسیالیستی نگاه نمیشود و جنبش سوسیالیسم فقط محدود به جنبش کارگری نمیگردد و تمامی جنبشهای افقی که برای برابری انسانها و مبارزه با تمامی تبعیضات فارغ از جنسیت و قومیت و اعتقاد و زبان و فرهنگ مبارزه میکنند، جزء جنبش سوسیالیستی میباشند، «ولی هرگز بر این باور نیستیم که جنبش کارگری ضرورتاً به سوسیالیسم و یا دموکراسی سه مؤلفهای میرسند.»
ادامه دارد