سنگ‌هائی از فلاخن - سلسله بحث‌های تئوریک در باب دموکراسی و آزادی – قسمت پنجاه و هفت

دموکراسی سه مؤلفه‌ای سوسیالیستی «جنبش اجتماعی است» برای نجات جامعه ایران از «استثمار انسان از انسان» و «استبداد سیاسی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم» و «استحمارزدائی حافظه فرهنگی جامعه متکثر و رنگین کمان ایران»

 

نکته‌ای که در این رابطه باید به آن توجه بشود اینکه در جامعه امروز ایران تنها جنبش طبقاتی یا جنبش کارگری (بدون همبستگی و پیوستگی با طبقه متوسط شهری) نمی‌تواند بسترساز فروپاشی نظام اقتصادی سرمایه‌داری حاکم بشود و دلیل اصلی این امر همان است که:

اولاً به علت بحران ساختاری طبقه کارگر ایران (در مقایسه با 19 میلیون نفر حاشیه‌نشین‌های کلان‌شهرهای ایران و جمعیت طبقه متوسط شهری) این طبقه در مرتبه سوم هیرارشی جمعیت گروه‌های اجتماعی پائینی و میانی جامعه ایران قرار دارند، لذا در این رابطه است که جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در عرصه تبیین استراتژی خود به جای «طبقه» از ترم «اردوگاه مستضعفین ایران» استفاده می‌نماید که در این رابطه مقصود ما از کاربردترم «اردوگاه مستضعفین ایران» به جای «طبقه کارگر ایران» (در عرصه مبارزه طبقاتی و یا مبارزه مطالباتی سه مؤلفه‌ای صنفی و سیاسی و مدنی) «اشاره به جمع گروه‌های اجتماعی جامعه بزرگ و رنگین کمان در دو جبهه برابری‌طلبانه و آزادی‌خواهانه اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران می‌باشد.»

پر واضح است که در چارچوب اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران تمامی نیروها و گروه‌های اجتماعی تحول‌خواه در دو جبهه بزرگ آزادی‌خواهانه طبقه متوسط شهری و طبقه کار و زحمت جامعه بزرگ ایران (از جمله جنبش معلمان، جنبش زنان، جنبش کارگران، جنبش دانشجویان، جنبش بازنشستگان و غیره) جزء اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران می‌باشد. بر این مطلب اضافه کنیم که در خصوص تعریف طبقه کارگر برعکس رویکرد کارل مارکس که طبقه کارگر را محدود به پرولتاریای صنعتی می‌کرد ما بر این باوریم که «تمامی افرادی که در جامعه بزرگ ایران جهت امرار معیشت خود مجبور به فروختن نیروی کار خود می‌باشند، طبقه کارگر ایران به حساب می‌آیند» طبیعی است که طبقه کارگر ایران در عرصه پراکسیس سیاسی و صنفی و اجتماعی خود در کنار متحدین اجتماعی خود تنها در عرصه اردوگاه کار و زحمت در کنار اردوگاه آزادی‌خواهانه طبقه متوسط شهری معنی می‌دهند.

ثانیاً با عنایت به اینکه حداقل در جوامع پیرامونی جنبش کارگری با جنبش سوسیالیستی یکی نیستند چراکه جنبش سوسیالیستی مشمول تمامی جریان‌ها و گروه‌های اجتماعی می‌شود که برای برابری انسان‌ها مبارزه می‌کنند هر چند که مبارزه آنها طبقاتی هم نباشد و مدنی باشد (برای مثال جنبش زنانی که برای رفع تبعیض جنسیتی و برابری حقوق زن و مرد مبارزه مدنی می‌کنند، جنبش آنها یک جنبش سوسیالیستی و یا جنبش معلمانی که در راستای عدالت آموزشی در جامعه ستم‌زده ایران مبارزه می‌کنند هر چند که مبارزه آنها شکل مدنی داشته باشد نه طبقاتی، در رویکرد ما جنبش آنها دارای جوهر سوسیالیستی می‌باشد) به عبارت دیگر بر خلاف رویکرد کارل مارکس، در رویکرد ما «جنبش سوسیالیستی اعم از جنبش کارگری می‌باشد هر چند که جنبش کارگری می‌تواند در عرصه جنبش سوسیالیستی‌محور و ثقل جنبش سوسیالیستی نیز باشد» چراکه جنبش کارگری به علت استثمارزدگی از آنچنان پتانسیلی برخوردار می‌باشند که می‌تواند منهای اعتصابی کردن جوهر جنبش آکسیونی باعث پیوند بین کارخانه و خیابان نیز بشوند و البته جنبش کارگری توان رهبری جنبش سوسیالیستی برای یک مبارزه درازمدت نیز دارد.

یادمان باشد که ضرورتاً سمت و سوی جنبش کارگری اگر مدیریت نشود به جنبش سوسیالیستی منتهی نمی‌شود، پیروزی هیتلر در فرایند پساجنگ بین‌الملل اول در آلمان معلول حمایت جنبش کارگری آلمان در انتخابات از هیتلر بود و قطعاً اگر جنبش کارگری آلمان در انتخابات آن کشور از هیتلر دفاع نمی‌کردند، هیتلر نمی‌توانست در انتخابات آن کشور پیروز بشود. باری بدین ترتیب است که در عرصه «ساختن دموکراسی سوسیالیستی در جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران ما نباید بین مبارزه طبقاتی و مبارزه مدنی دیوار چین ایجاد نمائیم» چراکه «در رویکرد ما تمامی مبارزات مدنی و سیاسی و اجتماعی و طبقاتی که در راستای مبارزه با تبعیضات اجتماعی و دستیابی به برابری باشند مبارزات سوسیالیستی هستند و بالطبع می‌توانند دارای جوهر ضد سرمایه‌داری هم باشند» زیرا «از خودویژگی‌های مناسبات سرمایه‌داری زایش تبعیضات است.»

بدین ترتیب است که به عنوان طرح یک مصداق پیش‌زمینه ساختن دموکراسی در جامعه ایران، باید عنایت داشته باشیم که «بدون رهائی زن ایرانی از زندان اسلام فقاهتی و رژیم مطلقه فقاهتی حاکم و سرمایه‌داری مسلط بر جامعه متکثر و رنگین کمان ایران امکان ساختن دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفه‌ای (اجتماعی کردن اقتصاد و سیاست و معرفت) در جامعه ایران وجود ندارد» فراموش نکنیم که زن در جامعه امروز ایران گرفتار تبعیضات مضاعف جنسیتی و حقوقی و اجتماعی و سیاسی می‌باشد. طبیعی است که رهائی زن ایرانی تنها در چارچوب مبارزه دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفه‌ای و تساوی حقوق زن و مرد ایرانی امکان‌پذیر می‌باشد، بنابراین هر گونه «شعار انحرافی مثل عمده کردن مبارزه با حجاب اجباری در جامعه ایران، نه تنها آدرس اشتباهی به جنبش زنان ایران دادن می‌باشد، بلکه اساساً باعث تشتت و تفرقه و به حاشیه رفتن شعار محوری برابری زن و مرد جنبش زنان ایران می‌گردد» به عبارت دیگر مبارزه با تبعیضات تحمیلی بر زنان ایران در اشکال مختلف ایجابی و سلبی آن (با شعار رهائی زن ایرانی از تبعیضات تحمیلی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم و شعار تساوی حقوق زن و مرد ایران) خود به خود شامل مبارزه با حجاب تحمیلی و اجباری نیز می‌شود اما برعکس آن عمده کردن موضوع مبارزه با حجاب اجباری هرگز نمی‌تواند تبعیضات ظالمانه تحمیلی بر زن ایرانی توسط اسلام فقاهتی و رژیم مطلقه فقاهتی حاکم و مناسبات ظالمانه سرمایه‌داری مسلط بر جامعه امروز ایران را به چالش بکشد.

اگرچه شهرنشینی و سواد همگانی و طبقه متوسط شهری و تکوین جامعه مدنی جنبشی خودبنیاد تکوین یافته از پائین و سازماندهی توده‌ها در چارچوب نهادهای مدنی جزء پیش زمینه‌های ساختن دموکراسی سه مؤلفه‌ای در جامعه ایران می‌باشند تا زمانیکه «زن ایرانی وارد فرایند عاملیت در عرصه اقتصاد و سیاست و حقوق و اجتماع نشوند، رهائی زن ایرانی غیر ممکن می‌باشد». باری، اگر بخواهیم به صورت فرموله شده موانع ساختن دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفه‌ای در جامعه متکثر و رنگین کمان ایران تبیین نمائیم این موانع در دو مؤلفه مختلف عینی و ذهنی قابل تقسیم می‌باشند که موانع عینی ساختن دموکراسی سه مؤلفه آتی در جامعه امروز ایران عبارتند از:

الف – اقتصاد سرمایه‌داری رانتی و نفتی است که تمرکز سرمایه‌های نفتی در دست حکومت باعث گردیده است تا علاوه بر بی‌نیازی حکومت از مالیات مردم، سردمداران رژیم مطلقه فقاهتی هرگز خود را بدهکار مردم ندانند و با موضع طلبکارانه در برابر مردم، خود را پاسخگوی اعمال خود در برابر مردم ایران ندانند و همچنین بیش از 60 میلیون نفر از 82 میلیون نفری جمعیت ایران را توسط دلارهای نفتی با کمک‌های صدقه‌ای معیشتی نیازمند به حکومت بکنند. پر واضح است که تا زمانیکه حکومت مطلقه فقاهتی نیازمند به مالیات‌های مردم نشوند هرگز و هرگز پاسخگوی مردم ایران نخواهند شد و هرگز امکان ساختن دموکراسی سه مؤلفه‌ای در جامعه بزرگ ایران وجود نخواهد داشت.

ب – دومین مانع عینی ساختن دموکراسی سه مؤلفه‌ای در جامعه ایران موقعیت ژله‌ای طبقه کار و زحمت و طبقه متوسط شهری می‌باشد که در خصوص طبقه کار و زحمت مهمترین بحران ساختاری آن برتری کمی حاشیه‌نشینان کلان شهرهای ایران بر جمعیت طبقه کار و زحمت می‌باشد، بطوری که اگر حداکثر جمعیت طبقه کارگر ایران بین 13 تا 14 میلیون بدانیم تنها جمعیت حاشیه‌نشینان کلان‌شهرهای ایران بیش از 19 میلیون نفر می‌باشد.

و اما موانع ذهنی ساختن دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفه‌ای در جامعه ایران عبارتند از:

اول - حاکمیت اسلام فقاهتی تکلیف‌محور و تقلیدگرا و با رویکرد تعبدی در طول بیش از هزار سال گذشته بر باور و حافظه فرهنگی مردم ایران که سنتز آن پاسیف و بی‌تفاوتی بودن و عدم مسئولیت‌پذیری مردم ایران در تعیین سرنوشت خود بوده است. فراموش نکنیم که بزرگترین دستاورد انقلاب مشروطیت برای جامعه ایران این بود که آن انقلاب توانست جامعه ایران را از «فرایند رعیتی» هزاران ساله گذشته، وارد «فرایند شهروندی» کند، به عبارت دیگر مردم ایران را از شکل «رعیت، بدل به شهروند» کند که البته با انقلاب ضد استبدادی 57 مردم ایران و حاکمیت رژیم مطلقه فقاهتی و نهادینه شدن اسلام فقاهتی حوزه‌های فقهی در شکل قانون اساسی و دیگر قوانین جزئی و کلی همه و همه باعث گردید تا «نخستین قتیل رژیم مطلقه فقاهتی همان دستاورد اصلی انقلاب مشروطیت بشود» لذا در این رابطه بود که در زیر چتر اسلام فقاهتی تعبدگرا و تقلیدمحور و با رویکرد تکلیفی دوباره «شهروند ایرانی اعم از زن و مرد بدل به رعیت رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در چارچوب اسلام دگماتیست حوزه فقاهتی شدند» و از اینجا بود که نماد اسلام مشروعه‌خواه که در سال 1288 در میدان توپخانه به دار آویخته شد ه بود، در پروسه انقلاب ضد استبدادی سال 57 عکس آن نماد بر سطح کره ماه قرار گرفت (به کوری چشم شاه / عکس امام تو ماهه) و این بزرگترین فاجعه‌ای بود که با ظهور رژیم مطلقه فقاهتی حاکم اتفاق افتاد، چرا که از «بعد از رعیت شدن جامعه ایران بود که تکلیف جایگزین حقوق شد» و شکل‌بندی اجباری و تزریقی از بالا در عرصه سیاسی و حقوقی جانشین تعیین سرنوشت آگاهانه مردم ایران گردید و «فتوا جایگزین اندیشه خودآگاهانه مردم شد» و «فقیهان حوزه‌های فقاهتی تنها روای آن حقیقت مطلق شدند» و «شریعت آسمانی جایگزین اراده عمومی مردم ایران شد» و «اقتصاد مال خرها و گاوها شد» و «حقیقت در خلیقه دین فروشان حاکم قرار گرفت» و «حفظ رژیم مطلقه فقاهتی حاکم اوجب الواجبات گردید» و «اسلام مصلحت‌گرای حکومتی جایگزین اسلام سیاسی و اجتماعی عدالت‌گرا شد» و «عنوان و ترم فتنه، جایگزین‌ترم جنبش‌های عدالت‌خواهانه و برابری‌طلبانه جامعه بزرگ و متکثر ایران گردید» و «نهاد دین با نهاد قدرت و حکومت تلفیق گردید» و «اراده عمومی در خدمت مقبولیت بخشیدن رژیم فقاهتی حاکم شد.»

دوم - مانع ذهنی و نظری دیگر در ساختن دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفه‌ای در جامعه ایران «عدم تجربه دموکراسی و دموکراتیک در عرصه سیاسی و اجتماعی و معرفتی در طول 150 سال گذشته حرکت تحول‌خواهانه جامعه ایران می‌باشد» که البته خود به خود این آفت معلول حاکمیت استبداد در تاریخ گذشته ایران می‌باشد. قابل ذکر است که در خصوص علت و دلیل حاکمیت استبداد در تاریخ گذشته ایران نظریه‌های متفاوتی مطرح شده است که از جمله می‌توان از موضوع کمبود آب و سیستم قنات و شیوه تولید آسیائی یاد کرد که همه نیازمند به دولت متمرکز در قدرت بوده‌اند. ماحصل آنچه که تا اینجا گفته شد اینکه:

1 - در طول 120 سال گذشته عمر حرکت تحول‌خواهانه جامعه بزرگ و متکثر و رنگین کمان ایران «موضوع‌محوری و مرکزی خواسته‌های جامعه ایران دموکراسی بوده است و برابری و سوسیالیسم موضوع دوم جامعه ایران بوده است» و دلیل این امر هم منهای استبدادزدگی و فقه‌زدگی هزار ساله گذشته حافظه تاریخی و حافظه فرهنگی جامعه نگون‌بخت ایران، رویکرد جریان‌های سیاسی (جامعه سیاسی ایران) در خصوص «تبیین مسیر سوسیالیسم از مسیر غیر دموکراسی بوده است.»

2 - ظهور «جنبش روشنگری ارشاد شریعتی از سال 47 تا 51 در حسینیه ارشاد، پاسخ به ضرورت زمانه بود» چراکه او در فرایند پساکودتای 28 مرداد 32 و در شرایطی که گفتمان چریک‌گرائی مدرن به عنوان گفتمان مسلط جامعه ایران درآمده بود و جنبش چریکی در دو شاخه مذهبی و غیر مذهبی آن تلاش می‌کردند تا از طریق «استراتژی کسب قدرت سیاسی» و «جنگ درازمدت توده‌ای» و «جایگزین کردن رویکرد دولت‌محوری به جای جامعه‌محوری» و جایگزین کردن «رویکرد حزب –دولت به جای جامعه مدنی جنبشی خودبنیاد تکوین یافته از پائین» جامعه ایران را توسط «تزریق سوسیالیسم دولتی از بالا» گل و بلبل بکنند، شریعتی توسط طرح گفتمان دموکراسی سه مؤلفه‌ای سوسیالیستی خود، مکانیزمی برای به چالش کشیدن «تضادها و تبعیض‌های اجتماعی در عرصه مبارزه با استثمار انسان از انسان» استبداد سیاسی حاکم و استحمار مسلط بر حافظه فرهنگی جامعه ایران با شعار نفی زر و زور و تزویر ارائه داد.»

3 - مبانی جنبش روشن‌گرایانه ارشاد شریعتی در طول پنج سال 47 تا 51 عبارت بودند از:

الف – برای «توده‌ای کردن آگاهی و خودآگاهی و تئوری» نباید به صورت آکادمیک یا توسط «دانش و آموزش» اقدام نمائیم بلکه برعکس باید در بستر «پراکسیس اجتماعی سیاسی» توسط انتقال «دیالکتیک کنکرت آن گروه اجتماعی یا آن طبقه به وجدان جمعی و طبقاتی و سیاسی» آن گروه اقدام نمائیم.

ب – موتور بزرگ تحول‌آفرین و تغییرساز جامعه و تاریخ و جهان در رویکرد شریعتی «مستضعفین در هر فرایند تاریخی می‌باشند» که از نظر او عامل بالندگی و حرکت‌آفرینی و منبع قدرت تاریخی مستضعفین همان است که «در آتش استثمار و استبداد و استحمار (زر و زور و تزویر) حاکم می‌سوزند، اما نمی‌توانند بسازند.»

ادامه دارد

  • آگاهی
  • آزادی
  • برابری