سنگ‌هائی از فلاخن - سلسله بحث‌های تئوریک در باب آزادی و دموکراسی – قسمت شصت و هشت

«رابطهٔ دیالکتیکی میان دموکراسی و سوسیالیسم» با سه رویکرد مختلف «انطباقی، تطبیقی و دگماتیستی» در بستر سه مدل مختلف «سوسیالیسم مارکسی»، «سوسیال، دموکراسی برنشتاینی» و «دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفه‌ای جنبش پیشگامان مستضعفین ایران»

 

آنچه در باب مبانی تئوریک دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفه‌ای شریعتی و اقبال و جنبش پیشگامان مستضعفین ایران از عبارات فوق برای ما قابل فهم است اینکه:

1 - در عبارات فوق شریعتی بر این باور است که دموکراسی سوسیالیستی سه مؤلفه‌ای برای فرد و جامعه «یک فلسفه زندگی است نه یک اندیشه مجرد و انتزاعی روشنفکرانه.»

2 – در عبارات فوق شریعتی با صراحت و به وضوح «بین آزادی و دموکراسی تمایز قائل می‌شود و آزادی را با جوهر اگزیستانسی و وجودی تعریف می‌نماید، ولی دموکراسی را با جوهر سیاسی اجتماعی در عرصه اجتماعی کردن سه مؤلفه‌ای قدرت سیاسی و اقتصادی و اجتماعی حاکم تعریف می‌نماید» و در خصوص جوهر اگزیستانسی آزادی در انسان است که در عبارات فوق می‌گوید: «آزادی جوهر آدمی است.»

3 - در عبارات فوق شریعتی جوهر مناسبات سرمایه‌داری را این چنین تعریف می‌نماید: «نظامی که بر تضاد طبقاتی و بر بهره‌کشی و بر انتقال همه ارزش‌های انسانی به قدرت پول استوار می‌باشد». پر واضح است که در این تعریف شریعتی از سرمایه‌داری «مبنای تعریف او بر استثمار طبقه از طبقه، فرد از فرد و ملت از ملت استوار می‌باشد». بدین خاطر در این رابطه است که در تعریف فوق شریعتی از سرمایه‌داری بر پایه استثمار، او «تضاد طبقاتی و بهره‌کشی و الینه کردن انسان توسط انتقال همه ارزش‌های انسانی به قدرت پول سنتز و مولود همان پدیده استثمار در جامعه سرمایه‌داری می‌داند» و او معتقد است که تا زمانی که «استثمار سه مؤلفه‌ای فرد از فرد، طبقه از طبقه و ملت از ملت با نابودی مناسبات سرمایه‌داری از بین نرود، هرگز و هرگز نجات انسان از الینه شدن در مناسبات سرمایه‌داری و رفع تضاد و تبعیض طبقاتی امکان‌پذیر نمی‌باشد.»

4 - در عبارات فوق شریعتی، «پیوند دموکراسی با مناسبات سرمایه‌داری امری غیر ممکن می‌داند» و رویکرد سوسیال دموکراسی انترناسیونال دوم که از دموکراسی سیاسی (نه دموکراسی اقتصادی و نه دموکراسی معرفتی و اجتماعی) حمایت می‌کردند و با کنار نهادن مبارزه برای سوسیالیسم حرکت خودشان را به اقدامات کینزی بر سر توزیع درآمد در مناسبات سرمایه‌داری محدود کرده‌اند، عوام‌فریبانه اعلام می‌کند. او در این رابطه با طرح سؤال‌هائی می‌گوید:

چگونه می‌شود از دموکراسی و آزادی سیاسی و فکری سخن گفت؟

دموکراسی و سرمایه‌داری؟ این دو چگونه با هم جمع می‌توانند شد؟

مگر اینکه از «دموکراسی پوششی دروغین برای مخفی کردن بهره‌کشی انسان از انسان بسازیم و این کثیف‌ترین فریب و بزرگترین آفت دموکراسی است». ممکن است در چنین نظامی انسان‌ها احساس آزادی کنند، اما این یک احساس کاذب است، ممکن است در چنین جامعه‌هائی همه افراد آزادانه رأی بدهند؛ اما پیش از آن سرمایه‌داری است که رای‌ها را در صندوق رأی‌هایشان فرو ریخته است، زیرا پول خودآگاه و ناخودآگاه رأی می‌سازد. «در میدان بازی که هر کسی آزاد است بتازد، شک نیست تنها کسانی که سوارند پیش بیافتند و پیاده‌ها از این آزادی و برابری حقوق سیاسی همیشه عقب بیافتند» بنابراین، آنچه که می‌توان در باب داوری شریعتی نسبت به دیالکتیک پیوند دموکراسی با سرمایه‌داری فهمید این که:

اولاً از آنجائیکه نظام سرمایه‌داری بر استثمار و بهره‌کشی و تبعیض طبقاتی و الینه کردن انسان استوار می‌باشد، بدین ترتبیب نظام سرمایه‌داری هرگز و هرگز نمی‌تواند از دموکراسی و آزادی سخن بگوید چراکه در تحلیل نهائی در رویکرد شریعتی «موضوع دموکراسی اجتماع انسان است، آنچنانکه موضوع آزادی خود انسان است». طبیعی است که در «مناسباتی که بر پایه استثمار فرد از فرد، طبقه از طبقه و ملت از ملت استوار باشد، صحبت از دموکراسی به معنای اجتماعی کردن سه مؤلفه قدرت سیاسی و قدرت اقتصادی و قدرت معرفتی یک شوخی بیش نیست.»

ثانیاً آنچنانکه شریعتی در عبارات فوق با صراحت مطرح می‌کند، «لازمه دموکراسی یا اجتماعی کردن سه مؤلفه قدرت سیاسی و اقتصادی و معرفتی برابری تمامی افراد جامعه در حقوق شهروندی می‌باشد». همچنین از آنجائیکه در رویکرد شریعتی در جامعه طبقاتی (مولود و سنتز مناسبات سرمایه‌داری) هرگز و هرگز امکان تحقق علی السویه افراد جامعه از حقوق شهروندی وجود ندارد، در نتیجه همین امر باعث می‌گردد که «سخن گفتن از دموکراسی در نظام سرمایه‌داری تنها یک فریب بزرگ برای پوشش دروغین بهره‌کشی انسان از انسان می‌باشد.»

ثالثاً در عبارات فوق، شریعتی آفتی که با طرح دموکراسی و آزادی در نظام سرمایه‌داری مطرح می‌کند، عبارت است از اینکه خود این شعار دموکراسی‌خواهی و خود این پروژه دموکراسی‌سازی در جامعه سرمایه‌داری باعث می‌گردد تا «جامعه احساس آزادی بکند هر چند که صد در صد این احساس آزادی امری دروغین و غیر واقعی می‌باشد.»

رابعاً در عبارات فوق شریعتی حتی مکانیزم‌های جان لاک و منتسیکو در باب دموکراسی در جامعه سرمایه‌داری مثل انتخابات، حق رأی دادن، تفکیک قوا و غیره هم به چالش می‌کشد چراکه او در این رابطه بر این باور است که «در نظام سرمایه‌داری حتی آزادی رأی دادن هم یک امر دروغین می‌باشد» و دلیلی که او در این رابطه مطرح می‌کند این است که که «قبل از اینکه رأی دهنده در نظام سرمایه‌داری رأی خودش را به صندوق رأی بریزد سرمایه‌دارها با تکیه بر پول و بوق‌های امپریالیسم خبری که در اختیار دارند، برای آنها از قبل رأی ساخته‌اند.»

خامسا در عبارات فوق شریعتی معتقد است که «شرط اول تحقق دموکراسی در یک جامعه (به عنوان بستر اجتماعی کردن قدرت سه مؤلفه‌ای سیاسی و اقتصادی و معرفتی حاکم توسط پائینی‌های جامعه) مبارزه با نظام طبقاتی می‌باشد»؛ زیرا نظام طبقاتی در مناسبات سرمایه‌داری در عرصه حقوق شهروند باعث می‌گردد که «عده‌ای به صورت سواره درآورد و عده‌ای دیگر به صورت پیاده»؛ و لذا در این رابطه است که شریعتی سوالی که مطرح می‌کند اینکه «آیا در یک جامعه که عده‌ای سواره هستند و عده‌ای دیگر پیاده، می‌توان طرح مسابقه برای آنها مطرح کرد؟»

5 – موضوع دیگری که شریعتی در عبارات فوق به صراحت به چالش می‌کشد، «سوسیالیسم دگماتیست حزب – دولت یا سوسیالیست‌های اقتدارگرا و دولت‌گرا قرن بیستم می‌باشند که در راستای ارائه بدیل برای سرمایه‌داری، به سرمایه‌داری دولتی (نه سوسیالیسم و نه دموکراسی) روی آوردند و همین ورطه بالاخره باعث گردید تا در انتهای قرن بیستم به فروپاشی این نظام سوسیالیست دولتی بیانجامد». شریعتی در عبارات فوق در نقد سوسیالیسم دگماتیست حزب – دولت لنینیستی قرن بیستم قبل از فرو پاشی می‌گوید: «در یک جامعه سوسیالیستی، به راستی سوسیالیستی تمرکز مالکیت افراد در یک بوروکراسی منجمد و همیشگی و مقتدر به نام حزب واحد یا به نام دیکتاتوری طبقاتی، اما در حقیقت دیکتاتوری رهبر ممکن نیست. دیکتاتوری‌ای که در فلسفه به نفی شخصیت و نفی نقش فرد در تاریخ معتقد است و در عمل فردپرستی را از حد فاشیسم هم می‌گذراند.»

6 - شریعتی در عبارات فوق، «بین جامعه سوسیالیستی و انسان سوسیالیستی تمایز قائل می‌شود و هر دو به صورت موضوع واحد تعریف نمی‌کند». او در این رابطه می‌گوید: «بنابراین انسان سوسیالیستی پیش از آن یک انسان خدائی است. یک جوهر صافی متعالی است، یک انسان به ایثار رسیده است. بی‌شک انسانی که در عین حال برای ایثار یک توجیه ایدئولوژیک و متناسب با جهان‌بینی خویش دارد». آنچنانکه در این تعریف شریعتی از انسان سوسیالیسم مشاهده می‌کنیم او انسان سوسیالیستی را همان انسان مؤمنی می‌داند که قرآن در آیه 23 سوره احزاب تعریف می‌کند («من المو منین رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیه فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و مابدلوا تبدیلا - از مومنانند آنانیکه در عهد و پیمانی که با خداوند بستند صداقت ورزیدند پس بخشی از آنها این عهد و پیمان خود را عمل کردند و رفتند و بخش دیگر در انتظار عمل به عهد خود می‌باشند و تبدیل نکردند» تبدیلی) یعنی همان انسان مؤمنی که قرآن با عبارت رجال صدقوا، مهم‌ترین مشخصه آنها را در ایثار جان و ایثار مال تعریف می‌نماید.

7 - نکته مهم دیگری که شریعتی در عبارات فوق بر آن تاکید می‌ورزد، موضوع «تفکیک آزادی به دو مؤلفه آزادی راستین انسانی و آزادی در تجارت است» که در منظومه معرفتی شریعتی «بین این دو آزادی از فرش تا عرش تفاوت وجود دارد». به این ترتیب که برای شریعتی «آزادی تجارت در عرصه آزادی انسان، تنها در چارچوب نظام سرمایه‌داری قابل تعریف می‌باشد» در صورتی که او لازمه دستیابی به «آزادی راستین نابودی مناسبات سرمایه‌داری در جامعه می‌داند»؛ به عبارت دیگر، در نگاه شریعتی «طرح آزادی در بستر نظام سرمایه‌داری همان آزادی در تجارت می‌باشد؛ و تا زمانیکه مناسبات سرمایه‌داری در جامعه حاکم باشد آزادی در خدمت مناسبات حاکم می‌باشد». البته این موضوع به معنای «نفی مطلق آزادی لیبرالیستی در مناسبات سرمایه‌داری نیست، بلکه تنها به معنای تبیین تفاوت بین آزادی سوسیالیستی با آزادی لیبرالیستی می‌باشد». چرا که در رویکرد شریعتی «برای دستیابی به آزادی سوسیالیستی لازم است که قبلاً مناسبات سرمایه‌داری در جامعه نابود شده باشد». بدین ترتیب است که او در عبارات فوق می‌گوید: «و نیز انسانی که به آزادی، آزادی راستین انسانی، نه آزادی تجارت می‌اندیشد، انسانی است که در جامعه‌ای زندگی می‌کند که قبلاً در آن انسان، از بند نظام سرمایه‌داری رها شده و نظام طبقاتی انسان را دو قطبی نکرده است و شرک طبقاتی، شرک نژادی و شرک تباری بر انسان حاکم نیست.»

8 - نکته مهم دیگری که شریعتی در عبارات فوق بر آن تاکید می‌ورزد، اینکه او در چارچوب «رویکرد اگزیستانسی‌اش به آزادی انسان، برای انسان حقوق طبیعی قائل است نه حقوق قراردادی». یادمان باشد که اعلامیه جهانی حقوق بشر که یکی از بزرگترین دستاوردهای تاریخ بشر می‌باشد و جزء قوانین بین‌المللی است، دارای مشکلات و نواقصی می‌باشد که لازم است برای فهم رویکرد شریعتی در خصوص مبنای حقوق طبیعی انسان (به جای حقوق قراردادی) به آن توجه ویژه‌ای بشود؛ به عبارت دیگر بدون فهم نواقص اعلامیه جهانی حقوق بشر هرگز نمی‌توانیم به موقعیت حقوق طبیعی و آزادی اگزیستانسی انسان در دیسکورس شریعتی پی بیریم. در این رابطه است که باید بگوئیم:

ادامه دارد