سلسله بحث‌های تئوریک در باب «آزادی» و «دموکراسی»

پیوند تنگاتنگ استراتژی اقدام عملی سازمان‌گرایانه جنبشی با دو مؤلفه:

«دموکراسی» و «سوسیالیسم» - قسمت سی و پنجم

به علت اینکه در ماه آذر قرار داریم و از آنجائیکه 64 سال است که ماه «آذر» برای جنبش‌های اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران به خصوص جنبش دانشجوئی ایران یادآور و سالروز «16 آذر سال 32» می‌باشد، یعنی شش ماه بعد از کودتای 28 مرداد 32 که به موازات اعتلای جنبش اجتماعی و جنبش دانشجوئی و جنبش دانش‌آموزی و جنبش معلمان، به خصوص از بعد از فرارسیدن مهرماه 32 و باز شدن مدارس و دانشگاه، تظاهرات جنبش دانشجوئی ایران در دانشکده فنی دانشگاه تهران در اعتراض به ورود نیکسون (معاون وقت رئیس جمهور امپریالیسم آمریکا، سرآشپز کودتای سیاه 28 مرداد 32 بر علیه تنها دولت دموکراتیک تاریخ ایران) و کشته شدن سه ستاره آسمان جنبش‌های اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران، یعنی قندچی، بزرگ‌نیا و رضوی، جهت تجلیل از عظمت جنبش دانشجوئی ایران در آن تند پیچ تاریخ ایران، از آنجائیکه شعار ثابت جنبش دانشجوئی ایران در 76 سالی که از عمر حیات سیاسی این جنبش می‌گذرد، شعار «آزادی» و «مبارزه با استبداد سیاسی حاکم» بوده است و در 76 سال گذشته جنبش دانشجوئی ایران، از خواسته و آرمان خود گامی به عقب نگذاشته است، بنابراین بحث تئوریک فوق را با طرح یک سؤال آغاز می‌کنیم و آن اینکه:

چرا رژیم مطلقه فقاهتی حاکم از بعد از قیام چهار روزه تیرماه 78 جنبش دانشجوئی ایران (بر علیه حاکمیت توتالیتر رژیم مطلقه فقاهتی) جهت به محاق کشیدن آن قیام، جنبش دانشجوئی ایران و به محاق بردن روز 18 تیر (به عنوان روز دانشجو در کنار روز 16 آذر) با پر رنگ کردن و حمایت جناحی از قیام 16 آذر 32 جنبش دانشجوئی و سرپل قرار دادن این ایام جهت استخدام پتانسیل جنبش دانشجوئی، در خدمت یارگیری در عرصه جنگ بین جناح‌های درونی حکومت (و در صفحه شطرنج تقسیم باز تقسیم قدرت بین جناح‌های درونی حکومت) روز 16 آذر را به رسمیت می‌شناسد؟

برای پاسخ به این سؤال باید توجه داشته باشیم که در این رابطه رژیم مطلقه فقاهتی توسط به رسمیت شناختن 16 آذر به عنوان «روز دانشجو» و حمایت صوری از تظاهرات دانشجویان در 16 آذر 32، می‌خواهد با یک تیر همزمان چند نشانه را بزند:

اولاً از «18 تیر» به عنوان روز دانشجو شدن به شدت جلوگیری نماید، چراکه رژیم مطلقه فقاهتی خوب می‌داند که اگر عامل سرکوب جنبش دانشجوئی در 16 آذر 32 (110 روز بعد از کودتای سیاه 28 مرداد) رژیم کودتائی و توتالیتر پهلوی بوده است، عامل سرکوب جنبش دانشجوئی در قیام چهار روزه تیر ماه 78 خود رژیم مطلقه فقاهتی بوده است.

ثانیاً توسط دفاع از «16 آذر به عنوان روز دانشجو» با عنایت به اینکه عامل اعتلای جنبش دانشجوئی در 16 آذر 32 مقابله و مخالفت با کودتای 28 مرداد و ورود نیکسون (معاون وقت رئیس جمهور کشور امپریالیسم آمریکا که عامل اصلی کودتای 28 مرداد 32 بر علیه دولت دموکراتیک دکتر محمد مصدق) بود، رژیم مطلقه فقاهتی تلاش می‌کند تا جوهر «ضد استبدادی و آزادی‌خواهانه» جنبش دانشجوئی ایران را به جوهر «مبارزه مجرد ضد امپریالیستی» استحاله نماید؛ و به عبارت دیگر جوهر اصلی ضد استبدادی و آزادی‌خواهانه مبارزه جنبش دانشجوئی ایران را در عرصه مبارزه مجرد ضد امپریالیستی مسخ نماید. غافل از اینکه نه تنها جوهر قیام 18 تیر 78 جنبش دانشجوئی ایران ماهیت ضد استبدادی داشته است و شعار اصلی و محوری قیام 18 تیر دانشجویان ایران، «مرگ بر استبداد» و «مرگ بر دیکتاتور» بوده است و برای اولین بار پس از 20 سال که از انقلاب ضد استبدادی 57 مردم ایران می‌گذشت، جنبش دانشجوئی ایران توسط قیام چهار روزه تیر ماه 78 توانستند شعار «مرگ بر دیکتاتور» و «مرگ بر استبداد» را وارد جنبش اجتماعی و پائینی‌های قاعده جامعه ایران بکنند، البته آنچنان جوهر ضد استبدادی جنبش دانشجوئی ایران در طول 76 سالی که از عمر این جنبش می‌گذرد، در همه فرایندهای مختلف جنبش دانشجوئی ایران پر رنگ و غالب بوده است که حتی مبارزه ضد امپریالیستی و ضد ارتجاعی و ضد استثماری و ضد استعماری جنبش دانشجوئی هم در عرصه مبارزه ضد استبدادی انجام گرفته است.

یادمان باشد که از آنجائیکه کشور ما در هیچ زمانی مورد استعمار مستقیم قدرت‌های امپریالیستی قرار نگرفته است، لذا مبارزه ضد استعماری و ضد امپریالیستی در کشور ما، برعکس کشورهای شرق قاره آسیا، هرگز صورت مستقیم نداشته است و پیوسته در چارچوب مبارزه با حاکمیت‌های بسترساز یا وابسته یا دست نشانده داخلی، مبارزه ضد امپریالیستی یا ضد استعماری یا رهائی‌بخش مردم ایران مادیت پیدا کرده است. به همین دلیل حتی در جریان تظاهرات دانشجویان دانشکده فنی تهران در برابر ورود نیسکون به ایران در 16 آذر 32 این تظاهرات جنبش دانشجوئی در برابر ورود نیکسون صورتی بالبداهه نداشته است، بلکه برعکس 16 آذر 32 تظاهراتی در ادامه اعتراض جنبش دانشجوئی ایران بر علیه کودتای 28 مرداد و بر علیه رژیم کودتائی و توتالیتر پهلوی بود که از مهر ماه 32 همراه با جنبش دانش‌آموزی و معلمان، به موازات بازگشائی دانشگاه‌ها و مدارس شروع شده بود.

فراموش نکنیم که در زمان کودتای 28 مرداد 32 به علت تعطیلی تابستانی دانشگاه‌ها و مدارس جنبش دانشجوئی و جنبش دانش‌آموزی و جنبش معلمان ایران نتوانستند در تابستان 32 بر علیه کودتای 28 مرداد حرکت جمعی داشته باشند. طبیعی بود که یکماه بعد از کودتای 28 مرداد 32 با اتمام تعطیلات تابستانی و بازگشائی دانشگاه‌ها و مدارس شرایط برای اعتلای جنبش دانشجوئی و دانش‌آموزی و معلمان ایران فراهم گردد. در نتیجه در این رابطه بود که به موازات بازگشائی دانشگاه‌ها و مدارس رفته رفته جنبش دانشجوئی و جنبش دانش‌آموزی و جنبش معلمان ایران بر علیه کودتای 28 مرداد روندی رو به اعتلا پیدا کرد؛ و حتی قبل از ورود نیکسون این اعتراضات دانشجوئی و دانش‌آموزی و معلمان ادامه داشت. به همین جهت مبارزه جنبش دانشجوئی ایران حتی در فرایند ضد امپریالیستی آن، از جوهر ضد استبدادی برخوردار بوده است.

پر واضح است که اگرچه با ورود نیکسون شرایط برای اعتلای جنبش اعتراضی و ضد کودتائی دانشجوئی و دانش‌آموزی ایران فراهم گردید، باز همان اعتراض ضد کودتائی 28 مرداد 32، جنبش دانشجوئی و دانش‌آموزان ایران در 16 آذر 32 بیش از آنکه ماهیت ضد امپریالیستی داشته باشد، ماهیت ضد استبدادی و ضد دربار کودتاگر پهلوی داشته است؛ و جنبش دانشجوئی و دانش‌آموزی و معلمان در آذر 32 در ادامه اعتراض آغاز شده از مهر ماه 32 حتی در عرصه مبارزه ضد امپریالیستی تلاش می‌کردند تا به مبارزه ضد استبدادی بپردازند؛ که به موازات آن، این جنبش به خصوص در دهه 40 و 50 در لوای استراتژی پیشاهنگی (و فراموش کردن جایگاه پیشروئی خود در چارچوب سه مؤلفه استراتژی پیشاهنگی یعنی مبارزه چریک‌گرائی مدرن و ارتش خلقی مائوئیستی و تحزب‌گرایانه لنینیستی) پیوسته وجه مبارزه ضد استبدادی خودشان را محور قرار داده بودند.

هر چند که از سال 55 به علت «شکست استراتژی پیشاهنگی» در سه مؤلفه آن، جنبش دانشجوئی گرفتار بحران و رکود گردید؛ و از آنجائیکه نظریه‌پردازان جنبش دانشجوئی نتوانستند در فرایند رکود و بحران بعد از سال 55 جنبش دانشجوئی ایران را از ریل «پیشاهنگی» وارد ریل «پیشروئی» خود بکنند، همین امر باعث گردید تا از نیمه دوم سال 56 به موازات خروج جنبش دانشجوئی از رکود و بحران، این جنبش با رها کردن فرایند پیشاهنگی، بدون برنامه و استراتژی پیشروئی، در خلاء تئوری و استراتژی، مجبور به دنباله‌روی از جنبش اجتماعی ضد استبدادی 56 -57 (که نقش رهبری آنها در دست حاشیه‌نشینان کلان شهرهای ایران بود) گردید.

در نتیجه این همه باعث شد تا شرایط برای موج‌سواری روحانیت ارتجاعی از راه رسیده بر جنبش دانشجوئی و جنبش اجتماعی و جنبش حاشیه‌نشینان کلان شهرهای ایران (که همگی این جنبش‌ها جوهر ضد استبدادی داشتند) فراهم بشود؛ و توسط این موج‌سواری روحانیت ارتجاعی از راه رسیده بود که آنها توانستند هژمونی جنبش ضد استبدادی مردم ایران را به خصوص از نیمه دوم سال 57 در دست بگیرند؛ و حتی این هژمونی بر جنبش طبقه کارگران ایران (که از بعد از 17 شهریور تحت رهبری کارگران صنعت نفت روندی رو به اعتلا و سراسری پیدا کرده بود) تحمیل نمایند.

بنابراین در طول 76 سال عمر جنبش دانشجوئی ایران، «مبارزه ضد استبدادی و آزادی‌خواهانه» جزء لاینفک استراتژی این جنبش بوده است. ولی با همه این احوال رژیم مطلقه فقاهتی حاکم از بعد از قیام چهار روزه تیرماه 78 جنبش دانشجوئی ایران، پیوسته تلاش کرده است تا به صورت کاذب و غیر واقعی با تحلیل مجرد کردن از مبارزه ضد امپریالیستی جنبش دانشجوئی ایران در سال 32 جوهر ضد استبدادی تظاهرات 16 آذر 32 را در پای جوهر ضد امپریالیستی آن قربانی نماید.

ثالثاً رژیم مطلقه فقاهتی توسط دفاع از 16 آذر به عنوان روز دانشجو، علاوه بر اینکه می‌کوشد تا قیام ضد استبدادی 18 تیر 78 جنبش دانشجوئی را به محاق بکشاند، تلاش می‌کند تا حرکت جنبش دانشجوئی ایران را وارد چرخه تضاد جناح‌های درونی قدرت در عرصه صفحه شطرنج تقسیم باز تقسیم قدرت بین جناح‌های درونی حکومت بکند که البته این بنیان فریبنده از 13 آبان 58 توسط خیمه شب‌بازی اشغال سفارت آمریکا (که به وسیله سناریوی موسوی خوئینی‌ها تنظیم یافته بود) تکوین پیدا کرده است.

لذا در این رابطه است که همه ساله شاهدیم که در ایام 16 آذر مسابقه لیدرهای جناح درونی حکومت جهت یارگیری و خیمه شب‌بازی در دانشگاه‌ها به راه می‌افتد و ترافیک رفت و آمد جناح‌های درونی قدرت به دانشگاه‌ها زمانی پر رنگ‌تر می‌گردد که ایام انتخابات جهت تقسیم باز تقسیم کرسی‌های قدرت نزدیک باشد. بی‌شک در چنان ایامی جناح‌های درونی قدرت برای جذب آراء بیش از چهار میلیون خانواده جنبش دانشجوئی ایران، جهت ورود و میتینگ در دانشگاه‌ها از همدیگر سبقت می‌گیرند؛ و هر کدام با شعارها پر طمطراق خود به حمایت صوری از دانشگاه و نجات دانشگاه پادگانی از حصار حزب پادگانی خامنه‌ای و نهادهای امنیتی او، تلاش می‌کنند تا جنبش دانشجوئی ایران را به خود نزدیک سازند. البته همینکه بر خر مراد قدرت سوار شدند، دیگر پشت سر خود را نگاه نخواهند کرد؛ و آنچنانکه در دولت یازدهم و دوازدهم شاهد بودیم حتی حسن روحانی با آن همه کبکبه و دبدبه‌اش به عنوان کهنه‌کارترین نیروی امنیتی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم، از بردن یک وزیر آموزش عالی (که مورد قبول دانشجویان و مدافع شعارهای انتخاباتی‌اش باشد) به درون کابینه‌اش ناکام ماند؛ و توانائی معامله با حزب پادگانی خامنه‌ای در این رابطه پیدا نکرد.

در نتیجه در 5 سال عمر دولت روحانی مانند گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی، باز این حزب پادگانی خامنه‌ای است که در رابطه با دانشجو و دانشگاه پادگانی و وزیر آموزش عالی و پادگانی کردن هر بیشتر دانشگاه‌ها، حرف اول می‌زند و البته همین خیمه شب‌بازی در زمان 8 ساله دولت به اصطلاح اصلاحات سیدمحمد خاتمی هم شاهد بودیم.

فراموش نکنیم که تمام پروژه‌های سرکوب جنبش دانشجوئی در قیام تیر ماه 78 توسط حمایت دولت هفتم و هشتم سیدمحمد خاتمی از حزب پادگانی خامنه‌ای و شورای امنیت ملی شیخ حسن روحانی و نیروی انتظامی قالیباف به انجام رسید؛ و خود سیدمحمد خاتمی پس از سرکوب قیام تیر ماه 78 جنبش دانشجوئی ایران نخستین مقام بالای کشوری بود که در دانشگاه همدان، این قیام را «فتنه» نامید و اعلام کرد که «من و رهبری افتخار می‌کنیم که توانستیم این فتنه را سرکوب نمائیم». آنچنانکه شیخ حسن روحانی دبیر شورای امنیت کشور در 19 تیرماه 78 در سخنرانی پیش از خطبه نماز جمعه تهران عربده مستانه پیروزی بر جنبش دانشجوئی به عنوان یک افتخار برای خود نقل کرد.

حال سؤال دیگری که در همین رابطه قابل طرح می‌باشد اینکه، چرا رژیم مطلقه فقاهتی از بعد از شکست انقلاب ضد استبدادی بهمن ماه 57 برای نهادینه کردن حاکمیت خود، پروسه نهادینه کردن حاکمیت خود را از سرکوب جنبش دانشجوئی توسط کودتای فرهنگی بهار 59 شروع کرد؟ در پاسخ به این سؤال باید بگوئیم که این استراتژی فقط خاص رژیم مطلقه فقاهتی نبوده است و قبل از رژیم مطلقه فقاهتی تقریبا تمامی انقلاب‌های قرن بیستم کشورهای پیرامونی که در راستای نهادینه کردن حاکمیت حاکمان جدید گام برداشته‌اند، دانشگاه‌ها نخستین خاکریزی بوده است که آنها سرکوب را از آنجا شروع کرده‌اند که برای نمونه به انقلاب فرهنگی چین اشاره می‌کنیم که حزب کمونیست چین تحت رهبری مائو پس از انقلاب جهت نهادینه کردن حاکمیت خود بر این کشور ابتدا پروسه سرکوب و نهادینه کردن حاکمیت خود را از دانشگاه‌ها و جنبش دانشجوئی تحت شعار انقلاب فرهنگی شروع کردند. بنابراین رژیم مطلقه فقاهتی با تاسی از این نظام‌های توتالیتر ایدئولوژیک حکومتی بود که پروسه سرکوب و نهادینه کردن حاکمیت خود را از دانشگاه‌ها آغاز کرد.

پر واضح است علت اینکه این رژیم‌های توتالیتر و حاکمیت‌های ایدئولوژیک پروسه سرکوب خود را از دانشگاه‌ها آغاز کرده‌اند، برمی‌گردد به «پیوند جنبش سیاسی در این کشورها با دانشگاه‌ها یا جنبش دانشجوئی». شکی نیست که فراهم بودن شرایط ذهنی در دانشگاه‌ها این بستر را فراهم می‌سازد تا خواستگاه جنبش سیاسی این کشورها بطور عمده از دانشگاه‌ها باشد. برای تعیین مصداق، تنها کافی است که پیوند تنگاتنگ بین جنبش سیاسی ایران و دانشگاه‌ها در طول 76 سال گذشته مورد کالبد شکافی قرار گیرد، آنچنانکه از بعد از شهریور 20 (از بعد از تبعید رضاخان به دست انگلیس‌ها) و باز شدن فضای سیاسی جامعه ایران و اعتلای جنبش نوین سیاسی در جامعه ایران این دانشگاه‌های ایران بودند که به عنوان خواستگاه منحصر به فرد جنبش سیاسی جامعه ایران بوده‌اند و در ادامه آن در دوران نهضت ملی کردن صنعت نفت ایران توسط مصدق تا کودتای 28 مرداد 32 باز این دانشگاه‌های ایران بودند که به عنوان تکیه‌گاه اصلی جنبش سیاسی ایران در شاخه‌های مختلف ملی و مذهبی و غیر مذهبی درآمدند؛ و بعد از کودتای 28 مرداد 32 به خصوص در دهه 40 و 50 که جریان چریک‌گرائی مدرن به عنوان گفتمان مسلط جنبش سیاسی ایران درآمد، تقریباً بدون استثناء خواستگاه تمامی جریان‌های چریک‌گرای مدرن رویکرد سه گانه مذهبی و ملی و غیر مذهبی همین دانشگاه‌های ایران بودند (برعکس جریان‌های چریک‌گرای سنتی مثل فدائیان اسلام و مؤتلفه که خواستگاه آنها بازار و روحانیت سنتی بودند) و در ادامه آن خواستگاه جنبش ارشاد شریعتی در سال‌های 47 تا 51 باز همین دانشگاه‌های ایران بودند.

ادامه دارد

  • آگاهی
  • آزادی
  • برابری