سنگهائی از فلاخن: سلسله بحثهای تئوریک در باب دموکراسی و آزادی
الفبای «دموکراسی سوسیالیستی» سه مؤلفهای و فرایندی در دیسکورس «جنبش پیشگامان مستضعفین ایران» - قسمت چهل و دو
6 - نیروی اپوزیسیون یا چپ در رویکرد «دموکراسی عمودی» یا «دموکراسی سوسیالیستی» با نیروی اپوزیسیون یا چپ در رویکرد سوسیالیسم کلاسیک و سوسیالیسم دولتی قرن نوزدهم و بیستم متفاوت میباشد، چراکه نیروی چپ یا اپوزیسیون در سوسیالیسم کلاسیک و سوسیالیسم دولتی قرن بیستم تنها در چارچوب مبارزه طبقاتی صرف آن هم به صورت انتزاعی تبیین و تعریف میشد، در صورتی که در «دموکراسی عمودی» یا «دموکراسی سوسیالیستی» از آنجائیکه کل جامعه کنشگر میباشند و دموکراسی سنتز فرایند دموکراتیک جامعه است و دیگر جامعه تماشاگر نمیباشند و تنها پرولتاریای صنعتی بازیگری نیستند، همین رویکرد اجتماعی در «دموکراسی عمودی» یا «دموکراسی سوسیالیستی» باعث میگردد تا برعکس سوسیالیسم کلاسیک و سوسیالیسم دولتی که تنها به صورت مکانیکی استثمار اقتصادی به چالش کشیده میشد، در دموکراسی عمودی هر گونه «کالائی شدن» در جامعه سرمایهداری اعم از «کالائی شدن انسان» و «کالائی شدن آموزش» و «کالائی شدن طبیعت و محیط زیست» و «کالائی شدن زن» و «کالائی شدن نیروی کار» در بازار سرمایهداری به چالش کشیده شوند. در نتیجه این همه باعث میگردد تا در رویکرد «دموکراسی عمودی» یا «دموکراسی سوسیالیستی» کل اردوگاه بزرگ مستضعفین یا کل جامعه کنشگر بشوند؛ و همین خودویژگی رویکرد «دموکراسی عمودی» باعث میگردد تا «اتوریتهها در جامعه شکسته شوند و کاریزماها دیگر مانند گذشته نتوانند به صورت مکانیکی هدایتگری جامعه را در راستای رویکرد قدرتطلبانه خود به کار بگیرند»؛ و بدین ترتیب است که جامعه از فرایند تماشاگری وارد فرایند بازیگری میشوند و دوران گفتمانسازی روشنفکرانه برای جامعه به پایان میرسد و جامعه وارد فرایند دینامیک گفتمانیابی میشوند.
7 - لازمه دموکراتیک کردن جامعه در راستای دستیابی به «دموکراسی عمودی» (نه دموکراسی افقی پارلمانتاریستی لیبرال سرمایهداری) آن است که جامعه به صورت «عمودی وارد دیالوگ یا گفتمان مشترک بشوند». قابل ذکر است که در شرایطی که فضای مجازی در جامعه امروز ایران با بیش از 47 میلیون کاربر که تنها در شبکه اجتماعی تلگرام دارند، با عنایت به اینکه در فضای مجازی و شبکههای اجتماعی رژیم مطلقه فقاهتی هنوز نتوانسته است که این فضا را امنیتی بکند و سانسور و خودسانسوری بر فضای مجازی و شبکههای اجتماعی حاکم نماید، همین امر باعث گردیده است تا فضای مجازی در شرایط فعلی، در خدمت دیالوگ افقی بین کنشگران جامعه ایران باشد. بطوریکه در این رابطه میتوانیم داوری کنیم که با ورود فضای مجازی و شبکههای اجتماعی به عرصه گفتمان افقی جامعه ایران، جامعه ایران و گروههای مختلف کنشگران اجتماعی و جنبشهای مختلف اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران، در «عرصه مکانیزم سازمانیابی وارد فرایند جدیدی گردیدهاند» که این فرایند جدید، مرزبندی کامل با فرایند گذشته سازمانیابی دارد. بطوریکه در این رابطه اگر بگوئیم که در فرایند سازمانیابی جدید دیگر نمیتوان با مکانیزمهای سازمانیابی گذشته (که صورت وارداتی از انقلاب اکتبر روسیه و انقلاب چین و انقلاب کوبا داشته است) به سازمانیابی حرکت گروههای مختلف اجتماعی جامعه ایران پرداخت، داوری غیر واقعگرایانهای نکردهایم؛ و در همین رابطه است که باز میتوانیم داوری کنیم که تمامی جریانهای سیاسی که در این شرایط تلاش میکنند تا توسط همان مکانیزمهای سابق وارداتی به سازماندهی گروههای مختلف کنشگران اجتماعی جامعه ایران بپردازند، گرفتار بنبست سازماندهی گروههای اجتماعی جامعه ایران شدهاند، باز داوری غلطی نمیباشد.
لذا در همین رابطه است که باید بر این امر تاکید کنیم که با ظهور «دیالوگ افقی توسط فضای مجازی و شبکههای اجتماعی» شرایط نوینی در عرصه سازماندهی کنشگران جامعه ایران بوجود آمده است؛ که توجه به این حقیقت میتواند ما را به این داوری برساند که در چنین شرایطی دیگر حتی مانند گذشته معضل سازمانیابی کنشگران اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران، به عنوان معضل اصلی بحران اجتماعی اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران نمیباشد. هر چند که اگر بخواهیم با رویکرد سازمانیابی کلاسیک به آسیبشناسی سازماندهی کنشگران اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران و جنبشهای دینامیک تکوین یافته از پائین بپردازیم، معضل اصلی و فراگیر همه جنبشهای تکوین یافته و مستقل از پائین جامعه ایران همان معضل سازمانیابی و سازماندهی این جنبشهای میباشند.
برای ارائه دلیل خودمان در رابطه با این داوری باید به اعتصاب کامیونداران در خرداد ماه سال جاری اشاره کنیم که به ضرس قاطع از موفقترین اعتصابات بر علیه رژیم در دوران چهل ساله عمر رژیم مطلقه فقاهتی بوده است؛ زیرا 350 هزار کامیوندار در 25 استان و 200 شهر کشور که سکاندار بیش از 80 درصد حمل نقل بین شهری کشور ایران را در دست دارند در شرایطی که فاقد حداقل سازماندهی و تشکیلات بودند، توانستند توسط فراخوانی در فضای مجازی و ایستگاههای بین شهری که جهت استراحت خود داشتند، فراگیرترین اعتصاب چهل ساله گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی را به نمایش بگذارند. بطوریکه همین خودویژگیهای اعتصابات کامیونداران باعث گردید تا رژیم مطلقه فقاهتی در شرایط که خود را آچمز شده میدید، تمامی خواستههای آنها را قبول کنند. البته در خصوص اعتصاب کامیونداران آنچه که بیش از موفقیت کامیونداران در راستای دستیابی به خواستههای خود اهمیت دارد شکل سازمانیابی و سازماندهی خودجوش و دینامیک و سراسری و فراگیر 350 هزار کامیوندار در عرض حداکثر یک هفته بود.
فراموش نکنیم که اعتصاب اخیر کامیونداران (که بدون هیچگونه سازماندهی و تشکیلات قبلی و تنها توسط شبکههای اجتماعی صورت گرفت) اولین اعتصاب فراگیر و سراسری کامیونداران و جنبشهای اعتصابی گروههای مختلف اجتماعی در 40 سال گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی بود؛ بنابراین مهمترین درس و پیامی که اعتصاب 350 هزار کامیوندار ایرانی در خردادماه 97 برای پیشگام مستضعفین ایران داشت این است که:
اولاً در این شرایط دیگر جهت سازماندهی جنبش اعتصابی گروههای اجتماعی اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران، نمیتوان مانند گذشته بر سازماندهی مکانیکی تزریق شده از بالا چه به شکل تحزبگرایانه لنینیستی و چه به شکل ارتش خلقی مائوئیستی تکیه کرد
ثانیاً در عرصه سازماندهی گروههای مختلف کنشگر اردوگاه بزرگ مستضعفین باید سازماندهی به همراه جنبش دینامیک اعتراضی و اعتصابی و حتی مطالباتی و صنفی تکوین پیدا نماید؛ به عبارت دیگر «سازماندهی افقی» در گرو تحقق جنبش دینامیک افقی میباشد یعنی بدون جنبش افقی امکان «سازماندهی افقی» هم وجود نخواهد داشت و شاید بهتر باشد که اینچنین مطرح کنیم که «سازماندهی افقی» در گرو «جنبش افقی» میباشد، لذا هرگز نمیتوان در عرصه جنبش دینامیک اعتراضی و یا اعتصابی و یا مطالباتی که جوهری افقی دارد شکل سازماندهی صورت عمودی و تزریق شده از بالا داشته باشد
ثالثاً پیوند فضای مجازی و فضای واقعی در عرصه سازماندهی امری جبری میباشد آنچنانکه در جریان اعتصاب 350 هزار نفر کامیونداران شاهد بودیم که به موازات فراخوانی در عرصه فضای مجازی در عرصه میدانی کامیونداران توسط همان ایستگاههای بین شهری بومی خود پیوند میدانی خود را به موازات پیوند در شبکههای اجتماعی پیش میبردند.
رابعاً هرگز نباید در عرصه سازماندهی جنبشهای دینامیک تکوین یافته از پائین برای گروههای مختلف اجتماعی بر شکل ثابت و واحد سازماندهی تکیه بکنیم بلکه برعکس باید توجه داشته باشیم که اگر به جنبش افقی به صورت دینامیک اعتقاد داریم باید به موازات آن به این حقیقت نیز اعتقاد پیدا کنیم که خودسازماندهی خودجوش و دینامیک به صورت مشخص و کنکریت در رابطه با گروههای مختلف اجتماعی نمود پیدا میکند.
خامسا پیوند دیالوگ افقی و عمودی در چارچوب کنشگران اجتماعی جهت دموکراتیک کردن جامعه امری ضروری میباشد، چرا که اگر باور داشته باشیم که کنشگران اجتماعی توسط دیالوگ افقی در عرصه شبکههای اجتماعی فضای مجازی میتوانند به صورت آزادانه خواستههای طبقاتی و گروهی و مطالباتی و سیاسی خود را به نقد و بررسی و فراخوانی بگذارند در عرصه دیالوگ عمودی یا میدانی میتوانند، پتانسیل گروهی خود را به محک تجربی بکشانند. به همین دلیل است که برای دموکراتیک کردن جامعه در راستای کسب دموکراسی باید گروههای مختلف اجتماعی یا کنشگران اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران بتوانند به صورت افقی و عمودی وارد دیالوگ مستقیم بشوند؛ و البته همه این دعاها برای امین است، چراکه دموکراتیک شدن جامعه تنها در شرایطی حاصل میشود که جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران (نه فقط طبقه و یا گروه خاص اجتماعی) بتوانند به عنوان کنشگران اصلی سیاسی یا مطالباتی درآیند؛ و شاید بهتر باشد که اینچنین مطرح کنیم که تنها فرایند دموکراتیک کردن جامعه ایران است که میتواند «طبقه کارگر را بدل به جامعه در عرصه کنشگری صنفی و مطالباتی و سیاسی بکنند»، چراکه تا زمانیکه طبقه کارگر نتوانند در عرصه «فرایند دموکراتیک بدل به جامعه کنشگر» بشوند، قطعاً آنچنانکه در 40 سال گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی شاهد بودهایم، گرفتار «ورطه سکتاریست و فرقهگرایانه و در نهایت بنبست میشوند.»
یادمان باشد که یکی از مهمترین عواملی که باعث شکست سوسیالیسم کلاسیک قرن نوزدهم و سوسیالیسم دولتی قرن بیستم شد، این بود که نظریهپردازان این رویکرد تلاش میکردند تا توسط «مطلق کردن طبقه کارگر و مطلق کردن هژمونی طبقه کارگر» و توسط رویکرد «دیکتاتوری پرولتاریا» به عنوان شکل دولت طبقه کارگر، شرایط برای رهائی طبقه کارگر از استثمار اقتصادی در مناسبات سرمایهداری فراهم سازند؛ که البته همین مطلق کردن طبقه کارگر و مطلق کردن هژمونی طبقه کارگر (آن هم بر روی کاغذ نه در عرصه میدانی) باعث گردید تا با گرفتار شدن طبقه کارگر به ورطه سکتاریست، نه تنها مبارزه طبقاتی در جامعه دچار انحراف و رکود بشود، بلکه مهمتر از آن اینکه طبقه کارگر نتوانست حتی در کشورهای متروپل «بدل به جامعه بشود.»
قابل ذکر است که آنچنانکه قبلاً هم تاکید کردیم لازمه تحقق «دموکراسی عمودی» در یک جامعه این است که به جای اینکه یک طبقه بدل به کنشگر اصلی بشوند، باید کل جامعه در عرصه جنبشهای دو مؤلفهای آزادیخواهانه و برابریطلبانه بدل به کنشگر بشوند، چراکه در تعریف «دموکراسی عمودی» گفتیم که «دموکراسی عبارت است از حاکمیت مردم بر مردم توسط خود مردم» پر واضح است که مطابق این تعریف «مردم» (که خود جامعه میباشند) به عنوان رمز اساسی تکوین «دموکراسی عمودی» در جامعه میباشند؛ یعنی تنها زمانی «دموکراسی عمودی» وارد فرایند اجتماعی خود به صورت ابژه (نه سوژه نظری و ذهنی) میشود که جامعه در عرصه دو جبهه بزرگ آزادیخواهانه و برابریطلبانه، بدل به کنشگر اصلی بشوند (نه فقط و منحصراً طبقه آنچنانکه سوسیالیستهای کلاسیک قرن نوزدهم و سوسیالیستهای دولتی قرن بیستم مدعیان بودند).
در این رابطه است که تا زمانیکه طبقه کارگر ایران مانند فرایند پسا 17 شهریور سال 57 که جنبش کارگری ایران تحت هژمونی جنبش کارگران صنعت نفت ایران توانست رهبری جنبش اعتصابی گروههای مختلف اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران را در دست بگیرند، «نمیتوانند بدل به جامعه بشوند» و در شرایط فعلی جنبش مطالباتی طبقه کارگر ایران نخواهد توانست هژمونی جنبشهای گروههای اجتماعی اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران را در دست بگیرند، لذا در این رابطه است که برای اینکه بتوان طبقه کارگر را بدل به «جامعه» کرد، باید منهای «بازتعریف طبقه کارگر در چارچوب کلیه افرادی که توسط کار یدی و کار ذهنی خود در مناسبات سرمایهداری ایران تولید ارزش اضافی و ارزش افزوده میکنند، شرایطی فراهم بکنیم تا طبقه کارگر ایران به عنوان سرپل اتصال دو جبهه نان و آزادی اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران، جایگاه تاریخی خود را در عرصه میدانی تعریف نمایند.»
بدین ترتیب است که میتوانیم مدل جدیدی از سوسیالیسم عرضه کنیم که میتواند بین سوسیالیسم و دموکراسی پیوند دیالکتیکی ایجاد نماید و توسط «دموکراسی عمودی» بر پایه توزیع سه مؤلفهای قدرت اقتصادی و قدرت سیاسی و قدرت معرفتی، میتواند اجتماعی شدن سه مؤلفه قدرت را در جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران به نمایش بگذارد؛ و من حیث المجموع، تنها در این چارچوب است که دیگر مرزبندی بین سوسیالیسم و دموکراسی وجود نخواهد داشت؛ و امکان تفکیک بین سوسیالیسم و دموکراسی نیست، چراکه در این چارچوب «سوسیالیسم عبارت خواهد بود از فرایند تعمیق دموکراسی در عرصه مؤلفههای سه گانه قدرت سیاسی و قدرت اقتصادی و قدرت معرفتی.»
8 – لازمه دموکراتیک کردن جامعه برای دستیابی به «دموکراسی عمودی»، «رهائی زنان جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران میباشد» و تا زمانی که در یک جامعه زنان آن جامعه وارد فرایند رهائی تاریخی و اقتصادی و سیاسی و اجتماعی و فرهنگی نشوند، امکان دموکراتیک کردن جامعه و در نتیجه امکان دستیابی به دموکراسی در سه مؤلفه مختلف توزیع اجتماعی قدرت سیاسی و توزیع اجتماعی قدرت اقتصادی و توزیع اجتماعی قدرت فرهنگی و معرفتی وجود ندارد؛ زیرا زنان در هر جامعهای به لحاظ کمی حداقل 50% افراد آن جامعه را تشکیل میدهند. به همین دلیل چه در عرصه توسعه سیاسی یا دموکراسی سیاسی و چه در عرصه توسعه اقتصادی یا دموکراسی اقتصادی و یا سوسیالیسم و چه در عرصه توسعه فرهنگی و یا دموکراسی فرهنگی نقش 50% جامعه تعیین کننده میباشد. آنچنانکه در این رابطه میتوان به ضرس قاطع داوری کرد که بدون فرایند رهائی زنان جامعه، امکان تحقق دموکراسی در سه شاخه مختلف آن در هیچ جامعهای حتی پیشرفتهترین جوامع بشری وجود ندارد؛ و شاید بهتر آن باشد که در این رابطه داوری کنیم که اگر مسیر رهائی زن در تمدن مغرب زمین حتی بعد از رهائی بردهداری و از نیمه اول قرن بیستم شروع شده است، به این خاطر بوده است که نظریهپردازان لیبرال – دموکراسی سرمایهداری دریافتند که بدون رهائی زن نه تنها نمیتوانند از نیروی کار ارزان زنان مغرب زمین در رقابت با نیروی کار مردان جهت بهرهکشی نظام سرمایهداری بهرهمند شوند، بلکه مهمتر از آن دریافتند که بدون رهائی زن در مغرب زمین و جهان سرمایهداری امکان تحقق لیبرال دموکراسی به عنوان سلاح ایدئولوژیک سرمایهداری در رقابت با ایدئولوژی سوسیالیسم دولتی که از بعد از انقلاب اکتبر 1917 رو سیه تکوین پیدا کرد وجود نخواهد داشت؛ و لذا در همین رابطه بود که سرمایهداری جهانی در مسیر رهائی زن مغرب زمین بزرگترین فاجعهای که در تاریخ رهائی زن بوجود آورد این بود که زن را به عنوان یک کالا در مسیر رقابت بازار جهانی سرمایهداری در آورد؛ و البته کالا شدن زن در بازار رقابت سرمایهداری هم در عرصه اقتصادی صورت گرفت (چراکه نیروی کار ارزان زنان به صورت کالای ارزان در رقابت با نیروی کار مردان جهت پائین آوردن قدرت چانهزنی آنها به کار گرفته شد) و هم در عرصه فرهنگی و سیاسی و اجتماعی که با سوء استفاده از سکسوالیته زن مغرب زمین، زن به صورت کالای جنسی هم درآمد.
ادامه دارد