سلسله مقالاتی در باب مبانی تئوریک استراتژی ما

جایگاه «انقلاب اجتماعی» در استراتژی پیشگام – قسمت بیست

 

با عنایت به این جایگاه «انقلاب اجتماعی» در رویکرد ما است که در طول 150 سال گذشته تاریخ ایران که حرکت تحول‌خواهانه نوین جامعه ایران شکل گرفته است، پیوسته برای نظریه‌پردازان و پیشگامان و پیشاهنگان و پیشروان جامعه ایران، «کدامین استراتژی و مکانیزم جهت دستیابی به انقلاب اجتماعی (در چارچوب تعریف فوق) به عنوان کلیدی‌ترین و دوران‌ساز موضوع مطرح بوده است»؟ لذا هر جریانی در این رابطه جهت دستیابی به دنیائی بهتر برای جامعه ایران، پیوسته خود را مجبور به پاسخ دادن به این سؤال کلیدی می‌دانسته است یعنی «چگونه می‌توان در جامعه ایران انقلاب اجتماعی ایجاد کرد؟» زیرا در تحلیل نهایی تمامی جریان‌ها معتقد بوده و معتقد هستند که دستیابی به جهان بهتر برای جامعه ایران در گرو «انقلاب اجتماعی فراگیر و عمیق و دینامیک خود جامعه ایران می‌باشد.»

در پاسخ به این سؤال کلیدی بوده است که در 150 سال گذشته عمر حرکت تحول‌خواهانه نوین جامعه ایران، نظریه‌پردازان پیشکسوت پاسخ‌های متفاوتی داده‌اند. عده‌ای برای دستیابی به انقلاب اجتماعی در جامعه ایران معتقد به «تقدم انقلاب فرهنگی بر انقلاب اجتماعی و انقلاب سیاسی و انقلاب اقتصادی به صورت مکانیکی بوده‌اند»؛ و در این رابطه اعتقاد داشته‌اند که تا زمانیکه در جامعه ایران «انقلاب فرهنگی» فراگیر صورت نگیرد، امکان «انقلاب اجتماعی» وجود ندارد. البته بین این گروه در خصوص خود جوهر انقلاب فرهنگی هم اختلاف وجود داشته است، بطوریکه بعضی مانند کسروی و صادق هدایت جهت انجام این انقلاب فرهنگی در جامعه ایران، اعتقاد داشته‌اند که با مذهب‌ستیزی یا دین‌ستیزی و تصوف‌ستیزی و عرب‌ستیزی و سنت‌ستیزی می‌توان در جامعه ایران به انقلاب فرهنگی دست زد.

آنچنانکه برعکس، عده دیگر در راستای انجام انقلاب فرهنگی در جامعه ایران مثل جلال آل احمد معتقد بودند که «باید توسط سنت‌گرائی و جنگ با مدرنیته و مبارزه با غربزدگی به انقلاب فرهنگی در جامعه ایران دست پیدا کرد»؛ و در ادامه آن عده‌ای دیگر ماند شریعتی جهت انجام انقلاب فرهنگی بسترساز انقلاب اجتماعی معتقدند که «باید توسط اصلاح دینی و بازسازی دینی و مذهبی به انقلاب فرهنگی بسترساز انقلاب اجتماعی در جامعه ایران پرداخت». همچنین عده‌ای دیگر مانند سید حسن تقی‌زاده و میرزا ملکم خان معتقد بودند که جهت انقلاب فرهنگی بسترساز انقلاب اجتماعی در جامعه ایران «باید توسط تقلید از موی سر تا ناخن پا از مغرب زمین به انقلاب فرهنگی در جامعه ایران دست پیدا کرد»؛ بنابراین در خصوص «استراتژی انقلاب فرهنگی» در جامعه ایران بین نظریه‌پردازانی که معتقدند بدون انقلاب فرهنگی امکان انقلاب اجتماعی در جامعه ایران وجود ندارد اختلاف رویکرد وجود دارد.

باری دسته دیگر در خصوص استراتژی تحقق انقلاب اجتماعی در جامعه ایران معتقدند که «برای دستیابی به انقلاب اجتماعی در جامعه ایران باید ابتدا شرایط عینی جامعه ایران را دچار تحول زیربنائی بکنیم» (نه شرایط صرف ذهنی توسط انقلاب فرهنگی). البته تمامی کسانی که دارای این رویکرد به انقلاب اجتماعی می‌باشند، جریان‌هائی هستند که یا «راه انقلاب اجتماعی» مانند انقلاب فرانسه از کانال مناسبات سرمایه‌داری دنبال می‌کنند؛ و یا مانند طرفداران رویکرد انقلاب اکتبر روسیه از کانال انقلاب سوسیالیستی جبری و تحمیلی و دستوری و تزریقی دنبال می‌نمایند، از آنجائیکه در رویکرد ما برعکس دو رویکرد فوق، «سوسیالیسم اقتصادی و سوسیالیسم اجتماعی و سوسیالیسم معرفتی» یا «دموکراسی سیاسی و دموکراسی اقتصادی و دموکراسی معرفتی» امر اختیاری و انتخابی و آگاهانه می‌باشد، لذا «تا زمانیکه در یک جامعه انقلاب سوسیالیستی سه مؤلفه‌ای فوق، به صورت انتخابی و آگاهانه در چارچوب انقلاب اجتماعی تحقق پیدا نکند، مناسبات سوسیالیستی یا دموکراسی سه مؤلفه‌ای به عنوان نظام اجتماعی هرگز و هرگز در یک جامعه حاصل نمی‌شود» در نتیجه، در این چارچوب است که در ارزیابی رویکرد دوم به انقلاب اجتماعی، جوهر پاسخ ما بستگی به رویکرد ما نسبت به انقلاب سوسیالیستی دارد؛ یعنی اگر در چارچوب رویکرد مناسبات سرمایه‌داری به تحقق سوسیالیست در جامعه معتقد شدیم، در آن صورت باید تحقق سوسیالیسم در جوامع را در کادر رشد ابزار تولید امری جبری بدانیم؛ و توسط اعتقاد به سوسیالیسم جبری در چارچوب رشد جبری ابزار تولید، طبیعی است که دیگر نیازی به انقلاب سوسیالیست انتخابی و آگاهانه بر پایه جامعه مدنی جنبشی تکوین یافته از پائین نیست (همان اشتباهی که پیشکسوتان سوسیالیسم کلاسیک نیمه دوم قرن نوزدهم اروپا کردند). البته اگر به جای رویکرد جبری (به تحقق سوسیالیسم در جوامع) تحقق سوسیالیسم در یک جامعه امری اختیاری و انتخابی و آگاهانه بدانیم، در آن صورت بدون تردید برای ما گریزی نیست به جز اینکه نیروی عامل تحقق سوسیالیسم اختیاری در یک جامعه مشخص کنیم.

بدون تردید جامعه و لایه‌های اردوگاه بزرگ مستضعفین هر جامعه‌ای به عنوان تنها عامل تحقق سوسیالیسم انتخابی و اختیاری در یک جامعه می‌باشند؛ و توسط اعتقاد به این نیروی عامل سوسیالیسم انتخابی و اختیاری است که انقلاب اجتماعی می‌تواند به عنوان مقدمه و بسترساز انقلاب سوسیالیستی مطرح گردد، آنچنانکه در این رابطه می‌توانیم داوری کنیم که (برعکس رویکرد سوسیالیست کلاسیک نیمه دوم قرن نوزدهم اروپا) بدون انقلاب اجتماعی امکان تحقق سوسیالیسم اختیاری یا انتخابی و آگاهانه در هیچ جامعه‌ای وجود ندارد، چرا که «فونکسیون اصلی انقلاب اجتماعی در هر جامعه‌ای ایجاد تحول دینامیک همه جانبه برابری‌طلیانه و آزادی‌خواهانه و آگاهانه می‌باشد»؛ که البته همین تحول دینامیک آگاهانه و برابری‌طلبانه و آزادی‌خواهانه، خود بسترساز سازماندهی و رهبری خودجوش و نهادینه و فراگیر شدن جنبش سوسیالیست اجتماعی در جامعه می‌گردد. بطوریکه می‌توان گفت که اصلاً انقلاب سوسیالیستی با رویکرد سوسیالیست انتخابی و اختیاری و آگاهانه (نه سوسیالیست جبری محصول رشد جبری ابزار تولید سوسیالیست‌های کلاسیک نیمه دوم قرن نوزدهم اروپا) محصول دیالکتیکی انقلاب اجتماعی است.

البته می‌توانیم در عرصه کالبد شکافی انقلاب اجتماعی دیدگاه‌های متفاوتی داشته باشیم. مثلاً انقلاب اجتماعی را در چارچوب سنت و مدرنیته تعریف کنیم یا انقلاب اجتماعی را در چارچوب انقلاب اقتصادی و غیره تعریف کنیم. به هر حال اگر انقلاب اجتماعی (مانند رویکرد ما) در چارچوب انقلاب سوسیالیست اختیاری و انتخابی تعریف کردیم، «انقلاب اجتماعی دیگر یک رویداد نیست بلکه یک فرایند است که به صورت دیالکتیکی اگر به درستی هدایت بشود، می‌تواند انقلاب سوسیالیستی اختیاری و انتخابی را به صورت سنتز از دل خود بزاید» چراکه انقلاب اجتماعی به عنوان یک فرایند (نه یک رویداد) خود دارای دو فرایند کلی:

الف - لائی یا نفی‌ای.

ب - الائی و اثباتی می‌باشد.

در فرایند لائی، انقلاب اجتماعی به نفی و مبارزه با استثمار و استبداد و استحمار یا زر و زور و تزویر می‌پردازد، در صورتی که در فرایند الائی است که انقلاب سوسیالیستی به عنوان آلترناتیو نظام سرمایه‌داری و در چارچوب سوسیالیست انتخابی و آگاهانه در عرصه‌های مختلف سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و معرفتی مطرح می‌گردد؛ بنابراین مطابق رویکرد ما به انقلاب اجتماعی است که می‌توانیم داوری کنیم که:

اولاً انقلاب اجتماعی به عنوان یک ضرورت (نه مصلحت) از آنجا باید در دستور کار پیشگامان مستضعفین ایران قرار گیرد که خود بسترساز ضروری دموکراسی - سوسیالیستی اختیاری و انتخابی و آگاهانه می‌باشد.

ثانیاً انقلاب اجتماعی (به عنوان یک فرایند نه رویداد) از آنجائی باید در دستور کار پیشگامان مستضعفین ایران قرار گیرد که بدون آن امکان سازماندهی دینامیک و ظهور رهبری درون‌جوش لایه‌های مختلف اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران وجود ندارد.

ثالثاً انقلاب اجتماعی از آنجائی باید در دستور کار پیشگامان مستضعفین ایران قرار گیرد که بدون تحقق آن امکان دستیابی به دموکراسی - سوسیالیستی (به عنوان یک نظام اجتماعی نه شکل حکومتی) نمی‌باشد.

رابعاً انقلاب اجتماعی از آنجائی باید در دستور کار پیشگامان مستضعفین ایران قرار گیرد که بدون تحقق آن در جامعه سنت‌زده و فقه‌زده و استبدادزده و تصوف‌زده امروز ایران امکان تکوین و اعتلای مبارزه رهائی‌بخش و آزادی‌بخش و برابری‌طلبانه وجود ندارد.

خامسا انقلاب اجتماعی از آنجائی باید در دستور کار پیشگامان مستضعفین ایران قرار گیرد که بدون آن امکان مبارزه همه جانبه و فراگیر و سرتاسری اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران وجود نخواهد داشت.

سادساً انقلاب اجتماعی از آنجائی باید در دستور کار پیشگامان مستضعفین ایران قرار گیرد که بدون آن امکان پیوند سازماندهی شده لایه‌های مختلف اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران به صورت بالنده وجود نخواهد داشت.

سابعاً انقلاب اجتماعی از آنجائی باید در دستور کار پیشگامان مستضعفین ایران قرار گیرد که بدون آن امکان پیوند دو جبهه بزرگ مبارزه آزادی‌خواهانه و مبارزه برابری‌طلبانه در اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران وجود ندارد.

ثامناً انقلاب اجتماعی از آنجائی باید در دستور کار پیشگامان مستضعفین ایران قرار گیرد که بدون تحقق آن امکان ظهور و تکوین مؤلفه‌های مختلف انقلاب سوسیالیستی وجود ندارد.

بنابراین در این چارچوب است که «انقلاب اجتماعی در بستر انقلاب فرهنگی، برای دستیابی به انقلاب دموکراسی سوسیالیستی باید پیوسته به صورت یک استراتژی درازمدت در دستور کار پیشگامان مستضعفین قرار گیرد». نکته مهمی که در همین جا و در همین رابطه پیشگامان مستضعفین باید به آن عنایت داشته باشند اینکه فهم جایگاه دو ترم «انقلاب» و «اصلاحات» در عرصه استراتژی درازمدت پیشگامان مستضعفین، برای پیشگام دارای اهمیت ویژه‌ای می‌باشد، چرا که از زمانیکه لنین انقلاب سیاسی را سرنگونی حاکمیت سرمایه‌داری و درهم شکستن ماشین قدرت حکومت تعریف کرده است، در دیسکورس جنبش سیاسی ایران‌ترم «انقلاب» هر جا که مطرح می‌شود، تداعی کننده جوهر خشونت و سرنگونی و قهر و آنتاگونیست می‌باشد، در صورتی که اگر چه ترم «انقلاب» از زمان انقلاب فرانسه در سال 1789 جوهر سیاسی پیدا کرده است و در مرحله پیشاانقلاب فرانسه «انقلاب به معنای بازگشت به عقب بود» یعنی جوهر ارتجاعی داشت، با همه این احوال آنچنانکه انقلاب فرانسه (که قرن هیجدهم و نوزدهم جوامع بشری را ساخت) جوهر ترم «انقلاب» را مترقیانه و غیر ارتجاعی و سیاسی کرد، انقلاب اکتبر روسیه (که قرن بیستم تاریخ بشر را ساخت) جوهر ترم «انقلاب» را همراه با خشونت و قهر و سرنگونی کرد. لذا در این رابطه است که‌ترم انقلاب در قرن بیست و یکم نیازمند با بازسازی ترمولوژیک دارد.

باز در همین رابطه است که در رویکرد ما و در عرصه تبیین استراتژی ما، «ترم انقلاب فقط از جوهر تحولات دینامیک تکوین یافته از پائین‌های جامعه برخودار می‌باشد» یعنی برعکس رویکرد انقلاب فرانسه که انقلاب را تنها در چارچوب تحول سیاسی محدود کرد و بر عکس رویکرد انقلاب اکتبر که انقلاب را در جوهر سرنگونی و آنتاگونیست محدود ساخت، در رویکرد ما «انقلاب دارای دو مؤلفه می‌باشد نخست مؤلفه دینامیک بودن حرکت و دوم مؤلفه تحول از پائین به بالا است

بنابراین در رویکرد جنبش پیشگامان مستضعفین ایران «ترم انقلاب نه محدود به جوهر سیاسی انقلاب فرانسه می‌باشد و نه محدود به خشونت و درهم شکستن ماشین قدرت و سرنگونی انقلاب اکتبر روسیه است بلکه برعکس، انقلاب در رویکرد ما تحول دینامیک و تکوین یافته از پائین می‌باشد». اگر در عرصه تدوین و تبیین استراتژی خود برترم‌های انقلاب فرهنگی و انقلاب اجتماعی و انقلاب سیاسی و انقلاب اقتصادی و غیره تکیه می‌کنیم، منظور ما از انقلاب‌های فوق (به عنوان یک فرایند نه یک رویداد) عبارت خواهد بود از «تحولات دینامیک و تکوین یافته از قاعده جامعه به طرف بالا». بدین ترتیب است که در رویکرد جنبش پیشگامان مستضعفین ایران هرگز تحولات در بالائی‌های قدرت و تحولات مکانیکی هر چند هم که فراگیر و گسترده باشد نمی‌تواند جوهر انقلابی داشته باشد؛ و از اینجا است که انقلاب اجتماعی در رویکرد ما که اس و اساس انقلاب‌های دیگر می‌باشد شامل تحولات دینامیک تکوین یافته از پائین کل اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران می‌شود.

به همین دلیل است که در رویکرد جنبش پیشگامان مستضعفین ایران هر گونه انقلاب اجتماعی باید مسبوق به انقلاب فرهنگی باشد، چراکه اگر به انقلاب فرهنگی به عنوان یک امر ذهنی و انتزاعی و مجرد از جامعه نگاه نکنیم و انقلاب فرهنگی را تکوین ذهنیت دیالکتیکی اجتماعی در پیوند با شرایط عینی جامعه بدانیم، قطعاً بدون انقلاب فرهنگی امکان دستیابی به انقلاب اجتماعی در اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران نیست، چراکه تنها توسط انقلاب فرهنگی است که باعث می‌گردد تا عقول و ذهنیت اجتماعی و انسانی و تاریخی مستضعفین اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران بر آشوبند و توسط همین شورانیدن عقول توده‌های مستضعفین اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران است که باعث می‌گردد تا توده‌های اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران به بازتعریف جایگاه خود در عرصه انسانی و طبقاتی و سیاسی و اجتماعی و تاریخی بپردازند.

آنچنانکه در این رابطه می‌توان به ضرس قاطع داوری کرد که تا زمانیکه توده‌های اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران به بازتعریف جایگاه خود در عرصه انسانی و طبقاتی و سیاسی و اجتماعی و تاریخی توسط انقلاب فرهنگی دست پیدا نکنند، امکان بازتولید تحولات دینامیک و تکوین یافته از قاعده جامعه که در دیسکورس ما همان انقلاب اجتماعی می‌باشد ممکن نیست.

بنابراین در این رابطه است که اگر انقلاب اجتماعی به بازتولید تحولات دینامیک فراگیر و گسترده و تکوین یافته از پائین تعریف کنیم، انقلاب فرهنگی عبارت خواهد بود از بازتعریف توده‌های اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران در عرصه‌های جایگاه انسانی و طبقاتی و سیاسی و اجتماعی و تاریخی خود. بدین خاطر تنها و تنها در این چارچوب است که می‌توان به تبیین پیوند ارگانیک بین انقلاب فرهنگی و انقلاب اجتماعی پرداخت. جا دارد که در این جا به نکته دیگری هم اشاره کنیم و آن اینکه طرح تقدم و تأخر انقلاب فرهنگی و انقلاب اجتماعی به معنای تقدم و تأخر زمانی نیست، یعنی نباید اینچنین تداعی شود که رویکرد جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در عرصه تبیین استراتژی درازمدت خود بر تقدم مکانیکی انقلاب فرهنگی بر انقلاب اجتماعی استوار می‌باشد. مثلاً زمانیکه معلم کبیرمان شریعتی در عرصه تبیین علل و دلایل شکست انقلاب‌ها و تحولات اجتماعی 150 ساله گذشته تاریخ ایران (و به خصوص شکست انقلاب مشروطیت که نخستین انقلاب دموکراتیک در قاره آسیا بوده است و نهضت رهائی‌بخش دکتر محمد مصدق در عرصه جنبش ملی کردن صنعت نفت ایران که سر قافله سالار جنبش رهائی‌بخش کشورهای پیرامونی در فرایند پساجنگ بین‌الملل دوم بوده است) در مقایسه با دستاوردهای انقلاب فرانسه سال 1789 می‌گوید: «تفاوت این دو انقلاب در آن است که انقلاب فرانسه با صد سال کار تئوریک پیشکسوتان فکری و نظری اندیشمندان بزرگ مغرب زمین انجام گرفت، در صورتی که انقلاب مشروطیت با چند تا فتوای روحانیت تکوین پیدا کرد

 

ادامه دارد

 

  • آگاهی
  • آزادی
  • برابری