بعثت‌شناسی پیامبر اسلام – قسمت شصت و یک

مبنا سازی اخلاق، یا تئوری اخلاق انسان در رویکرد پیامبر اسلام

تئوری اخلاق تطبیقی 

 

براین نکته باز هم تاکید و تکیه و تکرار می‌کنیم که تکوین بیولوژی انسان و جهان در عرصه پروسس تکامل (که از نظر قرآن و پیامبر اسلام به عنوان یک حقیقت بزرگ در تبیین وجود می‌باشد) با اصل استقلال انسان یعنی «آدم» از همه پدیده‌های جهان و وجود متفاوت می‌باشد، چرا که با تئوری علم تکامل نمی‌توان تئوری خاص اخلاق انسان را مبناسازی کرد، لذا در همین رابطه است که محمد اقبال در سر آغاز فصل چهارم کتاب بازسازی فکر دینی در اسلام تحت عنوان - من بشری – آزادی و جاودانی - ص 110 – 111 - س 1 به بعد می‌گوید:

«قرآن با روش ساده و نیرومند خود در بارهٔ یگانه بودن انسان تاکید فراوان می‌کند و چنان تصور می‌کند که دربارهٔ سرنوشت او به عنوان واحدی منحصر به فرد در عرصه حیات نظری قطعی دارد نتیجه همینگونه نظر داشتن به یگانه بودن انسان در حیات است که قرآن برای یک فرد غیر ممکن می‌داند که باز دیگری را بکشد و تنها خود را مستحق پاداش کاری که کرده است می‌داند و بنابراین قرآن اندیشه فدا شدن فردی برای بخشش گناهان دیگران (آنچنان که در اخلاق مسیحیت تعریف شده وجود دارد) ترد می‌کند در این رابطه سه مسئله از قرآن آشکار است

1 - این که انسان برگزیده خدا است.

«ثُمَّ اجْتَبَاهُ رَبُّهُ فَتَابَ عَلَیهِ وَهَدَی - و سپس پروردگار او (آدم) را برگزید و بر او ببخشود و راهنمایی‌اش کرد» (سوره طه - آیه 122).

2 - اینکه انسان با همهٔ عیب‌ها و نقص‌هایی که دارد به مقام خلافت و جانشینی خدا بر زمین انتخاب شده است.

«هُوَ الَّذِی خَلَقَ لَکمْ مَا فِی الْأَرْضِ جَمِیعًا ثُمَّ اسْتَوَی إِلَی السَّمَاءِ فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَهُوَ بِکلِّ شَیءٍ عَلِیمٌ - و چون پروردگارت گفت که می‌خواهم خلیفه‌ای در زمین قرار دهم ملائکه گفتند آیا می‌خواهی کسی را در آن قرار دهی که در زمین تباهی کند و خون‌ها بریزد و حال آنکه ما به ستایش تو تسبیح می‌کنیم و به حاکمیت می‌ستاییم» (سوره بقره - آیه 29).

3 - خداوند گفت من چیزی می‌دانم که شما نمی‌دانید.

«وَهُوَ الَّذِی جَعَلَکمْ خَلَائِفَ الْأَرْضِ وَرَفَعَ بَعْضَکمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ لِیبْلُوَکمْ فِی مَا آتَاکمْ إِنَّ رَبَّک سَرِیعُ الْعِقَابِ وَإِنَّهُ لَغَفُورٌ رَحِیمٌ - و اوست آن که شما را خلفا و جانشینان خود در زمین قرار داد و بعضی را بر بعضی دیگر برتری نهاد تا با آنچه به شما بخشیده است شما را بیازماید» (سوره انعام - آیه 165).

4 - اینکه انسان امانت‌دار یک شخصیت آزادی است که به ضرر خود، آن را پذیرفته است.

«إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَینَ أَنْ یحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنْسَانُ إِنَّهُ کانَ ظَلُومًا جَهُولًا - ما بار امانت را بر سر آسمان‌ها و زمین و کوه‌ها عرضه داشتیم ولی از بردن آن سر بازدند و از آن ترسیدند و انسان آن بار را کشید که بسیار ستمگر و نادان بود» (سوره احزاب – آیه 72).

«با این همه مایه تعجب است که یگانگی خودآگاهی بشر که مرکز شخصیت انسان را تشکیل می‌دهد هرگز در تاریخ اسلامی به صورت واقعی مورد توجه قرار نگرفته است متکلمان مسلمان روح را نوع لطیفی از ماده یا تنها عرضی تصور می‌کردند که با مرگ بدن می‌میرد و در روز بازپسین دوباره آفریده می‌شود. فیلسوفان اسلام از اندیشه یونانی الهام می‌گرفتند. در مورد مکتب‌های دیگر فکری باید گفت که با گسترش اسلام، ملت‌هایی با معتقدات گوناگون ارسطویی و یهودی و زرتشتی وارد دایرهٔ اسلام شدند که نظرگاه‌های عقلی ایشان با دسته‌ای از مفاهیم و معانی فرهنگی تشکیل شده بود که مدت‌های دراز بر سراسر آسیای میانه و آسیای باختری و حکومت داشت. این فرهنگ و تمدن که از لحاظ مبدأ تکامل روی هم رفته رنگ مجوسی داشت. نسبت به روح تصوری مبتنی بر ثنوی‌گری داشت؛ و همین تصور است که کمابیش در اندیشه کلامی انسان رخنه کرده بوده است»...«بنابراین وظیفه‌ای که مسلمانان این زمان در پیش دارند بسیار سنگین است، باید بی‌آنکه کاملاً رشته ارتباط خود با گذشته قطع کنند از نو کل دستگاه اسلام را مورد بازسازی قرار دهند» (ادامه ص 113).

ب – دومین اصلی که پیامبر اسلام در عرصه مبناسازی اخلاقی یا تئوری اخلاق بر آن تکیه محوری کرده است موضع «کرامت انسان است.»

«وَلَقَدْ کرَّمْنَا بَنِی آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُمْ مِنَ الطَّیبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَی کثِیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِیلًا - همانا به فرزندان آدم کرامت دادیم و بر برّ و بحر سوارشان کردیم و روزی‌شان دادیم از طیبات و برتری‌شان دادیم بر بسیاری از آنچه که خلق کردم از آن برتری دادنی» (سوره اسرا - آیه 70).

تاج کرمناست بر فرق سرت / طوق اعطیناک آویز برت

هیچ محتاج می گلگون نه ای / ترک کن گلگونه تو گلگونه‌ای

ای رخ گلگونه‌ات شمس الضحی / ای گدای رنگ تو گلگونه‌ها

باده اندر خم همی جوشد نهان / زاشتیاق روی تو جوشد چنان

ای همه دریا چه خواهی کردنم / وی همه هستی چه می‌جویی عدم

ای مه تابان چه خواهی کرد گرد / ای که خور در پیش رویت روی زرد

تو خوشی و خوب و کان هر خوشی/ پس چرا خود منت باده کشی

جوهر است انسان و چرخ او را عرض / جمله فرع و سایه‌اند و تو غرض

تو چوبی از کتب‌های خسوس / ذوق جویی تو ز حلوای فسوس

ای غلامت عقل و تدبیرات و هوش / چون چنینی خویش را ارزان مفروش

خدمتت بر جمله هستی مفترض / جوهری چون عجز دارد با عرض

بهر علمی نمی پنهان شده / درسه گز تن عالمی پنهان شده

می‌چه باشد یا جماع و یا سماع / تا تو جویی زان نشاط و انتفاع

آفتاب از زره کی شود وام خواه / زهره‌ای از خمره کی شود جام خواه

جان بی کیفی شده محبوس کیف / آفتابی حبس عقده اینت حیف

مثنوی –  دفتر پنجم - ص 339 - س 11 به بعد

بنابراین پیامبر اسلام در عرصهٔ مبناسازی تئوری اخلاق پس از اصل اصول دانستن «موضوع انسان و استقلال انسان»، دومین اصل محوری تئوری اخلاق انسان را اصل «کرامت انسان» قرار داد. البته پیامبر اسلام در عرصهٔ تبیین اصل کرامت انسان این کرامت را به صورت اصل طبیعی تبیین و تعریف می‌نماید نه به صورت اصل قراردادی، آنچنان که بشر قرن بیستم و قرن بیست و یکم به آن دست پیدا کرده است؛ و در خصوص طبیعی تبیین کردن اصل کرامت انسانی است که پیامبر اسلام و قرآن، اصل کرامت انسان را بر محور «الله خدای کریم محیط بر وجود به عنوان فاعل و خالق و دائم در حال خلق جدید و در پیوند دائم با وجود و در حال دیالوگ دائم با انسان تبیین و تعریف می‌نماید». بنابراین در رابطه با اصل دوم تئوری اخلاق است که پیامبر اسلام و قرآن جهت تبیین کرامت انسان مقدمتا به تبیین مبنا کرامت انسان بر محور الله خدای کریم می‌پردازد.

ج - سومین اصلی که پیامبر اسلام در عرصهٔ مبناسازی اخلاق یا تئوری علم اخلاق بر آن تکیه کرده است «اصل فرادینی و حتی فراخدایی بودن اخلاق است». پر پیداست که یکی از بزرگترین عوامل انحراف نظری اخلاق در عرصه اسلام تاریخی از اواخر قرن اول هجری «موضوع دینی کردن و خدایی کردن اخلاق توسط متکلمین اشعاره بود». به این ترتیب که در جنگ کلامی بین اشاعره و معتزله، اشاعره در چارچوب همان اعتقاد کلان کلامی خود معتقد بودند که «دست خداوند در عرصهٔ فعل و انفعالات هستی به صورت یک طرفه باز است» و آنچنان که مولوی اعتقاد داشت:

هر چه آن خسرو کند شیرین کند / چون درخت تین که جمله تین کند

و به همین دلیل در کادر خدای سلطانی و خدای توتالیته حاکم بر هستی اشاعره بود که آنها اعتقاد داشتند که این «خدای سلطانی و توتالیته هر کاری که بکند چه ظلم باشد چه عدل خود اخلاق است» و «عدل و اخلاق در عرصه کار خداوند توسط خود کار خداوند قابل تعریف می‌باشد نه توسط عدل و اخلاق فرادینی و فراخوانی». البته برعکس اشاعره، معتزله اعتقاد داشتند که «خود موضوع عدل و موضوع اخلاق دو موضوع فرادینی و فراخدایی می‌باشد» یعنی از نظر معتزله «هر کاری که اخلاقی باشد خداوند می‌کند نه آنچنان که اشاعره می‌گفتند هر کاری که خداوند بکند اخلاقی می‌باشد» و به همین ترتیب معتزله معتقد بودند که «هر کاری که عدل باشد خداوند می‌کند نه هر کاری که خداوند می‌کند عدل است» و باز در این رابطه است که علامه محمد اقبال لاهوری در فصل اول کتاب بازسازی فکر دینی – صفحه 7 – س 16 می‌گوید:

«به صورت کلی موضوع نهضت اشاعره تنها مدافع از سنت دینی با سلاح منطق یونانی بود. معتزلیان که به دین تنها همچون مجموعه‌ای از معتقدات می‌نگریستند و از آن جنبه دین که واقعیتی حیاتی است غافل و جاهل بودند هیچ توجهی به روش‌های غیر تصوری نزدیک به حقیقت نداشتند و دین را تنها دستگاهی از تصورات منطقی می‌دانستند که با اتخاذ وضعی منفی می‌انجامد. از درک این مطلب عاجز ماندند

ریشه جدال انتزاعی و مجرد بین اشاعره و معتزله همان فلسفه یونان بوده است؛ که از اواخر قرن اول هجری به صورت این سونامی ویران‌گر یونانی مسلمان شد و با مسلمان شدن فلسفه یونانی بود که تمامی دستاوردهای کلامی و اخلاقی و اجتماعی و عرفانی و انسان‌شناسانه و جامعه‌شناسانه و توحیدی پیامبر اسلام به چالش کشیده شد که از جمله آنها تئوری عدالت و تئوری اخلاق پیامبر اسلام بود، چراکه آنچنان که حضرت مسیح به حواریون معترض و یهودی‌های معتقد فرمود «شنبه برای انسان است و نه انسان برای شنبه» و آنچنان که امام حسین (ع) در آخرین کلام خود به تاریخ آینده بشر اعلام کرد «آن لم یکن لکم دین و لا تخافون امعاد و کونوا احرا فی دنیا کم - یا دین‌دار باشید یا آزاده» به عبارت دیگر از نظر امام حسین که در منظومه معرفتی پیامبر اسلام و تئوری اخلاق پیامبر اسلام می‌اندیشید بین انسان دین‌دار و انسان آزاده دیواره چین وجود ندارد، چرا که پیامبر اسلام رسالت خویش را در رابطه با انسان «...وَیضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلَالَ الَّتِی کانَتْ عَلَیهِمْ... - تا بار و فشارها و زنجیرها انسان‌ها را فرو بنهد» (سوره اعراف - آیه 157) آزاد کردن انسان به معنا اعم کلمه بود.

چون به آزادی نبوت هادی است / مومنان را زانبیاء آزادی است

کیست مولا آنکه آزادت کند/ بنده رقیت زپایت بر کند

زین سبب پیغمبر با اجتهاد / نام خود و آن علی مولا نهاد

گفت هر کاو را منم مولا و دوست / ابن عم من علی مولای اوست

مولوی – مثنوی – دفتر ششم – ص 419 – س 24

بنابراین در رویکرد پیامبر اسلام «اخلاق در چارچوب اصل عدالت به عنوان اصل فرادینی و فرااخلاقی تعریف می‌شود» و «اخلاق چیزی نیست جز اجرای عدالت در مؤلفه مختلف عدالت فردی و عدالت اجتماعی و عدالت تاریخی و عدالت سیاسی و عدالت قضایی و عدالت اقتصادی و عدالت نژادی و عدالت جنسیتی و عدالت آموزشی و عدالت طبقاتی و غیره». لذا به همین دلیل تا زمانی که در منظومه معرفتی اسلام جایگاه عدالت به عنوان موضوع فرادینی و فراخدایی فهم نشود، هرگز نمی‌توانیم به داوری در باب جوهر اخلاق در دستگاه کلامی و انسان‌شناسانه و جامعه‌شناسانه پیامبر اسلام بپردازیم؛ زیرا آنچنان که در آیات:

«رُسُلًا مُبَشِّرِینَ وَمُنْذِرِینَ لِئَلَّا یکونَ لِلنَّاسِ عَلَی اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَکانَ اللَّهُ عَزِیزًا حَکیمًا - پیامبران خود را به عنوان بشارت دهنده و اخطار کننده به سوی ناس و مردم و انسان‌ها فرستادیم تا آنها ناآگاهی خودشان را به عنوان بهانه‌ای مطرح نکنند» (سوره نساء - آیه 165).

«...اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَی... - عدالت بورزید چرا که عدالت بستر تقرب به الله است» (سوره مائده - آیه 8).

«...هَلْ یسْتَوِی هُوَ وَمَنْ یأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَهُوَ عَلَی صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ - امر به عدالت همان صراط مستقیم الهی می‌باشد» (سوره نحل - آیه 76).

«آیه پیدا شود - نکند دشمنی با گروه و جماعتی شما را از اجرای عدالت باز دارد» (مائده - آیه 8).

«...فَلَا تَتَّبِعُوا الْهَوَی أَنْ تَعْدِلُوا... - نکند هوای نفس شما را از اجرای عدالت باز دارد» (سوره نساء - آیه 135).

 ادامه دارد

  • آگاهی
  • آزادی
  • برابری