بعثتشناسی پیامبر اسلام - قسمت پنجاه و هشت
مبناسازی اخلاق، یا تئوری اخلاق انسان در رویکرد پیامبر اسلام
تئوری اخلاق تطبیقی
در قرآن 65 بار کلمه انسان به کار برده شده است که در این 65 آیه قرآن به صورتهای مختلف ابعاد وجودی انسان تبیین گردیده است؛ که این ابعاد وجودی مختلف عبارتند از:
1 - تبیین و تشریح «دیالکتیک وجودی انسان».
«...وَبَدَأَ خَلْقَ الْإِنْسَانِ مِنْ طِینٍ - آفرینش و خلقت انسان را از گل آغاز کرد» (سوره سجده – آیه 7).
«خَلَقَ الْإِنْسَانَ مِنْ عَلَقٍ - انسان را از علق خلق کرد» (سوره علق - آیه 2).
«خَلَقَ الْإِنْسَانَ مِنْ صَلْصَالٍ کالْفَخَّارِ - انسان را از گل خشک سفال مانند خلق کرد» (سوره الرحمن - آیه 14).
2 - انسان تاریخ دارد نه ماهیت از پیشمقدر شده.
«هَلْ أَتَی عَلَی الْإِنْسَانِ حِینٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ یکنْ شَیئًا مَذْکورًا - إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ مِنْ نُطْفَةٍ أَمْشَاجٍ نَبْتَلِیهِ فَجَعَلْنَاهُ سَمِیعًا بَصِیرًا - إِنَّا هَدَینَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکرًا وَإِمَّا کفُورًا- آیا بر انسان زمانی نگذشت که او قابل ذکر نبود - البته ما او را از نطفه مختلط خلق کردیم و سپس او را شنوا و بینا گردانیدیم - و برای رفتن در مسیر شدن او را هدایت کردیم - حال او مختار است که در رفتن شکرگزار باشد یا کفران نماید» (سوره انسان – آیات 1 تا 3).
3 - انسان مختار و آفریننده است.
«بَلْ یرِیدُ الْإِنْسَانُ لِیفْجُرَ أَمَامَهُ - انسان میخواهد آینده را بشکافد» (سوره قیامت - آیه 5).
4 – انسان سنتز پراکسیس و عمل است.
«لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِی کبَدٍ - به تحقیق انسان مخلوق سختیها است» (سوره بلد - آیه 4).
«یا أَیهَا الْإِنْسَانُ إِنَّک کادِحٌ إِلَی رَبِّک کدْحًا فَمُلَاقِیهِ - ای انسان تو تنها در عرصه تلاش مداوم خستگیآور است که میتوانی به ملاقات پروردگارت برسی» (سوره انشقاق - آیه 6).
5 - انسان تنها موجود خودآگاه در هستی است.
«بَلِ الْإِنْسَانُ عَلَی نَفْسِهِ بَصِیرَةٌ - انسان صاحب بصیرت بر خویش است» (سوره قیامت - آیه 14).
6 - انسان تنها موجود مختار و آزاد در هستی است.
«إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَینَ أَنْ یحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنْسَانُ إِنَّهُ کانَ ظَلُومًا جَهُولًا - ما امانت خودمان را بر آسمان و زمین و کوهها عرضه کردیم، همه وجود از کشیدن آن سر باز زدند و از آن ترسیدند و تنها انسان آن را برداشت، همانا او بود ستمگر و نادان» (سوره احزاب - آیه 72).
همچنین با عنایت به اینکه آدم در قرآن نماد انسان میباشد و از آنجایی که 25 بار کلمه آدم در عرصه تبیین انسانشناسی در قرآن مطرح گردیده است، لذا میتوانیم ابعاد مختلف انسانشناسی مطرح شده در قرآن را به این صورت آرایش دهیم:
الف - انسان جانشین و خلیفه خداوند در زمین است.
«وَإِذْ قَالَ رَبُّک لِلْمَلَائِکةِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً قَالُوا أَتَجْعَلُ فیها مَن یفْسِدُ فیها وَیسْفِک الدِّمَاءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِک وَنُقَدِّسُ لَک قَالَ إِنِّی أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ - هنگامی را متوجه باش: که پروردگار تو به ملائک گفت: من میخواهم در زمین «جانشینی» برای خود بیافرینم ملائکه در برابر تصمیم خداوند اعتراض کردند و گفتند آیا چنین کسی را به جانشینی خود انتخاب میکنی که پیوسته فساد کند و خونها بریزد؟ در صورتی که ما تو را به پاکی میستائیم و تو را تقدیس میگوییم؟ خداوند در پاسخ به ملائکه گفت: من چیزهائی در باب انسان میدانم که شما نمیدانید» (سوره بقره - آیه 30).
ب – رمز برتری «انسان» بر تمامی وجود در آگاهی او به خود و جهان و خدا نهفته است.
«وَعَلَّمَ آدم الْأَسْماءَ کُلَّها ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَی الْمَلائِکَةِ فَقالَ أَنْبِئُونی بِأَسْماءِ هؤُلاءِ آن کُنْتُمْ صادِقینَ - قالُوا سُبْحانَکَ لا عِلْمَ لَنا إِلاَّ ما عَلَّمْتَنا إِنَّکَ أَنْتَ الْعَلیمُ الْحَکیمُ - قالَ یا آدم أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمائِهِمْ فَلَمَّا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمائِهِمْ قالَ أَ لَمْ أَقُلْ لَکُمْ إِنِّی أَعْلَمُ غَیبَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ أَعْلَمُ ما تُبْدُونَ وَ ما کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ - پس خداوند همه اسماء را به آدم (انسان) تعلیم نمود و بعد از آن، همان اسماء را به ملائکه عرضه کرد - پس خداوند خطاب به ملائکه گفت اگر راست میگویید مرا از نام اینها خبر دهید - ملائکه در پاسخ خداوند گفتند که خداوندا تو بس منزهی ما دانشی جز آنچه تو به ما آموختهای نداریم - همانا توئی خداوند بس دانای حکیم - پس خداوند گفت ای آدم (ای انسان) ملائکه را از اسماء ایشان آگاه کن پس همینکه آدم ملائکه را به اسماء آگاه کرد، خداوند گفت: آیا نگفتم که همین من میدانم نهان آسمانها و زمین را و میدانم آنچه را که شما آشکار کردهاید و آن چه را که پنهان میدارید» (سوره بقره – آیات 31 تا 33).
ج – همه وجود (به غیر از نفس خود انسان) قابل تسخیر انسان میباشد.
«أَلَمْ تروآ آن اللَّهَ سَخَّرَ لَکمْ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ - آیا نمیبینید که خداوند آنچه در آسمان و زمین است برای شما رام کرده است» (سوره لقمان - آیه ۲۰).
«وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلیسَ أَبی وَ اسْتَکْبَرَ وَ کانَ مِنَ الْکافِرینَ - بیاد آر آنگاه که به ملائکه گفتیم که در برابر آدم (انسان) همه سجده کنید پس همه ملائکه در پای آدم (انسان) به سجده افتادند به جز ابلیس که از این کار امتناع کرد و کبر ورزید و از کافران بود» (سوره بقره - آیه 34).
د – انسان «کرامت» دارد، چرا که از همه وجود برتر میباشد.
«وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنی آدم وَ حَمَلْناهُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّیباتِ وَ فَضَّلْناهُمْ عَلی کَثیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضیلاً - همانا کرامت بخشیدیم فرزندان آدم (انسان) را و سوارشان کردیم بر برّ و بحر و روزیشان دادیم از طیبات و برتری نشان دادیم بر بسیاری از آنان که خلق کردیم» (سوره اسری – آیه 70).
نگاهی هر چند اجمالی به آیات فوق جایگاه انسان را در منظومه معرفتی پیامبر اسلام مشخص میسازد که در مقایسه با جایگاه انسان در منظومه معرفتی فلاسفه یونان که برای بیش از ۲۰ قرن به عنوان گفتمان مسلط بر تاریخ و اندیشه بشر حاکم بود، این حقیقت را برای ما روشن میسازد که:
اولاً در رویکرد پیامبر اسلام، برعکس رویکرد ارسطو (که معتقد بود که انسان ماهیت مقدم بر وجود دارد و این ماهیت مقدم بر وجود به «صورت جبری» هندسه وجود آینده او را که از پیشمقدر شده تعیین مینماید)، انسان دارای تاریخ است و در عرصه پراکسیس آزادانه و انتخابی خود او آفریده میشود. او هیچ ماهیت از پیشمقدر شدهای ندارد و (برعکس رویکرد افلاطون) هنگام خروج از رحم مادر در مرحله صفر آگاهی قرار داشته است.
«وَ اللَّهُ أَخْرَجَکُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِکُمْ لا تَعْلَمُونَ شَیئاً وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ - خداوند بیرون آورد شما را از شکمهای مادرانتان در حالی که هیچگونه شناخت قبلی نداشتیم و بعد از خروج از شکمهای مادرانتان است که دارای گوش و دیده و قلب جهت شناختن میشوید» (سوره نحل – آیه 78).
بنابراین در رویکرد پیامبر اسلام به انسان، نه مانند رویکرد ارسطو انسان مجبور است که در چارچوب ماهیت از پیشمقدر شده «وجود» پیدا کند و نه مانند رویکرد افلاطونی، انسان دارای شناخته اولیه و حقیقی «عالم مُثل» میباشد؛ که قبل از تولد و تکلیف در این عالم برای او حاصل شده است و در این عالم که از نظر افلاطون عالم مجازی و سایهها میباشد در چارچوب تداعی معانی آن شناختهای قبلی «عالم مُثل» برایش بازتعریف میگردد.
ثانیاً برعکس رویکرد ارسطو و افلاطون که معتقد بودند که انسان به لحاظ ساختاری از دو مؤلفه روح و بدن تشکیل شده است و روح در بدن زندانی میباشد و تنها در زمان مرگ این روح از بدن جدا میشود و به عالم مُثل اولیه خود برمیگردد و بدن نابود میگردد، در رویکرد توحیدی پیامبر اسلام، این دوگانگی در ساختار انسان از میان میرود و به جای اصالت روح فلسفی ارسطو و افلاطون، اصالت عمل جایگزین میگردد.
«یوْمَ ینْظُرُ الْمَرْءُ ما قَدَّمَتْ یداهُ - در قیامت انسان هر عملی که از پیش در دنیا انجام داده است، میبیند» (سوره نباء - آیه 40).
«یوْمَئِذٍ یصْدُرُ النَّاسُ أَشْتاتاً لِیرَوْا أَعْمالَهُمْ/ فَمَنْ یعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیراً یرَهُ/ وَ مَنْ یعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یرَهُ - قیامت روزی است که برون آیند مردم برای اینکه اعمال خود را ببینند - لذا هر کس در دنیا ذرهای عمل خیر کرده باشد، آن ذره عمل را میبیند و هر کس در دنیا ذرهای عمل شد انجام داده باشد، آن ذره عمل را میبیند» (سوره زلزال – آیات 6 تا 8).
«وَأَنْ لَیسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَی - وَأَنَّ سَعْیهُ سَوْفَ یرَی – و آنکه نیست انسان را جز تلاش و عمل او – و آنکه آن تلاش و عمل اوست که به زودی دیده میشود» (سوره نجم - آیات 39 و 40).
بنابراین در منظومه معرفتی پیامبر اسلام «انسان دو ساحتی روح و بدن نیست بلکه انسان تک ساحتی است و در چارچوب عمل آزادانه و مختار و آگاهانه خود او که پراکسیس میباشد نه پراگماتیسم. هم این انسان تک ساحتی در دنیا توسط این پراکسیس نه پراگماتیسم آفریده میشود؛ و همین پراکسیس یا عمل در آخرت مادیت و عینیت پیدا کند و بهشت و جهنم هر کس همین پراکسیس عینیت یافته در آخرت میباشد.»
ثالثاً آنچه در منظومه معرفتی پیامبر اسلام در خصوص انسان بیش از هر چیز دارای اهمیت میباشد، «اختیار و انتخاب و اراده آزادانه انسان» است. آنچنانکه در این رابطه میتوان داوری کرد که «در رویکرد پیامبر اسلام انسان با آزادی و اراده و انتخاب تعریف میشود و آن جایی که این آزادی و اختیار و انتخاب از انسان گرفته میشود، از انسان دیگر چیزی نمیماند تا به تعریف از آن بپردازیم» و این موضوع کاملاً عکس رویکرد ارسطو افلاطون به انسان است چرا که در رویکرد ارسطو و افلاطون اگر «انسان با ماهیت و روح از پیشمقدر شده تعریف میگردد، خود همین تقدم ماهیت بر وجود یا تقدم روح بر بدن انسان، سنتزی که ایجاد میکند آن است که انسان مجبور زندان روح و ماهیت خود میشود و به همین دلیل میتوانیم داوری کنیم که جبر و بیاختیاری انسان در دیسکورس صوفیان و عرفای مسلمان مولود همین ریزش اندیشههای ارسطو و افلاطون در منظومه معرفتی آنها بوده است.» مبارزه علامه محمد اقبال لاهوری با حافظ در چارچوب همین جبرگرایی صوفیانه و عارفانه حافظ قابل تعریف میباشد.
بارها گفتهام و بار دگر میگویم / که من دلشدهای ره نه به خود میپویم
در پس آیینهٔ طوطی صفتم داشتهاند / آنچه استاد ازل گفت بگو میگویم
من اگر خوارم و اگر گل چمنآرایی هست / که از آن دست که او میکشدم میرویم
خنده و گره عشاق زجایی دگر است / میسرایم به شب و وقت سحر میمویم
دیوان حافظ – دکتر یحیی قریب – ص 318 - س 8 به بعد
ادامه دارد