بعثتشناسی پیامبر اسلام – قسمت هفتاد
هدف بعثت پیامبر اسلام «پاره کردن زنجیرهای پای عقل انسان است»
توسط «توحید عقل و عدل در فرد و اجتماع»
در چارچوب «گفتمان توحید نظری و عملی قرآن»
اگر در تعریف «اصل و اصول» بر این باور باشیم که اصل و اصول در آنجا حاصل میشود که ریشهها منشعب از هم نباشند، میتوانیم «توحید» را به عنوان اصل دین اسلام تعریف نمانیم و در کادر توحید به عنوان اصل دین اسلام است که دیگر اصول دین اعم از نبوت و معاد و غیره میتوانند در چارچوب اصل توحید (که همان جوهر شعار «لا إلهَ إلاَّ اللَّه» پیامبر اسلام میباشد) تبیین گردند، بنابراین، بدین ترتیب است که هدف بعثت پیامبر اسلام را میتوانیم، به دو مؤلفه:
الف - توحید نظری.
ب - توحید عملی، در عرصه فرد و جامعه تعریف کنیم که البته در تبیین «توحید نظری» و «توحید عملی» در دو مؤلفه «فردی» و «اجتماعی» باید به دو عرصه «دعوت به خدا و شناخت او و نزدیک شدن به او» و «اقامه عدل و قسط در جامعه» عنایت بکنیم که در آرایش این دو مؤلفه توحید نظری و توحید عملی (در عرصه فرد و اجتماع) باید بگوئیم که اگر «توحید به عنوان گفتمان پیامبر اسلام در طول 23 حیات نبوی او در دو فرایند مکی و مد نی تعریف بکنیم» و تمام تلاش پیامبر اسلام (در طول 23 سال دو فرایند 13 ساله مکی و 10 ساله مدنی) در راستای «مسلط کردن گفتمان توحیدی بر جوامع بشری بدانیم» بدون تردید در این رابطه است که میتوانیم داوری کنیم که پیامبر اسلام در طول 23 سال حیات نبوی مکی و مدنی خود «دو مؤلفه توحید نظری و توحید عملی (فردی و اجتماعی) در پیوند دیالکتیکی با یکدیگر دنبال میکرده است» و هرگز در عرصه میدانی تکیه مکانیکی و جداگانه بر دو مؤلفه توحیدی نظری و عملی (فردی و اجتماعی) نداشته است، به عبارت دیگر پیامبر اسلام چه در فرایند 13 ساله مکی و چه در فرایند 10 ساله مدنی (در کادر گفتمان واحد توحیدی) دو مؤلفه مختلف توحید نظری و توحید عملی (فردی و اجتماعی) در پیوند با هم و به صورت دیالکتیکی دنبال میکرده است (نه به صورت مکانیکی و جدای از هم دیگر).
در این رابطه است که طرح دو سؤال، آیا در چارچوب گفتمان توحیدی پیامبر اسلام، برپائی عدل و قسط اجتماعی (به عنوان توحید عملی – نظری اجتماعی) مقدمه توحید نظری - فردی یا خداپرستی و خداشناسی بوده است یا برعکس؟
در دیسکورس و گفتمان توحیدی پیامبر اسلام، توحید نظری - فردی (دوران 13 ساله مکی) بسترساز (جامعهسازانه 10 ساله مدنی که) همان توحیدی عملی – اجتماعی (که اقامه عدل و قسط در جامعه میباشد) بوده است؟ خالی از موضوع میباشد، چراکه در چارچوب گفتمان توحیدی پیامبر اسلام، در طول 23 فرایند انسانسازی مکه و جامعهسازی مدینه هر دو مؤلفه توحیدی نظری و عملی (در عرصه فرد و اجتماع) به صورت دیالکتیکی در پیوند با یکدیگر دنبال میشده است.
بدین ترتیب است که آنچنانکه قرآن در سوره احزاب آیات 45 و 46 در باب رسالت پیامبر اسلام میفرماید:
«یا أَیهَا النَّبِی إِنَّا أَرْسَلْنَاک شَاهِدًا وَمُبَشِّرًا وَنَذِیرًا - وَدَاعِیا إِلَی اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَسِرَاجًا مُنِیرًا - ای پیامبر، ما تو را گواه مردم و نوید دهنده به مردم و اعلام خطر کننده و دعوت کننده به سوی خدا به اذن الله و چراغی نور ده به سوی مردم فرستادیم.» همین قرآن باز در سوره حدید آیه 25 در باب رسالت پیامبران و من الجمله پیامبر اسلام میفرماید:
«لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَینَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْکتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ - ما پیامبران خویش را با دلایل روشن فرستادیم و با آنها کتاب و میزان نازل کردیم تا مردم عدل و قسط را بر پا کنند.»
باری، آنچنانکه مشاهده میکنیم در آیه اول فوق، «قرآن هدف اصلی بعثت پیامبر اسلام را دعوت به خداشناسی و خداپرستی تعریف میکند» در صورتی که در آیه دوم فوق، «قرآن هدف بعثت پیامبر اسلام را شورانیدن ناس برای برپائی عدل و قسط در جوامع بشری تعریف مینماید». آیا بین این دو دسته از آیات قرآن در تعریف «هدف بعثت پیامبر اسلام» تفاوتی وجود دارد؟
در پاسخ به این سؤال باید بگوئیم که اگر با رویکرد دیالکتیکی (نه مکانیکی) به موضوع نگاه کنیم، پاسخ منفی میباشد. بدین خاطر در این رابطه بوده است که پیامبر اسلام در طول 23 سال حیات نبوی خودش پیوسته تلاش میکرده تا به موازات مسلط کردن گفتمان توحیدی (با شعار «قولوا: لا إلهَ إلَّا اللهُ تُفلِحوا») همزمان دو هدف توحید نظری و توحید عملی (فردی و اجتماعی را) دنبال نمایند؛ و البته در این چارچوب است که میتوانیم اسلام را (به عنوان تنها دین پیامبران ابراهیمی) در چارچوب گفتمان توحیدی نظری و عملی به صورت دینی تعریف کنیم که توسط یک طرح کلی از وجود و انسان و جامعه و تاریخ، «جایگاه انسان و جامعه را در پیوند با یکدیگر تعریف مینماید» و بدون تردید در این رابطه است که میتوانیم «هدف بعثت پیامبر اسلام را خداشناسی یا حقیقتجوئی و عدالتورزی فردی و اجتماعی تعریف نمائیم.»
قابل ذکر است که در تعریف تفاوت بین عرفا و پیامبر اسلام، منهای اینکه عرفا توسط «تجربه باطنی» در عرصه انفسی تلاش میکنند تا از درون توسط «فناء فی الله» با محو خود در بینهایت وجود به صورت اگزیستانسی با بینهایت وجودی پیوند پیدا کنند، برعکس پیامبر اسلام که در دوران 15 ساله فاز حرائی در بستر «تجربه دینی» (نه تجربه باطنی) تلاش میکرد تا به صورت اگزیستانسی از درون با بینهایت پیوند پیدا کند، تفاوت دیگری که در این عرصه بین پیامبر اسلام و عرفا وجود دارد همانی است که علامه شهیر و متفکر بزرگ اسلامی محمد اقبال لاهوری در بازسازی فکر دینی در اسلام – فصل پنجم – روح فرهنگ و تمدن اسلامی – ص 134 – سطر 5 به بعد میگوید:
«مرد باطنی (عارف یا صوفی) نمیخواهد که پس از آرامش و اطمینانی که در مسیر معنوی پیدا میکند، به زندگی این جهانی باز گردد، اما در آن هنگامی که بنابر ضرورت باز میگردد، بازگشت او برای تمام بشریت سود چندانی ندارد، ولی برعکس بازگشت پیغمبر جنبه خلاقیت و ثمربخشی دارد، پیامبر باز میگردد و در جریان زمان وارد می شو د به این قصد که جریان تاریخ را تحت ضبط درآورد و از این راه جهان تازهای از کمال مطلوبها خلق کند. برای مرد باطنی (عارف و صوفی) آرامش مرحله نهایی است، اما برای پیغمبر بیدار شدن نیروهای روان شناختی اوست که جهان را تکان میدهد و این نیروها چنان حساب شده است که کاملاً جهان بشری را تغییر میدهد.»
آنچه از عبارات فوق اقبال قابل فهم است اینکه:
الف - هدف بعثت پیامبر اسلام رهبری خلق و سامان بخشیدن و به حرکت درآوردن نیروهای انسانی در راستای تغییر جامعه و جهان بشری بوده است.
ب – گرچه پروسس معراجی پیامبر اسلام از فرایند «سیر من الخلق الی الحق» (در فاز 15 ساله حرائی) آغاز شده است و در بستر فاز 15 ساله حرائی او «سیر الی الحق فی الحق» به انجام رسانیده است و توانست به پیوند وجودی با بینهایت در عرصه درونی و انفسی و اگزیستانسی دست پیدا کند، اما از بعد از پیوند با بینهایت وجودی به صورت انفسی (نه آفاقی) با «سیر بالحق فی الخلق» وارد جریان زمان شده است تا آنجا که (آنچنانکه جواهر لعل نهرو میگوید) توانست جریان تاریخ بشر را تحت ضبط خود درآورد و در راه جهان تازهای از کمال مطلوبها برای بشریت تلاش بکند و جهان بشریت را تکان بدهد.
ج – هدف پیامبر اسلام این بود که با تحرک دادن «نیروهای اجتماعی» در جهت سامان بخشیدن به جهان و جامعه بشری و ساختن فرد و ساختن جامعه انسانی گام بردارد، آنچنانکه در این رابطه است که محمد اقبال میگوید:
«راه دیگری برای داوری کردن در ارزش تجربه دینی یک پیغمبر (حقیقی بودن رسالتش و واقعیت داشتن اتصال درونیاش با خدا) آزمودن انواع انسانیتی است که ایجاد کرده و نیز توجه به آن جهان فرهنگ و تمدنی است که از رسالت وی برخاسته است» (بازسازی فکر دینی در اسلام – فصل پنجم – ص 136 - سطر 3 به بعد).
د – اقبال در عبارات فوق میخواهد بگوید که «توحید، عقل و عدل در فرد و اجتماع، هدف اصلی بعثت پیامبر اسلام بوده است» و توسط توحید عقل و عدل در عرصه فردی و اجتماعی بوده است که پیامبر اسلام تلاش میکرد تا زنجیرها از پای عقل انسانی در عرصه فردی و اجتماعی پاره نماید.
«...وَیضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلَالَ الَّتِی کانَتْ عَلَیهِمْ...» (سوره اعراف – آیه 157).
باری، در این رابطه است که اگر آنچنانکه محمد اقبال لاهوری میگوید: «توحید عقل و عدل در فرد و اجتماع هدف اصلی بعثت پیامبر اسلام بوده است» در تبیین این موضوع در اینجا باید ببینیم که رویکرد و مکانیزم پیامبر اسلام و قرآن در طول 23 سال حیات نبوی پیامبر در دو فرایند 13 ساله مکی و 10 ساله مدنی در راستای تحقق توحید عقل و عدل در فرد و اجتماع چگونه بوده است:
الف – آنچنانکه در خصوص آیه 25 سوره حدید «لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَینَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْکتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ - ما پیامبران خویش را با دلایل روشن فرستادیم و با آنها کتاب و میزان نازل کردیم تا مردم عدل و قسط را بر پا کنند» مطرح کردیم، اگر هدف بعثت انبیاء و من الجمله هدف بعثت پیامبر اسلام (آنچنانکه در این آیه مطرح شده است) «برپائی عدالت اجتماعی در جامعه تعریف کنیم» در این صورت میتوانیم نتیجهگیری کنیم که در رویکرد پیامبر اسلام و قرآن «مفهوم عمل در اجتماع، یعنی تغییر دادن و دگرگون کردن جامعه و شورانیدن تودهها برای برپائی قسط و عدل در جامعه میباشد» و همچنین مقصود از «عمل در اجتماع» در گفتمان و دیسکورس قرآن و پیامبر اسلام، «عمل اجتماعی» میباشد که صد البته «عمل اجتماعی» در قرآن و رویکرد پیامبر اسلام با «عمل فردی» متفاوت میباشد. مثلاً در قرآن روزه گرفتن و نماز خواندن و غیره اعمال فردی میباشند، اما «قیام به قسط در راستای برپائی عدالت اجتماعی، عمل اجتماعی است.»
ب – آنچنانکه در آیه 134 سوره بقره «تِلْک أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَهَا مَا کسَبَتْ وَلَکمْ مَا کسَبْتُمْ وَلَا تُسْأَلُونَ عَمَّا کانُوا یعْمَلُونَ - آنان امتی بودند که گذشتند، آنان را دستاورد خویش است و شما را دستاورد خویش و شما را از آنچه آنان میکردند، باز نمیپرسند» آمده است و آنچنانکه پیامبر اسلام فرموده است که: «مردمی سوار کشتی شدند و دریایی پهناور را طی میکردند، یک نفر را دیدند که دارد جای خودش را سوراخ میکند. حتی یک نفر از اینها نرفت دست او را بگیرد چون دستش را نگرفتند، آب وارد کشتی و همه آنها غرق شدند». از این دو مصداق بر میآید که در رویکرد قرآن و پیامبر اسلام، «جامعه پدیده اصیلی میباشد، آنچنانکه اصالت فرد تنها در بستر تغییر جامعه تعریف میگردد.»
«...إِنَّ اللَّهَ لَا یغَیرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّی یغَیرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ... - خدا آنچه را در قومی هست دگرگون نمیسازد تا آنگاه که آنان آنچه را در روانشان هست دگرگون سازند» (سوره رعد – آیه 11)
بنابراین میتوان نتیجه گرفت که «عمل اجتماعی، تغییرساز، عدالتخواهانه در رویکرد پیامبر اسلام و قرآن بالاترین عمل میباشد» «افضل الجهاد کلمه عدل عند سلطان جائر - بهترین جهاد برپائی کلمه عدل به عنوان گفتمان حاکم زمان سلطان ستمکار است» (پیامبر اسلام).
بنابراین هدف بعثت پیامبر اسلام آنچنانکه در آیه 25 سوره حدید مطرح شده (که شورانیدن تودهها جهت برپائی قسط در جامعه میباشد) همان «بعد اجتماعی عمل در گفتمان توحیدی پیامبر اسلام و قرآن میباشد» به عبارت دیگر در رویکرد قرآن و پیامبر اسلام «هدف بعثت پیامبر اسلام محور قرار دادن عمل اجتماعی بوده است» و «عمل فردی» (در گفتمان توحیدی پیامبر اسلام و قرآن) در چارچوب همان «عمل اجتماعی» قابل تعریف میباشد.
ادامه دارد