بعثتشناسی پیامبر اسلام – قسمت هفتاد و هفت
هدف بعثت پیامبر اسلام «پاره کردن زنجیرهای پای عقل انسان است»
توسط «توحید عقل و عدل در فرد و اجتماع»
در چارچوب «گفتمان توحید نظری و عملی قرآن»
مسلمانی که در بند فرنگ است / دلش در دست او آسان نیاید
زسیمائی که سودم بر در غیر / سجودی بوذر و سلمان نیاید
ارمغان حجاز - ص 449 - سطر 12 و 13
ای زخود پوشیده خود را باز یاب / در مسلمانی حرام است این حجاب
رمز دین مصطفی دانی که چیست؟ / فاش دیدن خویش را شاهنشهی است
چیست دین؟ دریافتن اسرار خویش / زندگی مرگ است، بیدیدار خویش
آن مسلمانی که بیند خویش را / از جهانی برگزیند خویش را
از ضمیر کائنات آگاه اوست / تیغ لاموجود الا الله اوست
در مکان و لامکان غوغای او / نه سپهر آواره در پهنای او
تا دلش سری زاسرار خداست / حیف اگر از خویشتن ناآشناست
بندهٔ حق وارث پیغمبران / او نگنجد در جهان دیگران
تا جهان دیگری پیدا کند / این جهان کهنه را بر هم زند
زنده مرد از غیر حق دارد فراغ / از خودی اندر وجود او چراغ
پای او محکم برزم خیر و شر / ذکر او شمشیر و فکر او سپر
صبحش از بانگی که برخیزد زجان / نی زنور آفتاب خاوران
فطرت او بیجهات اندر جهات / او حریم و در طوافش کائنات
ذرهائی از گرد راهش آفتاب / شاهد آمد بر عروج او کتاب
فطرت او را گشاد از ملت است / چشم او روشن سواد از ملت است
اندکی گم شو به قرآن و خبر / باز ای نادان به خویش اندر نگر
در جهان آوارهائی بیچارهائی / وحدتی گم کردهائی، صد پارهائی
بند غیر الله اندر پای تست / داغم از داغی که در سیمای تست
ارمغان حجاز – ص 434 – سطر 11 و 12
ای در و دشت تو باقی تا ابد / نعرهٔ لاقیصر و کسری که زد؟
در جهان نزد و دور و دیر و زود / اولین خواننده قرآن که بود؟
رمز الا اله که را آموختند؟ / این چراغ اول کجا آموختند؟
علم و حکمت ریزهائی از خوان کیست؟ / آیهٔ فاصبحتم اندرشان کیست؟
از دم سیراب آن امی لقب / لا له رست از ریگ صحرای عرب
حریت پروردهٔ آغوش اوست / یعنی امروز امم از دوش اوست
او دلی در پیکر آدم نهاد / او نقاب از طلعت آدم گشاد
هر خداوند کهن را او شکست / هر کهن شاخ از نم او غنچه بست
عقل و دل را مستی از یک جام می / اختلاط ذکر و فکر روم و ری
علم و حکمت شرع و دین، نظم امور / اندرون سینه دلها ناصبور
این همه یک لحظه از اوقات اوست / یک تجلی از تجلیات اوست
حمد بیحد مر رسول پاک را / آن که ایمان داد مشت خاک را
کلیات اقبال – فصل مسافر – ص 417 و 418 از سطر 18 به بعد
پس طریقت چیست؟ ای والا صفات / شرع را دیدن به اعماق حیات
فاش میخواهی اگر اسرار دین / جز به اعماق ضمیر خود مبین
گرنه بینی، دین تو مجبوری است / این چنین دین از خدا مهجوری است
بنده تا حق را نبیند آشکار / بر نمیآید زجبر و اختیار
تو یکی در فطرت خود غوطهزن / مرد حق شو بر ظن و تخمین متن
ای که مینازی به قرآن عظیم / تا کجا در حجره میباشی مقیم
در جهان اسرار دین را فاش کن / نکته شرع مبین را فاش کن
عصر من پیغمبری هم آفرید / آنکه در قرآن به غیر از خود ندید
هر یکی دانای قرآن و خبر / در شریعت کم سواد و کم نظر
عقل و نقل افتاده در بند هوس / منبرشان منبر نان است و بس
زین کلیمان نیست امید گشود / آستینها بیید بیضا چه سود؟
کار اقوام و ملل ناید درست / از عمل بنما که حق در دست تست
کلیات اقبال – فصل پس چه باید کرد - ص 407- سطر 7 به بعد
2 - در رویکرد پیامبر اسلام و قرآن دین توحیدی دو مؤلفهای نظری و عملی از آدم تا خاتم یکی است و لذا به همین دلیل «اصول مکتب انبیاء توحیدی در قرآن دین نامیده میشود نه ادیان» و در هیچ جای قرآن اصول مکتب توحیدی پیامبران با واژه ادیان (که جمع دین میباشد) مطرح نشده است؛ و لذا به همین دلیل است که قرآن میفرماید:
«إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلَامُ… - دبن در نزد خدا فقط اسلام است» (سوره آل عمران - آیه 19) و یا در آیه 67 (سوره آلعمران – آیه 67) میفرماید:
«مَا کانَ إِبْرَاهِیمُ یهُودِیا وَلَا نَصْرَانِیا وَلَکنْ کانَ حَنِیفًا مُسْلِمًا… - ابراهیم نه یهودی و نه نصرانی بلکه مسلم بوده است» و (سوره آلعمران - آیه 81) میفرماید:
«وَإِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِیثَاقَ النَّبِیینَ لَمَا آتَیتُکمْ مِنْ کتَابٍ وَحِکمَةٍ ثُمَّ جَاءَکمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِمَا مَعَکمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَلَتَنْصُرُنَّهُ قَالَ أَأَقْرَرْتُمْ وَأَخَذْتُمْ عَلَی ذَلِکمْ إِصْرِی قَالُوا أَقْرَرْنَا قَالَ فَاشْهَدُوا وَأَنَا مَعَکمْ مِنَ الشَّاهِدِینَ - یاد کن هنگامی را که خداوند از همه پیامبران پیمان گرفت که آنگاه که به شما کتاب و حکمت دادم و سپس فرستادهای آمد که آنچه را با شماست تصدیق میکند، به او ایمان آورید و او را یاری نمایید. خداوند گفت: آیا اقرار و اعتراف کردید و این بار را به دوش گرفتید؟ همه گفتند: اقرار کردیم. خداوند گفت: پس همه گواه باشید. من نیز از گواهانم.»
3 - در منظومه معرفتی محمد اقبال لاهوری تمام هدف بعثت پیامبر اسلام و قرآن در پروژه خاتمیت پیامبر اسلام خلاصه میشود و موضوع خاتمیت پیامبر اسلام در مانیفست اندیشههای محمد اقبال آنچنان نقش محوری دارد که میتوان گفت که محمد اقبال بر این باور است که «اگر پروژه خاتمیت پیامبر اسلام اتفاق نمیافتاد، تمامی هدف بعثت پیامبر اسلام و قرآن ناقص و ابتر میگردید». اقبال در عرصه «تبیین خاتمیت نبوت پیامبر اسلام» در طول 14 قرن عمر اسلام تاریخی نخستین متکلم و فیلسوف و اسلامشناسی و نظریهپردازی است که «پروژه خاتمیت نبوت پیامبر اسلام را تبیین فلسفی و کلامی کرده است» تا آنجا که اگر بگوئیم آبشخور اسلامشناسی اقبال (که همان کتاب گرانسنگ بازسازی فکر دینی در اسلام او میباشد) بر پایه همین پروژه خاتمیت نبوت پیامبر اسلام استوار میباشد، آنچنانکه اگر پروژه تبیین خاتمیت نبوت اقبال از کتاب بازسازی فکر دینی در اسلام او حذف کنیم کل خیمه اسلامشناسی اقبال در کتاب بازسازی فرو میریزد. جوهر رویکرد محمد اقبال در باب نظریه خاتمیت نبوت پیامبر اسلام همانی که اقبال در «رموز بیخودی» کلیات اشعارش مطرح کرده است.
ادامه دارد