بعثتشناسی پیامبر اسلام – قسمت هفتاد و شش
هدف بعثت پیامبر اسلام «پاره کردن زنجیرهای پای عقل انسان است»
توسط «توحید عقل و عدل در فرد و اجتماع»
در چارچوب «گفتمان توحید نظری و عملی قرآن»
و باز در این رابطه است که محمد اقبال در کلیات خویش به داوری بین علم و ایمان مینشیند.
طلسم علم حاضر را شکستم / ربودم دانه و دامش گسستم
خدا داند که مانند براهیم / به نار او چه بیپروا نشستم
کلیات اقبال – ارمغان حجاز – ص 449 - سطر 8 و 9
مسلمانی که در بند فرنگ است / دلش در دست او آسان نیاید
زسیمائی که سودم بر در غیر / سجودی بوذر و سلمان نیاید
ارمغان حجاز – ص 434 - سطر اول به بعد
از فرنگی میخرد لات و منات / مؤمن و اندیشه او سومنات
قم باذنی گوی و او را زنده کن / در دلش الله هو را زنده کن
ما همه افسونی تهذیب غرب / کشتهٔ افرنگیان بیحرب و ضرب
تو از آن قومی که جام او شکست / وانما یک بندهٔ الله مست
تا مسلمان باز بیند خویش را / از جهانی برگزیند خویش را
کلیات اقبال – پس چه باید کرد - ص 413 - سطر 23 به بعد
اگرچه عقل فسون پیشه لشکری انگیخت / تو دل گرفته نباشی که عشق تنها نیست
تو رهشناس نئی وز مقام بیخبری / چه نغمه ایست که در بربط سلیمی نیست
زقید و صید نهنگان حکایتی آور / مگو که زورق ما روشناس دریا نیست
مرید همت آن رهروم که پا نگذاشت / به جادهئی که در و کوه و دشت و دریا نیست
شریک حلقهٔ رندان بادهپیما باش / حذر زبیعت پیری که مرد غوغا نیست
کلیات اقبال – جاوید نامه – ص 335 - سطر 13 به بعد
عقل خود بین دگر و عقل جهان بین دگر است / بال بلبل دگر و بازوی شاهین دگر است
دگر است آن که برد دانهٔ افتاده زخاک / آن که گیرد خورش از دانهٔ پروین دگر است
دگر است آن که زند سیر چمن مثل نسیم / آن که در شد به ضمیر گل و نسرین دگر است
دگر است آن سوی نه پرده گشادن نظری / این سوی پرده گمان و ظن و تخمین دگر است
ای خوشان عقل که پهنای دو عالم با اوست / نور افرشته و سوز دل آدم با اوست
کلیات اقبال – پیام مشرق – ص 259 – سطر 4 به بعد
ماحصل آنچه که تا اینجا گفته شد اینکه:
1 - از نظر محمد اقبال لاهوری «توحید عقل و عدل در فرد و اجتماع» که هدف اصلی بعثت پیامبر اسلام و قرآن بوده است باعث گردیده تا:
اولاً مسیر پیامبری برای پیامبر اسلام در سه فرایند تکوین پیدا کند:
اول – سیر من الخلق الی الحق.
دوم – سیر الی الحلق فی الحق.
سوم - سیر بالحق فی الخلق.
ثانیاً هدف فوق بعثت باعث میگردد تا پیامبر پس از فاز حرائی و معراج وجودی به زندگی این جهانی باز گردد و در بستر حرکت اسرائی در ادامه حرکت معراجی خودش وارد جریان زمان بشود به این قصد که جریان تاریخ را تحت ضبط درآورد و از این راه جهان تازهای از کمال مطلوبها خلق کند.
ثالثاً هدف فوق بعثت باعث میگردد که پیامبر در جهت «ساختن فرد و جامعه انسانی به نیروها تحرک دهند» و بسترساز ظهور انواع انسانیت و جهان فرهنگی و تمدنی بشوند.
رابعاً در چارچوب «توحید عقل و عدل» که هدف بعثت پیامبر اسلام و قرآن بوده است، لازمه این هدف این بوده است که «پیامبر اسلام از جنس بشر باشد» یعنی همه لوازم بشریت را داشته باشد، مانند دیگران بخورد و بخوابد، راه برود و تولید مثل بکند و بالاخره بمیرد و همه نیازهایی که لازمه بشریت است داشته باشد؛ و «تنها تفاوت پیامبر اسلام با دیگران در مسئله وحی نبوی میباشد که وحی نبوی او را در استمرار پروسس وحی وجودی در تمامی پدیدههای حیات و تکامل هستی میباشد و همین بسترهای تکوینی وحی نبوی در پیامبر اسلام بوده که باعث گردید تا پیامبر اسلام انسانی کامل و الگو و اسوه دیگران بشود». چرا که بدون فاز حرائی و معراج وجودی پیامبر اسلام هرگز نمیتوانست به مرحله مهبط وحی نبوی برسد.
خامسا در چارچوب «توحید عقل و عدل در فرد و اجتماع» به عنوان هدف بعثت پیامبر اسلام و قرآن بود که باعث گردیده است که «اساسیترین نقش پیامبر و قرآن در عرصه جامعهسازی و فردسازی و فرهنگسازی و تمدنسازی مبارزه با صاحبان قدرت سه مؤلفهای زر و زور و تزویر در دو مؤلفه سلبی و ایجابی بشود.»
سادساً تمام تلاش پیامبر اسلام و قرآن در طول 23 سال دو فرایند مکی و مدنی در چارچوب دعوت به خدا و شناختن او و نزدیک شدن به او در راستای تحقق «گفتمان توحید دو مؤلفه نظری و عملی بوده است» که «توحید عملی» آنچنانکه در آیه 25 سوره حدید تبیین شده است، تنها توسط «اقامه عدل و قسط در جامعه امکانپذیر میباشد»؛ به عبارت دیگر «گفتمان توحیدی پیامبر اسلام در دو مؤلفه نظری که همان شناختن خدا و پرستش او میباشد و مؤلفه عملی که برپائی عدل و قسط در جامعه است، معنی پیدا میکند»؛ که بدون تردید نقض هر کدام از این دو مؤلفه گفتمان توحیدی باعث شکست گفتمان توحیدی پیامبر اسلام و قرآن میشود.
بدین جهت در این رابطه است که این امر باعث گردید تا «گفتمان واحد توحیدی پیامبر اسلام در عرصه جامعهسازی بر پایه عدل و قسط باعث ظهور سه ابر جنبش آغازین اسلام در قرن اول هجری بشود» که این سه ابر جنبش آغازین اسلام عبارت بودند از:
اول – «جنبش رهائیبخش» پیامبر اسلام در 23 سال حیات وحی نبوی در دو فرایند 13 ساله مکی و 10 ساله مدنی.
دوم – «جنبش عدالتخواهانه» 4 سال و نه ماهه خلافت امام علی.
سوم – «جنبش حقطلبانه» امام حسین در چارچوب معماری عاشورای سال 61 هجری؛ که برای فهم بیشتر این مهم مخاطبین را دعوت به مراجعه به سه کتاب ابر جنبش آغازین اسلام (جنبش رهائیبخش پیامبر اسلام و جنبش عدالتطلبانه امام علی و جنبش حقطالبانه امام حسین که توسط انتشارات مستضعفین در سایت پیشگام موجود میباشد) میکنیم.
سابعاً پیامبر اسلام و قرآن در راستای تحقق هدف بعثت که همان «توحید عقل و عدل در فرد و اجتماع میباشد» دارای رویکرد دو مؤلفهای بودهاند؛ یعنی دو مقصد در پیوند با هم داشتهاند. یکی از این دو مقصد به زندگی اخروی و «سعادت اخروی» و انسانسازی این جهانی توسط توحید نظری و توحید عملی فردی (همان کاری که پیامبر اسلام در طول 13 سال دوران مکی میکرد) تکیه داشتهاند و دیگر تکیه بر «سعادت دنیوی» بشر در چارچوب توحید اجتماعی و برپائی قسط و عدل در جامعه (همان کاری که پیامبر اسلام در دوران 10 ساله مدنی و امام علی در دوران 5 ساله خلافت و امام حسین در پرو سس تکوین عاشورا 61 به دنبال آن بودند) داشتهاند.
به این ترتیب است که میتوانیم نتیجهگیری کنیم که «دو مؤلفه سعادت اخروی و سعادت دنیوی هدف بعثت پیامبر اسلام و قرآن در پیوند با هم معنی پیدا میکنند». تفکیک عملی و نظری این دو مؤلفه هدف بعثت پیامبر اسلام و قرآن به معنای به چالش کشیدن هدف بعثت پیامبر اسلام (که همان توحید عقل و عدل در فرد و اجتماع میباشد) است. برای فهم بیشتر موارد هفت گانه فوق که همه محصول رویکرد علامه محمد اقبال لاهوری در باب هدف بعثت پیامبر اسلام و قرآن میباشد، ضرورت دارد که سیری مجدد در اشعار معلم کبیرمان علامه محمد اقبال لاهوری داشته باشیم.
جام جهاننما مجوی / دست جهانگشا طلب
اقبال لاهوری – زبور عجم
تیر و سنان و خنجر و شمشیرم آرزوست / با من میا که مسلک شبیرم آرزوست
از بهر آشیانه خس اندوزیم نگر / باز این نگر که شعله درگیرم آرزوست
گفتند لب به بند و زاسرار ما مگو / گفتم که خیر نهرهٔ تکبیرم آرزوست
گفتند هر چه در دلت آید زما بخواه / گفتم که بیحجابی تقدیرم آرزوست
از روزگار خویش ندانم جز این قدر / خوابم زیاد رفته و تعبیرم آرزوست
کو آن نگاه ناز که اول دلم ربود / عمرت دراز باد، همان تیرم آرزوست
اقبال لاهوری – پیام مشرق
نهنگی بچهٔ خود را چه خوش گفت / به دین ما حرام آمد کرانه
به موج آویز و از ساحل به پرهیز / همه دریاست ما را آشیانه
کلیات اقبال لاهوری – فصل می باقی – ص 248 – سطر 7 به بعد
چو خود را در کنار خود کشیدم / به نور تو مقام خویش دیدم
در ین دیر از نوای صبحگاهی / جهان عشق و مستی آفریدم
کلیات اقبال لاهوری – فصل ارمغان حجاز – ص 470 سطر اول و دوم
ادامه دارد