بعثت‌شناسی پیامبر اسلام - قسمت 42

شورانیدن عقول مردم توسط تغییر انقلابی عقل تفسیرگر یونانی، به عقل تغییرگر قرآنی

 

بنابراین از نظر اقبال قرآن عقل اپیستمولوژی را جایگزین عقل آنتولوژیک ارسطوئی می‌کند به موازات آن قرآن عقل استقرائی را هم جایگزین عقل قیاسی ارسطوئی می‌نماید، همچنین تعقل متدولوژیک و روشمند را جایگزین تعلق منطقی و غیر روشمند ارسطوئی می‌نماید و از اینجا است که وقتی قرآن در آیه 78 - سوره نحل می‌فرماید:

«وَاللَّهُ أَخْرَجَکمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهَاتِکمْ لَا تَعْلَمُونَ شَیئًا وَجَعَلَ لَکمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ لَعَلَّکمْ تَشْکرُونَ - خداوند زمانیکه شما را از شکم‌های مادرانتان متولد کرد شما صاحب عقلی نبودید و چیزی نمی‌دانستید تمام دانستنی‌ها یا تعقل شما از بعد از تولد توسط سمع و بصر و قلب حاصل شده است.»

در این آیه قرآن به عقل بعد از تولد تکیه می‌کند که یک عقل اپیستمولوژیک و استقرائی و روشمند می‌باشد، برعکس عقل افلاطونی که معتقد به عقل قبل از تولد بود که انسان در عالم مُثل قبل از ورود به این جهان صاحب آن عقل شده است و لذا از نظر افلاطون علم ما در این جهان علم به سایه‌ها است نه علم به واقعیت‌ها چراکه افلاطون معتقد بود که اصل واقعیت‌ها در عالم مُثل قرار دارد و این جهان سایه آن واقعیت‌های موجود در عالم مُثل می‌باشد؛ لذا این جهان، جهان واقعیت نیست، جهان سایه است و لذا علم ما به این جهان علم به واقعیت نیست و ما توانائی کشف و فهم واقعیت در این جهان نداریم که البته این عقیده افلاطون درست برعکس عقیده پیامبر اسلام و قرآن می‌باشد، چراکه آنچنانکه اقبال در ص 5 – س 18 – فصل معرفت و تجربه دینی کتاب بازسازی فکر دینی در اسلام می‌گوید:

«آغاز جستجوی شالوده عقلی در اسلام را می‌توان از زمان خود پیامبر اسلام دانست. آن حضرت غالباً چنین دعا می‌کرد اللهم ارنی الاشیاء کما هی – خدایا! واقعیت‌ها را همانگونه که هستند به من بنما.»

بنابراین قرآن و پیامبر اسلام علاوه بر اینکه عقل قبل از تولد افلاطون را نفی می‌کردند برعکس افلاطون جهان موجود را جهان واقع می‌دانستند و برای انسان امکان تعقل و دستیابی به واقعیت موجود ممکن می‌دانستند، پس پیامبر اسلام و قرآن:

اولاً عقل قبل از تولد افلاطون را نفی می‌کند.

ثانیاً جهان سایه افلاطون را نفی می‌کند و به جهان واقع معتقد است.

ثالثاً برعکس افلاطون امکان دستیابی به واقعیت موجود توسط عقل اپیستمولوژیک و روشمند و استقرائی ممکن می‌داند.

رابعاً از نظر پیامبر اسلام و قرآن و اقبال مقام ثبوت با مقام اثبات تفاوت می‌کند مقام ثبوت در جهان همان واقعیت مستقل از ذهن ما می‌باشد که برای انسان قابل شناسا می‌باشد و انسان می‌تواند توسط عقل اپیستمولوژیک خود به آن دست پیدا کند و اما مقام اثبات آنجائی است که ما برعکس آنچه که ارسطو می‌گوید با ذهن آینه‌ائی در برابر واقعیت قرار نداریم بلکه برعکس با ذهن فعال و اکتیو انسانی در برابر با واقعیت قرار می‌گیریم و با سلاح متدولوژی و دستگاه اپیستمولوژی تلاش می‌کنیم تا آن واقعیت موجود را آنچنانکه هست - به قول پیامبر اسلام - فهم کنیم.

به همین دلیل مقام اثبات مقام فهم واقعیت آنچنانکه هست توسط انسان می‌باشد و از نظر قرآن و پیامبر اسلام و اقبال معرفت انسان در مقام اثبات یک معرفت نسبی است نه آنچنانکه ذهن آینه‌ائی ارسطو می‌گوید یک معرفت مطلق. آنچنانکه مولوی در داستان فیل و تاریک خانه در دفتر سوم - ص 157 - س 14 به بعد این موضوع را تبیین می‌نماید

پیل اندر خانه تاریک بود / عرضه را آورده بودندش هنود

از برای دیدنش مردم بسی / اندر آن ظلمت همی شد هر کسی

دیدنش با چشم چون ممکن نبود / اندران تاریکیش کف می به سود

آن یکی را کف به خرطوم او فتاد / گفت همچون ناو دانستش نهاد

آن یکی را دست بر گوشش رسید / آن بر او چون باد بیزن شد پدید

آن یکی را کف چو بر پایش به سود / گفت شکل پیل دیدم چون عمود

آن یکی بر پشت او بنهاد دست / گفت خود این پیل چون تختی بد است

همچنین هر یک به جزوی چون رسید / فهم آن می‌کرد هر جا می‌شنید

از نظر گه گفتشان بد مختلف / آن یکی دالش لقب داد آن الف

چشم حس همچون کف دست و بس / نیست کف را بر همه آن دسترس

در مثال فوق مولوی در عرصه معرفت‌شناسی انسان به طرح این نکات کلیدی می‌پردازد:

1 - آدمیان وقتی که در برابر یک واقعیت پیچیده و تو در تو قرار می‌گیرند از آنجائیکه احاطه حسی و عقلی بر آن واقعیت ندارند مجبورند از طریق اپیستمولوژی و ابزار شناخت، آن واقعیت پیچیده را فهم کنند؛ لذا ذهن انسان برعکس آنچه که ارسطو می‌گفت یک ذهن آینه‌ائی پاسیف نیست تا تنها به انعکاس واقعیت به صورت بی طرفانه بپردازد بلکه این ذهن انسان بر پایه دریافت‌های خود دست به کلی‌سازی می‌زند و لذا داوری ذهن انسان کلی‌سازی بر پایه حس و عقل و متد و غیره می‌باشد و همین امر عامل اختلاف در داوری‌های انسان در رابطه با تشریح و تبیین واقعیت خارجی می‌باشد.

2- شناخت انسان یک شناخت نسبی است نه شناخت مطلق یعنی به موازات افزایش داده‌های حسی و عقلی و غیره او، این شناخت کامل‌تر می‌شود. پس در مرحله اول شناخت از حس آغاز می‌گردد لذا آنکه دستش در مرحله شناخت حسی به خرطوم فیل در این تاریک خانه وجود می‌رسد کل فیل را در چارچوب خرطوم او تبیین می‌کند و می‌گوید کل فیل مثل ناودان است بالعکس آن کسی که دستش اول به پشت پیل می‌رسد و بر پایه این شناخت حسی خود می‌گوید کل فیل مثل یک تخت بد شکل است و غیره.

3 - اختلاف در شناخت نسبی معلول فهم نسبی انسان است، لذا اگر معتقد به نسبی بودن فهم انسان بشویم باید به این اختلاف در بینش اعتقاد پیدا کنیم.

4 - معرفت حسی و معرفت عقلی انسان‌ها در فهم واقعیت تابع معرفت جزئی آن‌ها می‌باشد نه - آنچنانکه افلاطون و ارسطو می‌گفتند - معرفت جزئی تابع معرفت کلی ذهنی آن‌ها باشد. به عبارت دیگر در مثال فوق مولوی معتقد است که معرفت انسان به صورت استقرائی از حس و جزء شروع می‌شود و در ادامه آن ذهن انسان به استنتاج کل از جزء می‌پردازد. یعنی از نظر مولوی در مثال فوق معرفت کلی انسان‌ها نتیجه معرفت جزئی انسان‌ها می‌باشد که این بر خلاف دستگاه قیاسی و منطق صوری ارسطوئی می‌باشد.

و - قرآن در آیات 3 و 4 سوره ملک در خصوص موضوع عقل و عقلانیت انسان می‌فرماید:

«الَّذِی خَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ طِبَاقًا مَا تَرَی فِی خَلْقِ الرَّحْمَنِ مِنْ تَفَاوُتٍ فَارْجِعِ الْبَصَرَ هَلْ تَرَی مِنْ فُطُورٍ – ثُمَّ ارْجِعِ الْبَصَرَ کرَّتَینِ ینْقَلِبْ إِلَیک الْبَصَرُ خَاسِئًا وَهُوَ حَسِیرٌ - آنکه آفرید جهان تو در توئی آیا در این واقعیت و جهان تو در تو شکافی و اختلافی مشاهده می‌کنید؟ اگر کردید بدانید که اشکال در شناخت و فهم شما می‌باشد پس دوباره بازشناسی کنید آیا باز هم در واقعیت هستی شکافی می‌بینید؟ اگر باز هم دیدید دست به بازشناسی مجدد بزنید پس در نهایت با فهم صحیح واقعیت شناخت شما تسلیم واقعیت می‌شود.»

آنچنانکه مشاهده می‌کنید در این آیه قرآن:

1 - عقلانیت انسان دنبال فهم و شناخت واقعیت تعریف می‌کند و عاقل کسی می‌داند که دنبال شناخت و فهم واقع باشد.

2 - جهان واقع یا واقعیت جهان خارج از ذهن انسان بر خلاف دیدگاه ارسطو یک واقعیت ساده نمی‌داند بلکه واقعیت پیچیده و تو در تو می‌داند که این پیچیدگی جهان واقع خارج از ذهن انسان به صورت «سبع سموات طباقا» مطرح می‌کند.

3 - واقعیت پیچیده و تو در تو جهان خارج را برای انسان قابل شناخت و دست یافتنی می‌داند.

4 - راه‌های فهم شناخت واقعیت تو در تو و پیچیده توسط انسان آنچنانکه اقبال در عنوان «عقل برهانی استقرائی» - خود می‌گوید - «تجربه و برهان» می‌داند.

5 - گرچه قرآن در این آیه در تعریف عقل و عقلانیت معتقد به درک واقع توسط عقل اپیستمولوژیک انسان می‌باشد ولی از آنجائیکه قرآن جهان واقع را جهانی سیلان و در حال حرکت و شدن دیالکتیکی مستمر می‌داند (لذا برعکس دیدگاه ارسطو که معتقد به واقعیت ساکن و ثابت خارج ذهن در مقام ثبوت می‌باشد) عقلانیت درک واقع ساکن و ثابت توسط انعکاس در ذهن آینه‌ائی تعریف نمی‌کند بلکه بالعکس قرآن معتقد به واقعیت مخلوق ذهن اکتیو انسان در پیوند دیالکتیکی با جهان خارج می‌باشد.

 

ه - اصول مبانی معرفت‌شناسی اندیشه اقبال:

آنچنانکه اقبال لاهوری در کتاب بازسازی فکر دینی در اسلام - فصل معرفت و تجربه دینی – ص 13 و 14 و 15 و 16 - س 21 به بعد می‌گوید عبارتند از:

«اکنون ببینیم که بنابر قرآن خصوصیات جهانی که در آن زندگی می‌کنیم چگونه است:

الف - نخست این است که جهان به بازی و بیهوده آفریده نشده است.

«أَهُمْ خَیرٌ أَمْ قَوْمُ تُبَّعٍ وَالَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ أَهْلَکنَاهُمْ إِنَّهُمْ کانُوا مُجْرِمِینَ - وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَینَهُمَا لَاعِبِینَ – آسمان‌ها و زمین و آنچه در میان آن‌ها است به بازی نیافریدیم آن‌ها را جز به حق و راستی نیافریدیم ولی بیشتر ایشان نمی‌دانند» (سوره دخان - آیه 37 و 38).

ب – جهان حقیقت و واقعیتی است که باید آن را به حساب بیاوریم.

«إِنَّ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافِ اللَّیلِ وَالنَّهَارِ لَآیاتٍ لِأُولِی الْأَلْبَابِ - الَّذِینَ یذْکرُونَ اللَّهَ قِیامًا وَقُعُودًا وَعَلَی جُنُوبِهِمْ وَیتَفَکرُونَ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذَا بَاطِلًا سُبْحَانَک فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ ر - در آفرینش آسمان‌ها و زمین و در توالی شب و روز برای خردمندان نشان‌هائی است آنان که ایستاده یا نشسته یا بر پهلو دراز کشیده از خدا یاد می‌کنند و در آفرینش آسمان‌ها و زمین می‌اندیشند و می‌گویند پروردگارا این‌ها را بیهوده نیافریده‌ای» (سوره آل‌عمران - آیات 190 و 191).

ج – این جهان چنان آفریده شده که قابل گسترش است.

«وَالسَّمَاءَ بَنَینَاهَا بِأَیدٍ وَإِنَّا لَمُوسِعُونَ - می‌افزاید خداوند در آفرینش هر چه بخواهد» (سوره ذاریات - آیه 47).

د - جهان بسته و محصولی تمام شده و غیر متحرک و غیر قابل تغییر نیست شاید در عمق وجود آن رویای ولادت جدیدی نهفته است.

«قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُرُوا کیفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ ینْشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَی کلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ - بگو در زمین گردش کنید و ببینید که خدا چگونه آفرینش را آغاز کرده است و خدا می‌آفریند آفرینش دیگری» (سوره عنکبوت – آیه 20).

ه – حقیقت آن است که این جریان نوسانی و پیشرفت اسرارآمیز جهان و این شناوری بی صدای زمان که برای ما آدمیان همچون حرکت روز و شب جلوه‌گر می‌شود در نظر قرآن از بزرگ‌ترین علامات وجود خدا است

«یقَلِّبُ اللَّهُ اللَّیلَ وَالنَّهَارَ إِنَّ فِی ذَلِک لَعِبْرَةً لِأُولِی الْأَبْصَارِ - خدا شب و روز را با یکدیگر مبادله می‌کند و در این برای مردم صاحب بصیرت عبرت و آموزشی است» (سوره نور – آیه 44) به همین جهت است که پیغمبر گفته است «لا تسبوا الدهر فان الدهر هو الله - روز گار را دشنام مدهید که روزگار همان خدا است.»

و – همین اتساع زمان و مکان در خود حامل این وعده است که همه چیز کاملاً مقهور آدمی خواهد شد که وظیفه او منعکس کردن قدرت الهی و پیروز شدن بر طبیعت است.

«أَلَمْ تروآ أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَکمْ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ وَأَسْبَغَ عَلَیکمْ نِعَمَهُ ظَاهِرَةً وَبَاطِنَةً... - آیا نمی‌بینید که خدا آنچه را در آسمان‌ها و در زمین است به فرمان شما قرار داد و نعمت‌های آشکار و نهان خود را به شما ارزانی داشت» (سوره لقمان - آیه 20).

«وَسَخَّرَ لَکمُ اللَّیلَ وَالنَّهَارَ وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ وَالنُّجُومُ مُسَخَّرَاتٌ بِأَمْرِهِ إِنَّ فِی ذَلِک لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یعْقِلُونَ - شب و روز را در فرمان شما آورد و خورشید و ماه و ستارگان نیز به فرمان او در اختیار شمایند در این برای کسانی که خرد خود را به کار دارند نشانه‌هائی است» (سوره نحل - آیه 12).

ز - حالا که طبیعت و گوهر و وعده جهان چنین است ببینیم که ماهیت و طبیعت آدمی که جهان از هر طرف با آن رو به رو است چگونه است؟ آدمی که با نیرو و استعداد سازگار کردن قوای مختلف مجهز است خود را در سلسله درجات زندگی بسیار پائین می‌یابد و از هر طرف قوای مخالف و مانع وی را احاطه کرده است.

«لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ - ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِینَ - آدمی را به بهترین ساختمان آفریدیم و آنگاه او را به پایین‌ترین پست‌ها آوردیم» (سوره تین - آیات 4 و 5).

ح – آیا این آدمی را در محیط خود چگونه می‌یابیم؟ موجود بی آرامی است که به اندیشه‌های خود چنان مجذوب و مشغول شده که هر چیز دیگر را فراموش کرده و می‌تواند در جستجوی پیوسته خویش برای دست یافتن به منظره‌های تازه‌ای که در آن‌ها بتواند عرض وجود کند، هر گونه رنج و راحتی برای خود فراهم آورد با همه نقص‌ها و ضعف‌هایش بر طبیعت برتری دارد چه در درون خود حامل امانت بزرگی است که به گفته قرآن آسمان‌ها و زمین و کوه‌ها از کشیدن آن سر باز زده بودند.

«إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَینَ أَنْ یحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنْسَانُ إِنَّهُ کانَ ظَلُومًا جَهُولًا - ما امانت را بر آسمان و زمین و کوه‌ها عرضه داشتیم که از کشیدن آن سر باز زدند و از آن ترسیدند و آدمی آن را برداشت که او ستمگر نادان است» (سوره احزاب – آیه 72).

ط – شک نیست که وظیفه وی آغازی داشته ولی شاید سرنوشت او آن باشد که ساختمان هستی عنصری جاودانی شود.

«أَیحْسَبُ الْإِنْسَانُ أَنْ یتْرَک سُدًی - أَلَمْ یک نُطْفَةً مِنْ مَنِی یمْنَی - ثُمَّ کانَ عَلَقَةً فَخَلَقَ فَسَوَّی - فَجَعَلَ مِنْهُ الزَّوْجَینِ الذَّکرَ وَالْأُنْثَی - أَلَیسَ ذَلِک بِقَادِرٍ عَلَی أَنْ یحْیی الْمَوْتَی - آیا آدمی چنان می‌پندارد که ما او را بی‌حاصل رها می‌کنیم؟ آیا نطفه‌ائی نبود که ترشح شد؟ - پس از آن خون بسته‌ائی شد و خدا او را درست کرد و از آن دو گونه مرد و زن آفرید آیا خدا توانائی آن را ندارد که مردگان را دوباره زنده کند» (سوره قیامه - آیات 36 و 37 و 38 و 39 و 40).

ادامه دارد

  • آگاهی
  • آزادی
  • برابری