جهان، منطقه و ایران در سالی که گذشت؟ - سرمقاله

 

اکنون که به پایان سال 1397 نزدیک می‌شویم وقت آن فرا رسیده است تا نگاهی به عقب بیاندازیم و جهان، منطقه و ایران در ترازوی سال 97 مورد تحلیل و بازشناسی قرار دهیم؛ و در نهایت به این داوری بپردازیم که سال 1397 بر جهان و منطقه و ایران چگونه گذشته است و چه دستاوردی برای ما داشته است.

در عرصه بین‌المللی اولین دستاوردی که سال 1397 به همراه داشته است، به چالش کشیده شدن هژمونی نظامی و اقتصادی و سیاسی امپریالیسم آمریکا در جهان می‌باشد، چراکه:

اولاً در سال 1397 شکست نظامی امپریالیسم آمریکا در منطقه خاورمیانه و شکست استراتژی بوش پدر و پسر تا اوباما در حمله نظامی به افغانستان و عراق و سوریه و لیبی و غیره، پس از 17 سال علنی شد؛ که سخنرانی ترامپ در میان نظامیان آمریکائی مستقر در عراق (که تاکنون اشغال نظامی عراق از 2003 الی الان بیش از 7 تریلیون دلار برای امپریالیسم آمریکا هزینه در برداشته است) به مناسبت آغاز سال 2019 که در آن سخنرانی ترامپ اعلام کرد «که ما دیگر نمی‌خواهیم نگهبان و ژاندارم جهان باشیم و اعلام خروج نیروهای نظامی آمریکا از سوریه کرد و همچنین مذاکره مخفی و آشکار امپریالیسم آمریکا با گروه طالبان افغانستان و وعده خروج نیروی‌های نظامی آمریکا از افغانستان و وعده مشارکت طالبان در قدرت در افغانستان پسا خروج آمریکا» خود معرف همین شکست هژمونی نظامی امپریالیسم آمریکا بر جهان می‌باشد.

ثانیاً جنگ تجاری امپریالیسم آمریکا در سال 97 با اروپا و چین و ژاپن و کانادا و غیره که باعث گردید تا گسترش تجارت بین‌المللی در سال 1397 کاهش پیدا کند و در ادامه آن افزایش حجم اقتصاد چین به تنهائی از حجم اقتصاد آمریکا و مقابله اقتصادی و سیاسی اتحادیه اروپا در برابر آمریکا تا آنجا که در سال 1397، اتحادیه اروپا نشان داد که برعکس گذشته دیگر آمریکا نمی‌تواند به صورت یکطرفه برنامه‌های خود را به اروپا دیکته کند، خود معرف «شکست هژمونی اقتصادی و سیاسی» امپریالیسم آمریکا در سال 1397 می‌باشد.

ثالثاً ظهور روسیه به عنوان یک ابرقدرت نظامی و سیاسی در خاورمیانه در سال 1397 (و در فرایند پسا فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی) خود معرف «پایان دوران تک سواری امپریالیسم آمریکا بر نظام حاکم سرمایه‌داری جهانی می‌باشد» که از دهه آخر قرن بیستم با فروپاشی بلوک شرق این نظام تک قطبی (تحت هژمونی امپریالیسم آمریکا) بر جهان سرمایه‌داری حاکم شده بود. بدون تردید پوتین در سال 97 توانست با بالا بردن وزن روسیه در خاورمیانه و اوکراین، به تثبیت قدرت خود در کریمه و خاورمیانه دست پیدا کند. آنچنانکه می‌توان داوری کرد که برنده اصلی جنگ‌های نیابتی خاورمیانه در تحلیل نهائی روسیه می‌باشد؛ و قدرت شکست خورده اصلی این جنگ‌ها چه به لحاظ نظامی و چه به لحاظ اقتصادی و چه به لحاظ سیاسی امپریالیسم آمریکا می‌باشد و نهایتاً همین تغییر توازن در عرصه میدانی باعث گردید تا در سال 97 قدرت هژمونی سیاسی و نظامی امپریالیسم آمریکا در منطقه خاورمیانه یا منطقه انبار انرژی فسیلی و حساس‌ترین منطقه ژئوپلیتیکی به چالش کشیده شود.

رابعاً اعلام آمریکا به عنوان بزرگ‌ترین کشور بدهکار جهان در سال 1397 و اعلام کارشناسان بزرگ اقتصادی جهان سرمایه‌داری نسبت به اینکه جهان سرمایه‌داری مانند سال‌های 2007 - 2008 در آستانه یک فرابحران اقتصادی قرار گرفته است، خود معرف همین به چالش کشیده شدن هژمونی و سلطه امپریالیسم آمریکا بر نظام بانکی و مالی و پولی جهانی می‌باشد.

خامسا شکست استراتژی نظامی بوش پدر و پسر در چارچوب اولویت خاورمیانه و پروژه خاورمیانه بزرگ تحت هژمونی رژیم صهیونیستی اسرائیل و شکست استراتژی اقتصادی اوباما که بر پایه اولویت آسیای جنوب شرقی و پروژه جنگ‌های نیابتی در خاورمیانه استوار بود و رویکرد پوپولیستی ترامپ در عرصه سیاسی و اقتصادی و اجتماعی خود معرف همین به چالش کشیده شدن هژمونی و سلطه امپریالیسم آمریکا در عرصه اقتصادی و نظامی و سیاسی جهان سرمایه‌داری می‌باشد.

دومین دستاوردی که سال 1397 به همراه داشته است، فراگیر شدن رویکرد پوپولیستی در عرصه بین‌المللی به خصوص در کشورهای متروپل می‌باشد، بطوریکه این امر باعث گردیده است تا راست افراطی در چارچوب شعار پوپولیستی از خود آمریکا تا آمریکای لاتین و لهستان و برزیل و کشورهای اروپائی در حال رشد و اعتلا باشند و سوسیالیست پوپولیستی چاوز – مادورو در ونزوئلا امروز توسط همین راست افراطی پوپولستی به چالش همه جانبه گرفته بشود؛ و باز به همین دلیل است که عروج راست افراطی و رویکرد پوپولیستی در کشورهای متروپل جهان سرمایه‌داری باعث گردیده است تا این کشورها را به سمت فاشیسم پیش ببرند؛ که البته طبق داوری نظریه‌پردازان خود کشورهای متروپل جهان سرمایه‌داری، همین اعتلای رویکرد پوپولیستی در کشورهای متروپل باعث گردیده است تا علاوه بر اینکه ارزش‌های لیبرالی در کشورهای اتحادیه اروپا به چالش گرفته شود، حتی خود اتحادیه اروپا به عنوان یک ایده در حال فرو پاشی قرار گیرد. قابل ذکر است که همین پوپولیسم باعث گردیده است تا انتخابات در اتحادیه اروپا سبب حاکمیت رویکردهای راست فاشیست‌گرایانه و نژادپرستانه مهاجرستیز بشود. بحران برگزیت (جدائی بریتانیا از اتحادیه اروپا) که عمیق‌ترین بحران سیاسی نیم قرن گذشته انگلستان می‌باشد، خود مولود همین رویکرد در اتحادیه اروپا می‌باشد.

سومین دستاوردی که سال 1397 به همراه داشته است، ظهور ابربحران هویتی و ابربحران دموکراسی و ابربحران اقتصادی و ابربحران مهاجرت و ابربحران زیست محیطی در کشورهای متروپل جهان سرمایه‌داری می‌باشد. بطوریکه در این رابطه می‌توانیم ابربحران‌های جهان سرمایه‌داری در پایان سال 1397 را به ابربحران اقتصادی، ابربحران زیست محیطی، ابربحران مهاجرت، ابربحران هویتی، ابربحران دموکراسی تقسیم نمائیم و همین ابربحران‌های پنج گانه جهان سرمایه‌داری است که (طبق پیش‌بینی نظریه‌پردازان بزرگ نظام سرمایه‌داری جهانی) اقتصاد جهان سرمایه‌داری مانند سال 2007 - 2008 در آستانه یک بحران فراگیر و همه جانبه قرار داده است.

چهارمین دستاوردی که سال 1397 (در عرصه منطقه خاورمیانه) به همراه داشته است، «آرایش جدید نیروهای جهانی و منطقه‌ای در منطقه خاورمیانه می‌باشد» چرا که:

اولاً خاورمیانه در بین دو لبه بحران سرمایه‌داری جهانی و بحران سلفی‌گری شیعه و سنی قرار گرفته است؛ که از آنجائیکه جهان سرمایه‌داری در فرایند پسا فروپاشی بلوک شرق در دهه آخر قرن بیستم منجر به هژمونی منوپل امپریالیسم آمریکا (بر جهان سرمایه‌داری) گردید، در فرایند جدید قرن بیست و یکم (با ظهور قدرت‌های بزرگ اقتصادی و نظامی در عرصه بین‌المللی مانند چین و روسیه و غیره) آن هژمونی منوپل امپریالیسم آمریکا، توسط این قدرت‌های بزرگ اقتصادی و نظامی و سیاسی جدید به چالش کشیده است (بنابراین در سال 1397 در فرایند پسا سرکوب داعش در عراق و سوریه) همین امر باعث گردید تا در چارچوب بازتقسیم بازارهای این منطقه، چالش جهانی فوق (به علت خودویژگی‌های ژئوپلیتیکی و ذخائر انرژی فسیلی و بازارهای بزرگ منطقه خاورمیانه) نخست در این منطقه به صورت همه جانبه ظهور پیدا کند و آرایش جدیدی در قدرت‌های بین‌المللی و منطقه‌ای بوجود آورد؛ و همین صف‌آرائی جدید در منطقه خاورمیانه در سال 1397 باعث گردید تا روسیه یکبار دیگر از بعد از فروپاشی شوروی در لباس یک ابرقدرت نظامی و سیاسی در منطقه خاورمیانه ظهور پیدا کند و به صورت تمام عیار قدرت نظامی امپریالیسم آمریکا را در منطقه به چالش بکشد. آنچنانکه در نهایت از نیمه دوم سال 1397، امپریالیسم آمریکا تصمیم به خروج نیروهای نظامی خود از افغانستان تا سوریه را گرفت. توافق اولیه میان طالبان و مقامات امپریالیسم آمریکا در دوحه قطر در بهمن ماه سال 1397 در خصوص قبول آمریکا جهت خارج کردن نیروهای نظامی خود از افغانستان در مدت 18 ماه و اعلام خروج نیروهای نظامی آمریکا (در سخنرانی کریسمس 2019 ترامپ، در میان نظامیان آمریکائی مستقر در عراق) خود نمودار این آرایش جدید در منطقه خاورمیانه می‌باشد.

باری، در همین رابطه تغییر آرایش نیروهای منطقه‌ای در خاورمیانه در سال 1397 در چارچوب جنگ هژمونی‌طلبانه دو جناح سلفی‌گری حکومتی شیعه (تحت هژمونی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بر ایران) و سلفی‌گری حکومتی سنی (تحت هژمونی رژیم مرتجع عربستان سعودی) به علت شکست قدرت نظامی امپریالیسم آمریکا از افغانستان تا سوریه، جناح سلفی‌گری حکومتی سنی ضمن عقب‌نشینی از سنگرهای قبلی خود در سوریه جهت مقابله با سلفی‌گری حکومتی شیعه در آرایش جدید صف‌بندی نیروها در منطقه خاورمیانه، با پیوند با اسرائیل و پروژه ناتو عربی (جهت ایجاد مقاومت در برابر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بر ایران) به بازسازی صف‌بندی نیروهای منطقه‌ای پرداخت. البته از طرف دیگر پیوند ترکیه با روسیه و دخالت منطقه‌ای دولت عدالت توسعه (رجب طیب اردوغان در چارچوب رویکرد امپراطوری عثمانی و رویکرد اخوان المسلمین خود) و قرار گرفتن ترکیه در صف مخالف جناح سلفی‌گری حکومتی سنی تحت هژمونی عربستان سعودی، باعث گردید تا در سال 1397 تضاد بین ترکیه و آمریکا (به خصوص در رابطه با چهار میلیون کردهای شمال سوریه که در جنگ با داعش به عنوان نیروی زمینی آمریکا عمل می‌کردند و ترکیه این کردها را همپیمانان استراتژیک بزرگترین اپوزیسیون داخلی خود یعنی کردها پ ک ک تحت رهبری اوجلان می‌داند) تشدید بشود.

در نتیجه همین تشدید تضاد بین ترکیه و آمریکا باعث گردید تا ترکیه در آرایش صف‌بندی جدید پسا شکست داعش در منطقه خاورمیانه (با اینکه ترکیه یکی از اعضاء اصلی ناتو می‌باشد و در زمان ظهور داعش در منطقه جزء حامیان اصلی داعش بود) در کنار روسیه و رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بر ایران، در سال 1397 در صف رویاروی تحت هژمونی عربستان سعودی قرار بگیرد و در چارچوب همین صف‌بندی جدید در منطقه خاورمیانه در سال 1397 بود که ترکیه در برابر بلوک سلفی‌گری حکومتی سنی وهابی (تحت هژمونی رژیم ارتجاعی عربستان سعودی ) توسط رویکرد سلفی‌گری اخوان المسلمین (حزب عدالت توسعه و رجب طیب اردغان) به رقابت هژمونیک با عربستان سعودی در سال 1397 ادامه داد، موضوع قتل بی‌رحمانه قاشقچی (توسط محمد بن سلمان ولیعهد عربستان سعودی) در کشور ترکیه در سال 1397 بهترین اهرمی بود که در دست رجب طیب اردوغان جهت مقابله با هژمونی سلفی‌گری حکومتی وهابی تحت هژمونی عربستان سعودی گرفت.

بن‌بست جنگ‌های نیابتی در سال 1397 در منطقه خاورمیانه از جنگ یمن تا جنگ داخلی افغانستان و لیبی و غیره باعث گردید تا منطقه خاورمیانه از «فرایند استراتژی قبلی جنگ‌های نیابتی دولت اوباما» وارد فرایند جدیدی بشود که در این فرایند «دولت ترامپ با تکیه استراتژیک بر اسرائیل» (و مطلق کردن تضاد با رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بر ایران و به محاق کشانیدن مبارزه بر حق خلق فلسطین) در سال 1397 تلاش کرد تا با انتقال سفارت خود به بیت المقدس این استراتژی جدید خود را در منطقه خاورمیانه استارت بزند.

در عرصه داخلی در سال 1397 سه مؤلفه مختلف «حاکمیت، مردم و جامعه سیاسی ایران» دچار تحولات کیفی شدند؛ که در اینجا به شرح این تحولات سه مؤلفه‌ای می‌پردازیم:

1 - خاستگاه حرکت تحول‌خواهانه جامعه ایران در سال 1397 (برعکس جنبش دموکراسی‌خواهانه سال 88 تحت هژمونی جنبش سبز که خاستگاه اصلی آن اقشار میانی و شهری و یا بدنه جامعه ایران بود و برعکس خاستگاه کنشگران خیزش دی‌ماه 96 که حاشیه‌نشینان شهری بودند) که همان جنبش‌های مطالباتی سه مؤلفه‌ای صنفی و مدنی و سیاسی می‌باشند، قاعده جامعه ایران هستند.

2 - در سال 1397 برعکس سال 1396 (که شکل اعتلای حرکت گروه‌های مختلف جامعه ایران صورت «خیزشی» داشتند و در اوج آنها خیزش دی‌ماه 96 قرار داشت) شکل اعتلای حرکت گروه‌های مختلف جامعه ایران صورت «جنبشی» داشته است و مضمون و جوهر مبارزه آنها «مطالباتی» می‌باشند (که این جنبش‌های مطالباتی سال 1397 در سه مؤلفه مدنی و صنفی و سیاسی قابل تقسیم می‌باشند) و همین امر باعث گردیده است که جامعه امروز ایران (در سال 1397) تنها در «آستانه اعتلای جنبش مطالباتی باشند، نه در آستانه اعتلای انقلابی» بنابراین در مقایسه با سال 1396 می‌توانیم داوری کنیم که «سال 1396 سال اعتلای خیزشی بوده است، در صورتی که سال 1397 سال اعتلای جنبشی می‌باشد»؛ و همین «تغییر شکل مبارزه جامعه بزرگ ایران از صورت خیزشی سال 1396 به شکل جنبشی سال 1397 خود معرف تکامل حرکت تحول‌خواهانه جامعه ایران در عرض دو سال گذشته می‌باشد». فراموش نکنیم که مشخصه چهارگانه حرکت تحول‌خواهانه جنبشی عبارتند از رهبری، تداوم، خاسته و مطالبات، خاستگاه نیرو که در سال 1397 در چارچوب این چهار مؤلفه حرکت‌های جنبشی:

اولاً رهبری جنبش‌های تکوین یافته از پائین در سه شکل مدنی و صنفی و سیاسی صورت خودجوش و دینامیک داشته است.

ثانیاً برعکس جنبش‌های 40 سال گذشته مطالباتی جامعه ایران، در سال 1397 این جنبش‌های خودجوش و خودسازمانده و تکوین یافته از پائین که از جنبش کامیونداران تا جنبش معلمان و بازنشستگان و دانشجویان و جنبش کارگران نیشکر هفت تپه و فولاد اهواز و غیره ادامه داشته است، از تداوم و پیوستگی و همبستگی نسبی برخوردار بوده‌اند، آنچنانکه می‌توان داوری کرد که حتی برای یک روز هم تنور داغ این جنبش‌ها خاموش نشده است.

ثالثاً از آنجائیکه که مضمون و جوهر تمامی این جنبش‌ها در سال 1397 صورت مطالباتی داشته است، همین امر باعث گردیده است تا علاوه بر اینکه این جنبش‌های مطالباتی در سه مؤلفه مدنی و صنفی و سیاسی تقسیم بشوند، در سال 1397 دو جبهه آزادی‌خواهانه و برابری‌طلبانه اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران در پیوند تنگاتنگ با یکدیگر قرار بگیرند و کنشگران اصلی یا نیروهای این جنبش‌های سه مؤلفه‌ای مطالباتی، از قاعده تا بدنه جامعه ایران یعنی از پائین تا بالا شکل بگیرند. مضافاً اینکه همین خودویژگی‌های خودجوش و خودسازمانده و دینامیک و خودرهبر تکوین یافته از پائین در سه عرصه مدنی و صنفی و سیاسی، در سال 1397 باعث گردیده است که استراتژی جنبش – حزبی (برعکس صد سال گذشته حرکت تحول‌خواهانه جامعه سیاسی ایران که استراتژی حزب -جنبشی بوده است) در دستور کار نیروهای هدایت‌گر اجتماعی و سیاسی قرار بگیرد.

بنابراین مطابق استراتژی «جنبش – حزبی» برعکس گذشته، دیگر نه تکوین و نه هدایت‌گری و نه سازماندهی و نه رهبری این جنبش‌ها صورت مکانیکی و دستوری تزریق شده از طرف جریان‌های جامعه سیاسی ایران نداشته و ندارد، بلکه برعکس به صورت درون‌جوش انجام گرفته است؛ و البته همین خودویژگی استراتژی «جنبش – حزبی» حرکت تحول‌خواهانه جنبشی جامعه ایران در سال 1397 باعث گردید تا «نیاز این جنبش‌ها بیشتر به کنشگران میدانی سازمانده باشد، نه به قهرمان‌سازی‌های گذشته» که محصول و سنتز نهائی این حرکت تحول‌خواهانه جنبشی – حزبی جامعه ایران در سال 1397 این بود که در برابر اعتلای این جنبش‌ها در سال 1397 دستگاه‌های چند لایه‌ای سرکوب‌گر رژیم مطلقه فقاهتی (مانند 39 سال گذشته عمر خود) دیگر نتوانستند این جنبش‌های مطالباتی دینامیک را سرکوب کنند. عقب‌نشینی رژیم مطلقه فقاهتی در برابر جنبش کامیونداران و جنبش کارگران هفت تپه و فولاد اهواز و غیره در سال 1397 در این رابطه قابل تفسیر می‌باشد.

3 - در سال 1397 همراه با اعتلای جنبش‌های خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر و دینامیک تکوین یافته از پائین در دو جبهه آزادی‌خواهانه و برابری‌طلبانه اردوگاه بزرگ مستضعفین ایران و در چارچوب جنبش‌های مطالباتی سه مؤلفه‌ای صنفی و مدنی و سیاسی، این اعتلای جنبشی سه مؤلفه‌ای نشان داد که گرچه جامعه بزرگ ایران «در آستانه اعتلای دموکراتیک قرار گرفته است» اما هرگز و هرگز جامعه بزرگ ایران «در آستانه اعتلای انقلابی قرار ندارد» و لذا هر گونه تعیین وظایف انقلابی‌گری برای جنبش‌های مطالباتی دو جبهه آزادی‌خواهانه و برابری‌طلبانه جامعه ایران در این شرایط از طرف جریان‌های جامعه سیاسی داخل و خارج از کشور حرکتی غیر تحول‌خواهانه و چپ‌روانه می‌باشد که بسترساز سرکوب این جنبش‌های خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر توسط دستگاه‌های چند لایه‌ای سرکوب‌گر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم می‌شود.

در این رابطه قابل ذکر است که گرچه در این شرایط خودویژه «جامعه بزرگ ایران به مرحله ناتوانی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم جهت تحقق خواسته‌های مطالباتی سه مؤلفه‌ای صنفی و مدنی و سیاسی خود رسیده است، ولی در غیبت سازماندهی فراگیر و سراسری این جنبش‌های خودجوش مطالباتی، هنوز توازن قوا در عرصه میدانی به سود حاکمیت مطلقه فقاهتی می‌باشد» و رژیم مطلقه فقاهتی حاکم توان سرکوب نظامی این جنبش‌های خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر دینامیک تکوین یافته از پائین را دارد.

4 - سال 1397 نشان داد که اعتلای هر گونه حرکت تحول‌خواهانه در جامعه ایران «تنها از مسیر دموکراتیک امکان‌پذیر و ممکن می‌باشد» و به همین دلیل در سال 1397 شاهد بودیم که هم «جنبش رفرمیستی اصلاح‌طلبانه در رنگ‌های مختلف سفید و سبز و بنفش و غیره که برای دو دهه به عنوان گفتمان حاکم بر جامعه ایران بودند، شکست خوردند و به بن‌بست رسیدند» (و شکست خود را هم اعلام کردند) و هم «گفتمان انقلابی‌گری که در راستای کسب قدرت سیاسی در چارچوب استراتژی سه مؤلفه‌ای تحزب‌گرایانه حزب – دولت لنینیستی و ارتش خلقی مائوئیستی و چریک‌گرائی رژی دبره‌ای در داخل و خارج کشور تلاش می‌کنند، به بن‌بست رسیدند و هم جریان‌های راست و چپ اپوزیسیون ایران از سلطنت‌طلبان تا سازمان مجاهدین خلق که در کادر استراتژی رژیم چنج مثلث ترامپ – نتانیاهو – بن سلمان حرکت می‌کنند شکست خوردند»؛ و آنچنانکه (برعکس سال 1396) در سال 1397 شاهد بودیم، حتی حرکت‌های خیزشی (نه جنبشی) به عنوان حرکت محوری گروه‌های مختلف اجتماعی جامعه ایران در سال 1397 ناکارآمدی بودن خود را به نمایش گذاشتند؛ و «مسیر دموکراتیک در چارچوب دستیابی به جامعه مدنی جنبشی تکوین یافته از پائین به عنوان تنها نقشه راه حرکت تحول‌خواهانه جامعه ایران در سال 1397 تثبیت گردید.»

بنابراین بدین ترتیب بود که در سال 1397 این حقیقت توسط پراتیک اجتماعی مطالباتی جنبش‌های خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر به عیان تجربه گردید که «تنها مسیر دستیابی به دموکراسی سه مؤلفه‌ای سیاسی و اقتصادی و اجتماعی در جامعه بزرگ ایران مسیر دموکراتیک می‌باشد و موتور محرکه مسیر دموکراتیک حرکت تحول‌خواهانه در جامعه ایران جامعه مدنی جنبشی خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر و مستقل و دینامیک تکوین یافته از پائین در دو جبهه آزادی‌خواهانه و برابری‌طلبانه است

5 - سال 1397 نشان داد که «سبک کار جنبش پیشگامان مستضعفین ایران چه در عرصه استراتژی و چه در عرصه تاکتیک و در چارچوب پراتیک اجتماعی و رویکرد گفتمان‌سازی (به جای آلترناتیوسازی) باید به صورت دو مؤلفه‌ای در پیوند با محیط فضای مجازی و فضای واقعی به انجام برسد». لذا هر گونه تکیه تک مؤلفه‌ای کردن بر فضای مجازی و یا فضای میدانی و واقعی توسط جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در عرصه حرکت تحول‌خواهانه افقی و عمودی خود سترون خواهد ماند و در همین رابطه است که جنبش پیشگامان مستضعفین ایران برعکس یک قرن گذشته حرکت تحول‌خواهانه جامعه ایران باید «به جای سبک کار سنتی حزب – جنبشی، بر سبک کار دموکراتیک جنبش – حزبی در عرصه استراتژی و تاکتیک تکیه نمایند و پراتیک اجتماعی دموکراتیک جنبشی تکوین یافته از پائین جامعه ایران را به عنوان خاستگاه نظری و عملی خود انتخاب کنند و هر گونه رابطه یکطرفه برون از جنبش‌های دموکراتیک نفی نمایند

در همین رابطه است که جنبش پیشگامان مستضعفین ایران در جامعه امروز ایران باید «به جای قهرمان‌سازی برای توده‌ها و به جای تکیه بر شعار کسب قدرت سیاسی، بر کنش‌گری نظری و عملی و سازماندهی دینامیک جنبش‌های آزادی‌خواهانه و برابری‌طلبانه و مطالباتی تکوین یافته از پائین تکیه نمایند» چراکه «مسیر دموکراتیک حرکت تحول‌خواهانه جامعه بزرگ ایران تنها بر پایه جوهر مطالباتی و سازماندهی دینامیک و رهبری خودجوش آن قابل تعریف می‌باشد» و به همین دلیل است که «جنبش پیشگامان مستضعفین ایران تنها یک جنبش تحول‌خواهانه می‌باشد، نه جنبش رفرمیستی و نه جنبش انقلابی‌گری

6 - سال 1397 نشان داد که هر گونه رویکرد اصلاح‌طلبانه رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در چارچوب قانون اساسی ولایت‌مدار و صندوق‌های رأی مهندسی شده و تکیه بر جناح‌های درونی قدرت در رنگ‌های مختلف سفید و سبز و بنفش و غیره این رژیم آب در هاون کوبیدن می‌باشد، چراکه آنچنانکه در 40 سال گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم شاهد بوده‌ایم «به هیچ وجه این رژیم مبتنی بر ساختار سیاسی ولایت فقیه و اسلام فقاهتی دگماتیست حوزه‌های فقهی قابل اصلاح نیست»؛ بنابراین طرح شعارهای بازگشت به دوران طلائی دهه شصت خمینی و یا شعار مردم سالاری دینی در چارچوب اسلام فقاهتی دگماتیست حوزه‌های فقهی، آدرس غلط دادن به توده‌ها می‌باشد.

7 – سال 1397 نشان داد که تمامی رویکردهای رفرمیستی جامعه سیاسی ایران که تحول از کانال خود حاکمیت دنبال می‌کنند، سرنوشتی جز این نخواهند داشت، مگر اینکه از طریق «تقلیل برنامه‌های (سیاسی و اقتصادی و اجتماعی مستمر) خود (در چارچوب وضع موجود حاکمیت) واقعیت مشخص خود را تعریف کنند» آنچنانکه شاهد بوده‌ایم که حرکت رفرمیستی در طول دو دهه گذشته پیوسته برنامه سیاسی و اقتصادی و اجتماعی خود را از برنامه سیدمحمد خاتمی و برنامه میرحسین موسوی و بالاخره امروز برنامه شیخ حسن روحانی تقلیل داده‌اند.

8 - سال 1397 نشان داد که با خروج ترامپ از برجام و شکست برجام و به موازات آن فروپاشی نظام اقتصادی و اجتماعی جامعه ایران، هر گونه حرکت تحول‌خواهانه در جامعه ایران در گرو نفی ساختاری نظام سرمایه‌داری و جایگزینی نظام دموکراسی سوسیالیستی یا دموکراسی سه مؤلفه‌ای سیاسی و اجتماعی و اقتصادی با نیروی محرکه جامعه مدنی جنبشی تکوین یافته از پائین می‌باشد، چراکه تنها با نفی ساختار سرمایه‌داری در جامعه ایران است که امکان کالازدائی شدن همه چیز و نفی تبعیضات (از تبعیضات جنسیتی تا تبعیضات قومیتی و تبعیضات طبقاتی و تبعیضات سیاسی و غیره) فراهم می‌شود.

9 - سال 1397 نشان داد که اگر جنبش پیشگامان مستضعفین ایران بخواهند از حالت یک نیروی سیاسی بدل به نیروی اجتماعی در جامعه بزرگ امروز ایران بشوند:

اولاً باید «به جای مطلق کردن حرکت عمودی خود، بر حرکت افقی و پراتیک اجتماعی موجود جامعه ایران تکیه محوری بکنند.»

ثانیاً باید «به جای آلترناتیوسازی در راستای کسب قدرت سیاسی، بر گفتمان‌سازی در راستای جنبش روشنگری حرکت نمایند.»

ثالثاً باید «به جای قهرمان‌سازی برای توده‌های ایران، بر کنشگری و سازماندهی دینامیک گروه‌های مختلف اجتماعی جامعه ایران تکیه نمایند.»

رابعاً باید «به جای رویکرد حزب – جنبشی، بر رویکرد جنبش – حزبی تکیه نمایند.»

10 - سال 1397 نشان داد که به علت فروپاشی نظام اقتصادی و اجتماعی جامعه ایران و به علت فقر فراگیر مولود فرابحران‌های اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، زیست محیطی و فساد چند لایه‌ای سیستمی و ساختاری حاکمیت شرایط برای ظهور هیولای پوپولیسم غارت‌گر و ستیزه‌گر و جایگزین شدن خیزش‌های ضد فقر به جای جنبش‌های دینامیک اعتلا یافته و محصور ماندن جنبش‌های اجتماعی در چارچوب جنبش‌های صنفی و معیشتی فراهم می‌باشد.

11 - سال 1397 نشان داد که «جنبش دانشجوئی ایران به عنوان وجدان بیدار جامعه ایران می‌باشد» و در شرایط اعتلای دموکراتیک و جنبشی جامعه بزرگ ایران، جنبش دانشجوئی در غیبت جامعه مدنی جنبشی تکوین یافته از پائین می‌تواند نقش تحزب‌گرایانه هدایت‌گر افقی در عرصه پراتیک اجتماعی ایران داشته باشند؛ و سه میلیون هفتصد هزار دانشجو در 3590 مراکز آموزشی، به همراه 14 میلیون دانش‌آموز و یک میلیون معلم و 14 میلیون کارگر و 185 هزار کانال تلگرامی که بعضی از این کانال‌ها بیش از یک میلیون عضو دارند، می‌توانند تداوم حیات جنبش‌های دموکراتیک امروز جامعه ایران را گارانتی و تضمین نمایند.

12 - سال 1397 نشان داد که تنها راه مقابله ساختاری با تبعیضات امروز جامعه ایران از تبعیضات قومیتی تا تبعیضات جنسیتی و تبعیضات طبقاتی و مقابله ساختاری با تورم بالای 30% و بیکاری بالای ده میلیون نفر و خط فقر بالای 6 میلیون تومان و غیره، نابودی نظام سرمایه‌داری رانتی و نفتی و غارت - غنیمتی و وابسته و دولتی و خصولتی حاکم بر جامعه ایران و فرایند کالائی‌زدائی همه چیز (از کالازدائی نیروی کار توسط لغو کار مزدوری گرفته تا کالازدائی آموزشی و محیط زیست و غیره) و جایگزین کردن ارزش مصرفی به جای ارزش مبادله و نرخ سود امکان‌پذیر می‌باشد، چرا که به علت نظام سرمایه‌داری نفتی و رانتی و غارت – غنیمتی و خصولتی حاکم است که «جامعه ایران بدل به یک سوپر مارکتی شده است و همه چیز در آن کالا شده است» و در این سرمایه‌داری رانتی نفتی دولتی – خصو لتی غارت غنیمتی حاکم، چه به لحاظ کارمزدوری و چه به لحاظ پروسه انباشت و چه به لحاظ توسعه روابط کالائی، بر خلاف مناسبات سرمایه‌داری در جوامع متروپل، بازگشت سرمایه‌های آن در دست نهادهای حاکم قدرت همراه با فساد چند لایه‌ای ساختاری و سیستمی فراگیر درون نظام می‌باشند (که بیش از 40% کل تولید ناخالص کشور در دست سپاه و راست پادگانی می‌باشند و بیش از 20% سرمایه‌ها در نهادهای اقتصادی ولایتی و غیر پاسخگو از آستانه قدس رضوی و بنیاد مستضعفان و ستادهای اجرای فرمان امام و غیره و 98% از سرمایه‌های دولتی خصوصی شده در چارچوب رویکرد نئولیبرالیستی دولت پنجم و ششم هاشمی رفسنجانی، در چنگ خصولتی‌های راست پادگانی و حزب پادگانی خامنه‌ای تحت هژمونی سپاه قرار دارند) و همین امر باعث گردیده است که سرریز شدن سرمایه‌های غارت شده نهادهای قدرت و خصولتی به سمت بانک‌ها و موسسه‌های مالی قارچ‌گونه خصولتی‌ها حرکت کنند (که تنها در سال 1396 ورشکستگی مهندسی شده این مؤسسات مالی رانتی و خصولتی بیش از 35 هزار میلیارد تومان بار مالی برای مردم نگون‌بخت ایران به همراه داشته است چرا که به صورت برداشت و استقراض از بانک مرکزی و چاپ اسکناس و بالا بردن قیمت دلار و طلا و غیره، رژیم مطلقه فقاهتی این غارت مهندسی شده را جبران کرده است).

13 - سال 1397 نشان داد که در تحلیل نهائی تحریم‌های اقتصادی تحمیلی امپریالیسم آمریکا و جهان سرمایه‌داری بر جامعه بزرگ ایران و همگام با آن فروپاشی اقتصادی و اجتماعی جامعه ایران باعث رکود جنبش‌های رو به اعتلا و بسترساز خیزش‌های توده‌های بی‌شکل و اتمیزه شده می‌گردد؛ که تنها فونکسیون آن بسترساز رویکرد رژیم چنج و بدیل انقلابی‌گری (نه بدیل دموکراتیک) و بازتولید هیولای پوپولسیم ستیزه‌گر و غارت‌گر می‌باشد.

14 - سال 1397 نشان داد که در جامعه امروز ایران (در چارچوب خودویژگی‌های رژیم مطلقه فقاهتی حاکم و تجربه 40 ساله مکانیزم‌های سرکوب این رژیم توتالیتر) «دموکراسی و بدیل جنبشی دموکراتیک نمی‌تواند از طریق صندوق‌های رأی و تضادهای جناح‌های درونی قدرت (در عرصه تقسیم بازتقسیم قدرت) و روش‌های پارلمانتاریستی و رفرمیستی و اصلاح‌طلبانه غیر تحول‌خواهانه ساختاری و مطلق کردن جایگاه فضای مجازی بدون کنش‌گری جنبشی میدانی و واقعی و مسیر رژیم چنج و تحریم‌های استخوان‌سوز اقتصادی امپریالیستی و مسیر بدیل انقلابی‌گری حاصل بشود.»

15 - سال 1397 نشان داد که در جامعه امروز ایران «قاعده جامعه ایران عامل تغییر هستند. لذا هر گونه تلاشی در جامعه ایران برای تغییر ساختاری، سیاسی و اقتصادی جز از مسیر دموکراتیک و جنبشی خودجوش تکوین یافته از پائین به ارتجاع می‌انجامد»؛ و «در غیبت جامعه مدنی جنبشی خودجوش آزادی‌خواهانه و برابری‌طلبانه دینامیک مستقل تکوین یافته از پائین، قدرت بالفعل میدانی بالنده در عرصه تغییر توازن قوا با حاکمیت مطلقه فقاهتی حاصل نمی‌شود.»

16 - سال 1397 نشان داد که «علت عقب‌نشینی رژیم مطلقه فقاهتی در برابر جنبش کامیونداران و جنبش کارگران هفت تپه و فولاد اهواز، رشد جنبش‌های خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر دینامیک تکوین یافته از پائین می‌باشد» به عبارت دیگر سال 1397 نشان داد که بدون مبارزه جنبشی دینامیک خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر هر گونه تلاشی برای تغییر دموکراتیک در جامعه ایران محکوم به شکست خواهد بود.

17 - سال 1397 (در مقایسه با یک قرن گذشته حرکت تحول‌خواهانه جامعه ایران) نشان داد که «در جامعه ایران تنها جامعه مدنی جنبشی تکوین یافته از پائین عامل تغییر می‌باشد نه جامعه سیاسی داخل و خارج از کشور»؛ بنابراین آنچنانکه از شهریور 20 الی الان شاهد بوده‌ایم، جامعه سیاسی ایران چه در فرایند حزب – دولت لنینیستی و چه در فرایند چریک‌گرائی رژی دبره‌ای و چه در فرایند ارتش خلقی مائوئیستی، در غیبت جامعه مدنی جنبشی تکوین یافته از پائین هرگز و هرگز نتوانسته‌اند به حرکت تحول‌خواهانه ساختاری سیاسی و اقتصادی و اجتماعی در جامعه ایران دست پیدا کنند. بدین خاطر سال 1397 به جامعه سیاسی ایران نشان داد که مسیر دموکراتیک تغییر تحول‌خواهانه در جامعه ایران از کانال محوری جامعه مدنی جنبشی تکوین یافته دینامیک و خودجوش ممکن می‌باشد.

18 - سال 1397 نشان داد که «اگر فضای مجازی در پیوند تنگاتنگ با فضای واقعی قرار نگیرد، فضای مجازی به صورت منفرد نمی‌تواند در جامعه امروز ایران عامل حاکمیت گفتمان بسیج‌گرا بشود» و دلیل آن هم این است که تعدد منابع خبری موجود در فضای مجازی نمی‌تواند مانند دوران اعتلای جنبش ملی کردن صنعت نفت دکتر محمد مصدق در جامعه ایران گفتمان بسیج‌گرا به صورت فراگیر اجتماعی بشود.

19 - سال 1397 نشان داد که «بحران هویت رژیم مطلقه فقاهتی در دو عرصه بحران مشروعیت و بحران حاکمیت فراگیر شده است و رویکرد اسلام فقاهتی و اسلام زیارتی و اسلام مداحی‌گری و اسلام روایتی حوزه‌های فقهی دیگر توان بازتولیدی مشروعیت مذهبی برای رژیم مطلقه فقاهتی ندارند» و ریزش شدید مشروعیت ایدئولوژیک رژیم حتی در عرصه نیروهای خود این رژیم به شدت ادامه دارد؛ و به موازات بحران مشروعیت این رژیم بحران حاکمیت این رژیم در عرصه تضادهای رو به اعتلای درونی حاکمیت در چارچوب تقسیم باز تقسیم قدرت بین خودشان به صورت فراگیر در حال افزایش می‌باشد؛ و گاز گرفتن اسب‌های درشکه در سربالائی‌ها و تندپیچ قدرت در سال 1397 به اوج خود رسید تا آنجا که دولت دوازدهم شیخ حسن روحانی که در جریان انتخابات اردیبهشت 96 توانسته بود حتی با شعارهای ساختارشکن خود، جناح راست هزار تکه و کاندیدای آنها رئیسی را به چالش بکشد و وحدتی بین جریان‌های به اصطلاح اصلاح‌طلب رنگارنگ به وجود بیاورد، با عبور از خودش و پیوند با حزب پادگانی خامنه‌ای (جهت چنگ‌اندازی به کرسی رهبری در مرحله پسا خامنه‌ای) تیر خلاص به جریان‌های رنگارنگ به اصطلاح اصلاح‌طلب درون و برون نظام زد.

20 - سال 1397 نشان داد که «جامعه امروز ایران، جامعه مطالبه‌گراست» و همین جوهر مطالبه‌گرائی جامعه ایران باعث می‌شود که در خلاء جامعه مدنی جنبشی، جامعه ایران در شرایط فعلی «گفتمان‌گرا باشد نه آلترناتیوگرا» و «مسیر حرکت تحول‌خواهانه در جامعه امروز ایران از کانال بدیل دموکراتیک عبور کند، نه از مسیر بدیل رفرمیستی و نه بدیل رژیم چنج ونه بدیل انقلابی‌گری.»

21 - سال 1397 نشان داد که «هر چند که بخش بزرگی از مبارزات دموکراتیک جامعه امروز ایران (در راستای حرکت تحول‌خواهانه) مبارزات طبقاتی می‌باشند، اما همه مبارزات مدنی و سیاسی امروز جامعه ایران را نمی‌توان در مبارزه صرف طبقاتی خلاصه کرد.»

22 - سال 1397 نشان داد که اگر چه در چارچوب استراتژی حزب – جنبشی سنتی می‌توانستیم حزب و احزاب و جنبش‌های وابسته به این احزاب را از بالا سازماندهی بکنیم، اما جنبش‌های دینامیک خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر اگر از بالا توسط احزاب سازماندهی بشوند، به فاشیست و پوپولیسیم می‌انجامند.

23 - سال 1397 نشان داد که جنبش پیشگامان مستضعفین ایران برای دستیابی به «استراتژی گفتمان‌سازی» باید این وظیفه را در پیوند دیالکتیکی با پراتیک اجتماعی جنبشی دینامیک مطالبه‌گرایانه امروز جامعه ایران به انجام برسانند و لذا در این راستا است که جنبش پیشگامان مستضعفین ایران باید به این مطلب آگاهی داشته باشند که در جنبش‌های مطالباتی سال 1397 «جنبش غالب جنبش مطالباتی – صنفی بوده است» و برعکس خیزش دی‌ماه 1396 و برعکس جنبش مالباختگان سال 1396 که جوهر اعتراضی آنها بر جوهر صنفی آنها غلبه داشتند، در جنبش‌های مطالباتی سال 1397 جوهر مطالبات صنفی بر مطالبات سیاسی غلبه دارند. البته آنچه که در این رابطه قابل توجه می‌باشد اینکه «جنبش‌های صنفی – مطالباتی از خارج نمی‌توانند توسط تبلیغات وارد فرایند سیاسی بشوند» چراکه این امر باعث امنیتی شدن فضای این جنبش‌ها و فراهم شدن شرایط برای سرکوب آنها می‌گردد. یادمان باشد که آنچنانکه در سال 1396 شاهد بودیم، در شرایطی که در عرصه میدانی توازن قوا به سود حاکمیت می‌باشد، اعتراضی – سیاسی کردن این جنبش‌ها شرایط برای سرکوب آنها توسط دستگاه‌های چند لایه‌ای فراهم می‌کند.

24 - سال 1397 نشان داد که «امکان پیشرفت و اعتلای استراتژی جنبشی خودجوش و خودسازمانده و خودرهبر در جامعه امروز ایران در گرو سازماندهی وهمبستگی و استقلال و امکان دیالوگ جمعی بین این جنبش‌ها به صورت دینامیک می‌باشد.»

25 - سال 1397 نشان داد که جنبش پیشگام مستضعفین ایران در جامعه امروز ایران باید هویت جمعی خود را در کارزار «کار – سرمایه» و کارزار «اقتدارگرائی – آزادی» تعریف نماید، نه در کارزار «مطلق کردن سنت و مدرنیته.»

پایان

  • آگاهی
  • آزادی
  • برابری