نوروز 98، «عید بهاری» که برای مردم ایران «عید» نداشت - سرمقاله
عید و تعطیلات نوروز سال 98 در شرایطی بر مردم ایران سپری شد که برعکس تمام نوروزهای گذشته که مردم ایران با همه سختیها و گرفتاریهایی که داشتند، در ایام نوروز یا روزهای آغازین بهار، هر سال تلاش میکردند تا برای مدتی «زردی خود را به آتش چهارشنبه سوری بسپارند و سرخی آن آتش را جایگزین زردی رنجهای یکساله خود کنند» و به شکل صوری هم که شده سختیها و گرفتاری خودشان را به فراموشی بسپارند و همراه و همفاز با وجود و طبیعت و نو شدن جهان و هستی، حیاتی نو و شاد برای خود بازتولید کنند و در چارچوب «حرکت نو از زمین بر گرد خورشید» و رفتن کلاغهای منفرد و یاسآفرین از کوچههای کسالت زمستانی،
در بهاری نو از بعد برگریزان، به تماشای ظهور حیاتی دیگر در دل مرگ و روشنائی جدید در دل تاریکی بنشینند و با لگد مال کردن «سینهای سفره هفتسین گذشته خود» سرود رهائی و آزادی خویش را همراه با وجود بخواند که بالاخره و بالاخره و بالاخره «زمستان را بهاری است و در آخر تونل تاریک تاریخ روشنائی آزادی و رهائی و برابری و برادری و انسانیت پیدا خواهد شد» و در ادامه با رها کردن یاس و فراموش کردن کسالتهای منفرد زمستانی در روز سیزده بدر، به شادی جمعی با دیگران بپردازد و با کهنهها و سردیها و یاسها و افسردگیهای زمستان وداع نمایند. لذا بدین ترتیب است که نوروز در هزاران سال گذشته برای مردم ایران ایام شادی و همبستگی با طبیعت و جامعه و خویشان بوده است.
همچنین نوروز در هزاران سال گذشته برای مردم ایران ایام شادی و خوشوقتی و خرمی بوده است، هر چند که در هزاران سال گذشته حکومتهای جابر و مستبد و توتالتیر حاکم بر قدرتهای ثلاثه مردم ایران پیوسته تلاش کردهاند تا شادی مردم ایران را به استخدام حاکمیت و قدرت خود درآوردند، ولی نوروز در هزاران سال گذشته نشان داده است که «عید مردم و جشن تودههای جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران بوده است» و استقلال این جشن هزاران ساله مردمی و تودهای (که از چهارشنبه سوری شروع میشود و تا سیزده بدر به مدت 15 روز ادامه دارد) از حکومتها و قدرتهای حاکم، بزرگترین دستاوردی بوده است که مردم ایران تا کنون توانستهاند از آن پاسداری نمایند؛ و باز در همین رابطه بوده است که رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در طول 40 سال گذشته، هر چند از آغاز با کفرآمیز خواندن نوروز تلاش میکردند تا شادی مردم ایران را در این عید ملی و عید مردمی به چالش بکشند (بطوریکه حتی هاشمی رفسنجانی در خطبه نماز جمعه تعطیلات نوروز 59 اعلام کرد که رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در تلاش است تا تعطیلات و جشنهای عید نوروز را به دهه فجر و 22 بهمن منتقل نماید) ولی رفته رفته دریافتند که نه تنها نمیتوانند جشن تودهها در نوروز را به استخدام خود بکشند، حتی این رژیم توتالیتر قدرت مهار آتشبازی مردم در چهارشنبه سوری را هم ندارند. لذا بدین ترتیب بود که کوشیدند با فرار به جلو (در کادر «خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو») به صورت عوامفریبانه خود را مدافع نوروز و شادیهای مردم تعریف کنند؛ و با طرح جعلیاتی مثل عید غدیر در اول فروردین انجام گرفته و یا طرح عنوان عید علوی، تلاش کردن تا عید نوروز که فرهنگ مردم ایران میباشد، از درون مسخ کنند که البته در این رابطه هم حنای آنها دیگر رنگی ندارد.
باری با همه این تفاسیر نوروز 1398 برای مردم ایران در میان نوروزهای گذشته از خودویژگی خاصی برخوردار بود، چرا که نوروز 98 به وضوح نشان داد که جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران زمانیکه موجودیت حداقلی زندگی عادی تودهها (چه توسط بلاهای طبیعی و چه توسط بلاهای سیاسی و اجتماعی و اقتصادی قدرتهای توتالیتر حاکم) به چالش کشیده شود، «حتی حاضرند شادیهای نوروزی خود را هم در راه گرفتاریها و سختیها و بلاهای طبیعی و سیاسی و اقتصادی و اجتماعی تودهها تقدیم کنند و به جای شادی نوروز جهت همبستگی و مشارکت در غمها و سختیهای مردم ایران (آنچنانکه در جریان سیل نوروز 98 در بیش از 20 استان کشور شاهد بودیم که در شرایطی که سواران بر قدرت و حکومت و ثروت و معرفت مردم، مرخصی نوروزی خود را در خارج از کشور و یا در مراکز تفریحی داخل کشور میگذراندند) مشارکت در گرفتاریها و سختیهای مردم را به عنوان پرچم همبستگی بر دوش بکشند.»
بدین خاطر مردم ایران در نوروز 98 در شرایطی به استقبال نوروز رفتند که به علت فروپاشی اقتصادی رژیم مطلقه فقاهتی در سال 97 (و دستاوردهای این فروپاشی اقتصادی یعنی تورم بیش از 50 درصدی، بعلاوه خط فقر بالای 70 میلیون ریالی ماهانه، بعلاوه بحران رکود تورمی، بعلاوه رشد منفی 5% تولید ناخالص ملی کشور، بعلاوه سقوط آزاد ارزش پول ملی کشور، بعلاوه ریزش بیش از 50% جامعه ایران به زیر خط فقر و خط فلاکت، بعلاوه تعطیلی بیش از 40% مراکز تولیدی کشور، بعلاوه افزایش جمعیت ارتش بیکاران کشور به بیش از 12 میلیون نفر، بعلاوه افزایش جمعیت کودک کار به بیش از دو میلیون نفر، بعلاوه افزایش جمعیت کارتن خوابها و گور خوابها و غیره به بیش از یک میلیون هفتصد هزار نفر، بعلاوه افزایش حاشیهنشینان کلانشهرهای کشور به بیش از 19 میلیون نفر، بعلاوه افزایش جمعیت معتادان رسمی کشور، طبق آمارهای نهادهای خود رژیم مطلقه فقاهتی حاکم، به بیش از چهار میلیون نفر، بعلاوه افزایش طلاقهای رسمی ثبت شده سالانه به بیش از 200 هزار طلاق و غیره، همه و همه باعث شد که) شرایط برای پیوند فرا بحران اقتصادی رژیم مطلقه فقاهتی، با ابر بحران زیست محیطی و فرا بحرانهای اجتماعی و سیاسی، این رژیم توتالیتر فراهم بشود. همین پیوند ابر بحران زیست محیطی (در چارچوب سیلهای نوروز 98 در بیش از بیست استان کشور) با فرا بحران اقتصادی و فرا بحران سیاسی رژیم مطلقه فقاهتی بود که باعث گردید (به خصوص از بعد از سیل دروازه قرآن شیراز و کشتار و خسارتهای فراوانی که این سیل در پنجم فروردین ماه 98 به بار آورد و البته معلول بستن مسیل دروازه قرآن به سمت دریاچه مهارلو، جهت باند ورودی اتوبان شیراز بود) تا موجودیت رژیم مطلقه فقاهتی توسط تودههای سیلزده به چالش کشیده شود و جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران به ناتوانی رژیم مطلقه فقاهتی در جهت پاسخگوئی نیازهای مردم ایران پی ببرند؛ و در راستای همین به چالش کشیده شدن موجودیت رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بود که بیکباره حزب پادگانی خامنهای با پادگانی کردن کمک به سیلزدگان و امنیتی کردن فضای اجتماعی مناطق سیلزده از یکطرف شرایط برای سرکوب جنبش اعتراضی سیلزدگان را فراهم نماید و از طرف جهت مقابله با سلبریتیها (برعکس زلزله سرپل ذهاب) در راستای مقابله با آلترناتیوسازی این جریانها گام بردارد و همچنین جهت مقابله با جناح رقیب و دولت شیخ حسن روحانی که طبق تجربه گذشته، تلاش میکردند تا از این فرصتها جهت بازتولید هویت سیاسی و اجتماعی از دست رفته گذشته خود استفاده کنند، گام بردارند. فراموش نکنیم که رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در چنین شرایطی که موجودیت او به چالش کشیده شده است، جهت بازتولید قدرت خود نیازمند به آن است تا توسط پادگانی کردن مدیریت خود، «خودش را فشرده کند.»
باری، حاصل اینکه سیلهای فراگیر ایام نوروز 98 که از یک هفته قبل از نوروز 98 در استان گلستان آغاز شد ه بود و تا نیمه فروردین 98 بیش از 20 استان کشور را در برگرفت و بیش از 80% جمعیت ایران را دچار حادثه کرد و تا کنون طبق آمار پزشک قانونی خود رژیم مطلقه فقاهتی حاکم بیش از 70 کشته به جا گذاشته است و صدها زخمی و ناپدید و هزاران میلیارد تومان خسارت اقتصادی برای مردم نگونبخت ایران به همراه داشته است، «این همه باعث گردید تا نوروز 98 برای مردم ایران نو بهاری بشود که عید نداشت و نو بهاری بشود که نوروز مردم ایران را بدل به عزا گردد.»
لذا اگر در این رابطه، در کادر هیرارشیک فرا بحرانهای اقتصادی و اجتماعی و سیاسی و زیست محیطی، فرا بحران زیست محیطی را عمده بکنیم، سوالی که در این رابطه قابل طرح است اینکه (اگر فرا بحران زیست محیطی امروز حاکم بر جامعه ایران در ایام نوروز 98 در میان فرا بحرانهای اقتصادی و سیاسی و اجتماعی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم، جایگاه اول پیدا کرده است) آیا مصائب طبیعی سیلهای نوروز 98 و اختلال در چرخه زیست محیطی، عامل فرا بحران شدن زیست محیطی در این شرایط شده است، یا اینکه بلای مدیریتی رژیم مطلقه فقاهتی در عرصه پیشگیری و پیشبینی و مقابله با این بلاهای طبیعی عامل عمده شدن فرا بحران زیست محیطی در این شرایط گردیده است؟ به عبارت دیگر آیا فاجعه سیل در نوروز 98 (در بیش از 20 استان کشور) یک فاجعه طبیعی است، یا یک فاجعه سیاسی و اجتماعی و مدیریتی؟
برای پاسخ به این دو سؤال، باید عنایت داشته باشیم که خود بلاهای طبیعی و مصائب سیل و زلزله، چه محصول تغییرات اقلیمی و اختلال در چرخه زیست محیطی تحلیل کنیم و چه محصول فونکسیون تخریبی محیط زیست توسط مناسبات سرمایهداری و رویکرد کالائی کردن همه چیز در مناسبات سرمایهداری (از جمله محیط زیست) و رویکرد بازار آزاد و سود نگری این مناسبات بدانیم و چه محصول استفاده از سوختهای فسیلی و گازهای گلخانهای و گرم شدن کره زمین تحلیل کنیم و چه محصول الگوی غلط توسعهای رژیم مطلقه فقاهتی در 40 سال گذشته تحلیل نمائیم و چه محصول رویکرد غارتگرانه و چیاولگرانه رژیم مطلقه فقاهتی در 40 سال گذشته، به سرمایههای ملی این مملکت در شکل زمینخواری و جنگلخواری و کوهخواری و نفتخواری و غیره بدانیم و چه محصول خودویژگیهای جغرافیائی فلات ایران در کره زمین تحلیل نمائیم، به هر حال میتوانیم داوری کنیم که در تحلیل نهائی ابر بحران زیست محیطی کشور ما بیش از آنکه مولود و سنتز یک فاجعه طبیعی باشد، مولود و سنتز یک فاجعه سیاسی و اجتماعی و مدیریتی است، چراکه رژیم مطلقه فقاهتی حاکم در طول 40 سال گذشته عمر خود با فرا بحران زیست محیطی کشور ایران (در مقایسه با برخورد دیگر کشورهای پیشرفته با همین فرا بحران زیست محیطی در کشور خودشان) پیوسته به جای برخورد تطبیقی در چارچوب حفظ سرمایههای ملی کشور، برخوردی انطباقی در راستای رویکرد غارتگرانه و چپاولگرانه نهادهای خصولتی مذهبی و اقتصادی و سیاسی و حفظ سرمایهداری غارتگرانه حاکم داشته است.
قابل ذکر است که خود دو نوع برخورد انطباقی و تطبیقی در برخورد با بحران زیست محیطی در کشورهای مختلف پیشرفته و پیرامونی (مثل کشور ایران در طول 40 سال گذشته عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم) مولود «پیوند جغرافیا و تاریخ» در این کشورهای مختلف پیشرفته و پیرامونی میباشد، چرا که برای مثال اگر میببنیم که بلاهای طبیعی و مصائب طبیعی و اختلال در چرخه زیست محیطی و تغییر اقلیمی مثل سیل و زلزله و سونامی و غیره برای کشوری مثل ژاپن (که به لحاظ بلاهای طبیعی اعم از زلزله و سیل و سونامی و غیره در نقطه بالای منحنی بلاهای طبیعی جهان میباشد و از جمله کشورهای پیشرفته جهان سرمایهداری میباشد) این بلاهای طبیعی علاوه بر اینکه برای مردم ژاپن تهدید نیستند، بلکه برعکس یک فرصت و یک مانور جهت بالا بردن قدرت مقاومت خودشان میباشد (و لذا در این رابطه است که میبینیم حتی زلزله بیش از 9 ریشتر حداکثر کشتهای که در ژاپن به جا میگذرد و یک نفر و یا دو نفر بیشتر نمیباشند که آنهم در ضمن عبور از خیابان به علت عدم توان کنترل رانندگان در حال عبور در زمان زلزله به وقوع پیوسته است) که در مقایسه با زلزله شهر بم و یا زلزله سرپل ذهاب و غیره که هزاران هزار کشته به جا گذاشته است و شهر و روستاهای منطقه را بدل به بیابان کرد (البته برعکس ژاپن حداکثر توان این زلزلهها در کشور ما کمتر از 8 ریشتر بوده است).
باری، مقایسه دوگانگی فونکسیون بلاهای طبیعی برای نمونه در کشور ژاپن و در کشور ما خود نمودار ترسیم قانون پیوند تاریخ و جغرافیا در عرصه بر خورد با بلاهای طبیعی میباشد؛ زیرا اگر کشور ژاپن امروز میتوانند اینچنین در برابر بلاهای طبیعی و مصائب طبیعی مقاومت کنند و بلاهای طبیعی و مصائب طبیعی را بدل به انرژی و پتانسیل اقتصادی و اجتماعی برای خود بکنند، بخاطر آن است که جامعه ژاپن در تاریخ دیروز توانسته است به صورت همه جانبه برای حوادث امروز زلزله و سیل و سونامی و غیره برنامهریزی همه جانبه و زیرساختی داشته باشد و به بحران زیست محیطی به عنوان یک امر زیرساختی در عرصه اقتصادی و اجتماعی تکیه نماید، نه اینکه مانند امام جمعه شهر تهران این «بلاهای آسمانی و مصائب طبیعی را انتقام خداوند از مردم ایران به خاطر بیحجابی و غیره تحلیل کنند.»
بنابراین از اینجاست که میتوان به فونکسیون منفی اسلام دگماتیست فقاهتی که بر سه پایه رویکرد تقلیدگرایانه و تکلیفمدارانه و تعبدگرایانه استوار میباشد، در جامعه فقهزده و استبدادزده و تصوفزده ایران پی برد؛ و در خصوص پیوند تاریخ این اسلام دگماتیست فقاهتی تقلیدگرا و تکلیفمدار و تعبدگرا با جغرافیای کشور ایران در خصوص برخورد با بلاهای طبیعی و مصائب طبیعی در سه عرصه: پیشبینی این بلاها، پیشگیری این بلاها، مدیریت اجرایی در زمان ظهور و وقوع این بلاها به داوری نشست؛ و برای مثال در مقایسه با فونکسیونهای مختلف این بلاهای آسمانی مثل کشور ژاپن و ایران، این داوری کرد که در چارچوب اسلام فقاهتی و اسلام روایتی و اسلام زیارتی و اسلام ولایتی هزار ساله حوزههای دگماتیست فقاهتی هرگز و هرگز تا زمانی که این اسلامهای دگماتیست به عنوان عقیده بر اذهان مردم ایران سنگینی میکند، رژیم مطلقه فقاهتی حاکم آنچنانکه در 40 سال گذشته عمر این رژیم شاهد بودهایم، هرگز و هرگز نمیتواند و نمیخواهد موضوع محیط زیست در کشور ایران را به عنوان زیرساخت اقتصادی تعریف نماید.
لذا شاهدیم که رژیمی که حاضر میشود برای اجرای پروژه سد گتوند بیش از 3800 میلیارد تومان هزینه در جیب سپاه بریزد و همان سدی که حداقل فونکسیون منفی که برای مردم خوزستان به بار آورده است، شور کردن آب شرب آنها میباشد (بطوریکه شاهد بودیم که در تابستان گذشته مردم اهواز و خرمشهر و غیره آب شرب خودشان را از مغازهها خریداری میکردند) و رژیمی که به علت سدسازیهای بیبرنامه و بیدر پیکر سپاه (در چارچوب رویکرد نئولیبرالیست اقتصادی هاشمی رفسنجانی و دولت پنج و ششم او) حتی دریاچه ارومیه که بزرگترین مرکز زیست محیطی شمال غرب کشور میباشد بدل به نمکزار بکند و رژیمی که طبق گفته محمد درویش در عرصه اتوبانسازی دروازه قرآن شیراز حاضر میشود مسیل اصلی رودخانه شیراز به طرف دریاچه مهارلو با چند لوله ببندد و مسیل رودخانه قم را بدل به پارکینگ اختصاصی ماشینهای ژنهای برتر بکند و امروز بیش از 60 نفر از مدافعین محیط زیست به جرم جاسوسی در زندانهای خود به بند بکشد و رژیمی که شرایطی به وجود آورده که ریزگردهای داخلی و خارجی در بیش از 20 استان کشور فلج کرده است و رژیمی که توسط تکیه بر سوختهای فسیلی شرایطی فراهم کرده است که در طول بیش از یازده ماه در سال، هوای کلانشهرهای کشور ایران در وضع بحرانی قرار بگیرد و توسط تکیه بر پارازیت جهت مهار کردن رادیو تلویزیونهای خارج از کشور سرطان در کشور ایران را به صورت یک سونامی درآورده است و رژیمی که توسط رویکرد رانتی و گسترش بیش از اندازه شهرها به درون طبیعت توسط جنگلخوران و زمینخواران و کوهخوران ساخت سازهای بیضابطه سپاه و ژنهای برتر حواریون خود ریههای تنفسی جامعه ایران را به نابودی کشانید ه است و آب و خاک و هوا و دریا و باتلاقهای کشور را به مر ز نابودی و غیر قابل برگشت کشانیده است؛ و رژیمی که برای حفظ سرمایههای سپاه در زمان سیل آق قلا (که در ایام نوروز 98 تا چهار متر آب در سطح منطقه آق قلا و گمیشان بالا آمده بود) حاضر نمیشود برای مهار سیل و مقابله با ورود آب به آق قلا بخشی از راه آهن آق قلا را که به صورت غیر اصولی توسط سپاه ساخته شده بود تخریب کند، بدون تردید این رژیم هرگز نمیتواند و نمیخواهد که به جای برخورد انطباقی با بلاهای طبیعی مانند کشور ژاپن، به صورت تطبیقی برخورد کند؛ و این بلاها را به صورت تطبیقی در راستای استحاله تهدید به فرصت، تغییر جوهر و تغییر فونکسیون بدهد.
پر پیداست که برای انجام برخورد تطبیقی با بلاهای آسمانی و مصائب طبیعی و استحاله کردن بلاهای طبیعی به پتانسیل نیازمند به آن است که:
اولاً رژیم مطلقه فقاهتی حاکم موضوع بلاهای طبیعی و مصائب طبیعی مثل زلزله و سیل و غیره در چارچوب الگوی توسعه جهت برخورد در عرصه پیشگیری و پیشبینی تکیه نماید؛ که در این رابطه قابل ذکر است که الگوی توسعه رژیم مطلقه فقاهتی در 40 سال گذشته در چارچوب یک سرمایهداری هار و غارتگرانه و رانتی و نفتی و دولتی و خصولتی تعریف شده است که خصیصه این سرمایهداری و این الگوی توسعه (که به صورت مشخص در زمان دولت پنج و ششم هاشمی رفسنجانی تثبیت و نهادینه شد ه است) بهرهوری چپاولگرانه از طبیعت از جنگلخواری گرفته تا زمینخواری و کوهخواری در راستای نابود کردن جنگلها و مراتع و دریاچهها و مسیلها و غیره بوده است؛ بنابراین اگر در طول 40 سال گذشته شاهد بودهایم که جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران تا این اندازه در برابر بلاهای طبیعی آسیبپذیر شدهاند و یک زلزله 7 ریشتری مانند زلزله شهر بم میتواند کل یک شهر را نابود میکنند و هزاران هزار خانواده را به نابودی بکشاند و شهرها و روستاهای این کشور را از بن شخم بزند؛ بنابراین در این رابطه است که میتوانیم داوری کنیم که آنچه امروز در جامعه ایران «بلاهای طبیعی» تعریف میشود، برای جامعه ژاپن یک «حادثه طبیعی» است و همین موضوع است که تبیین کننده «رابطه بین تاریخ و جغرافیا» میباشد.
قابل ذکر است که منظور ما در این جا از ترم «تاریخ تمامی پتانسیل بالقوه یک جامعه میباشد که در پروسس گذشته خود حاصل کرده است» و منظور ما از ترم «جغرافیا» در اینجا دلالت بر همان جامعه کنکریت مشخص میکند که در شرایط مختلف محیطی قرار دارد. پر واضح است که مطابق فرمول «پیوند تاریخ و جغرافیا در عرصه برخورد با بلاهای طبیعی هیچ جامعهای در نقطه صفر فرهنگی و تاریخی و پتانسیل بالقوه حرکت نمیکند». برای بشر ماقبل تاریخ یا بشر اولیه امکان برخورد با بلاهای طبیعی از نقطه صفر تاریخی و جغرافیائی وجود داشت؛ و البته هزینههای سنگینی هم که (گاها باعث نابودی یک نسل در برابر بلاهای طبیعی توسط بشر اولیه میشد) مولود همین اجبار آنها در حرکت از نقطه صفر پتانسیل تاریخی و جغرافیائی بوده است.
یادمان باشد که همین حرکت بشر اولیه (در برخورد با بلاهای طبیعی از نقطه صفر به صورت جبری) باعث شد تا بشر اولیه جهت برخورد با بلاهای طبیعی به صورت انطباقی عمل نماید؛ و از زمانی بشر توانست برخورد انطباقی خودش را (که از نظر داروین این برخورد انطباقی بشر موتور حرکت انسان اولیه به سوی تکامل بوده است) بدل به بر «خورد تطبیقی» بکند (به عبارت دیگر بشر اولیه که از آغاز در برخورد با بلاهای طبیعی تلاش میکرد تا خودش را بر محیط منطبق نماید، از زمانی توانست در بر خورد با بلاهای طبیعی به جای اینکه خودش را با محیط منطبق کند، محیط را با تغییر در آن به صورت تطبیقی برای خودش آماده نماید) که به جای حرکت از نقطه صفر تاریخ و جغرافیا، بر پایه پتانسیل تاریخی و جغرافیائی خودش در برخورد با بلاهای طبیعی حرکت کرد. البته برای انسان تاریخی امروز دیگر امکان برخورد با بلاهای طبیعی از نقطه صفر تاریخی و جغرافیائی وجود ندارد، بدین ترتیب است که میتوانیم (در خصوص مصائب حاصل از بلاهای طبیعی که در 40 سال گذشته بر جامعه نگونبخت ایران وارد شده است) در ترازوی «پیوند تاریخ و جغرافبا» به فونکسیون «ندانم کاری مدیریتی رژیم مطلقه فقاهتی حاکم پی ببریم.»
بنابراین اگر میبینیم که سیل در نوروز 98 بیش از 20 استان کشور را مختل میکند و تمامی زیرساختهای اقتصادی بیش از 20 استان کشور را نابود میسازد و در شرایطی که رژیم مطلقه فقاهتی حاکم از شش روز قبل از وقوع سیل در استان گلستان توسط نهاد هواشناسی خود رژیم مطلقه فقاهتی آگاه به آن بودند (ولی این رژیم نه در الگوی توسعه 40 ساله خود که تمام جنگها و پوششهای گیاهی را نابود کرده و مسیلها مثل آنچه که در دروازه قرآن شیراز و قم شاهد بودیم، نابود کردند و توسط سدهای بی در پیکری که در خدمت جیبهای راست پادگانی تحت هژمونی سپاه قرار داشته است، به تخریب محیط زیست و تخریب زیستگاهها و ویرانی محیط زیست ایران پرداختند) حتی در طول شش روز پیش از وقوع سیل نوروز 98 هم این رژیم تلاشی برای حداقل آمادگی جهت پیشگیری و مقابله با این سیل نکرد و همگی (از بالا تا پائین آنچنانکه استاندار نگونبخت گلستان پس از برکناری اعلام کرد) به مرخصی خارج از کشور و یا به تفریحگاههای خودویژه داخل کشور رفته بودند.
ثانیاً هر چند که مساله محیط زیست امروز در جهان به عنوان بزرگترین بحران جهانی میباشد و آنچنانکه چامسکی میگوید: «بشر امروز در عرصه بحران محیط زیست به جائی رسیده است که میتواند در آینده تاریک حتی امکان حیات در کره زمین را هم نابود کند» و هر چند که بحران محیط زیست امروز جهانی مولود نظام سرمایهداری بازار آزاد و کالا شدن همه چیز در این نظام میباشد که از بعد از انقلاب صنعتی بود که «جنگ انسان با طبیعت شروع شد» و برخورد غارتگرایانه و بهرهبرداری غارتگرانه از طبیعت در مناسبات سرمایهداری در سه قرن گذشته، باعث گردیده است که در «جنگ طبیعت با انسان» این بار این طبیعت جنگزده با تمام قوا به جنگ انسان بیاید، آنچنانکه دیدیم که چامسکی میگوید: «این طبیعت جنگزده در قرن بیست یکم، ابر بحرانی برای بشریت آفریده است که حتی از ابر بحران بمب اتمی قرن بیستم بیشتر بشریت را تهدید میکند»، باید عنایت داشته باشیم که ابر بحران جهانی زیست محیطی فوق در کشور ما در طول چهل سال عمر رژیم مطلقه فقاهتی حاکم، به علت عدم مدیریت و رویکرد غارتگرانه این رژیم نسبت به طبیعت و نادیده گرفتن آثار زیست محیطی و ساختسازهای بی رویه و فروش بی ضابطه تراکم در کلانشهرهای ایران و تکیه بر سوخت فسیلی به جای استفاده از انرژی پاک و گسترش بیش از اندازه شهرها به سمت طبیعت و به قیمت نابودی جنگلها و مراتع و مسیلها و عدم تکیه بر «شناخت سرزمینی» جهت تعریف الگوی توسعه، خود این همه باعث گردیده است تا ابر بحران زیست محیطی و جنگ بین انسان و طبیعت در کشور ایران در طول 40 سال عمر رژیم مطلقه فقاهتی صورتی به غایت بحرانیتر پیدا کند.
آنچنانکه امروز جامعه ایران از ریزگردها تا خشکسالی و تا پیشرفت کویرها و تا سیل و زلزله و غیره به صورت همه جانبه و استراتژیک تهدید میشود و امروز در جامعه ایران ابر بحران زیست محیطی در هیرارشی ابر بحرانهای رژیم مطلقه فقاهتی حاکم که شامل ابر بحران سیاسی و ابر بحران اجتماعی و ابر بحران اقتصادی میشوند، ابر بحران زیست محیطی در رأس هرم ابر بحرانهای رژیم مطلقه فقاهتی قرار دارد؛ بنابراین برای برخورد تطبیقی با ابر بحران زیست محیطی امروز جامعه بزرگ و رنگین ایران، باید موضوع زیست محیطی در جامعه ایران به عنوان یک «موضوع زیرساختی» در نظر گرفته شود و در چارچوب رویکرد دموکراسی سه مؤلفهای سوسیالیستی یا همان اجتماعی کردن سیاست و اقتصاد و معرفت با موضوع محیط زیست در کشور ایران برخورد بشود، نه در چارچوب نظام سرمایهداری غارتگر و رانتی و نفتی و دولتی و خصولتی حاکم. طبیعی است که هر گونه برخورد با ابر بحران زیست محیطی امروز جامعه ایران در چارچوب نظام سرمایهداری غارتگر و نفتی و رانتی و خصولتی حاکم آب در هاون کوبیدن میباشد. آنچنانکه در طول 40 سال گذشته شاهد بودهایم که برخوردهای بدون برنامه و بدون رویکرد زیرساختی و خارج از الگوی توسعه و در چارچوب رویکرد نئولیبرالیستی رژیم مطلقه فقاهتی به ابر بحران زیست محیطی، باعث پیچیدگی و بحرانیتر شدن این ابر بحران شده است.
بنابراین در این رابطه است که میتوان نتیجهگیری کرد که برخورد تطبیقی کردن با بلاهای طبیعی در کشور ایران در شرایط فعلی تنها در چارچوب غیر سرمایهداری و یا دموکراسی سوسیالیستی توسط اجتماعی کردن قدرت سه مؤلفهای اقتصادی و سیاسی و معرفتی ممکن میباشد. طبیعی است که در این شرایط که بیش 40% کل اقتصاد تولیدی و توزیعی و خدماتی در دست نهاد سپاه میباشد و راست پادگانی تحت هژمونی سپاه تلاش میکند تا توسط قدرت اقتصادی خود، پایههای سیاسی و نظامی و اداری خودش را از بالا تا پائین مستحکم بکند، مقابله با ابر بحران زیست محیطی خارج از نظام سرمایهداری غارتگر و رانتی و نفتی و خصولتی حاکم، به معنای به چالش کشیدن اولترا قدرت سیاسی و اقتصادی و اداری سپاه میباشد. موضوع سد گتوند که با هزینه بیش از 3800 میلیارد تومان سرمایههای مردم نگونبخت ایران که به جیب سپاه رفت و امروزه قوز بالای قوزی برای ابر بحران زیست محیطی شده است، مشتی است که نمونه خروار میباشد.
ثالثاً جهت برخورد تطبیقی با بلاهای طبیعی در جامعه امروز ایران منهای چارچوب رویکرد دموکراسی سه مؤلفهای سوسیالیستی نیازمند به «همبستگی بین بالائیهای قدرت با مردم در فضای دموکراتیک میباشد» و این مهم هرگز حاصل نمیشود، مگر اینکه مبارزه اجتماعی با ابر بحران زیست محیطی امروز کشور ایران به صورت یک مبارزه مدنی توسط کنشگری جامعه ایران مادیت پیدا کند؛ و بدون جنبش مدنی همه جانبه زیست محیطی، امکان رهائی از ابر بحران زیست محیطی در کشور ایران وجود ندارد. همچنین بدون نهادهای فعال مدنی تکوین یافته از پائین و مستقل از نهادهای حکومتی امکان ظهور و اعتلای مبارزه مدنی زیست محیطی در جامعه بزرگ و رنگین کمان ایران وجود ندارد، چراکه لازمه هر گونه مبارزه مدنی تکوین یافته از پائین دستیابی به نهاد مدنی و جامعه مدنی میباشد. طبیعی است که در شرایط فعلی در جنگ جناحهای درونی قدرت رژیم مطلقه فقاهتی از جناح به اصطلاح اصلاحطلب در رنگهای مختلف تا جناح به اصطلاح اقتدارگرا و تمامیتخواه راست (اعم از راست پادگانی تحت هژمونی سپاه تا راست سنتی تحت هژمونی روحانیت راستگرای سنتی و راست بازاری تحت هژمونی حزب مؤتلفه و راست پوپولیستی تحت هژمونی جبهه پایداری و جریان احمدینژاد و راست بوروکراتیک تحت هژمونی جریان علی لاریجانی) هر کدام از این جناحها تلاش میکنند تا جهت به زانو در آوردن جناح رقیب از هر حربهای استفاده کنند، همین رویکرد کسب قدرت به امور باعث گردیده است تا رژیم مطلقه فقاهتی در اثر مقابله با بلاهای طبیعی در جامعه امروز ایران فشلتر از گذشته بشود که در این رابطه مدیریت پاره پاره شده رژیم مطلقه فقاهتی در عرصه سیل نوروز 98 در بیش از 20 استان کشور مشتی نمونه خروار میباشد.
پایان